عزیزم تاپیکا و خوندم و دیدم شرایطت چقدر شبیه به منه،شوهر منم بهم میگه برو خونه مامانت چند روزی بمون،من اوایل اصلا ولش نمیکردم برم،گاهی میشد نزدیک به دوسال این روال و ادامه دادم و بهش میگفتم یا باهم میریم یا منم نمیرم،بعدش که دیدم نه این روشم جواب نداد میرم یکی دوروز میمونم اما اصلا از این وضع راضی نیستم،چون وقتی من میرم متوجه میشم باباش میاد خونمون و با شوهرم میشینن مشروب میخورن ،خواهراشم حمایت میکنن،مثلا وقتی میگم نمیرم بمونم میگه از خواهرای من یاد بگیر میان یکی دوهفته خونه مامانم میمونن،در صورتی که تو خونه ما اصلا پدیرفته شده نیست که یه زن شوهردار بی دلیل شوهر ش و تنها بذاره و بره خونه مامانش بمونه،من مقصر اصلی رو خانواده ش میدونم بچه هاشون و خیلی وابسته بار آوردن و بهش یاد ندادن وقتی آدم ازدواج میکنه دیگه فقط مال خانوادش نیست،تازه مادر شوهرم گاهی اگه شوهرم طرف من و بگیره بگه زنم تنهاست،میگه زن گیرت میاد چیزی که گیر نمیاد پدر مادر و خواهر برادرتن.خودم وقتی صحبت میکردن صداشو نو شنیدم منظورش اینه که اگه زنت طلاق گرفت رفت زن واست فراوونه.آخه برادر شوهرمم زنش طلاق گرفت رفت،هنوز طلاقش نداده بود که مادره رفت یکی دیگه براش نشون کرد.