به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 32
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 در یک قدمی طلاق.....از آینده و پشیمانی میترسم.

    دوستان عزیز سلام.امیدوارم که حالتون خوب باشه.من قبلا 3 تاپیک گذاشتم:
    به نظر شما بمونم یا برم؟
    به نظر شما این پنهانکاری مشکوک نیست...؟؟؟؟
    تغییر مردها بعد از بچه دار شدن....آیا امیدی هست؟
    امیدوارم یادتون بیاد.
    الان کار به جایی رسیده که بعد از دعوای مادر شوهرم با من و توهینهایی که بهم کرد من اومدم خونه پدرم و شوهرم نه تنها پشت منو خالی کرد خودش من و فرشهای جهازم رو آورد گذاشت خونه پدرم.
    پدر و مادرم هم میگن یا طلاق یا اگه برگشتی دیگه روی کمک ما حساب نکن.البته خودم هم با طلاق موافقم ولی میترسم بعدا پشیمون بشم که چرا بیشتر تلاش نکردم.
    شوهرم رو دوست دارم ولی وقتی به یاد این میفتم که همیشه به خاطر خوشحالی خانوادش منو زیر پا گذاشته و اونا رو به من ترجیح داده ازش دلسرد میشم.تازه از اول با دروغ جلو اومدن. بدون اجازه مادرش آب نمیخوره.
    شوهرم در کل آدم بدی نیست.دست بزن و.... هم نداره.
    الان یک هفته اس خونه پدرم هستم و خانوادم اصرار دارن زودتر دنبال طلاق بیفتیم.
    شوهرم هم میگه حرفی نداره توافقی جدا بشیم ولی در عمل داره کش میده قضیه رو.
    نمیدونم چکار کنم.
    اگه یه زمانی هم بیاد دنبالم که برگردم چطوری و با چه شرایطی برگردم که هم سبک نشم و هم شوهرم و خانوادش حساب کار دستشون بیاد.
    پیشاپیش از همه دوستانی که کمک میکنند سپاسگزارم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اردیبهشت 95 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-30
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    5,578
    سطح
    48
    Points: 5,578, Level: 48
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    196

    تشکرشده 193 در 77 پست

    Rep Power
    31
    Array
    مشکل تون سر چی یه ؟؟؟

    چرا طلاق ؟؟؟

    ==================

    من الان 2 سال هست که جدا شدم و با اینکه مرد هستم و مشکلات و مسائل خانم های مطلقه را هم

    ندارم خیلی تحت فشارم

    بهت پیشنهاد میکنم این کارا نکن !!!!

    و یه راه کار ....

    فکر کردی طلاق چی یه ؟؟؟

    طلاق یعنی ندیدن همدیگه و نداشتن خبر از هم حالا فاکتور از این که میتونی شوهر کنی و

    ایشون هم زن
    بگیره

    ===============================================

    بهت پیشنهاد میکنم برای مدت 3 ماه برو خونه پدرت - فکر کن طلاق گرفتی !!!!

    نه ببینش و نه ازش خبر دار شو !!

    اونوقت میبینی که چقدر سخت !!

    وقتی یه مهمونی بهتون میرسه ار این اطاق به اون اطاق فرار میکنی !!

    هیچ جا نمتونی بری !!

    اگه دو تا مرد بفهمند که طلاق گرفتی میخواند سریع بهت نظر دارند و میخواند خیر بشند !!


    ************************************************** ***


    از تجربیات من و امثال من درس بگیر و همه چیز را تجربه نکن !!!!!

  3. کاربر روبرو از پست مفید tanhaei تشکرکرده است .

    tabasom321 (پنجشنبه 24 مرداد 92)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام دوستم
    از اونجایی که نمیشه سه تا تاپیک شما رو خوند یه خلاصه ای از وضعیت خودتون ( سن و تحصیلات و .. ) و همسرتون بنویسید و بفرمایید که چهار پنج تا مشکل اصلیتون با شوهرتون چی هست؟ بچه دارید؟ مشکلتون با خانواده شوهر هست یا خود شوهر؟
    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. 2 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    tabasom321 (پنجشنبه 24 مرداد 92), tanhaei (چهارشنبه 23 مرداد 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با تشکر از توجه دوستان عزیز.لینک تاپیکا رو میذارم:

    به نظر شما بمونم یا برم؟

    آیا این پنهانکاری مشکوک نیست؟؟؟؟

    مستقل کردن خونه .....کسانی که تجربه دارید.لطفا کمممممممککککک

    تغییر مردها بعد از بچه دار شدن...امیدی هست؟

    اما بطور خلاصه:
    3/5 ساله ازدواج کردیم.هر دو تحصیل کرده.بچه نداریم.مشکل اصلی من وابستگی شدید شوهرم به خانواده اش هست.بطوری که ما هیچ تصمیم مستقلی نمیتونیم بگیریم.مادر شوهرم به شدت همه چیو در دست داره.مادر شوهر و خواهر شوهر هام مدام ذهن شوهرم رو نسبت به من و خانواده ام خراب میکنند.شوهرم هم دلش با اوناست و تا الان طبق میل اونا عمل کرده.

  7. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    سلام

    روی صحبتم با جناب tanhaie هستش

    اقای محترم !
    به شدت لازمه تایپک افتهای احتمالی در کار مشاوره رو نه یکبار بلکه چندین بار مطالعه کنید ! و بعد از اون اقدام به ارسال پست کنید.

    شما در تاپیک سایر اعضا هم یکسری صحبتهای نامربوط کردین که نه تنها کاملا مراجع رو منحرف میکنه بلکه به شدت هم توی دلش رو خالی میکنید.

    فراموش نکنید شرایط زندگی همه انسانها مثل هم نیست و ما نمیتونیم به کسی تلقین کنیم که چه تصمیمی بگیره.

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

    دوست خوبم سلام

    برای طلاق عجله نکن.از خانوادت هم بخواه که شما رو تحت فشار نذارن.با این روحیاتی که داری الان اگر طلاق بگیری شک نکن پشیمون میشی.

    انقدر عجول نباش.مدتی در منزل پدریت استراحت روحی و فکری به خودت بده و حتما از یک مشاور کمک بگیر.
    و ضمن اینکه دلایلت رو هم برای طلاق و یا ادامه بنویس روی کاغذ.

    با همسرت ارتباطی نداشته باش.اما راه ارتباطیت رو هم نبند.

    یعنی گوشیت روشن باشه ولی شما اقدامی نکن.

    خوب توجه کن که تنها کسی که میتونه بگه طلاق و یا ادامه خودت هستی.پس به حرفها و اصرار اطرافیان توجه نکن.هروقت یک روز از خواب بیدار شدی و دیدی که محکم و بدون شک دلت هم بهت میگه طلاق اون موقع اقدام کن.

    ولی تا قبل از اون کاری نکن.اجازه بده دل و عقلت باهمدیگه بجنگن و جدال کنن و تو طرفداری از عقلت کن.چون عواطف مدتی بعد فروکش میکنه و دوباره تو میمونی و عقلت.

    توکل به خدا کن تا موفق بشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  8. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    tabasom321 (پنجشنبه 24 مرداد 92), tamanaye man (جمعه 25 مرداد 92), بالهای صداقت (دوشنبه 04 شهریور 92)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم دوستان عزیزم.
    راستش توی این یک هفته خیلی فکر کردم.اگه بخوام با خودم روراست باشم باید بگم دلم برای شوهرم تنگ شده و نگرانشم.جدایی برام خیلی سخته.به قول مریم جون دل و عقلم با هم در جدالن!!!!
    عقلم میگه حتی اگه شوهرم همه چیو درست کنه با اون توهینهایی که مادرش به من کرد حتی اگه بخوام برگردم دیگه تا آخر عمرم نمیخوام هیچ ارتباطی با خانواده شوهرم داشته باشم.به شوهرم که نمیتونم بگم خانوادشو نبینه اما اگه بخواد این کارو بکنه از درون عذاب میکشم.یعنی ادامه این زندگی هم با عذاب همراهه.حالا وای به حال روزی که پای بچه در میون بیاد.نمیتونم تصور کنم بچمو ببره پیش اونا.اسمش حسادت - کینه توزی یا هرچی میخواد باشه.واقعا عذاب میکشم.این آدمایی که من میشناسم پاشون که محکم بشه از این بدتر میکنن.
    زندگی من شده بازی دو سر باخت!!!
    خواهش میکنم از دوستان نظرتون رو در مورد این بعد قضیه هم بگید.
    از همه تون ممنونم.

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلایلم برای موندن:
    1-دوست داشتن شوهرم
    2-قابل اعتماد بودنش
    3-مسئولیت پذیریش
    4-مهربونیش
    5-کاری بودنش

    دلایلم برای رفتن:
    1-وابستگی شدید عاطفی-کاری-فکری و تصمیمی به خانوادش (تا حالا یک بار سر کار به من زنگ نزده ولی به خواهرش هرروز زنگ میزنه با وجود اینکه هرروز هم اونو میبینه )
    2-ترجیح دادن خانوادش به من (هم از نظر عاطفی هم مالی.خوشحالی و مصلحت اونا همیشه براش در اولویت بوده) و توجه نکردن به خواسته های من در مورد مسائل اصلی زندگی
    3-دخالت شدید مادرو خواهر شوهر و نفوذ شدید مادر و خواهر شوهرهایم روی شوهرم(عین دارکوب رو مخ این پسر بیچاره میرن و مدام از من و خانوادم بدگویی میکنن و خط میدن)
    4-پنهانکاری شوهرم در مورد مسائل مالی و قاطی بودن شدید مسایل مالی ما با خانوادش.ما استقلال مالی نداریم ونمیتونیم برای خودمون تصمیمی بگیریم.
    5-چشمداشت به درآمد من (خودش با تمام وجود در اختیار خانوادشه بعد به من میگه اگه زندگی بهتر میخوای برو سه شیفت کار کن)
    6-توهینهای مادر شوهرم توی این دعوای آخر و اینکه شوهرم نه تنها هیچ حمایتی از من نکرد فرشهامو جمع کرد و با خودم آورد گذاشت خونه بابام که خیلی خیلی دلمو شکسته.ولی من هیچوقت به خانواده شوهرم بی احترامی نکردم.
    7-رفتار بد مادر شوهرم با من چون میخواد من اونطور که اون دوست داره رفتار کنم از نظر اون همه بار زندگی رو زن باید به دوش بکشه.نمیدونم به دخترای خودشم وقتی ازدواج کنن همینو میگه!!!!رابطه خودش و شوهرشم اصلا تعریفی نداره.توی این 3 سال ندیدم 10 کلمه با هم حرف بزنن. به زور با من حرف میزنه اگه منم سر حرف رو باهاش باز کنم بی اهمیتی میکنه-حتی شماره موبایلشو بهم نداده با وجودی که دو بار خواستم بهم بده-چشم نداره ببینه شوهرم برای من کاری انجام بده حتی یه کار ساده مثل اینکه جایی منو برسونه و یا دنبالم بیاد!!گوشه و کنایه هاش جلوی جمع و تنهایی هم بماند.تازه میگه اگه ببینم شما با هم مشکل دارید حتی اگه برید شهر دیگه خونمو میفروشم میام....
    8-شوهرم منو محرم خودش نمیدونه و با من همدل نیست.خیلی سعی کردم ولی اون دلش با خانوادشه.
    شاید اگه شوهرم یه جاهایی که حق با من بود به جای کوبیدن من از من حمایت میکرد تحمل رفتارای خودش و خانوادش راحتتر میشد.اون هیچ وقت هیچ تلاشی برای بهبود اوضاع نکرد.حتی حاضر نشد با هم بریم پیش مشاور.من زیاد رفتم.اونم یک بار رفت ولی نمیدونم چی شد که دیگه نمیذاشت اسم مشاورو بیارم.میدونم مشکلات خیلیا که میخوان جدا بشن از مشکلات من حاد تره ولی باور کنید منم بریدم.شاید هم بی ظرفیتم.نمیدونم.من شوهرمو دوست دارم ولی وقتی به بی توجهیاش فکر میکنم قلبم فشرده میشه.

    دارم دیوونه میشم.من به حرف شما دوستان عزیز عمل کردم و فعلا دارم به خودم و شوهرم فرصت میدم.
    جدایی خیلی برام سخته.دلم برای شوهرم و زندگیم خیلی تنگ شده.خیلییییییییی.کارم شده گریه دور از چشم خانواده ام.جلوی اونا خودمو نگه میدارم و اونا هم منو تشویق میکنن.ولی از درون دارم میپوسم.دلم خیلی گرفته.
    خدایا خودت به همه کمک کن وخیر و صلاحشون رو در برابرشون قرار بده.خدایا هیچ کس رو بلاتکلیف نذار.الهی آمین.

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان خواهش میکنم بهم کمک کنید.به راهنماییتون احتیاج دارم.

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 شهریور 92 [ 13:19]
    تاریخ عضویت
    1392-5-20
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    88
    سطح
    1
    Points: 88, Level: 1
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم سلام. اگه بهت بگم کاملا درکت می کنم شاید باورت نشه ولی شوهر منم دقیقا رفتارای شوهر شما رو داره بخدا مو نمی زنه با تعریفایی که شما کردین.ولی اینا به نظر من ساده ترین مشکلاتشه اون عیبای بزرگتری هم داره که باعث میشه این مسائل خیلی برام مهم نباشه. مثلا به شدت حسوده هیچ اختیاری توی زندگیم به من نمیده دائم پشت سر خانوادم بدگویی میکنه و دائم منو تهدید میکنه و ........ . ولی من تا پارسال تمام اینا رو تحمل کرده بودم حتی اینکه 2بار زد تو صورتم. دلیل تحملمم این بود که شوهرم خیلی بامحبته یعنی وقتایی که خوبه واقعا دوست داشتنیه و دوم اینکه خیلی بهش اعتماد داشتم ولی اون همه چیزو خراب کرد . پارسال ماه رمضون یه روز که خواهرم اومده بود خونه ما تو پارکینگ میخواسته باهاش ............ . خواهرمم از دستش فرار کرده . از وقتی این مسئله رو فهمیدم دیگه برام غیرقابل تحمل شد.جوریکه 6 ماه پیش منم یک هفته رفتم خونه مامانم اینا و می خواستم ازش جدا شم . البته اون نمی دونه که من از این جریان خبر دارم و فک میکرد به خاطر اخلاقای بدش میخوام ازش جدا شم . خلاصه با اینکه تصمیمم جدی بود با وساطت یکی از فامیلا برگشتم خونم. شوهرم که تعهد داد رفتارشو عوض کنه تو این 6ماهه خیلی بهتر شده و الان دائم اصرار داره که بچه دار شیم من واقعا موندم چیکار کنم اون مسئله از ذهنم بیرون نمیره. منم دارم دیوونه میشم. عزیزم به نظر من مشکل شما اون قدر بزرگ نیس که بخوای به خاطرش جدا شی. میتونی یه مدت ازش دور باشی تا به خودش بیاد بعدم یه قول جانانه ازش بگیری. امیدوارم خدا به هر2مون کمک کنه.

  13. کاربر روبرو از پست مفید مبینا2 تشکرکرده است .

    tabasom321 (شنبه 26 مرداد 92)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    maryam 67 عزیز
    ممنون از همدردیت.خیلیا میگن مشکلت بزرگ نیست.ولی به خدا همین مشکل داره دیوونم میکنه.آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب.برای من یک وجبه.برای بقیه بیشتر از یک وجب.مهم اینه که از سر گذشته!
    بجز شما و خواهرتون بقیه خانواده از این موضوع خبر دارن؟در مورد بچه دار شدن عجله نکن فعلا تا از همه چی مطمئن بشی.
    عزیزم منم برات دعا میکنم که خدا هر چه زودتر بهترین لطفشو در حق شما بکار بگیره.

  15. کاربر روبرو از پست مفید tabasom321 تشکرکرده است .

    mohammad2012 (شنبه 26 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. قلبم داره میترکه
    توسط بی _پناه در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: دوشنبه 11 بهمن 95, 21:51
  2. داریم به نامزدی نزدیک میشیم اما میترسم!!!
    توسط mahan26 در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 52
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 مرداد 92, 18:33
  3. میترسم هرگز ازدواج نکنم
    توسط lida afshari در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 تیر 92, 21:13
  4. از مریض بودن همسرم میترسم!
    توسط mehr-banoo در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 21:24
  5. از اینده میترسم
    توسط selin در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 فروردین 92, 13:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.