پنجشنبه 02 اردیبهشت 95, 10:40
سلام
منم میخوام یه خاطره بگم ک مال دیشبه
توی فروردین به خاطر مخاج بالای خاص فروردین عزیز پولی ماهیانه همسرم بهم میده رو نتونست بده
دیشب وقتی اومد خونه خواب بودم این کارتو گذاشت کنار بالشم اولش فکر...
چهارشنبه 26 اسفند 94, 01:39
خدایا خودت میدونی که به خاطر تو تمام تلاشم رو کردم شاید کافی نبوده ولی درحد توانم بوده...
خدایا امروز ک مینویسم به شدت سردرگمم پریشون پر از استرس...منم ازت فرسنگ ها دور شدم ولی هنوز هم مطمئنم ارامشم...
چهارشنبه 25 آذر 94, 20:39
سلام
اومدم تا بهتون بگم چه اتفاقی افتاد
میدونین شوهر من ازون ادماست ک تا احساس خطر نکنه کاری انجام نمیده
من که مدت ها رو خودم داشتم کار میکردم و در راستای ثبات فکری تا حدودی موفق بودم واقعا...
چهارشنبه 04 آذر 94, 12:57
خشمگین نیست که با کتک و... خالیش کنه یه جور ترشه بالحن بد حرف میزنه شایدم به خاطر کمبودهاش باشه
در مقایسه ی جدایی با ادامه...این زندگی واقعا احساس خوبی به من نمیده...نه حمایتی نه تکیه گاهی نه اعتماد...
چهارشنبه 11 شهریور 94, 10:58
همین الان ک دارم مینویسم از همسرم به خاطر بحثی که دیشب داشتیم ناراحتم ...
ولی چندتا پست اخری (مخصوصا اون تولد :**) رو که خوندم یاد یه خاطره ی خودم افتادم..
تولد منو همسرم فقط چند روز فاصله هست...
پنجشنبه 29 مرداد 94, 13:01
اون مشاور خیلی هم درست گفته.
واقعا نمیدونم این چجورشه دیگه
برادران محترم!!!! دختر دسته گل مردم رو عقد نکنید که بعد هم انگ بچسبونید اون هم از همه جا بیخبر ...
ظاهر خیلی هم مهمه نه در حد وسواس به...
دوشنبه 05 مرداد 94, 23:35
مرسی عزیزم
ممنون از یاد اوریت
ازین جملت خیلی خوشم اومد 《 تا زمانی که میخای زندگیت شاد باشه باید شاد باشی و خسته نشی》
وقتی ک اون خواب بود من یه کم گریه کردم ولی فقط کمی
مرثیه سرایی نکردم...
یکشنبه 02 فروردین 94, 09:13
باز هم ممنون که سعی کردید کمکم کنید...کاش اقایون هم به تایپیکم سری بزنند واز دید یک مرد بهم بگن اینجور تناقض انتقاد هاوتعریف ها چه پیامی رومیخواد به من برسونه??
راستش نمیدونم به خاطر کمبود اعتماد...
شنبه 01 فروردین 94, 13:30
ممنون از همه که سعی کردن کمکم کنن.
اره شاید من هم مهارت کافی برای برخورد با همسرم رو ندارم...مدتی هست دارم روی خودم کار میکنم ولی به محضی که رفتارهای اون رومیبینم ازش متنفر میشم وهرکاری هم کردم...
یکشنبه 24 اسفند 93, 18:04
سه شنبه 14 بهمن 93, 22:33
من هم دوست دارم شرکت کنم..تا 40 روز دعای علقمه رو میخونم
حاجت خودم یه معجزه دروجود همسرم وخودم..وارتباطمون
موفق شدن در ادامه تحصیلم
سه شنبه 14 بهمن 93, 22:23
باصحبت های مشاورم بالهای صداقت عزیزم و دوستای خوبم کمی بهتر شدم وامیدوارتر..
دارم میپذیرم که بلههه زندگی من همینه باید باهمین کناربیام چ بخوام چ نخوام..
بالهای صداقت عزیزم من جواب سوال هاتون رو...
سه شنبه 14 بهمن 93, 21:23
اقاپارسا من پی گیر تایپیکاتون بودم...خیلی ناراحت شدم بابت اتفاقای تلخی که تا الان براتون افتاده..
انشاالله که ازفردا زندگی جدیدتون رو خوب شروع کنید..
سه شنبه 07 بهمن 93, 14:24
عزیزم من هم تقریبا مثل تو بودم..همیشه بین دوستام حرف منو قبول میکردن تو مدرسه من با مدیر صحبت میکردم تو دانشگاه من به استاد ز میزدم ...هرجا میرفتم بادوستام من حرف میزدم..
متاسفانه باسن کم هم ازدواج...
سه شنبه 07 بهمن 93, 14:12
مرسی از همدردیت...اتفاقا الان توتایپیکت بودم انشاالله که مشکل تو هم حل بشه...
من باشگاه هم میرفتم ولی دوباره بریدم یک هفته هست که حتی کارای شخصیمم به زور انجام میدم...یعنی یه حالت افسردگی و بی...
سه شنبه 07 بهمن 93, 01:15
چقد زندگیتون شبیه منه...فقط در جزییات متفاوتیم..
عزیزم شما خوبه عقد بودی خواستگار داشتی من چند ساله ازدواج کردم هنوزم خواستگارای با موقعیت خیلی بهتر دارم...ولی خب رفتم پیش یه روانشناسو بهم کمک کرد...
چهارشنبه 28 آبان 93, 22:31
سلام الهه جان...خانم دکتر
شما یک پزشک هستی چرااینقدر اعتماد به نفس وعزت نفست رو زیر سوال میبری عزیزم
من تایپیک هاتو تاحدودی الان خوندم(امیدوارم بتونم بدون هیجانات حاصله :102: بنویسم)
شما ازهمون...