[align=center
]
<embed src="http://snd.tebyan.net/1387/08/jardin%20secret35380.mp3" stretchtofit="true" loop="true" enablecontextmenu="false" showcontrols="true" height="0" width="0" name="WMP1"></embed></object>
خدا همین نزدیکی است .
من کجای این دنیای مادی هستم ؟
چقدر او را دور پنداشتم و ندیدمش . نمی دانستم که
خدا همین نزدیکی است .
چه بسیار وقت هایی که به دشمنی برخواستم . گفتم کو ؟ کجاست ؟ چرا مرا نمی بیند ؟ نمی دانستم که
خدا همین نزدیکی است .
فراموشش کردم ، غرق در دنیای مادی و لذت های آن شدم . نمی فهمیدم که
دنیا بدون او هیچ است .
چقدر بی انصاف بودم ، در لحظات شادی او را نمی شناختم ،
اما همین که گرفتار می شدم به سراغش می رفتم .
برخلاف آنچه انتظار داشتم ، او مرا از خود نمی راند ، دستم را می گرفت و نجاتم میداد .
بارها ، آری بارها به خود قول دادم که دیگر فراموشش نکنم ،
اما همچنان به محض اینکه از گرفتاری نجات می یافتم فراموشش می کردم .
به راستی او چقدر به من نزدیک بود و من چقدر از او دور بودم
خدایا از تو ممنونم که مرا در جاده گمراهی رها نکردی .
خدایا از تو ممنونم که با همه ی بدی هایم یک لحظه از من غافل نشدی .
چه احساس بدی داشتم ، ناله زدم ، فریاد کشیدم ، صدایت کردم .
مرا در آغوش کشیدی ، دستم را گرفتی و گفتی چه شده بنده ی من ؟ چرا ناله سر میدهی ؟
بدان که من همیشه در کنار تو هستم و دوستت دارم .
دستت را در دستم بگذار ، قلبت را همراهم کن ، آنگاه خواهی دید که چقدر به تو نزدیکم .
نزدیک تر از رگ گردن به تو .
بدان که اگر تو هم مرا فراموش کنی ، من هیچگاه فراموشت نخواهم کرد .
خدایا از تو ممنونم که صمیمانه مرا در آغوش کشیدی ، چه ساحل امنی است آغوشت .
به راستی که چه آرامش عجیبی به قلبم دادی ، هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند این آرامش را از من بگیرد .
آرامشی که هیچ یک از لذت های دنیایی به من ندادند ،
در کنار تو چه زیبا شده ام و چقدر سبک ، به سبک بالی پری که در هوای یاد تو به رقص در می آید .
دوستان خوبم برای همه ما لحظه هایی وجود داره که خدا رو حس کردیم و متوجه الطافش شدیم ، لحظه هایی که حضور خدا رو در زندگیمون احساس کردیم .
خوشحال میشم اگر با هر زبانی که دوست دارید از حس و حال با خدا بودنتون بنویسید .
علاقه مندی ها (Bookmarks)