سلام محبوبه عزیز
به همدردی خوش اومدی عزیز دل
گلم خدا خیلی دوستت داشته که به اینجا رهنمونت کرده!
من هم 1 سال پیش مثل تو بودم!
خواستگاری داشتم که عاشقش بودم و البته ما با هم دوست نبودیم و از ابتدا ایشون خواستگاری کردن و همه چیز
اوکی بود اما مادرش مخالفت کرد و سایر داستان ها!
تو اوج نا امیدی همدردی رو پیدا کردم!
و جالب اینجاست که هر چی همه می گفتن گوش نمیدادم!
میگفتم اون با همه فرق می کنه! اون عاشق منه و فلان و بهمان!
میدونم دوستش داری! میدونم سخته اما این یک آزمونه الهیه برای محک خوردن آقا پسر!
اون اگر الان نتونه خانوادش رو متقاعد کنه به درد زندگی با شما نمیخوره!
مدعی هستی که عاشقته و بدون تو ازدواج نمی کنه؟
خوب امتحانش کن! باهاش قطع رابطه کامل کن و بگو فقط بیاد خواستگاری با خانوادش!
بگذار ببینیم چقدر واقعا میخوادت! خواستگار مدعی عشق من که میگفت تا آخر عمرم مجرد می مونم ازدواج کرد
بعد 1 سال...البته همه مثل هم نیستن عزیزم! اما بی تابی نکن! بی قراری نکن!
از خداوند آرامش و صبر بخواه! با نماز! با آرامش و عبادت!
همه ما تجربه های خوبی داریم و میخوایم کمکت کنیم!
قبل اینکه اون پسر به خاطر خانوادش تو رو بگذاره کنار و غرورت رو بشکنه تو بگذارش کنار!
به هیچ عنوان شما دخالت نکن! خودش میدونه و خانوادش! بگذار خودش خانوادشو راضی کنه!
بگذار ببینیم انقدر مرد هست که بتونه حرفش رو منطقی بدون دعوا به کرسی بنشونه؟
شما هم بیا اینجا درد و دل! اینجا دوست های خوبی پیدا می کنی! بزرگ میشی..کلی تجربه کسب می کنی
عزیز دلم!
پس قاطعانه با کمک خواستن از خدا بهش بگو که تا خانوادش رو راضی نکرده دیگه نیاد سراغت!
فقط با خانوادش بیان واسه خواستگاری!
روزهای سختی پیش رو خواهی داشت اما اگر قوی باشی زودتر به نتیجه میرسی!
علاقه مندی ها (Bookmarks)