سلام دوستان:72:
در این تاپیک قراره احساسمو کنترل کنم.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان:72:
در این تاپیک قراره احساسمو کنترل کنم.
سلام فرشته مهربون :72:
منتظرم تا راهکارتونو ببینم.
سلام منم میخواستم همچین تاپیکی بزنم حس میکنم اصلا به هیچ وجه نمیتونم احساسمو مهار کنم و احساس محور نباشم
بنابراین منم میام پست هارو میخونم :303:
ایشالا که جوابای خوبی بگیریم
سلام
منظور شما دقیقا چی هست ؟ سرکوب یا مهار ؟؟ هردو تقریبا یک مفهوم داره .
اما به هرحال اگر منظور شما این هست که چگونه احساسات را سرکوب یا مهار کنیم بدونه اینکه اثرات مخربی بر ذهن و رفتار ما داشته باشه ؟ یا منظو دیگه ای دارید ؟
سلام عزیزم من از روانشناسم شنیدم : یه ادم میتونه انرژی شهوت و نیروی جنسی شو طوری مهار کنه که اونو صرف مثلا کشیدن یه نقاشی خیلی خوب بکنه . میشه استفاده دلخواه از نیرو و انرژی کرد
حالا اون دفعه راجع بهش نتونستم سوال بپرسم فردا میرم پیشش و میپرسم و میام میگم . یعنی کلا این سوال تاپیک رو میپرسم و میام مینویسم اگه خدا عمر بده :43:
خانم ، خیلی مشتاقم ببینم چه جوابی به شما میدن
ایشالا 100 سال زنده باشید .
سلام دوستان:72:
ممنونم که به تاپیکم توجه داریداما میخوام اینجا محلی واسه یادگیری مهارت باشه.
اگر نظری در این مورد دارید خوشحال میشم ببینم درغیر اینصورت صبر میکنیم تا فرشته مهربون بیان وکمک کنن.
سلام
لطفاً ابتدا خوب و دقیق تاپیکهای زیر را مطالعه کن :
انرژی احساسی صلح آمیز
بی ثباتی احساسی ارتباطات انسانی را تخریب می کند
مرثیه سرایی احساسی عامل نا آرامی شماست!
:: آموختن نحوه بیان احساس >>>>
چگونگي كنترل و تعديل احساسات زجر آور
*:* کنترل احساساتتان را در دست بگیرید *:*
مدیریت احساسات و چندگام برای تسلط بر عواطف
تنظیم هیجانات، بهبود روابط
زودرنجی چه بلایی بر سر ما می آورد؟!
*** انرژی خود را غنی سازی کنیم ***
: می خوام برای ترافیک فکریم یه پلیس بذارم !
راهی برای کنترل و هدایت احساساتم
* چگونه می توانم فردی صبور باشم!!!
فعلاً برای شناخت بهتر عواطف و احساسات و کنترل آن تاپیکهای ارائه داده شده را خوب و دقیق بخوان و از آنها نکته برداری کن . و بعد از آن وضعیت عاطفی و احساسی خودت را تشخیص بده .
در ادامه به نحوه سرکوب احساس خواهیم پرداخت تا بدانی چطور به جای مهار سرکوب می کنیم
.
لینکهای زیر نیز مطالعه شود :
ناسازگاری های شناختی و تعارض های ما
چگونه بر ناسازگاری های شناختی خود فائق آییم؟!
ارت عزیز
لطفاً عمیق این پستهایی که برایت گذاشته ام با لینکها را مطالعه کن . ابنها تکالیفی هستند که مدتی باید وقت صرفشون کنی و البته باید با صبر و حوصله و امید . هرگز دنبال زود به نتیجه رسیدن و راهی کوتاه نباش که همون هم از احساس محوری که به عجله دعوت می کند ناشی می شود که باید عملاً با صبر و حوصله مهارش کنی
تا بعد ...........
سلام فرشته مهربون:72:
حق باشماست ومن باید بتونم صبرمو بیشتر کنم.قبلا اینطور نبودم.خیلی صبرم زیاد بود.همه میگفتن وای اگر ما جای تو بودیم چنین وچنان میکردیم.هنوزم درمقابل خیلی چیزا صبرم زیاده.
نمیخوام مرثیه سرایی کنم اما اگر اینهمه بلا از کودکی سر هرکس اومده بود...
به هر حال من میخوام به خودم کمک کنم.
از شما هم ممنونم که با صبروحوصله پیگیر تاپیک من هستیدواطلاعاتتونو در اختیار من میزارید.:72:
تو یک مثالی گفتید کسی که ازدواج کرده وحتی بچه داره میتونه بایک دختر مجرد ازدواج کنه؟؟؟
اونوقت اگر من باشم حس بدی دارم چون هنوز وقت دارم که بخوام بایک پسر مجرد مثل خودم ازدواج کنم.
حتی خیلی میشنوم که "کسی که خانومش فوت کرده همسر بدید وکسی که خانومشو طلاق داده سنگش بدید."
این یک مثله اما خیلی رایجه.نمیدونم چقدر درسته؟!!!!!!
ببینید نقل قولها را خوب بخوان اما نکته و تکنیک از آنها در بیار ، اون ماجرا مال کس دیگریست با شرایط سنی خاص خودش . شما به ماجرای آن نقل قول کار نداشته باش . نکته مهم این نقل قولها آنچه هست که در باره تفاوت مهار احساس و کنترل احساس گفته شده . شما اینرا باید بتوانی استخراج کنی .
در مراحل بعدی نقل قولهای دیگری خواهم آورد .
ببینید نمونه ای از کنترل که شما در همین تالار که قراره تمرینگاه شما باشد که می توانستی داشته باشی ...پستی هست که اخیراً در تاپیک فقط خدا داشته ای . که واکنشی احساسی در آن نهفته هست و ..... برو بخوان و دقت کن تا پیدایش کنی . اگر توانستی پیدایش کنی که کجای آن واکنش احساسی شما هست ، می توانم بگم که مطالعه اون تاپیکها داره اثر می گذارد بر روی شناختت نسبت به احساسات و هیجاناتت و می تواند کمک کند که به مرور تشخیص بدهی کجا رفتارت داره بر محوریت احساس پیش میره و همانجا مهارش کنی .
ابتدای راهی و اگر همت کنی مطمئن باش روزی بخاطر تغییراتی که توانستی به وجود بیاری در خودت هم احساس افتخار می کنی . هم اعتماد به نفست قوت گرفته هم لذتش را خواهی برد . نگران نباش و عجله هم نکن مهم تلاش هست و عملگرایی
سلام فرشته مهربون:72:
فکر میکنم بعد از سلام"خط اول"پستم احساساتی بود.
- - - Updated - - -
سلام فرشته مهربون:72:
فکر میکنم بعد از سلام"خط اول"پستم احساساتی بود.
بله درست هست :104:.... اگر بیشتر و بیشتر و حتی چند باره و عمیق لینکها را بخوانی ودر آنها غور کنی و بر شناخت احساسات و هیجاناتت متمرکز شوی تشخیصهایت قوی تر می شود .
توصیه می کنم پستهای جناب اس سی آی آنجاها که تمرینهایش روی ثبت احساسات منفی و مثبت هست را بخوانی و تمرینهای داده شده را اجرا کنی .
سلام فرشته مهربون:72:
من قبلا پستهای جناب اس سی آیو خوندم خیلی خوبن اما من دوست دارم با زبون راحتتر بیان بشه تا بتونم ملموستر یاد بگیرم.
البته چشم:72:
سلام.
از earth عزیز ممنونم که چنین تاپیکی باز کرده. برای من سؤالی پیش اومد که میخوام از فرشته مهربان عزیز بپرسم: من فوق العاده احساسی هستم و طوری شده که دیگه خسته شدم از دست خودم،با وجودی که سنم کم نیست ولی اینجوریم دیگه. حدود دو هفته ای هست که شروع کردم دارم روی خودم کار میکنم،در واقع توی یه دوره مکاتبه ای شرکت کردم که تمریناتش یک ساله هست و از تعلیمات خانم "دبی فورد " گرفته شده. من از عملکرد احساسیم رضایت ندارم.آیا لازمه که تاپیک جداگانه ای باز کنم و اونجا مفصل بنویسم خصوصیاتم رو و ویژه راهنمایی بگیرم یا همین تاپیکایی که شما معرفی کردین رو بخونم و نت بردارم و انجامشون بدم کافیه؟ ممنون میشم اگه بفرمایید چیکار کنم:72:
با سلام
مریم عزیز ، تاپیک جدا باز کن و در آنجا وضعیتت را شرح بده .
ارت جان
همینجا باز هم کنترل احساس را در یک موردی که قبلاً هم خودت تشخیص داده بودی رها کردی . این یعنی تمرکزت برای اینکه مواظب حرکتهای احساسی باشی آنلاین نیست و تمرکزت روی سوژهایی که احساساتت قبلاض برات ساخته پرت هست . به پستی که اخیر در تاپیک فقط خدا ارسال کردی دقت کن ..... پستت به درخواست فقط خدا حذف شد .... اما شما رفتی عینش را دوباره ارسال کردی .... چون تمام توجهت به این بود که شاید او نخوانده باشدش ، ارسال کردی که او بخواند .... این یعنی آنکه احساسات محور شده و تصمیم گرفته ..... اینکه حتماً او بداند که شما چرا حالت بد بوده ، اینکه بداند دلایل مختلفی داشته و ..... در حالی که عقل می گوید اصلاً ضرورت نداره پستی ارسال کنی و ... اولویت اول برای عقل ضرورتها هست که با دو سئوال در برابر هر تصمیمی مشخص می شود .... آیا ضرورت دارد ؟ اصلاً مهم هست ؟
همینجا یک کلید برای تشخیص اینکه تصمیمی و حالتی یا مشغولیتی در ذهن احساسی هست یا عقلانی همین دو سئوال هست ... که می تونی در مورد مشغولیت ذهنیت در رابطه با اون پست و خوندن اون حرفها توسط فقط خدا پیاده اش کنی تا تشخیص بدهی که اون کار احساسی بود یا عقلانی .
تکلیفی که می خواهم انجام دهی .... این است که این بررسی را که انجام دادی در پست بعدی تشخیصت مبنی بر احساسی بودن یا عقلانی بودنش را اعلام کن با تحلیلهایت ( عینی تحلیل عقلانی بودن یا احساسی بودن را بنویس ....
سلام فرشته مهربون:72:
میشه با مثال توضیح بدید؟
در مورد پستم واسه فقط خدا محترم باید بگم مطمئنا حرف شما درسته اما من فقط خواستم به ایشون بفهمونم اگرمن اینطور هستم واسه کمکهای ایشون نبوده (چون من حس کردم ایشون کمی عذاب وجدان گرفتن)دوست ندارم بعد اون همه همدردی باز به ایشون حس بدی منتقل بشه وبا خودشون بگن شاید مقصر من بودم که کمک کردم.
در مورد دوباره نوشتن اون پست:اینترنت قطع شد ومن نمیدونستم ارسال شده یا نه واسه همین دوباره فرستادم تا بخونن.خودمم دوست داشتم حذف بشه وفقط واسه همون دلیل بالا ارسال کردم.
اما چند روزیه یکی از پستهاتون بدجوری تو ذهنمه امروزم بیشتر روز بهش فکر کردم اما به جایی نرسیدم.
از یک طرف من میخوام خودمو بهتر از خانوادم تربیت کنم اما از طرفی نمیدونم چی درسته وچی زیادی درسته وچی به ظاهر درسته ودر باطن اشتباست؟
اینکه من به فقط خدا محترم حرفامو زدم گناه کردم؟یعنی میخوام بدونم اگر من به مرد نامحرم(فقط خدا) این حرفارو زدم گناه کردم؟به عبارتی اشتباهه؟
میخوام بدونم من که سعی میکنم رفتار محترمانه ای داشته باشم اما درعین حال به قول شما حرفام احساسی بوده گناهه؟
تعجب نکنید.من هیچی یاد ندارم.هرچی هم یاد داشتم تو دوراهی منو قرار داده که نمیدونم چکار کنم؟
از طرفی تو دانشگاه اون مساله واسم پیش اومد وهیچ علتی واسه رفتار اون آقا پیدا نکردم وگفتم شاید اصلا نباید به حرف استاد گوش میدادم واز ایشون ایمیل میگرفتم.با اینکه خیلی احساساتی حرف زد من تمومش کردم.یعنی به قول شما احساسمو سرکوب کردم؟یا اینکه رفتارم درست بود؟
نمیدونم چقدر کارام درسته (فعلا که همش اشتباست)اما تو بد برزخی گیر افتادم که به نیروی لایزال الهی احتیاج مبرم دارم.
- - - Updated - - -
سلام فرشته مهربون:72:
میشه با مثال توضیح بدید؟
در مورد پستم واسه فقط خدا محترم باید بگم مطمئنا حرف شما درسته اما من فقط خواستم به ایشون بفهمونم اگرمن اینطور هستم واسه کمکهای ایشون نبوده (چون من حس کردم ایشون کمی عذاب وجدان گرفتن)دوست ندارم بعد اون همه همدردی باز به ایشون حس بدی منتقل بشه وبا خودشون بگن شاید مقصر من بودم که کمک کردم.
در مورد دوباره نوشتن اون پست:اینترنت قطع شد ومن نمیدونستم ارسال شده یا نه واسه همین دوباره فرستادم تا بخونن.خودمم دوست داشتم حذف بشه وفقط واسه همون دلیل بالا ارسال کردم.
اما چند روزیه یکی از پستهاتون بدجوری تو ذهنمه امروزم بیشتر روز بهش فکر کردم اما به جایی نرسیدم.
از یک طرف من میخوام خودمو بهتر از خانوادم تربیت کنم اما از طرفی نمیدونم چی درسته وچی زیادی درسته وچی به ظاهر درسته ودر باطن اشتباست؟
اینکه من به فقط خدا محترم حرفامو زدم گناه کردم؟یعنی میخوام بدونم اگر من به مرد نامحرم(فقط خدا) این حرفارو زدم گناه کردم؟به عبارتی اشتباهه؟
میخوام بدونم من که سعی میکنم رفتار محترمانه ای داشته باشم اما درعین حال به قول شما حرفام احساسی بوده گناهه؟
تعجب نکنید.من هیچی یاد ندارم.هرچی هم یاد داشتم تو دوراهی منو قرار داده که نمیدونم چکار کنم؟
از طرفی تو دانشگاه اون مساله واسم پیش اومد وهیچ علتی واسه رفتار اون آقا پیدا نکردم وگفتم شاید اصلا نباید به حرف استاد گوش میدادم واز ایشون ایمیل میگرفتم.با اینکه خیلی احساساتی حرف زد من تمومش کردم.یعنی به قول شما احساسمو سرکوب کردم؟یا اینکه رفتارم درست بود؟
نمیدونم چقدر کارام درسته (فعلا که همش اشتباست)اما تو بد برزخی گیر افتادم که به نیروی لایزال الهی احتیاج مبرم دارم.
سلام فرشته مهربون:72:
میدونم سرتون شلوغه واز طرفی میخواید صبر من بیشتر بشه(یه ذره شده)اما مینویسم تا فراموش نشم.
چند روز پیش خواستم ماجرای کودکیمو واسه مامانم بگم حتی به مامانم گفتم دست روقرآن بزاره که هیچوقت به کسی حرفی نزنه اما گفتم تا شب میگم والان کار دارم.
هر چی فکر کردم دیدم گفتن این موضوع دردی رو دوا نمیکنه.نگفتم.
قصدم از اشاره به اون موضوع این بود که میخواستم مامانم زیاد ازم توقع فشار روحی خانواده رو نداشته باشه ورهام کنه به زندگیم برسم.آخه گاهی نمیدونه چقدر به من استرس وارد میشه وقتی از مسائلی که به قول شما به من مربوط نیست حرف میزنه.
کمی هم قصدم این بود که ناخواسته بیشتر اذیتم نکنه ودرک کنه چقدر تا الان اذیت شدم.دوست دارم بزاره زندگیمو بکنم.
اما در مورد تاپیکهایی که معرفی کردید...
تا حدودی که وقت کردم وقطعی اینترنت اجازه میده خوندم.به نظر خودمم باید بارها خونده بشه.:72:
سلام :72:
هنوز در دوران نقاهت به سر میبرم.
هنوز خیلی راه دارم که باید برم.
هنوز خیلی باید آرومتر وخوش اخلاقتر وصبورتر بشم.
دانشگاه جدید خوبه.آرامشم اونجا بیشتره.حتی نمیخوام بیام خونه.دلم واسه خونه تنگ نمیشه.
نمیدونم چرا همش فکر میکنم دنیا واسم به آخر رسیده.یعنی هر لحظه فکر میکنم میخوام بمیرم.
امروز که کلا فکر میکردم اصلا واسه چی درس بخونم؟من که میخوام به زودی بمیرم.
انگار فکر میکنم تو یک سراشیبی تند قرار دارم که بی اختیار وباسرعت منو به طرف مرگ میبره.
سلام، ببخشید بدون اجازه وارد شدم. ولی خواستم از فرشته مهربان تشکر کنم که خوب داره با کاربرای همجنسشون همدردی میکنه، اینو گفتم بعضیا یاد بگیرن!!!!!!!!:43:
به لطف خدا کمی آرومترم.دارم سعی میکنم برنامه هامو مشخص کنم وبه خوبی انجام بدم.
فعلا واسه هر روزهفته بیرون خونه کاری جور کردم.(دانشگاه ومکان زیارتی وکلاس اخلاق وروانشناسی)
به کار مامانو بابام کاری ندارم.خودمو تا جای ممکن از برخورد با برادرم دور نگه داشتم.
روابط با مامان گل دل رحممو بهتر کردم.
میدونم دعای خیر اون از همه چی واسم مهمتره.
خیلی وقت نکردم مطالبو بخونم اما هر وقت تونستم اومدم خوندم.
هنوز کمی مونده.
امشب فکر بدی اومده سراغم...
یعنی چند وقته دارم به این فکر میکنم من گناهکارم که تو این سایت مسائل خصوصیمو گفتم...
فکر میکنم وقتی یه پسر زندگیمو بخونه با خودش میگه چه دختر بدی خودشو چادری معرفی کرده...
بعد نسبت به دخترا بدبین میشه وازدواج نمیکنه وگناهش پای منه که حتی ریزترین مسائلمو اینجا مطرح کردم...
سلام.من یه تاپیک تو این تالار زده بودم در مورد تعدیل احساسات.اما زیاد توش پستی گذاشته نشد.این تاپیک رو یکی از دوستان خوبم تو همین تالار بهم معرفی کرد.خیلی خوشحال شدم.مخصوصا وقتی که دیدم کارشناس محترم داره مستقیم راهنمایی میکنه.امیدوارم بازم ادامه بدین.الانم اگه پستی گذاشتم یه دلیلش همین بود که تشویقتون کنم به ادامش.حواستون هست که تو پستهای 20 و 23 بازم احساساتی نوشتید.سعی کنید کمش کنید.من خودم تو زمینه مهار احساسات افتضاحم.اما در مورد پست اخرتون.این چه فکری شما می کنید؟من خودم میخوام همسرم چادری باشه.ولی مطمئنا فرشته که نیست دیگه.همون طور که من نیستم.شما از مشکلاتت اینجا گفتین.این تالار واسه همین چیزاست دیگه.سعی کنین همین احساس کاذبی رو که(پست 23) الان اومده سراغتون تا بیشتر رشد نکرده مهارش کنین.لطفا با قدرت ادامه بدین.
سلام خوشبختی محترم
حرفاتون انرژ ی دوباره ای بهم داد تا کمی بیشتر تلاش کنم.
امیدوارم خدارو فراموش نکنم که اگر دستمو از درگاهش جدا کنم تباه شدم.
همتون واسم دعا کنید.
سلام فرشته مهربون:72:
من هرچی فکر میکنم تمام مسائلم به خاطر کمبود محبتی بوده که از بچگی تا الان همراهم بوده.
همه جا دنبال محبتی بودم وهستم که توسط پدر ومادرم به صورت درست به من داده نشده.
واسم مهم نیست کسی اینجا سرزنشم کنه یا نه اما مهم اینه که مسائل من فقط با محبت حل میشه که اونو از آدما نمیشه گدایی کرد.
من به مامانم محبت میکنم چون خدا تو قران گفته باید اینکارو بکنم واینطوری آرامش بگیرم.اما آرامش من از دست رفته ونمیخوام بیهوده واسه دقایقی خودمو گول بزنم که مسئله حل شده...
این قصه هنوز ادامه داره ومن قادر نیستم درستش کنم.
نمیگم میخوام تلاشمو بزارم کنار چون اگر تلاش نکنم مردم.
اگر سرشار از انرژی منفی هستم ببخشید.
- - - Updated - - -
اینجا هم حرف نمیزنم.اما مطمئنم بازم صورت مسئله پاک نمیشه.
- - - Updated - - -
هرکس دوست داره این تاپیکو ادامه بده چون من دیگه توانشو ندارم.
فقط یک محدودیت هست که باید رعایت کرد و اونهم اینه که چیزی رو نباید از کسی بجز خودت بخوای. خودت با خودت و بقیه هر کاری دوست داری بکن ولی از کسی چیزی نخواه.
إ چی شد یه دفعه؟؟http://www.pic4ever.com/images/23emu.gif تو که داشتی پیش میرفتی.
إ سلامم کو؟ آهان جستمش، اینجاست: سلام...:43:
سلام عزیزم
چه خوب خودت گفتی،البته به جز دور از جونت مردن... منظورم اینه واقعا آدم با تلاش و امید به حل مشکلات زنده هستنقل قول:
نمیگم میخوام تلاشمو بزارم کنار چون اگر تلاش نکنم مردم.
میدونم کمبود محبت از دوران کودکی یعنی چی. درکت میکنم که چقدر سخته و به قول خودت نمیشه محبت رو گدایی کرد.
یوسف گمگشته جان تا وقتی یه دختر به دنبال محبت فردی از جنس مخالف باشه ،نمیتونه کسی رو جذب خودش کنه(یعنی همون شخص بیشتر تو رو توی دریافت محبت اذیت میکنه!)... میدونم تو اینطور نیستی. و محبت واقعی و درستش رو میخوای. این حق توئه. حق هر دختری هست،مخصوصا شما که لیاقت یه عشق پاک و محبت تمام ناشدنی داری.
ولی عزیز من سعی کن اول موفق بشی که به خودت محبت کنی. خودت رو دوست داشته باشی... اونوقت میتونی محبت دیگران هم.
جذب کنی
عزیزم، خواهش میکنم هیچوقت ناامید نشونمیدونم شاید قابل درک و مقایسه نباشه سختی هایی که هر کس کشیده در شرایط مختلف، ولی اینو میدونم هر کدوممون به نحوی روزای سخت داشتیم و داریم. ولی خداروشکر با توکل به خدا و تلاش بوده اگه بخشی از اونا حل شده...
پس تو هم مثل همیشه طوری عمل کن در آخر عمر(انشاله عمر باعزت و طولانی) ،وقتی به گذشته ت برمیگردی حداقل شرمنده خودت نشی،بگی من تلاشم رو کردم. و اگه اتفاقات دلخواه من نیفتاد خواست خدا توش نبوده... نه تلاش منتاپیک رو ادامه بده. انشاله روزای خوبی در انتظارت هست.توکلت رو از دست نده:72:
سلام توجیه محترم
بله اینو فهمیدم که از هیچکس هیچی نباید بخوام...
ممنونم که توجه کردیدومحبت کردید...
میدونم هیچی جز لطف خدا حالمو بهتر نمیکنه.
فقط خداست که بیدریغ محبت خاص وعامشو شامل حالم کرده وهر لحظه تو قلبم حسش میکنم آرامشم بیشتر میشه.
من شدم مثل بیماری که از درد به خودش میپیچه وهیچ دارویی جز خدا واسش وجود نداره.
من فقط با نزدیکتر شدن به خدا کمی آرومتر میشم.
بیشترین عذاب من تفاوت عقیده من با خانوادمه وباز بیشتر از اون چیزاییه که تو جامعه میبینم وتناقض بین افکار ومحیط زندگیمه.
حس میکنم عمرم تموم شده ومن هیچ کار مهمی تو این جهان انجام ندادم.
مثلا اشرف مخلوقاتم اما کجای این دنیا هستم؟
میگن گذشته مثل رد پای ما روی شنه که نباید اثری ازش بمونه اما حال من واسه گذشتم خرابه.
اگر گفتن دردی رو دوا نمیکنه.
اگر گفتن اصلا درست نیست اما هیچی حالمو بهتر نمیکنه.
هیچی اونهمه کتک کودکیم واسه تمرکز نداشتن تو درسام که باز علتش کارای دایی وخالم بودو درست نمیکنه.
هیچی نمیتونه حس اضطرابمو کم کنه.
فقط وقتی حرف میزنم کمی سبک میشم.
اما نمیتونم با کسی حرفی بزنم.آخه من در نظر دیگران یک دختر مومن موفق مهربون وخوش شانسم که هیچ غمی تو دلش نباید باشه.
این دختر پر از اسرار نگفته است که نمیتونه به خانوادش بگه.
حتی نمیتونه اونارو فراموش کنه.فقط با خوب بودن وبه دست آوردن انسانیت از دست رفتش شاید کمی با خدا آشتی کنه تا خودشو در آغوش بگیره وبگه عزیزم غصه نخور دنیا به همون سرعتی میگذره که این32 سال تلخ گذشت.
الانم واسه یک روز در هفته کلاس مسجد میرم اما با تمام پولی که دارم نمیتونم واسه اون کلاسا هزینه کنم(مسئولش گفت هر کس نمیتونه نده اما واسه من کسر شانه که اینطوری کلاس برم واینم شده مزید برعلت.) تازه اگر بفهمن که من تو مسجد کلاس میرم هزارتا ایراد میگیرن.
فعلا هیچی بهشون نمیگم.اگر بفهمن میگن یعنی چی؟تو چه نیازی داری؟تو خوبی.
اما درون من غوغاست.
خانم فرشته مهربان، ایندفعه کوتاه نمی یام. یا باید منرو بن کنی یا اینکه همینجا جوابم رو بدی. صدبار که این پست رو حذف کنی باز اگه بتونم و بن نشده باشم می یام دوباره میزارمش.
چرا نوشته منرو حذف کردین؟ آیا شما اصلن مطلبی که من نوشته بودم رو خوندین یا فقط همون یک خط اولی که از شما انتقاد کرده بودم باعث شد تا همه اش رو حذف کنی. میشه بگین که شما از نوشته من چی فهمیدی؟ شما اصلن فهمیدی منظور من چی بوده و قراره به خانم یوسف گمگشته چیرو بگم؟
چرا روی اونرو خط نکشیدی و نظر خودت رو پایینش ننوشتی و تصمیم گیری رو به خود ایشون واگذار نکردی؟ آیا فکر میکنی یک دختر خانم 32 ساله خودش نمیفهمه درست و غلط چیه؟ آیا کسی که اینجا می یاد نمیتونه هم نظر من و هم نظر شما رو زیر نظر خط خورده من ببینه و خودش تصمیم بگیره کدوم یکی بهتر و درست تره؟
تازه دیدی که خود ایشون توی پست بعدی نظر خودش رو خیلی واضح نوشت. با این وجود میدونی چرا حذفش کردی؟ واضحه به نظرم. با خوندن انتقاد من از خودت دست و پات رو گم کردی، احساساتت فوران کرد و تصمیم گرفتی همه رو به بهانه خلاف اصول مشاوره حذف کنی.
شما اول یک دوره مهار احساسات باید خودت بری بعدن بیای به بقیه بگی چطور مهار احساسات کنند.
جناب توجیه
بهتره هرگونه نقد یا اعتراضی دارید از طریق لینک تماس با ما مطرح کنید .
سعی کنید بر هیجانات خود مسلط باشید .
به نکات زیر هم که جرء قواعد و قوانین تالار هست توجه کنید :
به قول شما اعتراض شما به راهنمایی بنده یک خط بیشتر نبود ، اما از شما سطرهای بیشتری حذف شد چون توصیه کرده بودید به اینکه اصلاً لازم نیست کنترل احساس کنید و .... محتوای آنچه حذف شد دعوت به خوش بودن و هرچه دوست داری را در پیش گرفتن و .... بود که خلاف جهت مشاوره ای هست و شما و هر کس دیگر ملزم هست که جهت مشاوره ای تالار را که همسویی با نظرات مدیر همدردی به عنوان متخصص روانشناس تالار هستند پیش برود لذا اطمینان دارم و داشتم که محتوای راهنمایی شما یعنی آنچه حذف شد همسو نیست و مخرب هم هست بخصوص برای شرایط روحی و احساس خلاء محبتی که ارت در پست اخیرش گفته بود .
در ذیل ویرایش هم اصل دلیل ویرایش نوشته شده بود و نیازی به تکرار نبود . , و مطابق قوانین عمل شده بود
با این وجود این توضیحات داده شد
این پست و پست شما متعاقباً حذف خواهد شد
سلام
خانم earth من چند تا از نوشته هاتون و تاپیک هاتون رو خوندم
(چیزی که مینویسم تماما نظرات شخصی خودمه)
حس میکنم شما فردی هستید بسیار سخت گیر که همه مسائل رو پیچیده تر میکنید از اونی که هست
در مسائل دینی که خیلی تند رو هستید
اون شناختی که شما از خدا در ذهنتون دارید کاملا اشتباهه
شناختی که از رندگی کردن دارید و تصویری که از زندگی در ذهنتون دارید کاملا غلطه
اگر یه نفر با شما مسافرت بره مطمئنا همون روز اول ثانیه شماری میکنه که برگرده خونه
یکم دیدتون رو به زندگی تغییر بدید
کیه که تو زندگیش مشکل نداشته باشه فقط شما مشکل دارید ؟
تو زمان حال زندگی کنید نه گذشته و نه آینده
از زندگی و اتفاقات معمولی زندگی لذت ببرید
دیدتون رو به خدا تغییر بدید
همه این خواب های آشفته ای که میبینید حاصل تفکرات منفی شماست ، خواب میبینید شیطان داره نهیب میزنه از خواب میپرید و متوجه میشید چنددقیقه نمازتون دیر شده و...
تصویر شما از خدا تصویری از فردی جبار و مجازات گر هستش
در حالی که در هر سوره ای از قران نوشته شده بنام خداوند بخشنده مهربان
بجای اینکه از خدا بترسید عاشق خدا باشید
با خدا رفیق باشید
خدا انقدر بزرگه که ما هر شکلی بهش نگاه کنیم همون طور میبینیمش
خدا همه صفات رو در خودش داره ولی ذهن ما فقط به اندازه ای مختصر میتونه بخشی از صفات خدا رو در خودش ترسیم کنه
پس بهتره بجای پر کردن ذهنتون از مجازات های خدا ذهنتون رو پر از مهر و محبت خدا کنید
مدام همه جا میگید که بی ایمان هستید یا مومن نیستید و ... در حالی که اصلا اینطور نیست و جایگاه ویژه ای در پیش خدا دارید
موج منفی تفکرات شما و انرژی منفی که دارید رحمت و بخشش و محبت خدا رو در ذهنوت کمرنگ کرده
خدایی که اگر بدترین گناهان رو انجام بدیم و توبه کنیم نتنها همه گناهان رو میبخشه بلکه بخاطر گناهامون هم بهمون پاداش میده !
خدایی که وقتی چیزی رو برای بشر حرام کرده بخاطر مضر بودن اون بوده و مثلا اگر غذایی رو حرام کرده اگر فردی در شرایط غیر معمول و قرار بگیره و در خطر باشه (مثلا در بیایان) اجازه داده تا از اون حرام استفاده کنه
حیف نیست تصورتون از خدا بیرحمی و جباری خدا باشه ؟!
دیدتون هم به زندگی کاملا همراه انرژی منفیه
خیلی اتفاقات ساده میتونن لذت بخش باشن
مثلا لذت بارش باران و برف
لذت نگاه کردن با آسمان پر از ستاره در شب
اما شما ترجیع میدید به مشکلات زندگی نگاه کنید
اینو بدونید خیلی ها مثل شما درگیر مشکلات مادی فراوان هستند خیلی ها با معضل ازدواج درگیر هستند
حتی افراد خیلی ثروتمند هم زندگی شادی و آسوده و بدون مشکلی ندارند هر فردی برای خودش مشکلات زیادی داره چه ثروتمند چه فقیر ، چه سالم چه بیمار ، چه متاهل چه مجرد ، کم سن و سال یا پیر
شما در جایگاهی هستید که خیلی ها از شما شرایط بهتری دارند
اما اینو بدونید بدترین شرایطی که در زندگی تجربه کردید آرزوی خیلی هاست
همین الان خیلی ها آرزو دارند فقط یک روز بجای شما زندگی کنند و از نعمت هایی که شما بهره بردید بتونن فقط یک روز استفاده کنند
همین امروز تو ذهنتون تمام اتفاقات بدی که براتون افتاده رو فراموش کنید
هر کسی هر ظلمی در حق شما کرده و موجب آزرده خاطر شدن شما میشه رو ببخشید
و مهمتر از همه خودتون رو هم بخاطر اشتباهاتی که داشتید ببخشید و همه اشتباهاتی که مرتکب شدید رو فراموش کنید
یکم شادتر زندگی کنید
از زندگی لذت ببرید
با خدا رابطه دوستی برقرار کنید
موفق باشید
[URL=http://upload7.ir/viewer.php?file=89142236186327311702.jpg]http://upload7.ir/imgs/2014-02/89142...1702_thumb.jpg[/URL
http://upload7.ir/imgs/2014-02/89142236186327311702.jpg
سلام:72:
میدونید مساله من کجاست؟اینکه فرشته مهربون صدتا تاپیکو یه جا گذاشتن ومن هر روز میومدم میخوندم ومیدیدم تمومی نداره تازه باید از همش نت برداری میکردم.
اینا باعث شدصبرم تموم بشه.
چرا همتون فکر میکنید من هیچ شادی تو زندگیم نداشتم؟
از آسمون وستاره وشب وخورشیدو ماه وبچه و...لذت میبرم اما من آرامش میخوام.
البته اینجا هم نمیشه اون آرامشو به دست بیارم چون هر کسی عقاید خاص خودشو داره..
اگر مرحم نیستیم لااقل زخم کسی رو بدتر نکنیم.
من از هر کدومتون یه چیزی یاد گرفتم حتی از اونایی که فکر میکنید درست نمیگن.
نمیخوام طرف کسی رو بگیرم یا اجر کسی رو ضایع کنم.
همین که همتون به یادمین خوشحال میشم اگر چه بگید این موندن ومحبتتون موندگار نیست یا شماها خانوادم نیستین یا ...
1234567 محترم
اگر من نمیتونستم با کسی مسافرت برم وازم عاصی میشد پس دوستان صمیمی وقدیمیم چی میگن که نمیتونن دوریمو تحمل کنن؟
همیشه خودشون واسه بیرون رفتن وپیام دادن پیش قدم میشن همیشه میگن تو آرامش عجیبی داری که هیچکدوم از دوستامون اینطور نیستن.
بارها شده اونقد ازم تعریف کردن که منو شرمنده خودشون کردن.
پس من تو روابطم مساله لاینهلی ندارم بلکه احساس خودمه که مساله ساز شده.
این احساس هم مال امروز نیست که بگم فراموش کنم حل بشه.
فراموشی هم مراحلی داره که من نمیتونم یهو انجامش بدم.
از فرشته مهربونم ممنونم که اینهمه منو رفتارمو تحمل کردن.:72::72::72:
ارت عزیزم
خوب درکت می کنم
اما صبوری کن صبوری .....
اینکه می گویی آرامش می خواهی زدی وسط خال .... هدف اصلی همه ما از زندگی همین هست به اضافه نشاط . اما غالباً از درکش غافل می شویم یعنی نمی دانیم که آنچه می خواهیم آرامش و نشاط است و آرامش و نشاط حقیقی را هم درک نکرده ایم چون غالباً تصور می کنیم آرامش وقتی و جایی هست که هیچ مشکلی نباشد و باور نمی کنیم میشه در اوج مشکلات آرامش و نشاط داشت در حالی که آرامش و نشاط حقیقی هم پایدار است هم با وجود مشکلات و رنجها هم ، در جریان هست . برنخوردید به آدمهایی که با انبوهی از مشکلات می گویید خوش بحالش چقدر با روحیه است ، انگار نه انگار این همه مشکل دارد ؟ مطمئناً مواجه شده اید .
کافیه درک کنیم و بیابیم که آرامش پایدار و همه جانبه چی هست و کجاست و چطور میشه به دستش آورد .
:305:مثلا بهتر بود به جای اونهمه تاپیک کم کم کمکم میکردن تا بتونم حرفامو بگم.پیشرفتامو بگم.
خب من از نداشتن همراز به اینجا پناه آوردم.
درستو غلطش حرف جداست.
تو کلاسای روانشناسی دینی مسجد دارم یه چیزایی یاد میگیرم.
من خیلی چیزا یاد دارم اما محبت میخوام.
وقتی آدم اسمشو میزاره فرشته مهربون یه توقعی تو ذهن طرف مقابل به وجود میاد" فرشته ای که گذشت ومهربونیش بیشتر از تمام افراد این تالاره."
خب تو دنیای واقعی همه به من میگن مهربون.از بچگی هم این اسم مهربون باهام بوده.
اما یه جا تو مهربونی کم میاری... زمانی که میبینی هر کی پناهگاهت بوده باعث بیپناهیت شده...
قصد من شکایت نیست.حداقل دخترا بهتر میفهمن چی میخوام بگم...
- - - Updated - - -
ممنونم فرشته مهربون:72:
من عادت دارم حرفامو راحت میگم.یعنی دوست ندارم کسی رو برنجونم اما از ریا یا ترسو بودن خوشم نمیاد.گاهی افراد شادمهربونی رو میبینم که دارای روابط خوب اجتماعی هستن طوری که همه جذبشون میشن اما میبینم که هنوز نفر اول ازشون دور نشده راجع به عیوبش به نفر دوم میگن.من اینطور آدمای زبون باز دروغگو رو واسه دوستی انتخاب نمیکنم چون اصلا قابل اعتماد نیستن.
دوستامم مثل خودمن وبعد از سالها که میبینمشون باز هم همون محبتی رو دارن که قبلا داشتن.تو روابط دوستی من ریا جایی نداره.
باورتون نمیشه بعد12سال واسه کار اداری به دبیرستانم رفتم یکی احوال پرسی گرمی کرد وخیلی از دیدن من خوشحال شد.من نمیشناختمش اما اون کاملا منو دوستامو میشناخت.حتی اسممو میدونست.گفت تو دختر خوبی هستی بعد از سالها هنوز چهرت همون محبتو داره...
ببین عزیز
شما ابتدا نیاز هست یک سری آگاهی ها به عنوان زیر ساخت داشته باشی تا ، وقتی راهککار بهت داده بشه بدانی یعنی چه و بتوانی عهده دار بشوی . مسئله این هست که شما عجله داری و می خواهی خیلی زود به نتیجه برسی و می خواهی خوراک آماده بگیری و این نه شدنی هست و نه پایدار و نه مشاوره ای . برای همین هم احساس می کنی به هرکس پناه برده ای بی پناهت کرده .... چون پناه برده ای . چون می خواهی یکی بهت پناهگاه بده بری داخل آن آسوده و آرام بنشینی نه اینکه بخواهی بهت یاد بدهند پناهگاه بسازی اون هم از تواناییهای خودت . چون وقتی تکیه و پناهت شد آدمهای دیگه ، یه جاهایی اونها چه بخواهند چه نخواهند حدااقلش این هست که نمی توانند باشند . بنا براین تا وقتی این اشتباه شناختی را از کمک طلبی و یاری خواهی داری و دوز احساساتت آنقدر بالا هست که با کوچکترین چیزی استارت رنجشت و آزردگی و مرثیه سرایی ولو در درون و حتی اشکت می خورد و ..... نمیشه کاری کرد .
باز هم راه شما همان هست آن تاپیکها را دقیق و عمیق بخوانی ونکته برداری کنی و بر اساس آموخته ها خود را آنالیز کنی . اگر نخواهی آهسته و پیوسته و با صبوری و مرحله به مرحله پیش بروی ، می خواهی چه کنی ؟
چرا به آدمهای آروم برخوردم اما قلب پر از عطوفت ومهربونیشون باعث شده دینشون هم به بهترین شکل ممکن در سیماشون نشون داده بشه.
اما خیلی خیلی کم دیدم.
اما مومن نما وریا کار زیاد دیدم...
- - - Updated - - -
من نمیگم نمیخوام یاد بگیرم اما کم کم نه یکباره.
نمیتونم منظورمو بهتر برسونم متاسفم.
- - - Updated - - -
فکر کنم بد متوجه شدید.منظور از پناهم که اشاره شد پدرم بود نه کس دیگه...
منم میخوام همون پناه بودن خدا رو یاد بگیرم و...
دیگه انرژی نوشتن ندارم.نمیدونم چطور میتونم بگم تا متوجه بشید...
عزیزم
ما هم دعوتت کردیم به آروم آروم
شاید اشتباه در این است که در یک پست اون لینکها ارسال شده ، فکر کردی همه را یک باره باید بخوانی . اگر اینطور فکر کردی ، اشتباه شده ، این را می گویند تأثیر تقارن . یعنی اینکه در یک پست ارسال شده و خواسته شده بخوانی ، در یک پست بودنش باعث شده که تصور کنی خواسته شده یک دفعه و زود بخوانی . در حالی که اینطور نیست . البته این برداشت شما یک نشانه هست ، نشانه عجله در وجود شما که چون تیپاً اینجوری بوده ای ، همین برداشت را هم داشته ای .
در هر حال اون تاپیکها را نیاز هست بخوانی و قطعاً برای اینکه دقیق و عمیق بخوانی و نکته برداری و آنالیز کنی لازم هست وقت بگذاری و آراوم آورم و باحوصله و به مرور بخوانی . تا هر وقت که خودت بخواهی وقت داری . کسی به شما فشار نمیاره که زود و یک باره بخوان . خیالت راحت باشه و آروم آروم پیش برو