حس های متناقض در برخورد با خانواده همسر
سلام دوستان عزیز همدردی
خیلی وقت بود میخواستم اینجا تاپیکی باز کنم و مشورتی با دوستان عزیز داشته باشم چون که فقط اینجاست میشه خیلی راحت احساس ها رو در میان گذاشت و راهنمایی خواست..
راستش من شخصیت مهرطلبی داشتم از اول ازدواج متوجه شدم و کم کم با توجه به رفتارهام خیلی نرمالش کردم ولی هنوز هم گاهی احساس میکنم از اینکه در خونه خانواده همسر و در حضور من مادرشوهر توجه فراوان و افراطی به همسرم دارن احساس بدی بهم دست میده اصلا تو این شرایط نمیدونم چکار کنم آیا نظاره گر باشم و لبخند بزنم یا اینکه به روی خودم نیارم؟ این تعارفات غیر معمول فقط در حضور من وجود داره و بی نهایت به طرف مقابل احساس اضافی بودن میده.. از طرفی هم احساس میکنم مادرشوهر با این رفتار میخواد به من ثابت کنه که بیش از پیش وابسته به همسر منه.. چون ما بعد از ازدواج ۱ سالی رو خارج از ایران بودیم اونجا ارامش بیشتری داشتم و الان تصمیم گرفتیم که باز هم تلاشمون رو بکنیم و بریم و حالا مادرشوهرم داره خودش رو اماده نشون میده و حتی یگه که من هم میام و زندگی در خارج از ایران رو دوست دارم..در حالیکه من دوری از خانواده م بینهایت برام سخته و این تصمیم مهاجرت رو فقط برای ارامش خودمون گرفتیم.چون تجربه زندگی رو اونجا داشتیم.
اگه ممکنه راهنمایی کنید که در مقابل این حس تظاهری مادر به مسر چگونه رفتار کنم؟
و اینکه من خونه همسر متوجه شدم باید تعارف رو کنار بگذارم و خودم از خودم پذیرایی کنم.
و مورد بعدی احساسم راجع به خواهر همسر هست..پدر و مادرشون روی محل زندگی دخترشون حساسن و همیشه بهش میگن بهترین هارو انتخاب کن و این باعث میشه از لحاظ ماللی اختلاف قابل توجهی بین ما و خواهرش اینا باشه و من واقعا از این لحاظ احساس سرخوردگی میکنم اینکه پدر و مادرم تا حالا کوچکترین دخالت و صحبتی نکردن ولی پدر و مادرهمسرم همیشه با افتخار میگن که دخترشون الان کدوم مسافرت خارجیه و چکار میکنه و .. و این حس ها من رو بی نهایت اذیت میکنه اینکه برای دخترشون بهترین هارو میخوان ولی برای عروسشون بدترین ها طوریکه ما بعد از ازدواج فقط مسافرت شمال رفتیم و به وضوح دیدم که بعد از برگشت ما ناراحت هستن و حسودیشون میشه.
و در نهایت کافیه هفته ای یک بار رو نتونیم شب نشینی بریم امکان نداره که مادرش خودش دعوت کنه و اونجا هم میریم شاکی هستن و از من میپرسن پس کجایید و خبری ازتون نیست؟اصلا متوجه نیستن که من هم کار و زندگی دارم..
کلا حس بدی دارم بعد از دیدنشون وتا چند ساعت فکرم خیلی درگیر میشه و تمام حواسم به سمت ایشون و حرکاتشون و حرفهاشون میره و تمرکز کاریم رو از دست میدم..و حس تنفر خیلی اذیتم میکنه..
چکار کنم که احساسی بهشون نداشته باشم و از این حس تنفر نجات میدا کنم؟
با تشکر از راهنماییتون