من و خواستگارم هر دو قبلا یکی دیگه رو دوست داشتیم (سر در گمم)
سلام
خیلی خوشحالم که با سایت شما آشنا شدم
سه سال پیش یکی از همکلاسی هام از من خواستگاری کرد. که تقریبا هم قد بودیم و چون لاغر بودند از من کوتاه تر دیده می شدند و در کل ظاهر خوشایندی نداشت.
من بدون مشورت خانوادم جواب منفی دادم.بعدها که خونوادم فهمیدن از دستم ناراحت شدن و کلی دعوا که چرا سرخود......
یکسال همینطوری گدشت زمین و زمان به من گفتن ظاهر ملاک نیست و...
دوستانم دوستان ایشون خانواده استادمون....که اون تو رو خیلی دوست داره اشتباه میکنی و...
خلاصه منم یواش یواش نرم شدم تا اینکه کمی عاشق شدم.بعد باهم رابطه داشتیم و این مدت دوست داشتنم بیشتر میشد . تا اینکه استادمون پیشنهاد داد با خونواده ها مظرح کنیم. وقتی اومدن خواستگاری خانوادم شدیدا مخالفت کردن .من هم وقتی خونوادشون رو دیدم یکم تردید کردم
من توی فامیل کوتاه ترین قد رو دارم 165. ایشون بلندترین تو فامیلشون بودند166
با وجود اصرار های ایشون من گفتم نمیتونم با خانوادم بجنگم و ...
بعد از رفتن به مشاوره .آقای مشاور پیشنهاد دادن که ما بفکر هم نباشیم. و بمن گفتن شما خودتون رو از نظر عاطفی کنترل کردید.الان یکساله که ارتباطی نیست و من بسختی با این موضوع کنار اومدم.
حالا قسمت جالب ماجرا
یکی از آشناهای ما همکلاسی ما بود و دوست صمیمی این آقا، این آشنای ما یکبار از من خواست که بادوستم صحبت کنم نظرشو راجب اون بدونم.که دوستم بخاطر شرایط خانوادش اصلا حاضر نشد تلفنی صحبت کنه.بعد ها هم از آقای عاشق شنیدم که گویا یه دختر دیگه رو میخواسته و خانواده مخالف بودن.از جزییاتش خبر ندارم. این آقای عاشق هم با آشنای ما راجب من حرف زده بود قرار گذاشته بودن پدر ایشون برای وساطت با پدرم صحبت کنن که من قبول نکردم.نمیدونم که عاشق چقد از ماجرای ما برای آشنا گفته بوده
حالا آشنا اومده خواستگاری من و تمام اعضای خانواده راضین
ایشون سرباز هستند و همزمان کار نیمه وقت هم انجام میدن. نظر خانوادشون اینه که هشت ماه نشون بمونم بعد عقد کنن.
هنوز با خودشون صحبت نکردم . و نمیدونم اصلا چی باید بپرسم
خواهش میکنم سریع تر راهکار بدید.دو روز دیگه باید باهاشون حرف بزنم