دوستان سلام
عزیزان مشکل من اینه
حدود 4 ساله بعد از یه اتفاقی که افتاد دیگه با پدر و مادرم و خواهرم و کلا با خانوادم صحبت نمیکنم
این مشکلی نیست تا این که به دانشگاه راه یافتیم و تا دو ترم اول خوب بود ولی بعد از یه مدتی فکر پیدا کردن یه دوست دختر به فکر امد و از اون موقع دیگه حوصله درس و زندگی ندارم
ولی درس ها را پاس میکنم و لی بدون هیچ انگیزه و هدفی
هروز که به دانشگاه میرم این پسر و دختر ها را میبینم که با هم دوستند و...
من فکر میکنم با این که چیزی از ان ها کم تر ندارم (انصافا از نظر قیافه و هیکل خوبم) چرا کسی (دختر)با من دوست نمیشه و با اینکه چند بار تلاش کردم گفتم شاید نفرین پدر مادره (ولی به ظاهر میگن که برام دعا میکنند که عاقبت به خیر بشم)
به جز چند تا دوست پسر و یه ماشین مدل بالا زیر 20 ملیونی چیزی ندارم بهش امیدوار باشم
تازه اینها روش چند وقته به سیگار روی اوردم که اینها را فراموش کنم (حدود یه هفته)
نمیدونم از بخت ما است یا کار از جای دیگه میلنگه
نمیدونم چرا این مشکل را اینجا مطرح کردم شاید چون بیکارم و خابم نمیبره و به زور قرص خابم میبره
نمیدونم حتما شما میخایید بگید مثبت بیندیش ،نیمه پر لیوان را نگاه کن به خدا توکل کن ...
اخه چه قدر مثلا یه ساله فکر و ذهنم شده از خدا بخام یه دختر خوب نصیبم کنه یا خلاصم کنه نمیشه که نمیشه
نمیدونم مردم پس چی میکنند
هر روز به یه امیدی تیپمیزدم درس میخوندم جزوه میخاستم تا فرجی بشه نشد
ببخشید که انشام درهم برهم شد
هر چی تو دلم بود خالی شد
شما بفرمایید
م
علاقه مندی ها (Bookmarks)