به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمک به رفع درگیری های ذهنی من

    سلام. نیومدم حرفای تکراری بزنم. اومدم شاید راهی پیدا کنم که درگیری های زندگیم خلاص بشم و تمرکز پیدا کنم.
    شاید مجبور بشم حرفایی بزنم که نشون بده ا زدرون تهی یا ضعیف هستم اما مطمئنم خیلیای دیکه هم همینطورن و با خیلی چیزا مثل اعتماد به نفس فوقاه=عادشون این نقیصه خودشون رو نادید میگیرن و به خودوشن توهین نمیکنن . ولی من قصدم از این حرفا کمک به خودم هست نه تحقیر خودم

    اول اینو بگم من هم مثل خیلی از شماها دارم زندگی میکنم و روانی نیستم و یکی دوتا مشکل ادم ها رو از هم جدا نمیکنه

    من ذهنم خیلی مشغوله و درگیره به حدی که اخیرا وسایلی رو که میخرم رو گاهی تو مغازه ها جا میزارم و بعد با هزارتا استرس و گاهی دعوا باید برم ببینم بهم پس میدن یا نه. به قولی علاوه بر تمرکز دقتم به شدت پایین اومده و اصلا معلوم نیست ذهنم اینقدر مشغول چی هست.
    چندتا از موارد ذهن مشغولیم رو میگم شاید کمک بکنه
    1 من تقریبا سر تمام مسایل با مادرم و اخیرا با پدرم درگیری دارم. تازه بعد از درگیری و حرفایی ککه میزنم درگیر اینم که باید میزدم یا نباید میگفتم و بدتر از اون حالا طرفم درباره حرفام چه فکری میکنه .درابهر ادمهای غریبه میتونم راحت تر فراموش کنم ولی مادرم که کنارم هست رو مدام میگم الان چی فکر میکنه و واکنش بعدیش چی هست

    2 من 7سال از زندگیم که بهترین سال هاش حساب میشه به دست خودم یا سرنوشت از دست رفته و جالا اگه خودم هم نخوام خودمو سرزنش کنم خانوادم بجام اینکار رو میکنن و البته نمیتونم از برنامه های ایندم بگم چون قطعا اگه شدنی هم باشه نمیزارن که بشه

    3.این مورد که یکم شخصیتی تر هست:مثلا با خواهرم میریم جایی خانمه منو میپسنده و کاملا تابلوه.( خواهرم که از ازدواجش راضی نبوده) فرداش دخترشو میبره اونجا. من میگم عجب ادمهایی هستن. یا میریم یه موسسه منو برای هرچیزی میپسندن خواهرم سریع دخترشو فردا میبره اونجا . باز میگم عجب ادمهایی و خودمو مضغول مکینم

    4 تو ییک حمعی یکی که همسن خوهر بزرگم هست مثل عقده ای ها میاد میشینه کنار من و هرچی دلش میخواد به من و قیافم و شخصیتم توهین میکنه و میره و من با وجود اینکه میدونم طرف همه چی رو از حسادتش گفته باز هرموقع که میخوام سر یک کاری که فکر و تمرکز بخواد بشینم یادش میفتم و دنبال تلافی هستم

    5. اظطراب دارم و میخوام تمام اون 7 سال از دست رفته رو یکروزه برطرف کنم که با توجه به حال روحی جسمی ذهنیم امکان پذیر نیس و شرایط خانوادگیم هم که مناسب نیس و هیچ کمک یا همدم یا دوستی هم ندارم. همه یا برای مافع خودشون هستن یا مشخصه که حسادت از سرتا پاشون میباره با وجود اینکه شرایطشون از من بهتره واینا چطوری میخوان کمک کنن
    6. خودم نگران یپیر شدنم هستم مادرم هم هرزو بهم میگه پیرزن شدی برو دنبال یک کاری دیگه کارت نمیدن ها.من 27 هستم و اگه خط های اخمی که بخاطر دعواهای دوسالم با مادرم ایجاد شده نبودن خیلی هم کمتر نشون میدادم

    به خدا خستم .میخوما ادم سابق شم ولی انگار مریضم. من قبلا مشکل مغزی یا تمرکز ینداشتم ولی اخیرا مقاله ای خوندن و نگرانم با توجه به نشانه هاش به adhd یا نقص توجه گرفتار شده باشم. ولی نمیدونم امکان داره کسی توی 24 سالگی به این مرض دچار بشه یا نه. چون من دو سه ساله درگیر مشکلم از زمانی که استرس های فوق العاده شدیدی به زندگیم وارد شدن

    کسی چیزی میدونه که باید چکار کنم ؟؟ایا من خوب میشم ؟دیگه خسته شدم .دیگه فکر میکنم ادم نیستم. ادمی که کنترب=ل ذهن و مغزش رو نداره به چه دردی میخوره

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    موضوع مهمی که یادم رفت بگم اینه که من دجار افت قندخون در ساعت هایی از روز هستم و دچار کم خونی هم هستم بطوریکه بعد از خوردن یک لیوان قهوه یا نسکافه حالم بد میسه.که تاحدی که از دستم بربیاد ددرحال درمان این دومی هستم چندماهی هست.

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 خرداد 04 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    798
    امتیاز
    25,302
    سطح
    95
    Points: 25,302, Level: 95
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First ClassOverdriveSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    2,336

    تشکرشده 1,642 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شبنم جون

    اگه اون 7سالی که گفتی رو بیشتر بازش کنی خیلی خوب میشه.اینکه چی شده که از 20 سالگیت رو از دست رفته میپنداری؟

    درمورد تمرکز باید بگم درمورد من که مستقیما به شرایطم ربط داره .یعنی شده 4سال هیچ وسیله ای رو هیچ جا جانذاشتم اما توی 2 ماه 4بار فقط کارت دانشجوییم رو گم کردم!به علاوه چیزای دیگه اونم به خاطر مشغول بودن ذهنم توی اون ماه ها بود.

    به نظر من که توی اون 7سال خیلی مسائل هست که نیاز هست که ازش نگذری بلکه با خودت حل و فصلش کنی.شاید این قسمتش رو به کمک مشاور بری زودتر نتیجه بگیری.

    نکته ی دیگه اینه که دغدغه ها و استرس میتونه به شدت روی عملکرد ما تو زندگی اثر بذاره...پس انقدر روی خودت عیب های عجیب غریب نذار!adhd و اینارو ول کن

    مریضی که تو ازش حرف میزنی یکم بوی بهانه تراشی میده.خداروشکر انقدر سالم هستی که بیای اینجا و واضح از مشکلت بگی و گوش شنوا هم که داری ،همین برای تغییرت کافیه .

    اگه دنبال موفقیت و خوشبختی هستی بهانه های سلامتی رو دوربریز که توی این مسیر اصلا به کارت نمیاد .


  4. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    shabnam22 (چهارشنبه 25 شهریور 94)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 28 اسفند 94 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    333
    امتیاز
    8,314
    سطح
    61
    Points: 8,314, Level: 61
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Social5000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    1,080

    تشکرشده 814 در 264 پست

    Rep Power
    83
    Array
    گلم اون مقاله هارو بی خیال شو - من یه تبخال کوچولو داشتم رفتم دکتر دارو داد در مورد دارو رفتم ببینم برا چیه چنتا صفحه لینک شده بود پشت سر هم خوندم... رسیدم به علائم یک نوع ویروس خاص (اسمش یادم رفته) بعد ایدز و یه مرحله پیشرفته تر، یه نوع عفونت مغزی و در نهایت مرگ یعنی من می میرم مگه داریم؟! مگه میشه ؟!


    خیلی علائم که تو مقالات درج میشه در بسیاری بیماری ها مشترک ان ...حتی گاهی علائم طبیعی و انعکاسی بدن که اتفاق میفته ذکر میشه توشون ... اما اینکه بیماریه یا نه ، یک متخصص میتونه بگه... اگر با چنتا مقاله ما میتونستیم بیماری تشخیص بدیم چرا پزشکا نزدیک 1 دهه وقت صرف میکنن براش؟ چه کاریه

    اون مقالات برای پیشگیری میتونه مفید باشه اما تشخیص و درمان نهایی نه...



    2 : منم نمیشه برنامه های آتیمو شرح بدم برای خوانوادم هرکاری که کمی ریسک داشته باشه مخالفت میکنن ... درنتیجه منم کار خودمو بی سرو صدا انجام میدم وقتی نهایی شد فکر نمیکنم مخالفتی داشته باشن (خونه ما اینجوریه با کار انجام شده راحت تر کنار میان - آب از آبم تکون نمیخوره)
    البته من شرایط خانواده و خط قرمزهارو همیشه درنظر میگیرم...


    4: پیشنهاد میکنم تاپیک آقای باغبان رو بخونی حتما و عمل کنی لینک 1 ، لینک 2


    5: هفت سال چطور یک روزه جبران میشه بماهم بگو


    7 : کمی به تغذیه خودت برس خرما و پسته و گرمی جات بخور ... مواد کافئین دار هم مصرف نکن احتمالا کم خونی داری که بعضی مواقع باعث کم شدن حافظه کوتاه مدت میشه ...

    استرس و اضطراب هم تو حافظه تاثیر میزاره .. بی توجه به این نباش و نذار وسواس فکری هم اضافه بشه...
    در مورد اینها مقالات زیادی هست و چون به روان آدمی مربوط میشه با کمی تغییر باورها و انجام برخی تکنیک ها حل میشه ... جای نگرانی نداره...

    قسمت اول این تاپیکم بخون دیگه نخواستم اینجا عینشو بنویسم لینک


    موفق باشی

  6. 2 کاربر از پست مفید یاس پاییزی تشکرکرده اند .

    shabnam22 (چهارشنبه 25 شهریور 94), ستاره زیبا (پنجشنبه 26 شهریور 94)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ارم.ممنون حرفای خوبی زدین. نمیدونم باز کردن هفت سال اون هم برای منی که فکرم به اندازه کافی شلوغ هست درست باشه

    من فقط به دنبال اینم: از حواس پرتی و بی دقتی و بی تمکرز حواس بودن و این ذهن شلوغ نجات پیدا کنم

    اما اگه بخوام خلاصه تر بگم بی هدفی داشتن مشکل واقعی نداشتن راهنمای دلسوز و خوب و درکنار همه اینها و خیلیم مهمتر تصمیم های غلط و اشتباه خودم .احساس پروری بخاطر خیال پرور بودن و احساساتی بودنی که از رفتارای مادرم بهم ارث رسیده.اشتباهات بچگانه خودم سادگی ها .دوستی که کتابی که میدونست احتیاج هست توهم بخونی رو ازت مخفی کرد اما در داشتن دوست پسر کمکت کرد با داشتن ظاهر و خانواده سالم و نمرات عالی خودش
    ببین ارم جان ادمی که مادر دلسوز نداره از کی توقع داره؟ من نمیدونستم ما حسادت خواهرانه هم داریم.چون خودم هیچموقع به خواهرام برای چیزی حسادت نکرده بودم. کسی که مشکل و حال روحی من رو وخیم تر کرد یکی از خواهرام بود فقط بخاطر حسادت اینکه من داشتم مدرک میگرفتم.
    من هیچموقع هدف نداشتم ولی لااقل سال پیش دانشگاهی میدونستم باید کنکور بدم. اما زمانیکه اومدم داشنگاه هیچکسی به من نگفت شبنم بخون تا برای مثلا فوق امتحان بدی توی ذهن من قدم بعدی نبود و 14 و 17 برام فرقسی نداشت. با اینکه فکر میکردم میفهمم به شدت بچه بودم و خیلی خیلی خیلی چیزا رو نمیدونستم و سریع راه اشتباه رو پیدا کردم
    در کل سال اخر حسادت و وارد شدن چندنفر به حریم شخصی زندگیم که عملا چیزی هم درش نبود و ایجاد شایعه و بعضی کارایی که کردن منو دچار استرس و ناراحتی کرد و سال بعدم خواهرم ادامش داد و این دوسال اخر هم مادرم. و جالبه بگم دلیل اصلی همه اینکارای این افراد فقط حسادت بوده .



    سلام یاس پاییزی. ممنون که اومدید درست میگید یکبار اومدم کاربرد و عوارض یک قرص رو چک کنم دیدم نوشته برای جنون!!!!!دیگه نخوردمش

    ولی واقعا یه چیزی که هست اینه که من واقعا صاف پشت یه میز نمیتونم بشینم یا کج و معوج میشینم یا مدام پا میشم
    یاس پاییزی شما ذهن شفافی داری و به خیلیا کمک میکنید .واقعا از ذهن مشغول خودم درمونده شدم . خوندن مقاله ها هم اثرشون کوتاه مدته
    بله کم خونی دارم و به چایی هم علاقه دارم

    راستی از اعضا یه سوال دیگه دارم اونهایی که کتاب میخونن بخصوص درسی. ساعتی چند ضفحه میخونن؟ چه درسهای ساده تر و چه مفهمومی یا ریاضیاتی

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 خرداد 04 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    798
    امتیاز
    25,302
    سطح
    95
    Points: 25,302, Level: 95
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First ClassOverdriveSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    2,336

    تشکرشده 1,642 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سوال اولت: من فقط به دنبال اینم: از حواس پرتی و بی دقتی و بی تمکرز حواس بودن و این ذهن شلوغ نجات پیدا کنم

    به سوالت بعد یه سری توضیحات جواب مبدم . اول از همه نکته ی مهم اینجاس که مسائلی که باهاش درگیر بودی مثل حسادت دیگران،سادگی،افت تحصیلی و نداشتن راهنما در درس ، و... مسائلی هست که برای هرکسی توی زندگی ممکنه پیش بیاد.من خودم بعد 4 سال فهمیدم بعضی کارایی که دوستام می کردن در قبال من از روی حسادت بود واگه اینو زودتر میفهمیدم انقدر خودمو درگیرشون نمی کردم و خیلی مسائل رو بهتر حل و فصل میکردم اما ببین الان کاری که تو باید کنی اینه که مسئولیت شرایطی که توش هستی رو بپذیری چه خوب چه بعد.
    شاید دوستای ما دعوت کننده باشن اما در نهایت این ماییم که دعوت رو قبول می کنیم شاید باید بیشتر روی خودمون کار کنیم تا هر کسی نتونه به راحتی در ما نفوذ کنه. اصلا هرچیزی تا ما بهش اجازه ندیم نمیتونه به فکر وعمل ما جهت بده .اما پذیرش مسئولیت کارها خیلی سبکت میکنه و از خشمی که ممکنه نسبت به دیگران داشته باشی رهات میکنه.
    پذیرش مسئولیت کارها به معنای بخشش و حق دادن به دیگران نیست---به معنای سرزنش خود هم نیست---به معنای حقیر بودن انسان هم نیست بلکه شروع یه تغییره ،تغییری که میدونی به اراده ی خودت میسره .

    جواب سوال اولت یه چیزی هست که من هنوز خودم نتونستم به طور کامل بهش برسم که همون آرامشه اما همینقدر میدونم که چنتا چیز بهم کمک میکنه توی این راه :

    --یکی مسئولیت پذیری هست که برات توضیح دادم
    --دومی پذیرش خود هست با تمام نقص ها و خوبی ها ...پذیرش عیب هات،اینکه خودتو با وجود اونا سرزنش نکنی.اگر آدم ساده ای بودی عوضش آدم حقه بازی نبودی ،اگه به دوستی هات بیش از اندازه اعتماد می کردی عوضش اهل خیانت در رفاقت نبودی و... . حالا هم که تصمیم گرفتی به خوبی هات اضافه کنی و تغییراتی توی خودت بدی که خیلی خوبه.


  9. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    shabnam22 (شنبه 28 شهریور 94)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    سوال اولت: من فقط به دنبال اینم: از حواس پرتی و بی دقتی و بی تمکرز حواس بودن و این ذهن شلوغ نجات پیدا کنم

    به سوالت بعد یه سری توضیحات جواب مبدم . اول از همه نکته ی مهم اینجاس که مسائلی که باهاش درگیر بودی مثل حسادت دیگران،سادگی،افت تحصیلی و نداشتن راهنما در درس ، و... مسائلی هست که برای هرکسی توی زندگی ممکنه پیش بیاد.من خودم بعد 4 سال فهمیدم بعضی کارایی که دوستام می کردن در قبال من از روی حسادت بود واگه اینو زودتر میفهمیدم انقدر خودمو درگیرشون نمی کردم و خیلی مسائل رو بهتر حل و فصل میکردم اما ببین الان کاری که تو باید کنی اینه که مسئولیت شرایطی که توش هستی رو بپذیری چه خوب چه بعد.
    شاید دوستای ما دعوت کننده باشن اما در نهایت این ماییم که دعوت رو قبول می کنیم شاید باید بیشتر روی خودمون کار کنیم تا هر کسی نتونه به راحتی در ما نفوذ کنه. اصلا هرچیزی تا ما بهش اجازه ندیم نمیتونه به فکر وعمل ما جهت بده .اما پذیرش مسئولیت کارها خیلی سبکت میکنه و از خشمی که ممکنه نسبت به دیگران داشته باشی رهات میکنه.
    پذیرش مسئولیت کارها به معنای بخشش و حق دادن به دیگران نیست---به معنای سرزنش خود هم نیست---به معنای حقیر بودن انسان هم نیست بلکه شروع یه تغییره ،تغییری که میدونی به اراده ی خودت میسره .

    جواب سوال اولت یه چیزی هست که من هنوز خودم نتونستم به طور کامل بهش برسم که همون آرامشه اما همینقدر میدونم که چنتا چیز بهم کمک میکنه توی این راه :

    --یکی مسئولیت پذیری هست که برات توضیح دادم
    --دومی پذیرش خود هست با تمام نقص ها و خوبی ها ...پذیرش عیب هات،اینکه خودتو با وجود اونا سرزنش نکنی.اگر آدم ساده ای بودی عوضش آدم حقه بازی نبودی ،اگه به دوستی هات بیش از اندازه اعتماد می کردی عوضش اهل خیانت در رفاقت نبودی و... . حالا هم که تصمیم گرفتی به خوبی هات اضافه کنی و تغییراتی توی خودت بدی که خیلی خوبه.


    خوبه خودتون کشیدید میدونید چطوریه. وقتی مورد حسادتی و اصولا طرف هات زرنگ هستن متوجه نیستی که دارن بهت حسادت میکنن و عمدا تورو توی مسیر ازار میگزارن

    بعد از اون هم چیزی که هست اینه که اونها به هدف خودشون رسیدن. چهار سال تو اوج جوونیو زیاببی من بجای خوشی به رنج و اعصاب خوردی و کینه و اعصاب خوردی و رسیدن به بالاترین میزارن خشم و عصبانیت و از دست دادن کنترل ذهن و فکر و اعصاب وتمرکز و گاهی زبان
    البته نمیگم خودم بی تقصیرم و ضعیف نبودم که این طور شدم. ولی چیزای از دست رفته. جایگاه بد زندگی . و بد تر از اون اون فکر و ذهن و قلبی که مثل سابق نیست

    درست میگید . من خودم رو نواقصم رو اشباهاتمو و اشکالاتمو نتونستم که قبول کنم . خطاهایی که انجام دادم و نتونستم ببخشم . خودم از خودم و کارهام شاکیم

    ولی نمیدونم چرا دقیقا زمانیکه میشینم یه کار فکری بکنم همه فکرا و گاهی غصه های عالم میریزه سرم

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 خرداد 04 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    798
    امتیاز
    25,302
    سطح
    95
    Points: 25,302, Level: 95
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First ClassOverdriveSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    2,336

    تشکرشده 1,642 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شبنم

    مساله اینجاست که تو نتونستی نقش خودت رو توی این اشتباهات پیدا کنی. مثال: فرض کن یه دوستی بعد چندسال میرسه به من و به من میگه وای چقد زشت شدی! حالا این منم که میتونم چند روز زانوی غم بغل بگیرم و کلی غربزنم به خدا خودم و خانواده و دوستاو... از دوستم متنفربشم که عجب ادم بی ملاحظه ای هست . در عوض میتونم یه واکنش دیگه هم نشون بدم و درعین اینکه ناراحت شدم به خودم بیام و بگم این نظر اونه و لزوما مساوی با حقیقت نیست .به نظر خودم من زیبایی کافی دارم که هیچ سلامتی کامل هم دارم خداروشکر .

    این تاپیک خیلی خوب هم بهت پیشنهاد میکنم: http://www.hamdardi.net/thread-26620.html

    امیدوارم مفید باشه.

  12. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (دوشنبه 30 شهریور 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.