سه شنبه 05 مرداد 95, 13:53
سلام she عزیز. من و خیلیا همه طالب زندگی شما و تلاش و صبرتونو خوندیم و با تامام وجود حسش کردیم... الان بعد این همه مدت یهو دیدم که دوباره اومدید.... لطفا بگید تو این مدت چی گذشت؟ چی شد که عزمتونو جمع...
یکشنبه 10 اسفند 93, 21:56
سلام دوست عزیز...من تاپیکهاتونو خوندم...چرا به این سرعت جدا شدید? چی شد بعد اینکه گوشی و پیدا کردید? همسرتون چی گفت
چهارشنبه 07 آبان 93, 11:56
مینای عزیز من براساس تجربه ی خودم و بر اساس دعواهایی که 50 درصدش به خاطر دوریمون بود و با توجه به اینکه عاشق شوهرم هستم و خودم هم خیلی جاها باعث دعواها و حساسیت ها شدم ولی اگه یبار به عقب بر میگشتم...
چهارشنبه 07 آبان 93, 09:46
سلام عزیزم....من کاملا درکت میکنم.منم 8 ماهه عروسی کردمو اومدیم 300 کیلومتر از خونوادم دور شدم...اولاش خیلی گریه میکردمو دلتنگ بودم...مخصوصا اینکه رابطم با شوهرمم خوب نبود زیاد... اما الان بیشتر عادت...
سه شنبه 11 شهریور 93, 12:27
شوهره منم مثه شماست و من هم مثه خانومتونم.....من خانومتونو درک میکنم چون تو عروسی ها که همه فامیلا هستن و تو قبل ازدواجم مثه همیشه بودی انگار حس میکنم اگه مثه قبل نباشم همه در مورد من صحبت میکننو همش...
سه شنبه 04 شهریور 93, 08:57
الان دارم تاپیکای خانوم she رو میخونم...خیلی رو خودم کار میکنم قبل اینکه بیاد خونه کلی فکر میکنم که این کارو کنم اون کارو کنم...مثلا دیروز میخاستم بش بگم من خیلی دوست دارمو این مشکلو با هم حل...
سه شنبه 04 شهریور 93, 07:56
سلام بچه ها...من یه مشکل جدید پیدا کردم که چند شب پیش شوهرم صراحتا بش اشاره کرد...نزدیک 3 هفته ای میشه که شوهرم یه کار دیگه واس سربازیش بش اضافه شده و چند ساعت از روزو مجبوره بره اونجا و خیلی از...
یکشنبه 02 شهریور 93, 17:48
خیلی ناراحت شدم از تاپیکتون...دلم واس همه زنای مثل خودمون میسوزه.....:47::47:.بدجور دلم گرفت..........
من یکی تا زمانی که با شوهرم خوب که نه ولی مشکل کوچیکی هم پیش بیاد در هم در همم...حتی نمیتونم از...
یکشنبه 02 شهریور 93, 09:04
ای باباااااااا........کسی نیست؟؟:47:
چهارشنبه 29 مرداد 93, 10:20
پاییزه عزیزم من خیلی ضعیفم ..از همون اول ضعیف ببودمو خونه بابامم بودم سره هر چیز کوچیکی گریه میکردم...الان خیلی بهتر شدم ولی خیلی خیلی باید رو خودم کار کنم
خاله قزی عزیز ممنونم بابت راهنماییتون...من...
سه شنبه 28 مرداد 93, 09:40
از این همه گیر دادن ها ، ازین همه حرف خوردن،ازین بی پولی و ساختن ها، از این همه حساسیت بیش از اندازه، ازین دوری لعنتی، ازین دلتنگی لعنتی، ازین شهر ازین همه بی کسی از ادمای غریبه این شهر حالم بهم...
یکشنبه 26 مرداد 93, 09:15
مرسی شاپرک جونم...خیلی دارم سعی میکنم..واسم دعا کنین
یکشنبه 26 مرداد 93, 09:13
شهر باران عزیز این اسمت منو یاد شهره خودم انداخت که الان خیلی ازش دورم..منم بعد ازدواج از شهرم دور شدمو اومدم یه شهر دیگه که هیچ کسیو جز خونواده شوهر نداشتم..الان حدود 6 ماه از ازدواجم...
پنجشنبه 23 مرداد 93, 19:39
سلام بچه ها..میخاستم کمکم کنید که بدونم در برخورد با عصبانیت شوهرم باید چیکار کنم وقتی خودمم خیلی عصبانیم...شوهرم در مواقع عصبانیت هیچ حرفی نمیزنه و هیچی هیچی نمیگه...ولی من وقتی دعوامونم تموم شدو...
چهارشنبه 22 مرداد 93, 17:32
عزیزم من 330 کیلومتر از خونوادم دورمو هر هفته ای که نمیتونم برم پیششون دلم واسشون در میاد..شما الان بارداریدو حساس شدید.130 کیلومتر که راهی نیست..فقط خواستم بدونید که من درکتون میکنم و با اینکه در...
چهارشنبه 22 مرداد 93, 16:52
عزیزم شما فقط داری خودتو از بین میبری... اینقدر خودخوری نکن..اینجوری که کار درست نمیشه..باید از یکی بخوای که بت کمک کنه.کسی که شوهرت ازش خجالت بکشه یا دست کم یکم قبولش داشته باشه..رفیق بازی ی حدی...
چهارشنبه 22 مرداد 93, 10:33
مرسی فدات شم...کلی چیز دستگیرم شد..فایلام دارم گوش میکنم...از همین الان شروع میکنم واس درست کردن زندگیم
سه شنبه 21 مرداد 93, 16:07
paiizee جون چندتا از تاپیکایی که گذاشتی و خوندم و چقدر از استقامت و عزمت خوشم اومد..منم میخام زندگیمو شوهرمو درست کنم...ن اونجوری که دوسدارم شاید منم باید تغییر کنم تا یه زندگی اروم و بی دغدغه داشته...
دوشنبه 20 مرداد 93, 18:04
paiizee جونم خیلی ممنون که اینقدر راهنماییم دمیکنی...منم میخام ولی نمیدونم دقیقا باید چیکار کنم....با این شروع میکنم که اصن نمیگم دلم واس خونوادم تنگ شده و دوسدارم برم اونجا.... بگم بریم خونه پدرت...
دوشنبه 20 مرداد 93, 09:36
چرااینطوری میشه؟ چیکا کنم؟...ایبابا...بچه ها خیلی لططف میکنین که وقت میزارینو جواب میدین...شنبه خیلی حالم بدبود..از ساعت 2 تا 10 که اقا اومد یجا خابیده بودمو حتی قدرت نداشتم پاشم اب بخورمفقط دوبار لب...