
نوشته اصلی توسط
حیاط خلوت
سلام
ببخشید که طولانی میشه
من یه دوست صمیمی دارم که 12 ساله با همیم
خیلی دخترخوب و عاقلی هست
منم هواشو خیلی داشتم مخصوصا تو محل کارم که میاد و میره
چند وقت پیش به من پیشنهاد شد از اداره خودم انتقالی بگیرم برم آموزش و پرورش برای معاون یا دفتردار شدن (اداره خودم هم فرهنگی هست و هم اینکه خیلی با بچه ها و خانواده ها در ارتباطم و کلا به محیط مدرسه خیلی آشنام) و اینکه تو این سالها با همه جور همکاری ساختم وکلا به سازگاری معروفم
خواستم با دوستم که تو مدارس غیرانتفاعی تدریس میکنه درمیون بزارم که تا گفتم
اونم قاطی کردو گفت
وای به حال آموزش وپرورش . متاسفم برای این اداره درپیت و.....که ت وبری بشی معاونش
معلما چقدر بدبختند
خیلی ناراحت شدم و بهم برخورد
اولش واکنشی نشون ندادم
بعدش که رفتم خونه خیلی بهم ریختم
کلا من تو عمرم 4 تا دوست صمیمی داشتم
نمیدونم چی کار کردم که هر 4 تا منو دست کم میگرفتند
یکیشون که همیشه به من میگفت تو رقیب من نیستی تو درس و ازدواج و.....(من دوسال ازش بزرگتر بودم) میگفت من اگه به سن تو برسم ازدواج نکنم خودم رو میکشم که هنوز مجرد و کلا خواستگار نداشته در حالی که من هم تو محل کار و دانشگاه خیلی زود مردها رو جذب میکردم و ..
اونیکی همیشه میگفت اگه من از فلانی خوشم میومد سه سوته تورش میکردم تو براش جذاب نبودی در حالیکه طرف بهم گفت خانواده ام مخالف هستند و خودم موافق که نشد
دوست دوران نوجوانیم هم تا یکی دیگه رو میدید منو ول میکرد و کلا یادش میرفت
یه سری رفتیم خونه اقوامشون جلسه ..قبلش کلی از این فامیلش بد گفت
رسیدیم اونجا کلا چسبید به اونا منم غریب بین 150 نفر با پیرزنا هم صحبت میشدم به حدی که مادرش گفت چرا نمیای پیش دوستت
دوستای پراکنده هم داشتم که تا استفاده و کارشون تموم میشد دیگه جواب سلام ادم رو نمیدن
من مشکلم چیه
چرا همه منو دست کم میگیرن
در حالیکه من همین دوستامو شیر کردو و تشویق که یه کار محال کنند
وگرنه خیلی زن زرنگ و سازگاری هستم
علاقه مندی ها (Bookmarks)