به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 اردیبهشت 04 [ 12:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    12,640
    سطح
    73
    Points: 12,640, Level: 73
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 210
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    124

    تشکرشده 548 در 281 پست

    Rep Power
    87
    Array

    Bow مشکل با دوست

    سلام
    ببخشید که طولانی میشه

    من یه دوست صمیمی دارم که 12 ساله با همیم
    خیلی دخترخوب و عاقلی هست
    منم هواشو خیلی داشتم مخصوصا تو محل کارم که میاد و میره

    چند وقت پیش به من پیشنهاد شد از اداره خودم انتقالی بگیرم برم آموزش و پرورش برای معاون یا دفتردار شدن (اداره خودم هم فرهنگی هست و هم اینکه خیلی با بچه ها و خانواده ها در ارتباطم و کلا به محیط مدرسه خیلی آشنام) و اینکه تو این سالها با همه جور همکاری ساختم وکلا به سازگاری معروفم

    خواستم با دوستم که تو مدارس غیرانتفاعی تدریس میکنه درمیون بزارم که تا گفتم
    اونم قاطی کردو گفت
    وای به حال آموزش وپرورش . متاسفم برای این اداره درپیت و.....که ت وبری بشی معاونش
    معلما چقدر بدبختند

    خیلی ناراحت شدم و بهم برخورد
    اولش واکنشی نشون ندادم
    بعدش که رفتم خونه خیلی بهم ریختم
    کلا من تو عمرم 4 تا دوست صمیمی داشتم
    نمیدونم چی کار کردم که هر 4 تا منو دست کم میگرفتند

    یکیشون که همیشه به من میگفت تو رقیب من نیستی تو درس و ازدواج و.....(من دوسال ازش بزرگتر بودم) میگفت من اگه به سن تو برسم ازدواج نکنم خودم رو میکشم که هنوز مجرد و کلا خواستگار نداشته در حالی که من هم تو محل کار و دانشگاه خیلی زود مردها رو جذب میکردم و ..

    اونیکی همیشه میگفت اگه من از فلانی خوشم میومد سه سوته تورش میکردم تو براش جذاب نبودی در حالیکه طرف بهم گفت خانواده ام مخالف هستند و خودم موافق که نشد

    دوست دوران نوجوانیم هم تا یکی دیگه رو میدید منو ول میکرد و کلا یادش میرفت
    یه سری رفتیم خونه اقوامشون جلسه ..قبلش کلی از این فامیلش بد گفت
    رسیدیم اونجا کلا چسبید به اونا منم غریب بین 150 نفر با پیرزنا هم صحبت میشدم به حدی که مادرش گفت چرا نمیای پیش دوستت



    دوستای پراکنده هم داشتم که تا استفاده و کارشون تموم میشد دیگه جواب سلام ادم رو نمیدن



    من مشکلم چیه
    چرا همه منو دست کم میگیرن
    در حالیکه من همین دوستامو شیر کردو و تشویق که یه کار محال کنند
    وگرنه خیلی زن زرنگ و سازگاری هستم
    ویرایش توسط حیاط خلوت : چهارشنبه 09 خرداد 03 در ساعت 09:00

  2. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 09:27]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,598
    امتیاز
    307,689
    سطح
    100
    Points: 307,689, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,754

    تشکرشده 37,302 در 7,138 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    سلام
    ببخشید که طولانی میشه

    من یه دوست صمیمی دارم که 12 ساله با همیم
    خیلی دخترخوب و عاقلی هست
    منم هواشو خیلی داشتم مخصوصا تو محل کارم که میاد و میره

    چند وقت پیش به من پیشنهاد شد از اداره خودم انتقالی بگیرم برم آموزش و پرورش برای معاون یا دفتردار شدن (اداره خودم هم فرهنگی هست و هم اینکه خیلی با بچه ها و خانواده ها در ارتباطم و کلا به محیط مدرسه خیلی آشنام) و اینکه تو این سالها با همه جور همکاری ساختم وکلا به سازگاری معروفم

    خواستم با دوستم که تو مدارس غیرانتفاعی تدریس میکنه درمیون بزارم که تا گفتم
    اونم قاطی کردو گفت
    وای به حال آموزش وپرورش . متاسفم برای این اداره درپیت و.....که ت وبری بشی معاونش
    معلما چقدر بدبختند

    خیلی ناراحت شدم و بهم برخورد
    اولش واکنشی نشون ندادم
    بعدش که رفتم خونه خیلی بهم ریختم
    کلا من تو عمرم 4 تا دوست صمیمی داشتم
    نمیدونم چی کار کردم که هر 4 تا منو دست کم میگرفتند

    یکیشون که همیشه به من میگفت تو رقیب من نیستی تو درس و ازدواج و.....(من دوسال ازش بزرگتر بودم) میگفت من اگه به سن تو برسم ازدواج نکنم خودم رو میکشم که هنوز مجرد و کلا خواستگار نداشته در حالی که من هم تو محل کار و دانشگاه خیلی زود مردها رو جذب میکردم و ..

    اونیکی همیشه میگفت اگه من از فلانی خوشم میومد سه سوته تورش میکردم تو براش جذاب نبودی در حالیکه طرف بهم گفت خانواده ام مخالف هستند و خودم موافق که نشد

    دوست دوران نوجوانیم هم تا یکی دیگه رو میدید منو ول میکرد و کلا یادش میرفت
    یه سری رفتیم خونه اقوامشون جلسه ..قبلش کلی از این فامیلش بد گفت
    رسیدیم اونجا کلا چسبید به اونا منم غریب بین 150 نفر با پیرزنا هم صحبت میشدم به حدی که مادرش گفت چرا نمیای پیش دوستت



    دوستای پراکنده هم داشتم که تا استفاده و کارشون تموم میشد دیگه جواب سلام ادم رو نمیدن



    من مشکلم چیه
    چرا همه منو دست کم میگیرن
    در حالیکه من همین دوستامو شیر کردو و تشویق که یه کار محال کنند
    وگرنه خیلی زن زرنگ و سازگاری هستم
    سلام
    مبهم مشکلتو رو مطرح کردی
    باید شفاف و واضح بنویسی و از این شاخه به آن شاخه نپری

    12 سال با یکی دوست صمیمی هستید.
    حالا می خواهید محل کارتون رو منتقل کنید به آموزش پرورش، و به دوست صمیمی خود گفتید و به هم ریخته و ناراحت شده؟
    خب !

    سعی می کردید بدون ناراحتی و عصبانیت پیگیر حرفاش می شدید.
    مثلا":
    عزیزم جرا فکر می کنید من مناسب آموزش و پرورش نیستم؟
    شما 12 سوال هست منو می شناسید. فکر می کنید نقاط ضعف و قوتم چیه؟

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  3. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 10 خرداد 03), باغبان (چهارشنبه 09 خرداد 03), حیاط خلوت (شنبه 12 خرداد 03)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 اردیبهشت 04 [ 12:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    12,640
    سطح
    73
    Points: 12,640, Level: 73
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 210
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    124

    تشکرشده 548 در 281 پست

    Rep Power
    87
    Array
    ممنون ازتون که به تایپیکم سر زدید
    انقدر ایشون شلوغ کرد و کولی بازی درآورد که اصلا در اون لحظه نتونستم صحبت کنم ( اصلا تو عمر دوستیمون ندیدم اینجوری رفتار کنه)
    و از اون جایی که کلا دفاع از خود مرو بلد نیستم و زود گریه ام میگیره
    سعی میکنم باهاش عادی برخورد کنم و حرفی نزنم

    ولی کلا برام سواله چرا اینقدر همه منو دست کم میگیرن
    در حالیکه 15 ساله مسئول یه کتابخونه هستم که تا حالا با 6 تا همکار بودم و همشون به خاطر نقل مکان و ترفیع و...از اینجا رفتند و کلا با همه سازگار بودم و مطمئنم که از انجام اون کار هم سربلند بیرون میومدم

  5. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 اسفند 03 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,219
    امتیاز
    93,583
    سطح
    100
    Points: 93,583, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,930

    تشکرشده 6,918 در 2,421 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام خانم حیاط خلوت گرامی



    خیلی خوبه که با کتاب و کتابخانه سر و کار دارید - چه شغل خوبی - ان شالله موفق باشید .
    آدم ها با توجه به موقعیتشون ، منافعشون ، باورهاشون ، احساساتشون در اون لحظه ، یه تصمیماتی را می گیرن و یا یه عملی را انجام میدن که شاید برای ما ناخوشایند باشه و یا خوشایند .
    به نظرم نباید آرامشمون را به رفتار دیگران گره بزنیم ، که با هر بار تغییر رفتار دیگران ما هم بهم بریزیم .
    مورد بعد اینکه ما قرار نیست کنترل گری کنیم ...
    سعی می کنیم با دوستانمون تا جای امکان باشیم ولی امکان داره زندگی ، ما و اونها را وارد مسیری کنه که شاید مثل قبل نباشیم و یا هر فردی مسیر خودش را بره .
    پس اگه همچین اتفاقی افتاد محکم باشیم ...زندگی ادامه داره ...این مسائل طبیعت زندگی ست .
    مطلب بعدی اینکه لازم نیست ما خودمون را به دیگران ثابت کنیم .
    نقدها را بگیرید و از یه دید دیگه نگاه کنید ، اگه لازم دیدید و می بینید درست هست خودتون را توسعه بدید .
    مشورت کنید - تفکر کنید - خدا را هم در نظر بگیرید و سپس اون کاری را که درست هست را انجام دهید - نگران نباشید دیگران چی میگن و یا تایید می کنن یا نه .


    موفق باشید .





    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 09 خرداد 03 در ساعت 21:26 دلیل: تایپی

  6. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 10 خرداد 03), مدیرهمدردی (پنجشنبه 10 خرداد 03), حیاط خلوت (شنبه 12 خرداد 03)

  7. #5
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,076
    امتیاز
    155,233
    سطح
    100
    Points: 155,233, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,057 در 7,426 پست

    Rep Power
    1098
    Array
    سلام

    به نظر می رسد مسئله به اعتماد به نفس و خود باوری شما بر می گردد.
    به عبارتی اگر دیگران شمارا دست کم می گیرند انعکاس این است که شما خودتان را دست کم می گیرید. مثلا با اینکه تجربه شما نشان داده که کاری به شما محول شود خوب و دقیق انجام می دهید و کارفرما راضی از آن است و تحسین می کند شاید به نظر خودتان تحسین بردار نبوده و به عبارتی خودتان به اندازه رضایت کارفرما از کار خود راضی نیستی.

    اگر این باشد پس نیاز است روی اعتماد به نفس و خود باوریتان کار کنید.
    مقالاتی در این رابطه در تالار هست که می تواند کمک کننده باشد.

  8. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 10 خرداد 03), باغبان (پنجشنبه 10 خرداد 03), حیاط خلوت (شنبه 12 خرداد 03)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.