RE: در سن 30 سالگی تک و تنهام
بهار شادی عزیز سلام
خیلی ممنونم که به تاپیک منم سر زدی
تمام حرفهایی رو که زدی رو قبول دارم،چون توی اطرفیانم هم دیدم
راستش امشب فرصت نکردم اون لینک که دادی رو بخونم، برا همین فعلا نمیدونم چطوری میشه اون احساس درونی رو ایجاد کرد
من خودم هم قبول دارم که توی این زمینه مشکل دارم,اما نمیدونم چجوری اصلاح کنم
فکر میکنم چون مشابه من رو توی نزدیگیت داری میدونی که الان حس من چجور هست.
راستی من الان هیچ گزینه ندارم
ولی احتمال خیلی زیاد میدم هرکی رو هم هر زمان پیدا کنم باز مخالفت میکنن
برا همین الان میتونی از اون راهکارها که که گفتی بلدی واسه راضی کردن خانواده هست بهم بگی
RE: در سن 30 سالگی تک و تنهام
دوست عزیز
خوشحالم که تصمیم گرفتین مثل خواستگار سابقم عمل نکنید و زندگیتون رو میخواین نجات بدین.
سرگذشت اون خیلی بد شد. نمیخوام بگم تحفه خاصی هستم ولی وقتی که من رو از دست داد ، همه بهش گفتن
که دیگه روی خوشبختی رو نمیبینه و ندید. واسش متاسفم که بخاطر عشقش نجنگید و باز خواست در موضع انفعال
بمونه! اما شما اینطور نباشین! شما باید به خانوادتون نشون بدین که این زندگی خودتونه و براش بجنگین!
نمیدونم چطور شخصیتی دارین و آیا تا به حال برای رسیدن به خواسته هاتون توی زندگی مبارزه کردین یا اینکه نه
همیشه مطابق میل دیگران رفتار کردین؟
اگر همیشه اینطوری بوده که به میل دیگران زندگی کردین سخته براتون تغییر! اما شدنیه.
این زندگی شماست و دیگران حق ندارن این فرصت رو از شما بگیرن!
پس لطفا دیگه منفعل نباشین و خودتون رو برای رویارویی با مشکلات آماده کنین!
شما باید به پدر و مادرتون در کمال احترام و ادب نشون بدین که بزرگ شدین و حق دارین برای آیندتون تصمیم
بگیرین! و باید این قاطعیت و جدیت رو برای تصمیمتون بهشون نشون بدیم!
پس قبل از اینکه کسی رو از لحاظ عاطفی درگیر کنین باید این پیله تنهایی رو که دور خودتون تنیدین بشکافین با
تلاش و بعد دنبال نیمه گمشدتون بگردین!
پس لطفا با لینک های زیر رو خودتون از امروز شروع به کار کنین!
کمی هم باید بیشتر بگین که شخصیتتون منفعل و محتاطه یا جسور و بی پروا؟
راه سختی رو پیش رو دارین چون میخواین تغییراتی شگرف در خودتون بوجود بیارین!
پس باید در این راه صخت تلاش کنید! با همه وجودتون بخواین و از همه مهمتر صبور و متوکل به خدای مهربون
باشین! و در پایان از خدا بخواین که شما رو عاشق کنه! چون تا عاشق نشین زیبایی های زندگی رو درک
نمی کنین! پس اگر آماده هستین بسم الله بگین و شروع کنین!
1- چگونه منفعل نباشیم؟
2- رفتار جرات مندانه (برای شرکت در این کارگاه باید حساب کاربریتون رو فکر کنم شارژ کنین.)
3- استفاده از تکنولوژی فکر جهت ایجاد انگیزه
بعد از کار کردن روی خودتون باید این تغییرات رو در خودتون حس کنین با گذشت زمان و هر روز تکرارش کنین و
خسته هم نشین!
و یک روز که آماده بودین و سرحال هم بودین و پدر و مادرتون هم همینطور ازشون بخواین که بیان تا باهاشون
صحبت کنین. البته باید توی این مدت دلشون رو حسابی به دست آورده باشین و راه ارتباطی با اون ها رو پیدا کرده
باشین و کلید قلبشون دستتون باشه.
بعد شروع به صحبت کنید و بعد از قدردانی از زحماتشون بهشون بگین که تصمیم دارین ازدواج کنین و احساس
می کنین که دیگه وقت اونه که برای خودتون خانواده ای مستقل تشکیل بدین و فرزندانی داشته باشین! یادتون
باشه اینها رو باید با لحنی قاطعانه و کلامی محکم اما به آرامی و خونسردی بگین و منتظر هر نوع عکس العملی
باشین! مسلما اونها اول جدی نمیگیرین اما وقتی جدیت و قاطعیت و تغییر شما رو ببینن باهاتون مخالفت می کنن
اما شما هم نباید دیگه مثل همیشه کوتاه بیاین چون شما دیگه اون آدم سابق نیستین!
باید با قاطعیت و حفظ احترام روی موضع خودتون بمونین و بعد بهشون بگین که چون براشون احترام قائلین برای
همین میخواین باهاشون در این مورد مشورت کنین و ازدواج خوب خودشون رو براشون مثال بزنین و بگین که
خوشحالتر میشین که شما هم در پیدا کردن دختری خوب کمکتون کنن.
احتمالا وقتی چند وقا موضع شما و قاطعیت شما و تغییر رفتار شما و همینطور آرامش پر صلابتتون رو ببینن کوتاه
میان و در نهایت پیروزی از آن شماست. اگر هم کوتاه نیومدن که خیلی بعیده که کوتاه نیان شما با حفظ احترام
تنهایی به دنبال زندگیتون میرین اما این احتمال خیلی خیلی ضعیفه چون خوشبختی شما آرزوی اونهاست و وقتی
ببینن اینطوری خوشحالترین اونها هم راضی میشن.
بعدش دیگه شما میدونین از زندگیتون چی میخواین و زندگیتون پر از انگیزه میشه و به لطف خدا همسری مناسب
که باهاش بتونین عاشق بودن رو تجربه کنین پیدا می کنین!
پس به خدا توکل کنین و بعد ازش صبر بخواین و قدرت برای تغییر چیزهایی که میتونین و شکافتن پیله تنهایی.
خداوند کمکتون می کنه انشالا. فقط باز هم تاکید می کنم! صبور باشین و تمرینات رو از همین امروز شروع کنین.
ضمنا برای خودتون یک دفتر از امروز بردارین و توش بنویسین که دقیقا از زندگی چی میخواین!
و بعد تمرینات عملی تاپیک ها رو شروع کنین.
نذری هم بکنین تا خداوند کمکتون کنه و در این راه تنهاتون نذاره.
موفق باشین.
RE: در سن 30 سالگی تک و تنهام
ویدا تاپیکتو گذاشته توی نیازمندی به کارشناسان. اما مثله خیلی از تاپیکایی که برای نیاز به کارشناس میذارن کارشناسا توجهی نمی کنن.
برای کارگاه جراتمندانه رفتار کردن قفل شده تاپیکش نمی تونی پست جدید توش بذاری. کارگاهو بخون بعدش سوالی داشتی می تونی توی تاپیک چگونه منفعل نباشیم بذاری یا می تونی توی همین تاپیک خودت بذاری سوالاتو و دوستان که می دونن میان راهنماییت می کنن.
بهار شادی و بقیه دوستان راهنمایی های خوبی کردن. به نظرم همون شروعش از همه سخت تره. بعدش ممکنه ببینی به این سختی ها نبوده و تعجب کنی چرا زودتر شروع نکردی واسه بهتر کردن احساست. مثله همون چند روزایی که من از زیر درس خوندن در می رفتم اما وقتی می رفتم درس رو بخونم بعد چند روز می دیدم که یه نصفه روز هم وقت نمی برد خود درس خوندنه. یعنی فرار من چند روز طول می کشید اما خود اصل کار سه ساعتم نمی شد! پس شروع کن واسه اون چیزایی که می خوای تلاش کن. همه چی می شه. هر چی بخوایو می تونی به دست بیاری.
نوشته بودی کسی حاضره با شرایط تو باهات زندگی کنه یا نه. مگه چته؟! تو هیچ مشکلی نداری. تنها چیزی که باید روش کار کنی خود احساس درونیه خودته همین. با این کار می تونی انگیزه هم پیدا کنی. چرا نباید کسی بخواد کنارت باشه؟ تو هم درک می کنی احساسات مختلفو هم ادم خوبی هستی اگه خانمتو دوست هم داشته باشی می شی یه شوهر ایده ال که هر دختری ارزوشه! اگه هم تو خانمتو دوست داشته باشی هم خانمت تو رو دیگه هیچ مشکلی نمی مونه! تنها چیزی که الان هست فقط احساسته که باید روش کار کنی که دست و بالت بره به شروع کارایی که می خوای بکنی و حس درونیتو بهتر کنی. وگرنه تو از نظر فکری و از نظر درک کردن طرف مقابلت خوبی و همینطور از جهت ظاهر که تحصیل کردی و کار می کنی و خونه داری و خیلی چیزا عالی هستی. حالا پدر مادرت یه کمی ارومن. این مهم نیست واسه کسی که می خواد باهات ازدواج کنه. تو مهمی عزیزم.
روی رضایت و حس درونیت کار کن.
موفق باشی.
RE: در سن 30 سالگی تک و تنهام
شما نباید این حس تنهایی رو در خودتون از بین ببرید.
این نیاز یه انسانه و شما باید ازدواج کنید ...ازدواج کردن و تشکلیل خوانواده و بچه دار شدن همه مشکلات شما رو حل میکنه...
شما نمیتونید در تنهایی زندگی کنید و در تنهایی هم....
حتی اگه پدر ومادرتون مخالف ازدواج هستن شما کسی رو پیدا کنید ( البته تو انتخابتون خیلی دقت کنین) بعد از پدر و مادرتون بخواید همه سعی تون رو کنید تا قبول کنن و اگه نکردن مجبورید تنهایی اقدام کنید حالا یا به کمک یه دوست یا...
به هر حال از تلاش دست برندارید و اینطوری جوونی و خوشبختیتون رو از دست ندید
RE: در سن 30 سالگی تک و تنهام
بهار شادی عزیز سلام
مرسی که به مشکلم اهمیت میدی و برام وقت میذاری:72:
آره,واقعا تصمیم گرفتم یه تغییراتی رو در خوذم ایجاد کنم و از این حالت دربیام,مخصوصا که دیشب خونه یه زوج جوون برا شام دعوت بودم که به مناسبت خرید خونشون دعوت کرده بودن و راستش رو بگم من خودم خیلی به حال خودم افسوس میخوردم و ناراحت شدم و به خودم میگفتم من که چیزی رو کم ندارم,پس چرا نباید بتونم یه همچین زندگی برا خودم بسازم....
بقول تو من فقط یبار فرصت زندگی رو دارم و شاید دیگه این سالها آخرین فرصتهام باشه,
برا رابطه شما هم متاسف شدم,وقتی که هنوز هم جویای حالش هستی معلومه که بهش علاقه هم داشتی و سخته این دوری برات...
شاید اگه اون زمان اون کار من حل شده بود و در عرض این چند سال حتما به جاهای خوبی میرسیدم,اینجور نمیموندم
متاسفانه من رو اون زمان توی دوراهی انتخاب ازدواج و یا خانواده قرار دادن,بدون هیچ توجیح منطقی
راستی در مورد شخصیت که سوال پرسیدی ,من یه اخلاق بدی دارم که کارهام برا دیگران هست,یعنی مثلا تناسب اندامم رو حفظ کنم بخاطر فلانی,
فرضا درسم رو زود تموم کنم چون میخوام با فلانی ازدواج کنم,مدرک بالا بگیرم که خانوادم خوشحال باشن و....
یعنی همش تلاش کردم با کارهام کسایی که اطرافم هستن رو از خودم راضی نگه دارم!
خواستم بهترین باشم بخاطر اونها و نه بخاطر خودم
هرچند این باعث شده که به موقعیتهای خوبی هم برسم,اما بعضا مثل الان که دیگه کسی اهمیت نمیده برام,برای کارهای بعد از اینم دیگه تلاش هم نمیکنم
در کل شخصیت من منفعل و محتاطه
و برا همین همونجور که گفتی راه سختی رو پیش رو دارم
البته اینرو هم باید بگم که خیلی هم بی عرضه نیستم و اینکه مثلا همه بتونن بهم زور بگن,و خیلی وقتها هم شده که برخلاف نظر پدر و مادرم هم کارام رو کردم و اونا هم نتونستن جلوم رو بگیرن
خلاصه ببینم چیکار میشه کرد ,من که خیلی دوست دارم از این وضع دربیام
واسه لینکهایی هم که دادی دستت درد نکنه ، سعی میکنم زود همشون رو بخونم امیدوارم تغییرات رو توی خودم احساس کنم بزودی
انصافا اگه پدر و مادرم خودشون حرفهام رو قبول کرده بودن و خودشون برا ازدواجم پیش قدم میشدن خیلی برا من خوب بود
از یطرف دیگه نیاز نبود خودم با سختی دنبال کیس مناسب باشم,هرچی باشه اونا راحتتر از من میتونن گزینه مناسب پیدا کنن
یکی هم اینکه چون خودشون پیدا کردن دیگه مخالفت و عیب و ایراد هم نمیتونن روش بذارن
خودشون میرفتن جلو کمک بعدیشون هم برام بیشتر میشد,چون با کسی ازدواج کردم که خودشون انتخاب کردن
بازهم دستت درد نکنه
البته امشب اصلا فرصت نکردم تاپیکها رو بخونم,موند برا فردا
مینوش جونم سلام,حال و احوالت خوبه؟
دست تو و ویدا هم درد نکنه که تاپیک رو گذاشتین اونجا,جواب نده هم من از همینجا و از شماها هم خیلی چیزها یاد گرفتم,همینهارو هم بتونم انجام بدم خیلی برام فرق میکنه
عزیزم مرسی که پیگیر حل مشکلم هستی و به یادم:72:
انشالله اوضاع تو هم خوب بشه,چون خیلی شبیه هم هستیم منم همیشه به یادتم و میگم کاش مینوش هم از این حس و حال دربیاد,درکت میکنم
توی سربازیم اینترنت ندارم,باید الان یجور تاپیکهارو توی فلش ذخیره کنم و اونجا بخونم، چون خونه فرصتم کم میشه و خسته میرسم عین امشب, از هممین فردا باید شروع کنم و بقول تو جا نزنم
میدونی من کلا آدم احساسی و رمانتیک هستم,همینجوریش هم همه موجودات دور و برم رو دوست دارم,
حتی توی دوست و فامیل هم به این معروف هستم,واسه همین میدونم اگه نفری که جلوم دربیاد انسان خوبی باشه شوهری میشم که هیچ کمبودی رو از نظر عشق و دوست داشتن نکنه,شاید امکانات نتونم بهترین رو جور کنم ولی ولی همیشه دوستام میگن تو با هر دختری ازدواج کنی خوشبخت میشه طرفت.....
اگه روزی کسی رو پیدا کنم که اونهم من رو اینجوری دوس داشته باشه دیگه فکر کنم صاحب بهترین و با آرامشترین زندگی دنیا میشم,البته اگه خدا بخواد و جور کنه که که همچین ازدواجی سر بگیره
اما بقول تو اول باید روی احساسم کار کنم و شور و انگیزه رو توی خودم بوجود بیارم
برام دعا کن
زندگی سلام
راستش رو بگم من متوجه شدم حتی اگه بخوام هم نمیتونم این احساس تنهایی رو توی خودم از بین ببرم
هرجور میکنم میبینم که من نیاز دارم و آدمی نیستم که بتونم تنها بمونم,دق میکنم و میمیرم
عین یه آدم آهنی زندگی کردن منو از بین میبره
شاید هم بقول تو یسری از مشکلات و حالات روحیم بخاطر این تنهاییم هست و باید قبل تر از اینها به فکر چاره میشدم
ظاهرا هرچی سن بالاتر میره آدم بیشتر نیاز به همدم پیدا میکنه
بهرحال امیدوارم با کمک دوستهای خوبم توی این سایت بتونم,قبل اینکه سنم از این هم بالاتر بره
RE: در سن 30 سالگی تک و تنهام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط کیش میش
[b]
عزیزم مرسی که پیگیر حل مشکلم هستی و به یادم:72:
چون بهت امیدوارم. بهت خیلی بیشتر از خودم امیدوارم.
تو مشکلی نداری واقعا عزیزم. حس درونیته که خوب نیست وگرنه بقیه اوضاع خوبه. یه کمی تلاش کنی می تونی یه همسر خوب داشته باشی.
منکه بهت خیلی امیدوارم و می دونم که می تونی به هر چیزی که می خوای برسی :72:
تو دنبال ادم مناسبی که می خوای باش که حتما می تونی پیدا کنی توی ادمایی که می بینیشون. نگران راضی شدن والدینت نباش. اینبار اگه راضی نشدن با راهنمایی های مشاور و روانشناس و اینا سعی کن راضیشون کنی. اگه بازم راضی نشدن که بعیده که کار خودتو بکن. بعیده. راضی می شن اینبار.
RE: در سن 30 سالگی تک و تنهام
با سلام
با اینکه ازدواج مشکلات خاص خودش را دارد ولی یک نوع تکامل است حتما " به فکر ازدواج و تشکیل خانواده با همسری مناسب باشید.