به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 50
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    خیلی زودرنجم؟!

    سلام بچه های همدردی.
    امیدوارم حالتون خوب باشه.

    با توجه به وضعیتم حالم زیاد خوب نیست اما موضوعی که متاسفانه به فکرمشغولیهای دیگم اضافه شده خیلی مسخرس و اذیتم میکنه.

    خوب قبلا خدمتتون گفتم که خیلی میترسم و بی نهایت خجالت میکشم،افسردگی هم که بهش اضافه شده.اما این وسط نمیدونم چرا انقد به این موضوع فکر میکنم که چرا مادرشوهرم فهمید واسه اولین بار داره مادربزرگ میشه،حتی بهم یه تلفن نزد!! چه برسه به اینکه واسم ......
    البته متاسفانه چون شرایط من و خانوم برادرم تقریبا یکسان و من هرشب شاهد محبتهای مادرم به ایشون هستم،حس حسودی و مقایسم بیشتر گل میکنه و مدام در حال مقایسه کردنم!!!

    البته من توقع ندارم که ایشون مثل مامان من برخورد کنه اما دوس داشتم حداقل یه تلفن بهم بزنه و بهم تبریک بگه. این که دیگه توقع زیادی نیست؟!

    حتی به خواهرشوهر و پدرشوهرمم چیزی نگفته با وجود اینکه پدرشوهرم بیشتر از هر کسی به این موضوع اصرار داشت و عاملی که حساسیت منو دوبرابر کرده اینه که شوهرم همش بهم میگه مامانم بهت زنگ نزد؟ مطمئنی گوشیت خاموش نبوده؟
    خیلی اوقات حرفی نمیزنم و یا به یاد حرفای اینجا میفتم و به شوهرم میگم نه شاید کاری واسشون پیش اومده!!!!!!با اینکه ته دلم خیلی ناراحتم. اما گاهی اوقات هم کافیه بگم هنوز متوجه نشدی که مامانت یه ذره واسه من ارزش و احترام قائل نیست که با موج دفاع و توجیه همراه با پرخاشگری شدید مواجه میشم.کاش حداقل خودش انقد ازم این سوالو نپرسه.

    میشه کمکم کنید که حساسیت،توقع و مقایسه کردنم رو کم کنم و اهمیت ندم؟و چه برخوردی داشته باشم که حداقل دیگه شوهرم نمک رو زخمم نپاشه؟یا سوال نکنه و یا دفاع و توجیه نکنه؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده است .

    آفتاب همدرد (سه شنبه 09 خرداد 91)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array

    RE: خیلی زودرنجم؟!

    سلام مینای عزیز

    چقدر تاپیکت شبیه تاپیک اقلیماست!

    اقلیما هم مثل تو سعی داره حساسیت هاش رو کم کنه

    براش کلی مطلب و لینک خوب گذاشتم...سر بزن به تاپیکش و همه رو بخون!

    راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون

    خودت جواب خودت رو دادی!

    توقع!

    حساسیت!

    زود رنجی!

    این ها آرامش رو از تو میگیره مینا! پس سعی کن خودت رو تغییر بدی!

    ما که نمیتونیم دیگران رو تغییر بدیم! پس برای پذیرش شرایط و آرامش خودمون بهتره ما تغییر کنیم!

    زودرنج بودنت باعث افسردگیت و ترس و انزوات شده!

    لینک هایی که تو تاپیک اقلیما دادم رو بخون که خیلی مفیده!

    ضمنا این رو هم بگم درمان زود رنجی زمانبره و ممکنه ماه ها و حتی سالها طول بکشه پس سریع نا امید نشو!

    این پاسخ مدیر همدردی رو هم در مورد افرار زود رنج بخون


    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
    زودرنجی شما می تواند به خیلی دلایل باشد. اما من به یک جنبه اشاره می کنم
    ما قبل از اینکه وارد ارتباط با فردی بشویم. پیش پیش در ذهن خود انتظارات و توقعاتی را برای این رابطه تعریف می کنیم( ناخوداگاه این کار را می کنیم نه اینکه بنشینیم و با خود این قرارها را بگذاریم). اگر این انتظارات و توقعات واقع بینانه و درست تنظیم شده باشد، وقتی درگیر رابطه می شویم برایمان خیلی مسائل قابل انتظار است و انتظارش را می کشیم ، لذا مشکل حادی برایمان ایجاد نمی شود. اما اگر این انتظارات و توقعات ذهنی ما بیش از اندازه ایده ال گرایانه ، دقیق و سخت گیرانه باشد و با واقعیات تطابق نداشته باشد، به هنگام برقراری ارتباط واقعیت ها با ذهنیات ما ناهمخوان شده و برای ما مشکل ایجاد می کند.
    اما اینکه چه انتظاراتی و توقعاتی واقع گرایانه هست و صحیح هست و چه انتظاراتی رویایی و ایده ال گرایانه و نشدنی هست، بحث مفصل است که در اینجا مجالش نیست. اما به عنوان مثال به یک نمونه از انتظارات غلط اشاره می کنم.
    انتظار ایده آل و غیر واقع بینانه: « همه باید به من احترام بگذارند»
    انتظار فوق به همان اندازه که عالی و دوست داشتنی هست به همان اندازه غیر واقع بینانه و دست نیافتنی میباشد. در واقعیت هیچکسی نیست که همه به او احترام بگذارند. حتی اگر آن شخص پیامبر خدا باشد باز هم کسانی هستند که دندان مبارکش را بشکنند یا از بالای پشت بام بر سرش زباله بریزند یا با او وارد جنگ شوند.
    پس در واقعیت باید انتظار اینکه همه به ما احترام بگذارند را که غلط است با انتظاری واقع بینانه جایگزین کنیم. مثلا این انتظار که:« بهتر است دیگران به من احترام بگذارند، اما اگر کسی به هزارو یک دلیل نخواست این کار را بکند، برای من قابل پذیرش است»
    حالا با این پیش فرض و این انتظار واقع بینانه ، هر گاه در ارتباط هایمان، فرد یا افردای آن طور که ما دوست داشتیم ، با ما برخورد نکرد، قابل فهم است و ما پیشاپیش پذیرفته ایم که بعضی ها بر خلاف میل ما رفتار می کنند.
    موفق باشی گلم









  4. 12 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (سه شنبه 09 خرداد 91)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: خیلی زودرنجم؟!

    مرسی بهارشادی جونم.
    باور کن منم این به اقلیما گفتم که ما که نمیتونیم بقیه رو تغییر بدیم باید خودمون رو تغییر بدیم !
    اما فکر میکنم، وقتی احساس میکنیم توقعمون بی جا و ایده آل گرایانه نیست کمتر میتونیم خودمونو تغییر بدیم و واسمون شرایط و تغییر نگرشمون سخت تر میشه.خیلی سخت.

  6. 3 کاربر از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده اند .

    آفتاب همدرد (چهارشنبه 15 شهریور 91)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array

    RE: خیلی زودرنجم؟!

    مینا جان

    تغییر سخته! بسیار سخت! اما شدنیه!فقط باید بخوای و تلاش کنی!

    مگه تو دنبال آرامش نیستی؟ مگه تو دنبال کاهش استرس هات و افسردگی و نا امیدی و حساسیت هات نیستی؟

    خوب پس شروع کن!

    سخته اما شدنیه! تو به این طریق روحت رو بزرگ می کنی و به آرامش میرسونی

    پس داری به نفع خودت قدم برمیداری!

    تو سختته برای خودت تغییر کنی ، چطور توقع داری کسی به خاطر تو تغییر کنه؟ معلومه نمی کنه! اونم یک خانم

    سالخورده!

    با بزرگ کردن روحت سختی می کشی اما به آرامش میرسی!

    بعد هم این احساس تو هست که توقعت بی جا نیست! ممکنه احساس بقیه این نباشه!

    پس چاره کار اینه که تو حساس نباشی!

    چون همه انرژیت و پیشرفت در اهدافت رو میگیره زود رنجی!

    پس اگر نمیخوای متوقف شی و به آرامش برسی شروع کن!

    تغییر سخت نیسته! تغییر باورها و شکستن باورهای غلط سخته! اما شدنیه!

    تو زندگیت از هیچ کس توقع نداشته باش و همه کارهات رو برای رضای خدا انجام بده! میدونی چرا؟

    چون خدا همیشه قدر کارهای ما رو میدونه و اگر متوقع نباشیم از کسی اگر رفتار مورد نظر ما رو انجام

    نداد یا قدر دان نبود یا تشکر نکرد دیگه آرامشمون بهم نمیریزه و نمیشکنیم!

    مامان مینا به فکر نینی گلمون باش و زندگی رو با ورودش شیرین کن!

    بگذار نینی کیف کنه از دیدن مامان خود ساخته و محکم و شاد و پر آرامشش



  8. 13 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (سه شنبه 09 خرداد 91)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: خیلی زودرنجم؟!

    مرسی بهارجون.واقعا درست میگی.
    میشه لطفا در مورد اینکه نحوه برخورد با شوهرم و توجیهات واقعا غیرمنطقیشون چطوری باید باشه هم راهنمایی کنی؟
    ممنون

  10. 2 کاربر از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده اند .

    آفتاب همدرد (سه شنبه 09 خرداد 91)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array

    RE: خیلی زودرنجم؟!

    عزیزم

    میتونی یک مثال از برخوردت با همسرت بگی و توجیهات غیر منطقیشون که موردی با هم بررسی کنیم؟






  12. کاربر روبرو از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده است .

    bahar.shadi (سه شنبه 09 خرداد 91)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: خیلی زودرنجم؟!

    مثلا میگه: من احتمال میدم تو گوشیت رو خاموش کرده باشی تا به من بگی دیدی مامانتینا بهم زنگ نزدن؟!!!!!

    و یا اینکه تو برخوردات با مامان من انقده خوب و عالی نبوده که ازت دلخوش باشن!! در صورتی که به خصوص بعد از عید رفتار من با مامان ایشون واقعا عالی بوده و البته ایشون هم به نسبت قبل با من بهتر شده بودن.

    هیچ مادرشوهری تو دنیا نیس که به عروسش زنگ بزنه،تو کوچیکتری خودت زنگ بزن!!!!!

    تو دوست داری همیشه تعیین تکلیف کنی واسه خونواده من.

    مامان تو هم اگه خیلی به عروسش میرسه اولا به خاطر پسرشه ثانیا اشتباه میکنه.چه معنی میده انقد بهش محبت و توجه میکنن؟!!!کارشون اشتباهه باید از مامان من یاد بگیرن.

    بس که مامانم بهت توجه و محبت کرده، پرتوقع شدی!!!!!

    چرا مامانت هر سال به من روز مرد هدیه میده؟(چون مامان خودش تا حالا هیچ وقت به من هدیه ای نداده اینو میگه)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 دی 92 [ 09:56]
    تاریخ عضویت
    1389-1-24
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,121
    سطح
    34
    Points: 3,121, Level: 34
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    445

    تشکرشده 379 در 146 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیلی زودرنجم؟!

    سلام عزیزم تبریک می گویم مامان گلی مواظب خودت و نی نی عسلی باش مامان مهربون
    منم خیلی زودرنجم بسیار زیاد و اینقدر حساس هستم و همیشه هم خودم بیشتر از هر کسی اذیت می شوم چون توی خودم حرص می خورم البته الان که 6 ساله ازدواج کردم خیلی مشاور رفتم و خیلی هم بهتر شدم (باورت می شه اون اوایل ازدواجمون بعضی هفته ها هر روز مشاوره می رفتم چون نمی دونستم که باید الان چیکار کنم).
    به نظر من عزیز جان خودت به مادر شوهرت زنگ بزن و بهش خیلی مهربون بگو زنگ زدم هم حالتون رو بپرسم و هم یه خبری ازتون بگیرم و احوال نوه گلتون رو هم بهتون بگم البته با خنده و شیطنت نه با طعنه بعد هم که شوهرت سوال کرد بگو نه خودم زنگ زدم هم احوال پرسی کردم هم اینکه اون بنده خدا سنی ازش گذشته نمی رسه من یه حالی ازشون بپرسم مگه چی می شه
    به همین راحتی دیدی تونستی و کاری نداشت (البته دفعه بعد هم منتظر تلفنشون نبببببببببببباش چون شاید زنگ نزنند و دوباره خودت زنگ بزنی ولی اصلا به این قضیه زومممممممممممم نکن کمی سعی کن بی تفاوت باشی و این موضوع برای خودت خیلی معمولی باشه)
    و اینکه به بقیه خانواده شوهرت مادرشون اطلاع نداده رو با شوهرت مشورت کن و با توافق همدیگه خودتون با یه جعبه شیرینی بروید اونجا و رسما اعلام کنید ما که همین کار رو کردیم شاید مادر شوهرت هم منتظر هست که شما خودتون رسما اعلام کنید و می خواهند که دخالت نکنند

  15. 6 کاربر از پست مفید mamosh تشکرکرده اند .

    mamosh (چهارشنبه 10 خرداد 91)

  16. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: خیلی زودرنجم؟!

    البته فقط یه بار نمیدونم چی شده بود خودش پیشنهاد داد که دوس داری یه هدیه بگیرم بدم به مامانم که بهت بده؟
    منم موافقت نکردم.

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 دی 91 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1389-12-23
    نوشته ها
    301
    امتیاز
    2,429
    سطح
    29
    Points: 2,429, Level: 29
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,706

    تشکرشده 1,723 در 325 پست

    Rep Power
    44
    Array

    RE: خیلی زودرنجم؟!


    سلام!

    همسر برادر من هم تقریبا همین مشکل شما رو داشت... اونم شاکی بود و حس میکرد که مادر من اونو دوست نداره...

    به عنوان یه بی طرف (چون واقعا از وارد شدن به همیچین حرف و حدیث هایی فراری هستم) و یه دوست جوابم بهش این بود:

    ".... (اسم همسر برادم) جان این تویی که وارد خانواده ما شدی... نه مادر من پس اونی که باید سعی در فهم احساسات خانواده جدیدی که واردش شده بکنه تویی نه مادر من"

    واقعیت امر این بود که مادر من هم از صمیم قلب عروسش رو دوست داشت... ولی جنس محبتش با اونی که همسر برادرم تو تخیلش ساخته بود متفاوت بود...

    عزیزم ازت چیزی کم نمیشه اگه تو به مادر همسرت زنگ بزنی... اگه تو برای محبت کردن پیشی بگیری... اگه تو کادو بگیری براش... اگه این اطمینان رو در وجودش ایجاد کنی که واقعا مثل مادرت دوستش داری.

    محبت مثل آب راهش رو به هر دلی باز میکنه.


    شنیدستم که هر کوکب جهانیست
    جـداگـانـه زمـیـن و آسمانیست
    زمـــــین در جـو این افلاک مـــــــــینا
    چو خشخاشی بود بر روی دریا
    تو خود بنگر کزیـن خشخاش چندی
    سـزد تـا بـر غـرور خـود بـخندی

    حالا عزیزم تو خودت نگاه کن که این ذهن خوانی ها، این دلگیر شدن ها و بعضا خدای نکرده رنجاندن دیگران، این دغدغه ها از جنس اینکه کی بمن زنگ میزنه و کی نمیزنه و... کجای این هستی پهناور قرار میگیره و از اون مهمتر چقدر برای رشد و تعالی انسانی که اشرف مخلوقاته ضرر داره...

    تصمیم با توست... یا یکبار برای همیشه از این بازی بیهوده خودت رو کنار بکش... یا برای همیشه در این دور تسلسل باقی بمون

    [/code]

  18. 5 کاربر از پست مفید دانوب تشکرکرده اند .

    دانوب (چهارشنبه 10 خرداد 91)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 اردیبهشت 93, 11:43
  2. اهای جماعت من زود زود میگ میگی وابسته میشم.کمکم کنید
    توسط gheryeh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 خرداد 92, 15:29
  3. من آدم حساس و زودرنجی شدم چی کار کنم؟
    توسط saharnaz در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 شهریور 90, 17:34
  4. زود رنج کیست و زود رنجی چیست؟
    توسط keyvan در انجمن آگاهی ها، مهارتها و روشها
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 اردیبهشت 88, 15:41

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.