از حساسیت و عصبانیت های خودم به شدت خسته شدم کمکم کنید
سلام،من 5 ساله ازدواج کردم خودم 27 ساله و همسرم 31 ساله است.راستش دو تا مشکل عمده تو زندگیم دارم
اولیش اینکه نمی تونم عصبانیت خودمو کنترل کنم و وقتی عصبانی میشم حرفایی رو می زنم که نباید بزنم و خیلی داد و بیداد و جیغ می زنم و بعدش از رفتارم به شدت پشیمون می شم طوریکه گاهی چند ساعت گریه می کنم
همسرم از دست رفتارم به شدت آزرده و ناراحته تو رو خدا بهم بگید چی کار کنم با خودم در ضمن دو ماهی تونستم خودمو کنترل کنم و اصلا عصبانی نشم طوریکه همسرم فکر می کرد خوب شدم ولی یه هفته است که دوباره همون آش و همون کاسه است
مشکل دومم که معمولا باعث میشه به مشکل اولم برسم حساسیت زیادم روی خانواده همسرمه البته اینم بگم که همسرم در ایجاد این حساسیت بی تقصیر نیست ولی من به شدت حساس شدم مثلا طاقت ندارم همسرم تنهایی با مادرش خلوت کنه و یا به مادرش محبت کنه البته منشا به همسرم بر می گرده قبلا به شدت به مادرش محبت می کرد و حتی لازمه بگم اگه تو جمع بودیم حتما پیش مامانش می شنست یا مثلا اگه مامانش مهمون داشت تا تمام کارهای مامانش رو شب نمی کرد از خونش بیرون نمی اومد و یا روزی چند بار به مادرش زنگ می زنه یا مثلا همین هفته پیش مادرش اومده بود خونمون و از گرما صورتش سرخ شده بود نمی دونی همسرم چی کار می کرد براش ولی اینکارارو برای من نمی کنه مثلا چند روز پیش از سر کار اومدم حالمم به شدت بد بود به دلیل عادات ماهیانه ام ولی اون همچنان خورده فرمایشاتش پا برجا بود و اصلا عین خیالش نبود خلاصه به شدت درگیر این مقایسه ها شدم و حالم داره از خودم و زندگیم بهم می خوره
این مقایسه بین رفتارهای همسرم بین من و مادرش نمی ذاره طعم خوش زندگی رو بچشم
خواهش می کنم بهم بگید چی کار کنم؟
RE: از حساسیت و عصبانیت های خودم به شدت خسته شدم کمکم کنید
سلام آتیس جان
دو ماه ؟آفرین...دوماه خیلی برای شروع خوب بوده و واقعا امیدوار کنندست.
ببین اون لحظه که عصبانی میشی و اون لحظه که ممکنه داد و بیداد کنی چند تا کار میتونی انجام بدی تا خودتو اروم کنی:
1. محل بحث رو ترک کن.مثلا برو تو اتاق خواب..برو تو بالکن...برو تو آشپزخونه
2.یه لیوان آب رو یه نفس بخور
3.صلوات بفرست و گر تونستی دو رکعت نماز بخون
4.سر خودتو به کاری گرم کن.کاری که ذهنتو مشغول کنه.کتاب مورد علاقه ات رو بخون..جدول حل کن...کابینتهای اشپزخونه رو بریز بیرون و تمیز کن
5.دوش آب ولرم رو به خنک بگیر
همون موقع که داری عصبانی میشی همونجا خودت یاد خودت بیار که این عصبانیتم کار دستم میده.و من رو پشیمون میکنه.
میتونی یه علامت برای خودت یه جایی بذاری.مثلا روی در یخچال یه علامت بذاری که هروقت دیدیش یاد این بیفتی که اگر خودمو کنترل نکنم ممکنه همسر و زندگیم از دستم بره
باور کن مردها مثل ما زنها صبور نیستن.کاسه صبرشون خیلی زود لبریز میشه
اگر زندگیت رو دوست داری باید بتونی خودتو کنترل کنی
راستش من اعتقاد دارم ادم میتونه خودشو کنترل کنه.و کسی که میگه نمیتونم فقط میخواد شونه از زیر بار مسئولیت خالی کنه
ببین در مورد خانواده همسرت من فکر میکنم اگر دیدت رو عوض کنی خیلی بهتر با این موضوع کنار میای
یادت باشه جنس محبت همسرت به شما با جنش محبتش به مادرش خیلی فرق داره
نه تو جای مادرش رو میگیری و نه مادرش جای شما رو.
اگر همسرت نتونه به مادرش (کسی که بزرگش کرده و خون دل خورده) محبت کنه فکر میکنی به شما که تازه چند ساله بهش رسیدی میتونه محبت کنه؟
همونطور که شما نیاز داری گهگداری با مادرت تنها صحبت کنی و درد دل کنی اونم احتیاج داره با مادرش صحبت کنه.
چون برای روحیه اش خوبه.
باور کن خانواده همسر من هر روز (دقیقا هر روز) دارن منو با نیش و کنایه هاشون آزار میدن و قلبم رو میسوزونن.من دوستشون ندارم اما همسرم رو دوست دارم.زندگیمو دوست دارم
هیچ وقت از اینکه همسرم بره خونه مادرش و تنهایی باهاش صحبت کنه من ناراحت نمیشم.چون همسر منم نیازهایی داره و من باید اینو بپذیرم.
باور کن اگر بشینی و شب و روز بخوای این تفاوتها رو در ذهنت مقایسه کنی و بهش حساس بشی زندگی خودت خراب میشه.
تو یکم دیدت رو تغییر بده.شاید از گرما نبوده سرخی صورتش.شاید واقعا حالش بد بوده و فشارش بالا بوده.(یکی از علائم فشار بالاست و خطرناکه).شاید کم کاری کبد داره و ....
خلاصه اینکه نه میتونی به همسرت بگی این رفتارها رو کمتر کن و نه کار دیگه ای از دستت برمیاد.
جز اینکه دید خودت رو تغییر بدی.
بهتره یه زمانایی سری به دادگاه خانواده بزنی.ببینی زنا و مردهایی رو که به خاطر مادر من و مادر تو کردن کارشون به کجا رسیده...
چند روز پیش برای کاری رفته بودم دادگاه.دیدم خدایا چقدر زن و شوهر جوون نشستن که میخوان طلاق بگیرن.اون سر چه مسائل مسخره ای....جالب اینکه اکثرشون هم اختلافشون سر حساسیت به خانواده همدیگه بود.
وقتی کارم تموم شد دیدم چند تا شون حکم طلاق رو گرفتن...چقدر تلخ بود.چقدر یه زندگی راحت از هم میپاشه.
قدر زندگیت رو بدون.نذار این دیدهای معذرت مییخوام خاله زنکی تورو از پا دربیاره.
مراقب زندگیت باش.
RE: از حساسیت و عصبانیت های خودم به شدت خسته شدم کمکم کنید
سلام آتیس عزیز
مریم گل گفت
برای فرار از این مقایسه ها لطفا پست های من در تاپیک اقلیما رو بخون!
تفاوتی بین مدل محبتی که همسرم به من می کنه با بقیه نیست
در مورد حفظ آرامش و فرو خوردن خشم و راه های کنترل عصبانیت لینک های زیر رو بخون :
لینک 1
لینک 2
لینک 3
لینک 4
برای کاهش حساسیت و زود رنجیت هم تاپیک زیر و لینک های مطرح شده در این پست رو بخون :
خیلی زود رنجم؟
====================================
و یادت باشه اون با این دیدگاه که مادرشه و احترامش واجب بهش احترام میذاره. منم باشم اگر مادرم حالش بد شه
حساسیت بیشتر نشون میدم. چون اگر مادرش نبود که الان اون همسر شما نبود.
شما هم براش مهمی اما اون چون فکر می کنه که شما از خودشی و درکش می کنی و براش کمی عادی شده
رابطتون تو این حس بهت دست داده وگرنه هر کدوم شما جایگاه خودتون رو دارین.
این مقایسه فقط آفت برای زندگیته. تاپیک هایی که معرفی کردم رو حتما بخون!
موفق باشی.
:72:
RE: از حساسیت و عصبانیت های خودم به شدت خسته شدم کمکم کنید
سلام
bahar.shadi و maryam123 راهکارهای بسیار خوبی رو گفتن.سعی کن تا جایی که می تونی بهشون عمل کنی بهر حال نقش خودت خیلی پررنگه و بیش از هر کسی خودت می تونی به خودت کمک کنی.
ضمن تکمیل حرف دوستان،مشکل اول شما در پیدایش مشکل دوم شما بی تاثیر نیست.من به عنوان یه مرد علاقه دارم وقتی وارد خونه میشم همسرم بهم احترام بگذاره و با خوشرویی با من برخورد کنه و اگر قرار باشه دائم عصبی بشه خوب ممکنه محبتم بهش کمتر بشه.
رسیدگی به حال و احوال مادرش نه تنها نباید باعث رنجش شما بشه بلکه بهتره خوشحال بشی که نسبت به خانواده چقدر وظیفه شناسه پس همین خصوصیتش برای زندگی شخصی خودش هم استفاده میکنه.
قرار نیست وارد رقابت محبت بشید.شما جای خود دارید و مادرش هم جای خودش. شما به عنوان همسرش وقتی فضایی تو خونه براش فراهم کنی که باعث دلگرمیش بشه اونوقت می بینی که اون هم محبتش به شما بیشتر میشه و بیشتر به شما رسیدگی میکنه
زندگی آرومی برای شما آرزو می کنم
RE: از حساسیت و عصبانیت های خودم به شدت خسته شدم کمکم کنید
من کاملا می دونم که رفتارم اشتباهه و دارم اشتباه می کنم
ولی وقتی این احساسها و مقایسه های بد در ذهنم می اد دیگه هیچی جلودارم نیست مثل یه فرمانروا که مغزمو دستش گرفته و داره دونه دونه مقایسه ها رو برام با صدای بلند میگه
خیلی گاهی حالم بده
RE: از حساسیت و عصبانیت های خودم به شدت خسته شدم کمکم کنید
آتیس جان
خوب تو هم در اون مواقع با صدای بلند سر مغزت داد بزن ساکتتتتتتتتتتتتتتتتتتت! :)
یعنی مانعش بشو! باید عنان احساساتت دستت باشه نه اینکه عنان شما دست احساساتت!
این هم فقط با تمرین جواب میده! با تمرین کنترل خشم.
تمام دیوار های اتاقت رو پر از جملات مثبت برای کاهش خشم کن که همش جلوی چشمت باشه تا یادت نره!
ضمیر ناخودآگاه یاد ادب بشه و کنترل شده رفتار کنه! این وظیفه شماست که یادش بدی!
امیران عزیز حرف خیلی زیبایی زد!خیلی خوشم اومد. واقعا اگر بیشتر بهش محبت کنی و حساس نباشی به محبت
مادرش و حتی سبقت بگیری ازش در محبت به مادر همسرت ، اون رفتارش متعادل تر میشه و از صمیم قلبش شاد
میشه بابت داشتن چنین همسری گل بانو :46: روی خودت کار کن و وقتی صبور بودی به خودت جایزه بده و اگر
نبودی خودت رو تنبیه کن! برای اینکه اصلا دست خودت باشه کارات خودت رو در موقعیت های تنش زا قرار نده!
موفق باشی
:72:
RE: از حساسیت و عصبانیت های خودم به شدت خسته شدم کمکم کنید
سلام
ببينيد الان فكري ذهنمو مشغول كرده و ول كن نيست و مي گم
4 روز از خانواده همسرم بي خبريم به دليل قطعي تلفنشون كه گاهي پيش مي اد و همه مي دونند آخرين بار 4روز پيش ديدمشون فاصله جايي كه خانواده همسرم هستن تا ما يك ساعتي راه است صبح زنگ زدم به همسرم كه بريم خونه خواهرم كه دعوتمون كرده بودند كه گفت نه بريم پيش خانواده ام ازشون بي خبرم و نگرام
حالا افكار ولم نمي كنه و تا دعوا راه نندازه ول كن نيست
كه مي تونست فردا هم بره
مگه 4 روز پيش نديدتشون
مگه من آدم نيستم............
توروخدا تا افكارم شر به پا نكرده كمكم كنيد
RE: از حساسیت و عصبانیت های خودم به شدت خسته شدم کمکم کنید
چیز مهمی نشده عزیزم. چرا میخوای دعوا راه بندازی.دعوا چیه دختر خوب ......
به نظر من یه کار کنید که نه سیخ بسوزه نه کباب.
به هر حال خانوادشه، خودت 4 روز بی خبر باشی نگران نمیشی؟
هر ساعتی که قرار بوده برید خونه خواهرتون برید ولی زود تر بلند شید به اونا هم سر بزنید یا برعکس. کافیه فقط کمی مدت ملاقات ها رو کوتاهتر کنید که به هر دو جا برسید.
RE: از حساسیت و عصبانیت های خودم به شدت خسته شدم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط atis
حالا افكار ولم نمي كنه و تا دعوا راه نندازه ول كن نيست
كه مي تونست فردا هم بره
مگه 4 روز پيش نديدتشون
مگه من آدم نيستم............
توروخدا تا افكارم شر به پا نكرده كمكم كنيد
آتیس جان
پست های ما رو میخونی یا نه؟
به افکارت اجازه نده پرو بال بگیرن!
برای ترافیک ذهنت پلیس بگذار!
یعنی چی که دست خودم نیست؟ پس دست کیه؟ :)
زندگیت مهمتره یا خونه خواهرت؟ جدی کدوم مهمتره؟
الان حتما میگی زندگیم اما مگه من آدم نیستم؟ در جواب باید بگم چرا هستی پس !
بیا 1 راه سوم رو بریم.... نظرت چیه؟ موافقی؟ ;)
اول یک سر مثلا ساعت 5-6 برید خونه پدر و مادر همسر گرامی با آغوش باز ، بعد افطار برین خونه خواهر
شما. باور کن اگر دعوا راه نندازی و درایت به خرج میدی در پایان امشب هر دو خوشحالین.
بیا با تدبیر برو جلو بانو. به خدا کلی کار سرم ریخته اما وقتی دیدم داری باز خراب می کنی سریع لاگین
کردم که نری دعوا 1 وقت :)
ببین گلم به افکار منفی اجازه نده حرف بزنن توی ذهنت! اون ها تحت امر تو هستن نه تو در امر اونها!
پس بهشون بگو ساااااااااکت!!!!!!!!!!!
والا منم اگر 1 روز مامانم رو نبینم دق می کنم چه برسه 4 روز.
یکم راه بیا دیگه گل دختر :46:
با آرامش میشه همیشه 1 راه خوب پیدا کرد.
:72:
RE: از حساسیت و عصبانیت های خودم به شدت خسته شدم کمکم کنید
سلام ممنون از شما دوستان گلم
اصلا ممکن نبود که هر دوجا رو بریم
منم بیخیال شدم
اتفاقا همون ظهرم تلفنشون وصل شد منم به همسرم گفتم نمیشه فردا بریم اونجا امشب بریم خونه خواهرم که گفت نه
منم گیر ندادم و رفتیم با خواهر شوهرم هم رفتیم
در طول راه هم آقای همسر که کلی وا رفته بود انگار جون گرفته بود و اونی که تو خونه حوصله هیچی رو نداشت کلی اونجا پر انرژی بود و شلوغ می کرد
موقع برگشتم با خواهرش گرم گرفته بود حرف می زد در حالیکه با هم هستیم زورش می اد حرف بزنه...............
خیلی خیلی داغون میشم گاهی
ولی خودمو کنترل کردم و به روی خودم نیاوردم چون واقعا حوصله قهر و دعوا و مرافه رو ندارم
واقعا من زیادی حساسم یا هر کس دیگه ای هم بود همین طوری می شد؟؟؟؟؟