به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 بهمن 90 [ 10:28]
    تاریخ عضویت
    1387-11-21
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    3,705
    سطح
    38
    Points: 3,705, Level: 38
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 355 در 115 پست

    Rep Power
    0
    Array

    من در اشتباهم ؟!

    سلام
    من در معیارهام برای ازدواج شغل طرف برام از موارد خیلی مهمه ...بعد از ایمان واخلاق طرف که واقعا برام مهم هست شغل برام از اهمیت بالایی برخورداره ..البته بگم در این مورد رویایی هم نیستم ...ما دور از فامیل واقواممون زندگی می کنیم و با دوستان وهمکارهای پدرم روابط خانوادگی تقریبا زیادی داریم..مشکل من اینه که نود ونه درصد خواستگارام از همکارهای پدرم هستند ...و من به دلیل برخی حساسیت ها وشرایط خاصی که شغل پدرم داره متاسفانه علاقه ندارم ......من از شغل پدرم بدم نمی آد اما متاسفانه حساسیت هایی هست که من الان هم تا حدودی ازش رنج می برم .... یکی اش هم کنایه هایی هست که گاهی از برخی اطرافیان میشنوم .....من از اول یعنی حتی قبل از ازدواج خواهر قبلی ام این جوری بودم ..... وقتی اون ازدواج کرد ( همسر اون همکار پدرم نیست اما خواهرم حاضربود با همکارهای پدرم ازدواج کنه) ونوبت به ما رسید ....منم که چنین تمایلی نداشتم ...اما نمیخواستم کسی بفهمه ، سعی می کردم ، اونا رو به بهانه های مختلف رد کنم ...به این خیال که بزودی شخص دیگری پیدا خواهد شد و کسی نخواهد فهمید که ما .... آخه خجالت می کشیدم با صراحت بگم من حاضر نیستم با اونا ازدواج کنم ....مطمئن بودم که هم پدرم وهم مادرم ناراحت میشن ...ولی بالاخره اونا بو بردن که درد ما چیه .....ولی هنوز هم من با صراحت نمیگم این حرف رو .....
    اما خوب .....فقط خدا میدونه که سر ما چه کسانی اومدن و من چه کسانی رو با چه خانواده هایی وچه شرایطی رد کردم ....کسانی که اگه این مسئله وجود نداشت ، اونا رو هرگز رد نمی کردم .....از طرفی در اطرافیان ما دخترها خیلی زود ازدواج می کنن .......ومن نگرانی رو در چشم مامانم میخونم .....من بیست ویک سال بیشتر ندارم ...همین دیروز هم دونفر رو باهم رد کردم ....حالا موندم چه کنم ...... به همین منوال ادامه بدم ؟...یا دارم اشتباه میکنم؟ .... هرچی فکر میکنم میبینم اصلا دلم نیست ....اما از طرفی هم دور وبرم رو که میبینم دلم خالی میشه ...انگار دارم بدجوری تنهایی تصمیم گیری می کنم ....همه دختر ها ی دور وبرم ازدواج کردن ...هرچند همیشه سعی کردم که این مسئله منو دچار یک تصمیم عجولانه نکنه ....اما وقتی میبینم مامانم به نظر نگران میرسه ...دودل میشم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 شهریور 99 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1387-12-29
    نوشته ها
    359
    امتیاز
    14,355
    سطح
    77
    Points: 14,355, Level: 77
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    655

    تشکرشده 679 در 210 پست

    Rep Power
    53
    Array

    RE: من در اشتباهم ؟!

    خوب اين موضوع رو به صراحت به مادرتون بگيد. موضوع خجالت آوري كه نيست. شايد اونا به اشتباه تصور مي كنن كه شما دوست داري همسرت همكار پدرت باشه. شايد خواستگارهاي ديگري داشتي و پدر و مادرت به خاطر همين تصور اونا رو رد كردن.
    اين چيزا كه خجالت نداره ديگه ! يعني فكر مي كنيد پدرتون ناراحت ميشه؟ مطمئنا همه ي پدرا و مادرا خوشبختي بچه ها شون رو مي خوان و گمون نكنم روي اين مورد تعصب بيجا نشون بدن.

  3. 3 کاربر از پست مفید mostafun تشکرکرده اند .

    mostafun (جمعه 21 اسفند 88)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    79
    Array

    RE: من در اشتباهم ؟!

    نقل قول نوشته اصلی توسط چشم بارانی
    سلام
    من در معیارهام برای ازدواج شغل طرف برام از موارد خیلی مهمه ...بعد از ایمان واخلاق طرف که واقعا برام مهم هست شغل برام از اهمیت بالایی برخورداره ..البته بگم در این مورد رویایی هم نیستم ...ما دور از فامیل واقواممون زندگی می کنیم و با دوستان وهمکارهای پدرم روابط خانوادگی تقریبا زیادی داریم..مشکل من اینه که نود ونه درصد خواستگارام از همکارهای پدرم هستند ...و من به دلیل برخی حساسیت ها وشرایط خاصی که شغل پدرم داره متاسفانه علاقه ندارم ......من از شغل پدرم بدم نمی آد اما متاسفانه حساسیت هایی هست که من الان هم تا حدودی ازش رنج می برم .... یکی اش هم کنایه هایی هست که گاهی از برخی اطرافیان میشنوم .....من از اول یعنی حتی قبل از ازدواج خواهر قبلی ام این جوری بودم ..... وقتی اون ازدواج کرد ( همسر اون همکار پدرم نیست اما خواهرم حاضربود با همکارهای پدرم ازدواج کنه) ونوبت به ما رسید ....منم که چنین تمایلی نداشتم ...اما نمیخواستم کسی بفهمه ، سعی می کردم ، اونا رو به بهانه های مختلف رد کنم ...به این خیال که بزودی شخص دیگری پیدا خواهد شد و کسی نخواهد فهمید که ما .... آخه خجالت می کشیدم با صراحت بگم من حاضر نیستم با اونا ازدواج کنم ....مطمئن بودم که هم پدرم وهم مادرم ناراحت میشن ...ولی بالاخره اونا بو بردن که درد ما چیه .....ولی هنوز هم من با صراحت نمیگم این حرف رو .....
    اما خوب .....فقط خدا میدونه که سر ما چه کسانی اومدن و من چه کسانی رو با چه خانواده هایی وچه شرایطی رد کردم ....کسانی که اگه این مسئله وجود نداشت ، اونا رو هرگز رد نمی کردم .....از طرفی در اطرافیان ما دخترها خیلی زود ازدواج می کنن .......ومن نگرانی رو در چشم مامانم میخونم .....من بیست ویک سال بیشتر ندارم ...همین دیروز هم دونفر رو باهم رد کردم ....حالا موندم چه کنم ...... به همین منوال ادامه بدم ؟...یا دارم اشتباه میکنم؟ .... هرچی فکر میکنم میبینم اصلا دلم نیست ....اما از طرفی هم دور وبرم رو که میبینم دلم خالی میشه ...انگار دارم بدجوری تنهایی تصمیم گیری می کنم ....همه دختر ها ی دور وبرم ازدواج کردن ...هرچند همیشه سعی کردم که ....اما وقتی میبینم مامانم به نظر نگران میرسه ...دودل میشم
    سلام

    به نظر من معیار‌های شما منطقی‌ و متعادل هست و شما حق دارین برا زندگی‌ آیندتون تصمیم بگیرین...

    همونطور که فرمودین همین الان هم حساسیت‌هایی‌ در مورد این شغل وجود داره که شما رو آزار میده اما به نظر من لزومی نداره چون شما از پدر مادرتون خجالت میکشین، تصمیمی بگیرین که برای کل عمرتون از این مساله عذاب بکشین...

    احترام به پدر و مادر واجب هست و مهم اما مطمئناً ایشان هم خوشبختی‌ شما رو میخوان...

    من اگر به جای شما بودم، به جای اینکه خودم رو عذاب بدم یا سعی‌ کنم معیار‌های مهم و منطقی‌ خودم رو نادیده بگیرم،

    به دنبال راه کاری بودم که این موضوع رو با کمال احترام با پدر و مادرم در میون بگذارم...

    ای کاش زندگی‌ هم مثل شما خجالتی بود، اما متاسفانه خشن تر از این حرفاست و با کسی‌ شوخی‌ نداره....

    در مورد سنّ شما، به نظرم شما هنوز در ابتدای راه هستین، ۲۱ سال واقعا سنی نیست...می‌تونین روی فعالیت‌های جانبیتون(ادامه تحصیل و ...) متمرکز بشین تا موقعیت مناسب ازدواج فراهم بشه...

    در مورد اطرافیان هم، توصیه می‌کنم اهمیّتی ندین، ازدواج، مساله بسیار مهمی‌ هست که باقی‌ عمر شما رو تحت تاثیر قرار میده...

    بنابرین، به نظر من، ازدواج زود برای شما به علت اینکه همه اطرافیانتون ازدواج کردن، صرفاً حکم همرنگ جماعت شدن رو داره و البته الزاماً عاقبت بخیری رو همراه نداره...

    خوشبخت باشین،

    کامران

  5. 5 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    kamran2007 (جمعه 09 مهر 89)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.