سلام
نماز روزه هاتون قبول
من 26سالمه و استادم هم 33 هر دو مذهبی هستیم
من به مدت سه ساله که به ایشون علاقه دارم و بعد از اینکه ارتباطم با ایشون زیاد شد این وابستگی هم زیاد شده البته ارتباط درسی بوده تا حالا و هر دو خیلی مسائل را رعایت میکنیم. خلاصه نمیدونم ایشون چه نظری نسبت به من دارن ولی من وقعادوستش دارم و هر وقت بهش پیام میدم فقط منتظرم که جواب بده البته سوالات درسی میپرسما.![]()
به خاطر این علاقه ایشون را به چشم یه همراه و یه همدم میبینم و هر اتفاقی تو زندگیم میافته را دوست دارم براش تعریف کنم یا اگه ناراحتم دوست دارم با اون در میان بذارم و مثل تکیه گاه بهش نگاه میکنم و همه ی آینده ام را هم با ایشون ساختم حتی تو ذهنم با ایشون حرف میزنم و اتقافات و خاطراتی را که دوست داشتم براش تعریف کنم را در خلوتم انگار که دارم باهاش صحبت میکنم براش تعریف میکنم.
همش دارم بهش پیام میدم و ایشون هم با حوصله جواب میدن شده غیر مسائل درسی حرف بزنیم مثلا در مورد مسائل عادی مثل من میخوام چیکار کنم یا مثلا موارد دیگه ولی من تا حالا بهش ابراز علاقه نکردم و هیچ وقت هم این کار را نمیکنم چون نمیخوام خودم را بهش تحمیل کنم.
از طرفی هم وقتی هی بهش پیام میدم جوابم را با خوشرویی و مهربانی میده و اگر یه روز کوتاه جواب بده و جواب نده من میشینم گریه میکنم.
همین مکالمات باعث شده فکر کنم که منو میخواد یعنی خوب فکر میکنم میخواد منو بشناسه ولی از طرفی هم میگم این آدم که همه ی شرایط برای ازدواج را داره اگر منو میخواست تا حالا اقدام میکرد.
سر این قضیه هم نمیتونم به کس دیگه فکر کنم چه برسه به ازدواج و اگر مورد خوبی هم برام پیدا بشه به خاطر ایشون رد خواهم کرد.
ولی هر وقت با ایشون صحبت میکنم خیلی خوشحالم و احساس آرامش میکنم و هر روزمیخوام باهاش صحبت کنم ولی خوب به زور خودم را نگه میدارم
پیشاپیش تشکر میکنم![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)