پنجشنبه 30 خرداد 92, 10:04
سلام به فرشته مهران عزیز و بقیه دوستان دیرو ز شوهرم تا لحظه آخر میگفت که مشاوره فقط میخواد انتقاد بکنه من ولی بهش گفتم بخاطر من و اومدش رفتیم و مشاوره از من خواست بیرون باشم باهاشون صحبت کردش نزدیک...
پنجشنبه 30 خرداد 92, 09:42
زندگی موفق عزیز پروژه ات یادت رفت قرار بود پروژه ات را تموم کنی و این پروژه یه چند ماهی زمان نیاز داشتش درسته الان که رفتار شوهرتون داره بهتر میشه که شما نبایدعقب بکشی با صبوریت و تلاشت داری موفق...
پنجشنبه 30 خرداد 92, 09:26
فقط میتونم بگم خیلی حساسی واقع فکر میکنی از شما کسی زیباتر نیست آدمه دیگه یک خوشگل یکی زشت یکی معمولی حال به فرض این که محل کاره همسرتون نیان واقعا شما و همسرتون تو خیابون یا جای دیگه با اینجور آدما...
پنجشنبه 30 خرداد 92, 08:40
خود همسرتون هم سکسی داشتن ؟؟ اگه داشتن که مسئله راحت ترخه و راحت کنار میادش اگه نداشته باشه که شاید یه مقدار سخت کنار بیادش.
به نظرم شما اینجور شروع بکن که گذشته مربوط به گذشته است من الان متاهل...
چهارشنبه 29 خرداد 92, 15:27
اه واقعا چقدر اعصاب خورد میکنن عزیزم لباسو دیدی شاید حالا قشنگ باشه میترسم قبول بکنی از اون ور سر هر چیزی تو زندگیت از این اداها در بیارن به شوهرت بگو تو میگی من چیکار کنم آخه دوست دارم لباسمو دوتایی...
چهارشنبه 29 خرداد 92, 14:59
اگه بتونید یه روز جمعه یا یه روز تعطیل اینکارو بکنید چون دلیلش را پیدا کنید تا دلیلشو پیدا نکنید مطمئن نشد از دلیل نمیشه کاری کردش راهنمایی کردش که چیکار کنید یا قبل از اومدن شوهرت کوچولوت و بخوابون...
چهارشنبه 29 خرداد 92, 13:09
تو این مدت ایشون را دیدید؟و تا چه حد از ایشون و خانواده اشون شناخت داری و چفدر مطمئنید که تمامه حرفایی که زده درسته ؟؟آیا بحث ازدواج هم داشتید یا نه ؟؟؟به شما پیشنهادی دان تو این مدت ؟؟و آیا فرد...
چهارشنبه 29 خرداد 92, 11:48
شوهرت نظرش چی هست در جریان هستش یا بودش؟؟؟شما نه جیغ بزن سر مادرشوهرت نه چیزدیگه ای بهتر این بود خانواده ات را هم در جریان نمیزاری خیلی محترمانه به همسرت بگو که دستشون درد نکنه ولی این روز برای من...
چهارشنبه 29 خرداد 92, 09:27
ببین دلپذیرا جان شوهر من اصلا با مشاوره مشکلی نداشت یه مشاوره رفتیم از شوهرم خیلی انتقاد کرد الان که میگم بهش بیا بریم میگه که هرکس دکتر خودشه البته پدرش این و گفته و در ادامه میگه خوشم نمیاد برم...
چهارشنبه 29 خرداد 92, 09:08
عزیزم چی شد بعد مرگ دوستشون ؟؟که باز اینجو.ری شدن خوب شده بودن که؟؟؟چه اتفاقی اقتاد ؟؟ باهاش همدردی کردید
چهارشنبه 29 خرداد 92, 09:03
عزیزم مهریه ات را حتما بزار اجرا چون خان اولشم راحت ازش جدا شده و این آقا روانیه و شاید باز همچین کاریو در حق یه زن دیگه هم بکنه چون براش آب خوردن شده پس مهرتو بگیر که فکر نکنه به این راحتی میتونه...
دوشنبه 27 خرداد 92, 14:31
پس بچسب به زندگیتو کاریت نباشه بد هم نگو پیش شوهرت بگو اخلاقش اینجوریه بلخره مادرت و زحمت کشیده و برای منم قابل احترامه بچسب دیگه به زندگیت
دوشنبه 27 خرداد 92, 09:17
عزیزم اصل شوهرته که با تو هستش از عواقب چی میترسی شوهرت و مادرش خودشون مشکلشون را حل میکنن تو اصلا دخالت نکن بعضی وقتا پیش شوهرت بگو دلم براشون تنگ شده یا دوستشون دارم و غیره شوهرت نباید فکر بکنه که...
دوشنبه 27 خرداد 92, 09:11
من با نظر مادت هم موافقم خیلی به فکر شوهرت هستی که آسیب نمینه کمبود محبت داشته درسته اما شما فقط به عنوانه زنش محبت بکن نه مادر و پدرو بقیه به خودت برس بزار اونم راهشو پیدا کنه ضعفاتو پیدا کردی حالا...
دوشنبه 27 خرداد 92, 09:04
به نظرم یکبار دیگه به خودت و همسرت فرصت بده وم برید پیش مشاوره بالینی و به گفته های فرشته مهربان عمل بکن اگر تاثیری نداشتش و مشاوره گفت نمیشه کاری کردش تصمیم بگیر در مورد جدایی.و درمورد خانواده شوهرت...
یکشنبه 26 خرداد 92, 09:00
اشتباه کرده و پشیمونه آخه چرا انقد خودت و آزار میدی خیلی سخته درسته تا با خودت کنار بیای و لی با روش در پیش گرفتید باعث میشید اگه مسئله ای هم نیستش بره سراغش تا از گیر دادناتون خلاص بشه و خودت را...
یکشنبه 26 خرداد 92, 08:44
عزیزم فرشته و جوانه عزیز تمام حرفا رو بهت زدن شما الان در اوج احساس و بعد از وارد شدن و رویایی با مسائل یکدفعه از خواب بیدار میشی که چه بلایی سرت الومده و چقدر مشکلات داری خیلی خونسرد باش خیلی آروم...