به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    190
    Array

    تملك يا تعلق....؟

    ما يک ارباب رجوع داريم تو شرکتمون که من خيلي ازش خوشم مياد، يه خانم 82 ساله که بدون عصا راه ميره، يه کم خميده شده ولي خوب رو پاهاي خودشه و هنوزم که هنوزه خودش رانندگي مي کنه، سالي يک بار هم مجبوره به خاطر سنش امتحان رانندگي شهر رو بده که مطمئن بشن ميتونه هنوز دقت داشته باشه، امروز اومده بود توشرکت و داشت کمي از خاطراتش مي گفت، يه کم که گفت من با خنده گفتم شما احتمالا ماه آگوست به دنيا نيومدين ( من و 2 تا از همکارام آگوستي هستيم ) با خنده گفت چرا، 12 آگوست، ( تولد منم 12 آگوست هستش (روم نشد بهش بگم فقط ما مرداديا مثل چي اين دنيا رو سفت چسبيديم و در هر شرايطي باز هم سعي ميکنيم زندگي کنيم، خلاصه اينکه رسيد به اينجا که آقايي که 4 سال پيش فوت کرده همسر رسميش نبوده و اينها 55 سال بدون اينکه ازدواج کنن با هم بودن و يک بچه هم دارن که پزشک متخصص هست و الان آمريکا زندگي مي کنه. اين خانم گفت وقتي که من 18 سالم بود با اين دوستم ( منظورش همون آقايي بود که باهاش زندگي مي کرده ، و تمام مدت با عنوان دوستم خطابش مي کرد و معتقده که ارزش يک دوستي و رفاقت خوب بيشتر از ارزش يک همسري بد هست) آشنا شدم و اومدم خونه به خواهر بزرگم جريان رو گفتم، اونموقع پدر بزرگم خونه ما بود و از صحبت هاي ما فهميد که جريان چيه (حالا حساب کنيد که چند سال پيش بوده ) 2-3 روز بعدش برام يه کتاب دست نويس آورد، کتابي که بسيار گرون قيمت بود، و با ارزش، وقتي به من داد، تاکيد کرد که اين کتاب مال توئه مال خود خودت، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا بايد چنين هديه با ارزشي رو بي هيچ مناسبتي به من بده، من اون کتاب رو گرفتم و يه جايي پنهونش کردم...

    چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندي ؟ گفتم نه، وقتي ازم پرسيد چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندي زد و رفت، همون روز عصر با يک کپي از روزنامه همون زمان که تنها نشريه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روي ميز، من داشتم نگاهي بهش مينداختم که گفت اين مال من نيست امانته بايد ببرمش، به محض گفتن اين حرف شروع کردم با اشتياق تمام صفحه هاش رو ورق زدن و سعي ميکردم از هر صفحه اي حداقل يک مطلب رو بخونم. در آخرين لحظه که پدر بزرگ ميخواست از خونه بره بيرون تقريبا به زور اون روزنامه رو کشيد از دستم بيرون و رفت.

    فقط چند روز طول کشيد که اومد پيشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه مي مونه، يک اطمينان برات درست مي کنه که اين زن يا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر ميکني هميشه وقت دارم بهش محبت کنم، هميشه وقت هست که دلش رو به دست بيارم، هميشه مي تونم شام دعوتش کنم. اگر الان يادم رفت يک شاخه گل به عنوان هديه‌بهش بدم، حتما در فرصت بعدي اين کارو مي کنم حتي اگر هر چقدر اون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفيس و قيمتي، اما وقتي که اين باور در تو نيست که اين آدم مال منه، و هر لحظه فکر ميکني که خوب اينکه تعهدي نداره ميتونه به راحتي دل بکنه و بره مثل يه شي با ارزش ازش نگهداري مي کني و هميشه ولع داري که تا جاييکه ممکنه ازش لذت ببري شايد فردا ديگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتي اگر هم هيچ ارزش قيمتي نداشته باشه.

    پس اگر واقعا عاشق شدي با اون مالکيت کليسايي لحظه هات رو از دست نده، در مقابل کشيش و عيسي مسيح سوگند نخور، ولي از تمام لحظه هات استفاده کن و لذت ببر، بگذار هر شنبه شب فکر کني اين شايد آخرين شنبه اي باشه که اون با منه و همين باعث ميشه که براش شمعي روشن کني و يه ROAST BEEF خانگي تهيه کني و در حاليکه دستش رو توي دستت گرفتي يک شب خوب رو داشته باشي.

    و همينم شد، ما 55 سال واقعا عاشق مونديم (5 سال بعد از آشناييشون تصميم گرفته بودن که با هم همخونه بشن) و تا سال 2004 با هم زندگي کرده بودن، نصف بيشتر دنيا هم گشتن.
    همين خانم يک بار ديگه مي گفت هميشه اولين چيزي که آدمها در برخورد اول با يک شخص ابراز مي کنن، همون چيزيه که دلشون ميخواد ببينن، مثلا اگه کسي بهت رسيد گفت خوب ميبينم که سر حالي يعني اين موضوع آزارش داده، اصلا انتظار نداشته تو رو سر حال ببينه و حالا ناغافل از دهنش اومده بيرون، يا هر چيز ديگه. و امروز آخرين جمله اي که گفت و از در شرکت رفت بيرون اين بود که در هر تصميمي به قلبتون مراجعه کنيد قلب خطا نميره اگه ميگه نه به زور وادارش نکنين که بپذيره، اگه گفت نه يعني نه و بر عکس. امروز از صميم قلب براش آرزوي سلامتي کردم، اين خانم هر بار که مياد تو اون شرکت و ميره حتما يه درس مفيد از زندگي برامون داره...

  2. 5 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (سه شنبه 27 بهمن 88)

  3. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array

    RE: تملك يا تعلق....؟

    حکایت جالبی بود و اما جای نقد دارد .

    حقیقت عدم پایداری و مالکیت مطلق و اثر آن ، در مرگ آگاهی نهفته نه در با هم بودن بدون ازدواج .

    برعکس تصور اغلب که مرگ را پایان زندگی می بینند . مرگ همیشه می تواند نقطه تازگی باشد . چطور ؟ سعی می کنم با زبان الکنم کمی این نقطه نظر را روشن کنم .

    توجه و به یاد داشتن مرگ ، انسان را از حس تملک و خودخواهی و حتی بد خواهی و خیلی رذائل دیگر باز می دارد . چطور این اتفاق می افتد ؟

    کافیه هرگاه به چیزی وابسته شدی و اون رو مال خودت دونستی ، این را از نظر بگذرانی که اگر مال من است پس نباید هیچ وقت و هیچ چیز آنرا از من بگیرد ( چون مالکیت مطلق فقط در این صورت معنا دارد ) بعد بررسی کن ببین آیا چیزی هست که بتواند بین تو و اون فاصله بیاندازد ؟ خواهی دید که بله خیلی چیزها می تواند این را موجب شود . اما ما فرض را می گذاریم بر این که شما هر چه جستجو می کنید چیزی نمی یابید که پیوند شما با آنچه دارید را قطع کند ، تا به مرگ می رسید ، آیا مرگ هم نمی تواند این پیوند مادی را قطع کند ؟؟ هیچ کس منکر آن نیست که مرگ چنین خواهد کرد ( مگر آن که بحث غیر مادی باشد که در ایننجا عطف به حکایت غزاله منظور ما نیست ) . پس خواهی دید به قطع و یقین مرگ این پیوند را قطع خواهد کرد و اینجاست که چون مورد نقضی پیدا کرده ای در خواهی یافت که ملکیت و پیوند مطلق با آن چیزی که فکر می کنی داری ، نداری و هر آن ممکن است آن را از شما باز ستانند .

    اگر به دید صرفاً مادی و اومانیستی که نگاه حاکم بر روابط در غرب است نظر کنیم آنچه نهفته در حکایت آورده شده است می تواند تا حدودی واقعیت داشته باشد ، اما روی دیگر سکه نگاه خدا محور است که حاکم مطلق همه چیز را خداوند لا شریک می داند و باز هم اگر نخواهیم قبول کنیم ، کافیست نظر کنیم به آنچه ما در رابطه با آن در زیستمان اختیاری نداریم مثل مرگ ، نیاز به خوردن و نوشیدن و خواب و..... که ما نمی توانیم به اختیار خود آنرا تدبیر کنیم ، و هیمن یعنی ما مالک مطلق خود نیستیم و آفریننده است که مالک مطلق است
    و در ابعادی تفویض اختیار به ما نموده ، و این حقیقتی تأیید شده در تمام ادیان است و بخصوص در شریعت کامل اسلام روشنتر بیان شده برای همین هم خودکشی حرام است چون جسم ما در دست ما امانتی است که هر طور که خواستیم و مضر به حال آن است نمی توانیم با آن معامله کنیم .


    از طرفی ازدواج در این حکایت به معنای مالکیت زوجین بر یکدیگر طلقی شده که محل اشکال است هم از نظر فلسفی هم از نظر مفهومی . از نظر فلسفی از این رو که یک شیء نمیتواند هم مالک باشد هم مملوک بلکه یا مالک است یا مملوک شی ای دیگر اما در این حکایت و نگاه نهفته در آن در صورت ازدواج هر کدام از همسران مالک دیگری به حساب آمده و این امکان پذیر نیست ( تنها می تواند یکی مالک و دیگری مملوک باشد ) و از نقطه نظر آفرینش هم نظر فلسفی اینه که هیچکدام مالک نیستند چون قائم به ذات نیستند و خود قائم به مسبب دیگه ای هستند .
    از نظر مفهومی و به عبارتی نگاه روانشناختی و اخلاقی ، ازدواج به مفهوم مالکیت نیست ، بلکه یک پیوند توافقی است با سازو کار متناسب با هر فرهنگ و ملیتی و در آن زوجین با هم توافق به زندگی مشترکی می نمایند که برای آن هدف و برنامه ها دارند و نه مالکیت یکی بر دیگری است و نه با عاشقانه با هم زیستن منافات دارد .

    آیا نداریم زوج هایی که تا پایان زندگی در کنار هم نیز دلتنگ هم شده اند و مرگ یکی ، دیگری را هم در اندک زمانی در پی خود روانه داشته ( از فرط پیوند روحی و... ) .

    پس این ایده ای جهان شمول نمی تواند باشد و اساساً نمی تواند عام و فراگیر باشد و عامل عشق و پیوند این خانم و آقا هم ازدواج نکردنشان نبوده بلکه پیوند عمیق روحی ناشی از سنخیت و توافق و سازگاری آنان بوده که به اشتباه تصور کرده اند از عدم ازدواج ناشی شده .

    آیا همه همخانه هایی که در غرب زندگی کرده اند تا مرگ با هم مانده اند ( و دوام با هم بودن را از عدم ازدواج گرفته اند ) ؟ یا نه هر کدام همخانگی های زیادی تا ازدواج قانونی تجربه کرده اند . و قبول داریم که فراوانند کسانی که همخانه ها تا قبل از ازدواج قانونی داشته اند ، پس چرا با وجود عدم ازدواج و مالکیت به معنای این حکایت کنار هم دوام نیاوردند تا مرگ ؟؟؟؟


  4. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 27 بهمن 88)

  5. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: تملك يا تعلق....؟

    با سلام
    یک نوع خطای شناختی معمولا این هست که ممکن است "مجاورت یا همزمانی" را علت و معلول بگیریم.
    مثال:
    فردی چندین مرتبه هنگام عطسه کردن متوجه شده کاری که انجام می دهد با مشکل روبرو شد(مجاورت و همزمانی عطسه با مشکل پیدا کردن کار)
    بعد نتیجه گرفته هر وقت که عطسه کرد باید کاری انجام ندهد و به قول عوام صبر کرد.

    در مثال بالا به گفته فرشته، هنرها و مهارتهای یک زندگی سازگارانه به صورت عالی یک زندگی را بقاء و کیفیت بخشیده هست. همین زندگی سازگارانه در زوجها هم بسیار به وفور یافت می شود و ربطی به نوع زندگی این دو ندارد.
    پس اینکه این دو فرد دوستانه در کنار هم بوده اند موجب رضایتشان از زندگی نبوده است، (اگرچه همزمانی و مجاروت دیده می شود.)، بلکه شیوه رفتاری مناسب و معیارهای مناسب آنها بوده است که زندگیشون را شکل داده است.

    یک مثال:
    شما هزاران رابطه دوستی دختر و پسر را می بینید که بدون هیچ ازدواجی (یا به گفته این داستان مالکیت) با مشکل و درگیری پایان می پذیرد.
    (نمونه های زیادی در همین تالار می توانیم مطالعه کنیم)
    اتفاقا در ازدواج تعهدی نهفته هست(نه تملک)که می تواند دو نفر را بیشتر برای بقاء و کیفیت بخشیدن به پیوند خود بر انگیزاند.

  6. 6 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (سه شنبه 27 بهمن 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شوهر خواهرم دیگه نسبت به زندگیش تعهدی نداره.
    توسط دلسوخته در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: دوشنبه 24 آذر 93, 16:11
  2. احساس تعلق نداشتن به شهر محل زندگی
    توسط zolal در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 مهر 93, 21:15
  3. تعهد دادم ولی از عهدش برنمیام
    توسط چرخ و فلک در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 اسفند 90, 20:22
  4. چگونه به جاي تعقيب ، جذب كنيم؟
    توسط ستایش بارن در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 آذر 89, 10:45
  5. +اسلام و ازدواج موقت (دلیل جواز متعه ؟ )
    توسط lord.hamed در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 09 خرداد 87, 21:39

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.