به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: سادگي عشق...

  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    سادگي عشق...

    روزي که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن وشوهری در تخت روبروی من مناقشه ی بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند .از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد : گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید . حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم ... چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود،پرستاران،زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد.روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم .
    یک بار اتفاقی نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام . برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم . در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد و شمع روشن کردن و کادو پیچی و از اینجور بازیها نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.


    http://amirhelen.persianblog.ir/post/123/

  2. 8 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (سه شنبه 27 بهمن 88)

  3. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,010 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: سادگي عشق...

    ممنون غزاله عزیز ،خیلی تأثیر گذار بود

    به همین سادگی و بی پیرایگی می شود یگانگی پیشه کرد ، هیچ دقت کرده اید که هرچه سطح و سبک زندگی پیچیده تر می شود ، عشق و صفا بین آدمها بخصوص بین اعضاء خانواده کم رنگ تر می شود ؟؟؟
    این حرفی سطحی نگرانه نیست . بلکه از حاصل تحقیقات ابن خلدون جامعه شناس گرفته تا بررسی های محسوس و غیر محسوس امروزی ، رابطه معنا داری بین رفاه زدگی و پیچیده شدن زندگی اجتماعی و کمرنگ شدن عشق و ایثار در روابط بین فردی و عکس آن ، مشاهده می شود .

    براستی چرا ؟؟ چه می شود که چنین می شود ؟؟

  4. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 27 بهمن 88)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: سادگي عشق...

    دقيقا نميدونم چرا اما از نظر خودم وقتي زرق و برق زندگي زياد ميشه نا خوراگاه حواس و توجه اعضاي خانواده از محبت كردن و فداكاري و ....به طرف تجملات بيشتر و كم نياوردن جلو فلان فاميل و سود روز افزون و...و....جلب ميشه...حالا روستاها كه هيچي توي شهر ها هم هرچه زندگي مدرن تر و با تكنولوژي تر ميشه تريپ زن و مرد عوض ميشه...واقعا ديد زن و شوهر هايي كه مثل شريك تجاري با هم رفتار ميكنن و بدبختانه اين نوع رفتار رو با كلاسي ميدونن ادم رو ديوونه ميكنه.....به دوستاشون پز ميدن كه من محل سگ(ببخشيد)به شوهرم نميذارم.....!!!كلي هم با اين تريپ حال ميكنن!!!!
    از دست اين موجود دوپا!!!خودكشي ميكنه شوهر كنه يا زن بگيره بعد كه ازدواج كرد خودكشي ميكنه كه خودشو كاااااملا ازاد و بي قيد نشون بده و.....
    واقعا نميدونم چرا!؟؟اگه شما ميدوني به منم بگو

  6. 5 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (چهارشنبه 21 بهمن 88)

  7. #4
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,010 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: سادگي عشق...

    غزاله جان

    من خیلی مایلم رو این موضوع بحث داغ شود . خودم هم نقطه نظراتی دارم که آماده می کنم و بعد از تعطیلات ان شاء الله مطرح می کنم . اما پیشنهاد می کنم شما این تاپیک را مدیریت کن و دوستان را دعوت کن که رو این موضوع متمرکز شده و وارد بحث شوند ، به نظرم چون آموزنده است خیر فراوان بهت می رسونه که زمینه ساز آن شدی ، به خصوص با نکته های معترضه ی بجا و درخور توجهی که عنوان کرده ای .

  8. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 22 بهمن 88)

  9. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: سادگي عشق...

    چشم سي ميكنم توي اين چند روز اطلاعاتم رو افزايش بدم...تا بتونيم اين موضوع رو كه به نظر من روز به روز هم حادتر ميشه ادامه بديم....
    البته با كمك شما و مديران تالار اين بحث رو به سرانجام ميرسونيم

    يه نكته ديگه...اگه امكانش هست اين تاپيك به قسمتي از تالار منتقل بشه كه اعضاي غير رسمي تالار هم قادر به شركت باشند...
    مرسي

  10. کاربر روبرو از پست مفید parnian1 تشکرکرده است .

    parnian1 (سه شنبه 27 بهمن 88)

  11. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: سادگي عشق...

    يه مقاله راجع به تفاوت هاي زندگي مدرن و ماشيني با زندگي ساده گذشته....كه كلي تر از روابط زن و شوهر هست.....از سايت خانواده سبز به نشاني
    http://www.ksabz.net/magContext.aspx?cID=8d88bc02-351f-45c6-a3d4-e0dc15dee96e
    مينويسم البته فعلا زمينه سازي براي توضيح مساله ميكنم نه حل مساله....حل مساله كمك همه دوستان و مديران و ...رو ميطلبه....


    [img][/img]

    آن زمان كه مادرها خوراكي‌ها را از دست بچه‌ها قايم مي‌كردند، ديگر نيست؛ حالا بايد دور و بر بچه‌ها را گرفت تا لطف كنند و چيزي بخورند تا پدر و مادر خوشحال شوند.

    آن زمان كه بچه‌ها با يك اسباب‌بازي ساده از ذوق به عرش مي‌رسيدند و سال‌ها با آن مأنوس بودند و در آخر هم آن را سالم نگه مي‌داشتند، ديگر نيست. حالا بچه‌ها هنوز به دنيا نيامده، اتاقشان پر از اسباب‌بازي و انواع و اقسام وسايل‌هاست و از وقتي چشم باز مي‌كنند، همه چيز دارند؛ آن قدر كه هيچ كدام را نه به‌راستي مي‌بينند و نه به‌‌‌راستي از آن لذت مي‌برند.

    شايد آن زمان كه بچه‌ها با پاي خود به مدرسه مي‌رفتند و خبري ازسرويس و اتومبيل شخصي پدر و مادر نبود، اين قدر درس‌خواندن مضحك نبود. حالا پدر و مادرها دائم كار مي‌كنند؛ تا همه چيز تامين باشد؛ اما باز بچه‌ها ناراضي‌اند؛ طلبكارند، سرخورده‌اند، كمبود دارند و پرخاشگرند. سن ازدواجشان بالا رفته، سن اعتيادشان پايين آمده، مانتوها و دمپاي شلوارشان بالا رفته و...

    حالا از آن سوي بام افتاده‌ايم. هر چه فكر مي‌كنم، مي‌بينم ما آدم‌ها هميشه يك مشكل بزرگ داشته‌ايم؛ اين‌كه در زندگي تعادل را از ياد مي‌بريم...؛ نه آن كمربند و تنبيه پدرسالاري خوب بود و نه اين ناز و نعمت مخرب؛ نه آن يخدان‌هاي خالي و قفل‌زده خوب بود و نه اين يخچال‌هاي زورچپان چندان لطفي براي اهالي خانه دارند. بچه‌هاي ديروز عمدتا در«نداشتن» به سر مي‌بردند و تعداد زيادي از بچه‌هاي امروز از «داشتن» به بيراهه كشيده مي‌شوند. ديروزي‌ها اگر نداشتند، زمان غبطه‌شان اندك بود و به اندك داشتني هم تا مدت‌ها دلشاد و سرمست بودند. حتي همين نداشتن، آنها را از سن‌كم به دنياي كار و تلاش مي‌كشاند تا در سنين بالا چشم به جيب پدر و منتظر و ملتمس يك ميز كارمندي نمانند. امروزي‌ها اما اگر لذتي هم از «داشتن» ببرند كوتاه و سطحي است آنهايي هم كه ندارند، آن قدر محل غبطه و حسرتشان زياد و وسيع است كه داشته‌هاي به‌ظاهر اندك به چشمشان نمي‌آيد و از طريقي ديگر به بيراهه كشيده مي‌شوند و...

    پيشرفت‌هاي گوناگون

    شايد در اين ميان بايد از پيشرفت‌هاي گوناگون بشر و فرزندان سر به راه و بالنده امروز هم بگويم تا نگاهم از «سياهي» بيرون بيايد و «خاكستري» شود. فقط اين را بگويم كه در خلال نوشتن اين سطور و نيز پيش از آن،به «سپيدي»ها هم خيلي فكر كردم؛آن‌ها را هم تا آنجا كه دامنه چشمانم اجازه مي‌داد، ديدم و منكر هيچ كدام نيستم. خلاصه به اين نتيجه رسيدم كه از سياهي بگويم، از آن گذر كنم و به نگاه و انديشه‌اي سپيد برسم؛ و مگر نه اين كه رسالت مهم قلم همين است؟

    اسير دنياي امروز

    آن خانواده‌ها، آن بچه‌ها و مردمي كه در دنياي رقابت و اضطراب و دويدن امروز، اين توفيق را دارند كه «متعادل» و«با روح» زندگي كنند، به‌راستي كه خوش به سعادتشان؛ و اميد كه الگويي باشند براي بقيه؛ اما من از خودم و كساني مي‌گويم كه دنياي امروز اسيرمان كرده و هر كدام به‌نوعي از «روح زندگي» محروم مانده‌ايم. امروز پدرها ماشين پول و مادرها سرويس‌دهنده (و بسياري‌شان هم ماشين پول)؛ و البته سرويسي متفاوت با ديروز شده‌‌اند...

    اگر مادر ديروز دست‌هايش به دار قالي پينه مي‌بست،يا به وقت سرما، در جوي آب مثال چغندر مي‌شد، زن امروز ذهني پينه‌بسته دارد؛ ذهن او گاه در ميان سس‌ها و جديدترين مدهاي خوراكي مي‌ماند كه كدام را انتخاب كند و گاه در آستانه تهيه سرخ كن و مايكروويوهاي عمدتا تزييني و دغدغه تاتو، ليپوساكشن، خوش‌اندام شدن و رژيم‌هاي جورواجور، دَوَراني سرگيجه‌آور دارد. ذهن او بسيار فراتر از آن چه طبيعتش ايجاب مي‌كند مي‌باشد، انبوه كفش و لباس‌هاي داخل كمدش را نمي‌بيند و مدام فكر مي‌كند هيچي ندارد! او گاه در انديشه رنگ موي سوسن‌جون و النازجون است و گاه در فكر اين كه نكند همسرش...«يعني الان كجاست؟...» چيزهايي مثل خوره روح و جسم لطيف و شكننده‌اش را مي‌آزارد و او در سكوت و اندوه يا اخم و غرولند، همچنان مي‌شويد و مي‌سايد...

    افسوس كه انسان امروز مدام مي‌خورد و در فكر آب كردن چربي‌ها و گوشت‌هاي اضافه است!

    از طرفي اگر از دغدغه پايان‌ناپذير شام، ناهار، مهد، مد لباس و كادوبازي‌هاي آنچناني و متأسفانه رقابتي كه بگذريم، زن خود را ملزم مي‌داند كه به جاي فرزندش 20 بگيرد. به هر ترفندي دست مي‌زند تا فرزندش از قافله عقب نماند...؛ اما اي كاش مي‌دانست كه نمره 10 فرزند ارزشي بسيار بيشتر از 20 مادر دارد؛ و كاش مي‌دانست كاردستي‌اي كه او به جاي فرزندش مي‌سازد، خلاقيت كودك را مدفون مي‌كند و خيانتي بيش نيست؛ به‌راستي اين 20 پشت 20 رديف‌كردن‌ها چه سودي دارد؟! و در نهايت اين كه پسرم يا دخترم دانشگاه قبول شده! زماني اين دانشگاه قبول شدن ارزشمند است كه به فرزندمان آموخته باشيم با چشم باز،«انتخاب» و «زندگي» كند؛ درسش، شغلش و همسرش را و...

    رنج پدران

    اما رنج پدر امروز نيز به گونه‌اي ديگر است؛ او گرچه طبيعتش ايجاب مي‌كند، اما اين طبيعت را بايد شناخت و هدايت كرد. شايد رنج‌آورتر از اين براي تك‌تك اعضاي خانواده نباشد كه پدر بخواهد كم بودن حضورش در خانه را با پول جبران كند. اين پول بسان مُسكني است كه زخم را عميق‌تر مي‌كند تا بهبود دهد. آب و دانه و آشيانه براي زن و فرزند ضروري است، اما تا نفس و حضور گرم پدر و كلام راهنمايش نباشد، انبوه اسكناس و معلم خصوصي و مدرسه فلان و... حكم سم را دارد و از اين طريق به بيراهه رفته‌ايم. خودمانيم، حظّّّي كه فرزند ديروز از خريد يك دوچرخه معمولي، آن هم پس از سال‌ها و با دسترنج يا پس‌انداز خود مي‌بُرد، آيا با لذت فرزند امروز از دريافت يك دوچرخه لوكس يا كامپيوتر و سي‌دي و چه و چه (به عنوان پاداش 20گرفتن) قابل مقايسه است؟! و به همين قياس در نظر بگيريد، زوجي را كه مايحتاج زندگي را ذره‌ذره و با تلاش خود فراهم مي‌كردند، در مقابل اكثر زوج‌هاي امروز كه از سير تا پياز زندگي را از همان اول همراهشان مي‌كنند و بعد خيلي زود حوصله‌شان سر مي‌رود و به جان هم مي‌افتند و طلاق...

    ... و من صدايي خاموش را همواره از بچه‌هاي كوچك و بزرگ امروز مي‌شنوم كه شايد ناخودآگاه مي‌گويند: «پدر مي‌خواهيم نه ماشين و پول؛ مادر مي‌خواهيم نه معلم سرخانه.» و نيز صداي زناني را مي‌شنوم كه مي‌گويند: «همدم مي‌خواهيم نه ماشين و پول...»

    ...شايد بشر همچنان كه «آرام‌آرام» و «ناگهان» مدرن شد، بايد كه «آرام‌آرام» و «ناگهان» به طبيعت، سادگي و روح زندگي بازگردد. شايد حالا وقت آن فرارسيده باشد كه سلول‌هاي مجلل يا نيمه‌مجللي را كه با چنگ و دندان براي خود ساخته‌‌ايم و به درونشان خزيده‌ايم، رها كنيم و به آغوش طبيعت بازگرديم. شايد هم بهتر باشد راه ميانه را برگزينيم و از هر دو استفاده كنيم؛ يعني بازگشتمان به طبيعت همراه با بهره‌مندي از پيشرفت و تكنولوژي و دانش باشد و اين بار زندگي متعادل را تجربه كنيم؛آن چه كه روحمان در اين دنياي دود و آهن از دست داده است...

    امروز ما نيازمند آن هستيم كه به آرامش برسيم و از دغدغه و اضطراب و شتاب و بيماري‌هاي رنگ به رنگ روح و جسم، شفا يابيم...

    يه نكته اي هم كه الان به نظرم رسيد اينه كه اين تيپ زندگي كه من اسمش رو ميذارم زندگي رباتيك(با خصوصياتي مثل:::روابط سرد...نبود صميميت و همدلي بين اعضاي خانواده....بي تفاوتي نسبت به هم به اسم اينكه نميخوايم توي كار بچه مون فوضولي كنيم!!!***....و كلي ويژگي ديگه از اين زندگي ها....)در شهر هاي بزرگ مخصوصا تهران بيشتر به چشم ميخوره....
    من به خاطر مشكلات خودم و دلبندم { وقتي تهران هستيم يه ادم ديگه ميشه و پرخاش ميكنه در حاليكه توي زنجان آروم و مهربونتر ميشه(البته با بقيه ها با من هميشه مهربونه)}خيلي به اين موضوع فكر كردم ولي واقعا ذهنم به جايي نميرسه!!نميفهمم شهرهاي بزرگ با اين همه امكانات و پيشرفت و.....چي به شهروندشون ارائه ميكنن كه همه مثل قانون جنگل معتقد بايد بخوري تا خورده نشي؟!!!
    تمام تنش هاي بيرون از خونه است كه وقتي وارد جو مهربون خونه ميشه چون با هم سازگاري ندارن طوفان به پا ميكنن مثل موقعي كه هواي گرم و سرد جا به جا ميشن و باد و طوفان توليد ميكنن؟
    چي كار بايد كرد كه اين سردي روابط بيرون از خونه(كه خودش جاي بحث داره كه چرا رقابت در زندگي مدرن ما رو تبديل به ربات هاي سرد و منجمد ميكنه؟) گرماي محبت بين خانواده هاي رو تحت تاثير قرار نده....؟؟
    خيلي بده وقتي ميبيني رقابت همكار و كارمن و رييس به داخل خونه هم سرايت كرده و مادر و فرزند يا پدر فرزند در حال مسابقه هستند!!!

    ***راجع دخالت نكردن در كارهاي اعضاي خانواده كه به قول بعضي هاي از جمله نويسنده مقاله اي كه اينجا قسمتي از اون رو قرار ميدم ....نشانه مدرنيته و زندگي با كلاس امروزي هست بايد بحث بشه....چون من مخالف اين نظريه هستم كه اعضاي خانواده به بهانه زندگي با كلاس و مدرن از حال و روز هم خبر نداشته باشند و....!!!

    وقتي دو نفر در خيابان از روبه‌روي هم مي‌گذرند، نگاه بسيار گذرايي با هم رد و بدل مي‌کنند و سپس نگاه خود را برمي‌گردانند و با اجتناب از نگريستن به يکديگر از کنارهم مي‌گذرند. آن‌ها با اين کار، چيزي را به نمايش مي‌گذارند که اروينگ گافمن "بي‌اعتنايي مدني" civil inattention مي‌نامد. از نظر گافمن، اين بي‌اعتنايي چيزي است که ما در موقعيت‌هاي زيادي از يکديگر انتظار داريم" (نقل از کتاب "جامعه شناسي" نوشته آنتوني گيدنز با همکاري کارن بردسال، ترجمه حسين چاوشيان، تهران نشر ني، 1386 ص 116).

    اين مفهوم "بي‌اعتنايي مدني" نشان‌دهنده‌ي مدنيت يا متمدن شدن آدم‌هاست. حالا چه اين آدم‌ها ساکن کشورهاي در حال توسعه باشند، چه ساکن کشورهاي توسعه يافته. چون اين روزها همه جور آدمي‌همه جاي دنيا پيدا مي‌شوند.

    هرچه آدم‌ها شهري‌تر مي‌شوند، رعايت نکات ظريف در ارتباط‌شان با آدم‌هاي ديگر بيش از پيش در رفتارشان متجلي مي‌شود و اين رعايت حريم ديگران يکي از مهمترين نشانه‌هايش است.

  12. 3 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (پنجشنبه 22 بهمن 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.