بحث اين بخش، در ارتباط با محروميت هاي فرهنگي و تأثير آن در ايجاد تفاوتهاي فردي در ميان انسانها مي باشد، لذا ما در اينجا محروميتهاي فرهنگي را تعريف کرده، انواع آن و طبقاتي را که دچار محروميت فرهنگي مي شوند، توضيح مي دهيم .

محروميت هاي فرهنگي

کمبود و عدم دسترسي به امکاناتي که موجب گسترش و رشد فرهنگي مي شود،” محروميت فرهنگي ” نام دارد که شامل عدم توزيع امکانات صحيح بين شهر و روستاست. محيط هاي غني ، سبب افزايش و رشد بهره هوشي شده و محيطهاي فقير ، سبب عدم رشد ذهني مي گردند.
محروميت هاي فرهنگي اصطلاحي است که تقريباً از دهه 60 ميلادي به بعد وارد متون روانشناسي شده و مبحث جديدي است . منظور از محروميت هاي فرهنگي، وضعيت محيط هاي خاصي است که از لحاظ امکانات مشخص داراي مشکلاتي مي باشند، به همين دليل، محيط هاي مختلف از نظر توزيع امکانات و يا برخورداري از امکانات رشد و توسعه با هم متفاوت هستند ؛ بنابراين، محروميت هاي فرهنگي مربوط به فقدان امکانات لازم جهت رشد انسانها در ابعاد مختلف مي باشد .

انواع محروميت هاي فرهنگي

1-در اين راستا ، وضعيت اقليت هاي نژادي و قومي در جوامع مختلف مورد مطالعه قرار گرفته است .

2-يکسري از محروميت ها در مناطق شهري و روستايي وجود دارد .

3-بخشي از محروميت هاي مربوط به طبقات مختلف اقتصادي – اجتماعي است .

4-محروميت هاي مربوط به نقاط کوهستاني و دور افتاده .

5-چادر نشيناني که در ايران به صورت گروههاي عشايري حضور دارند .

6-کودکاني که در قايقها و بر روي دريا زندگي مي کنند .

وضعيت اقليت هاي نژادي و قومي

در خصوص وضعيت اقليت هاي نژادي و قومي، تفاوت سفيد پوستان و ساهپوستان مطرح مي شود . روانشناسان در اين زمينه ، بيشتر به مسأله هوشي توجه نموده اند.
آزمونهاي مختلف هوشي به عمل آمده در پژوهشهاي آمريکايي، نشان داده که هوش سياهپوستان 15-12 نمره کمتر از هوش سفيدپوستان است ؛ البته لازم به تذکر است که ما در مورد اين واقعيت که ” آيا تفاوتي بين سياهپوستان و سفيدپوستان وجود دارد يا نه؟” مسأله زيادي نداريم و مشکل اساسي در توزيع هوشي آنهاست .
در مسأله توزيع هوشي، عده اي به وراثت و عده ديگري به موارد ديگر متوسل مي شوند.

محروميت هاي فرهنگي و تفاوتهاي فردي (2)

بحث اين بخش در ادامه مباحث گذشته است . در بحث گذشته ، ما محروميت هاي فرهنگي و تأثير آن را بر تفاوتهاي فردي مطرح و محروميت هاي فرهنگي را تعريف کرديم ، چند مورد از انواع محروميت هاي فرهنگي را نام برديم، تفاوتهاي هوشي بين اقليتهاي نژادي و قومي را توضح داديم و به خصوص اينکه تفاوتهاي هوشي سياهپوستان و سفيدپوستان را بيان کرديم . در بحث مذکور گفتيم که پژوهشگران آمريکايي به اين امر اشاره دارند که اجراي آزمونهاي مختلف هوشي روي کودکان سفيدپوست و سياهپوست حاکي از آن است که ضريب هوشي کودکان سياهپوست 15-12 نمره پايين تر از کودکان سفيدپوست است ، اما توجيه اين مطلب چيست ؟

همانطور که در مباحث گذشته گفته شد ، تفاوتهاي فردي هوش ، ناشي از دو عامل اساسي وراثت و محيط مي باشد. برخي از پژوهشگران آمريکايي در توجيه تفاوت هوشي کودکان سفيدپوست و سياهپوست، به عامل وراثت متوسل مي شوند ، يعني عامل اصلي پايين بودن هوش کودکان سياهپوست، وراثت است و آن ها به طور ارثي کم هوش تر و پايين تر پست تر از سفيدپوستان هستند. عده اي ديگر از روانشناسان نيز اين نظر را قبول نداشته و بيان مي دارند که وجود تفاوت بين سفيدپوستان و سياهپوستان ، بيش از تفاوت هاي هوشي، به تفاوت نمرات آنها مربوط است .

به عبارت ديگر ، زماني که آزمونگرهاي سياهپوست ، کودکان سياهپوست را مورد آزمون قرار مي دهند ، مشاهده مي شود که نمرات آنها افزايش مي يابد . علاوه بر اين ، هنگامي که امکانات کافي در اختيار کودکان سياهپوست قرار داده مي شود ، آنها نيز به ميزان کودکان سفيدپوست رشد مي کنند .

از آنجا که توزيع هوش در جامعه تابع منحني نرمال است ، اين امر در مورد سياهپوستان نيز صادق مي باشد و پايين بودن نمره هوشي سياهپوستان ، ناشي از محروميت هاي فرهنگي و امکانات مختلف آنهاست ، نه علل توارثي .

تفاوتهاي موجود در هوش و موفقيت نقاط شهري و روستايي

به طور معمول ، تفاوتهايي از نظر توزيع امکانات بين شهر و روستا وجود دارد ، شهرها نسبت به روستاها از امکانات بيشتري برخوردارند . توزيع ناعادلانه امکانات بين شهر و روستا را مي توان به فرد بيماري تشبيه نمود که داراي سربزرگي است ، اما بقيه اندامهاي وي کوچک و نحيف مي باشند ، يعني در کشورهاي جهان سوم ، تمامي امکانات در يکجا تجمع يافته ( شهرها ) و اکثر روستاها از امکانات کافي برخوردار نيستند . پژوهش انجام شده در ايران نشان مي دهد که با وجود شروع تحصيلات رسمي در سن هفت سالگي ، کودکان روستايي از لحاظ هوشي در سطح پايين تري قرار دارند .

محروميت هاي فرهنگي در طبقات مختلف اقتصادي – اجتماعي

علاوه بر تفاوتهاي موجود بين شهر و روستا، بين طبقات مختلف اقتصادي – اجتماعي نيز تفاوتهايي وجود دارد و امکانات بطور عادلانه در بين طبقات مختلف کشور توزيع نشده اند. بر اساس تحقيقات انجام شده ، مي توان گفت که هر چه سطح طبقات اقتصادي – اجتماعي بالاتر رود، سطح هوشي نيز بالاتر است و بالعکس ، با پايين آمدن سطح اقتصادي – اجتماعي، سطح هوشي نيز پايين مي آيد ، زيرا در مناطق بالاي اقتصادي ، افراد از امکانات زيادي برخوردار مي باشند و محرکهاي بسياري به آنها ارائه مي شود، اين امر موجب تفاوت هوشي بين طبقات مختلف شهر يا روستا مي گردد ، زيرا ارايه امکانات، حتي در روستاها نيز به طور يکسان صورت نگرفته و همه به يک اندازه از امکانات و شرايط لازم برخوردار نيستند. علت اصلي تفاوت هوشي بين نقاط دور افتاده، کوهستاني، عشاير و … نيز همين امر مي باشد .

ارزشيابي و تفاوتهاي فرهنگي (1)

در ادامه بحث به ارزشيابي و تفاوتهاي فرهنگي مي پردازيم ؛ لذا دو مسأله را با هم مطالعه مي کنيم :

1-مفاهيم اساسي اندازه گيري و ارزشيابي
2-ويژگي آزمونهاي استاندارد
مفاهيم اساسي در اندازه گيري عبارتند از :

آزمون ، آزمودن ، سنجش ، اندازه گيري و ارزشيابي

منظور از آزمودن چيست ؟ به منظور اندازه گيري هر چيزي ، به وسيله اي نياز داريم ، براي مثال به منظور اندازه گيري طول اتاق از متر استفاده مي شود . آزمون ، وسيله اي است که به منظور اندازه گيري ويژگيهاي رواني و تربيتي مورد استفاده قرار مي گيرد .

آزمودن: هر گاه در اندازه گيري يک مورد ، از آزمون يا تست استفاده شود ، عمل آزمودن صورت گرفته است .

سنجش: گاهي اوقات ما ، ناگزيريم در اندازه گيريها علاوه بر آزمون ، از وسايل و روشهاي ديگري نيز استفاده نماييم . به اين نوع عمل ، يعني اندازه گيري ، علاوه بر آزمون ، سنجش هم اطلاق مي گردد ، براي مثال ، ما به همراه آزمون ، از مشاهده يا مصاحبه نيز استفاده مي کنيم .

اندازه گيري: اختصاص دادن عدد و رقم به يک يا چند ويژگي از اشياء يا افراد ، اندازه گيري نام دارد.

ارزشيابي: قضاوت در مورد اندازه گيري، ارزشيابي ناميده مي شود. در ارزشيابي، قضاوت ارزشي وجود دارد . هدف اين است که ببينيم ، اهداف از پيش تعيين شده تحقق يافته يا نه؟ در صورت تحقق اهداف ، ميزان آن چقدر است؟ ارزشيابي ، سنجش عملکرد افراد است تا ببينيم که افراد به اهداف از پيش تعيين شده رسيده اند يا نه؟ روشهاي آموزشي معلم ، روشهاي موفقي بوده اند يا نه؟

تفاوت اندازه گيري و ارزشيابي
مفاهيم اندازه گيري و ارزشيابي با يکديگر تفاوتهايي دارند که عبارتند از :

1) اندازه گيري ، عدد و رقم در اختيار ما مي گذارد ، ولي ارزشيابي ، قضاوت در مورد اعداد است .

٢) اندازه گيري درست و دقيق ، پايه و اساس ارزشيابي درست است .

3) در اندازه گيري، قضاوت ارزشي وجود ندارد ، اما در ارزشيابي ، داوري ارزشي صورت مي گيرد .

ويژگي آزمونهاي استاندارد

آزمونهاي استاندارد داراي ويژگيهاي مختلفي مي باشند که از بين آنها مي توان به موارد زير اشاره نمود: عينيت، سهولت اجرا، سهولت نمره گذاري، سهولت تعبير و تفسير ، پاپايي و روايي. در بين اين ويژگيها ، اعتبار و پايايي بسيار مهم مي باشند.
پايايي به دقت يا ثبات آزمون اشاره دارد، براي مثال، اگر آزموني را تکرار کنيم ، نتايج آن تا چه حد مشابه هستند ؟ آيا به همان نتايج خواهيم رسيد يا نه ؟
اعتبار يعني اينکه آزمون، همان پديده و هدف مورد نظر را مي سنجد ؟ براي مثال ، اگر آزمون ما در مورد توانايي رياضي است، فقط بايد همان پديده ، يعني توانايي رياضي را بسنجد ، نه مسأله ديگري مثل استعداد علوم تجربي .
بنابراين پايايي به دقت و ثبات آزمون و روايي به هدف آزمون مربوط مي شود .

ارزشيابي و تفاوتهاي فرهنگي (2)

در اين بحث مطالبي درباره ارزشيابي و تفاوتهاي فرهنگي، انواع پايايي و اعتبار ارائه مي دهيم. در مبحث قبل گفتيم که پايايي به دقت و ثبات آزمون اشاره دارد، يعني اگر يک آزمون را تکرار کنيم ، به نتايج مشابهي دست مي يابيم . منظور از اعتبار اين است که آزمون ما بايد همان پديده و هدف مورد نظر را بسنجد .
اعتبار و پايايي در تمامي آزمونها اهميت بسزايي دارد . اولين سئوالي که در مورد هر آزمون مطرح مي شود ، اين است که…………..پايايي و اعتبار آزمون چقدر است ؟ اگر پايايي و اعتبار آزمون در حد قابل قبول باشد ، تست خوبي است ، در غير اينصورت، تست خوبي نخواهد بود .
انواع پايايي عبارت است از : پايايي ارزيابان ، پايايي باز آزمون ، پايايي فرمهاي هم ارز ، پايايي همساني دروني .
منظور از پايايي ارزيابان، اين است که اگر آزموني را براي تصحيح به چند نفر بدهيم، چه ميزان همبستگي بين نتايج آنها وجود دارد، در صورت همبستگي بالا، آزمون خوبي خواهد بود ؛ البته اينجا پايايي خود آزمون مطرح نيست، بلکه ارزيابان مدنظر مي باشند .
منظور از پايايي باز آزمون، اين است که اگر يک آزمون را دو يا چند بار اجرا کنيم، همبستگي نمرات با هم چقدر است؟ اگر همبستگي بالا باشد ، آزمون داراي پايايي است وگرنه پايايي ندارد.
در پايايي فرمهاي هم ارز، دو آزمون تهيه مي کنند که هر دو يک هدف را مي سنجند، اما از نظر فرم ظاهري با هم متفاوتند، براي مثال، تست هوشي ” کتل “، دو فرم A و B دارد که هر دو هوش را مي سنجند و با اجراي آنها، نتيجه مشابهي را به دست مي آورند. اگر همبستگي بين اين دو فرم بالا باشد ، اين آزمون پايايي دارد وگرنه فاقد پايايي است.
پايايي همساني دروني : در اين نوع پايايي، روش ” دو نيمه کردن ” بسيار مهم و مشهور است. در اين روش ، آزمون را يکبار اجرا مي کنيم و سپس همبستگي عناصر دروني آزمون را به دست مي آوريم ، يعني پس از اجرا، همبستگي سئوالات با يکديگر نشانگر پايايي آزمون مي باشد . يکي از روشهاي پايايي همساني دروني ، روش دو نيمه کردن يا روش زوج و فرد است ، يعني همبستگي نمرات سئوالات زوج با سئوالات فرد محاسبه مي گردد.
در اين روش، سئوالهاي فرد، يک آزمون ، و سئوالات زوج، آزمون ديگري محسوب مي شود. همبستگي بالاي آنها نشانه پايايي آزمون و همبستگي پايين آنها نشان دهنده عدم پايايي آزمون مي باشد. در اين روش، نمي توان سئوالات اوليه را يک نيمه آزمون و سئوالات پايايي را نيمه ديگر در نظر گرفت، چون تأثير عواملي مثل تمرين ، خستگي و … در آنها يکسان نمي باشد. براي مثال آزموني 40 سئوال دارد ، نمي توان 20 سئوال اول را يک نيمه و 20 سئوال بعدي را نيمه ديگر در نظر گرفت ، بلکه بايد سئوالات ……-6-4-2 زوج و سئوالات …….-5-3-1 فرد در نظر گرفته شوند ، نمرات هر کدام را به صورت جداگانه ح
ساب کنيم و همبستگي آنها را به دست آوريم .

اعتبار :

اعتبار يک آزمون ، به هدف آزمون مربوط مي شود. انواع اعتبار عبارتند از : اعتبار محتوا، اعتبار ملاکي ، اعتبار سازه .
منظور از اعتبار محتوا اين است که محتواي آزمون بايد هدف مورد نظر را بسنجد. براي مثال، چنانچه آزموني بخواهد، استعداد رياضي را بسنجد ، محتواي آن نيز بايد نشانگر استعداد رياضي باشد، نه اينکه از آزمون املاء ، انشاء و فارسي جهت ارزيابي استعداد رياضي استفاده کنيم .
در اعتبار ملاکي ، دو آزمون را بکار مي بريم که يکي ملاک و ديگري پيش بين است. به عبارت ديگر ، يکي از آن دو آزمون ، عملکرد فرد را در آينده يا بدون فاصله زماني ( همزمان ) پيش بيني مي کند . براي مثال ، نمرات دبيرستان تا چه حد مي توانند ، نمرات دانشگاهي را پيش بيني کنند ؟ همبستگي نمرات دبيرستان و دانشگاه ،نشان دهنده اعتبار آزمون خواهد بود وگرنه ، آزمون فاقد اعتبار است .

اعتبار سازه مهمترين نوع اعتبار مي باشد که شامل چند دسته است . مشهورترين اعتبار سازه ، اين است که از تمايز سني استفاده کنيم . براي مثال اگر ويژگي خاصي با افزايش سن تغيير مي کند ( افزايش يا کاهش مي يابد ) آزمون به کار گرفته شده بايد نشان دهنده اين تغييرات باشد . براي مثال ، تست هوشي. از آنجا که ميزان هوش با سن افزايش مي يابد، بنابراين اجراي آزمون بايد نشان دهد که هر چه سن بالاتر مي رود ، بهره هوشي فرد نيز افزايش مي يابد ، در اين صورت ، تست هوشي داراي اعتبار است .

از نظر ضابطه ، يک آزمون بايد پايا باشد تا اعتبار داشته باشد، ولي اعتبار لازمه پايايي نيست.

منظور از سازه در روانشناسي ، مفهومي عيني نيست، بلکه انتزاعي است و فقط آن را از طريق نظريات مي توان بررسي نمود . مثل هوش ، شخصيت ، انگيزه و … .

از طريق نظريات ، مي توان ارتباط سازه را با ساير موارد عيني در نظر گرفت و آن را مطالعه نمود. براي مثال هنگامي که ما مي گوييم : هوش توانايي حل مسأله است، مي توان تعدادي مسأله طرح کرد و از فرد خواست ، آنها را حل کند و از اين طريق، هوش وي را اندازه گيري نمود.

http://1farakav.wordpress.com/2010/03/05/personality_and_culture/