به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ترس از آینده + بی انگیزگی

    سلام.
    داشتم موضوع "مشکل با سرترالین هگزال" و همچنین جواب و تاپیک "ایوب" رو میخوندم، گفتم شاید بد نباشه من هم سوالم رو بپرسم...

    منتها یه خلاصه از کل زندگی باید بگم

    1) من بدون حضور پدر و مادر بزرگ شدم.... (با پدر بزرگ و مادربزرگ زندگی می کنم)
    2) چون حمایتی به اسم خانواده نداشتم، خیلی سعی کردم روی پای خودم زندگی کنم و عملا زندگی رو با چنگ و دندون حفظ کردم
    3) چون میدونستم از لحاظ عاطفی کمبود دارم و در نتیجه خیلیییی ضربه پذیرم به هیچ وجه وارد رابطه های دوستی دختر-پسر نشدم در دوره لیسانس
    4) در دوره فوق، به واسطه کارهای پژوهشی با آقایی آشنا شدم، بعد از 2 سال همکاری و علاقه و ... و بعد از کلی خواستگاری و وابستگی و .... آخرش همه چیز به هم خورد
    5) 1 سال بعد از این موضوع یکی از اقوام به خاستگاری من اومدن، که خوب همه چیزشون خوب بود. منتها مسئله ای که وجود داشت این بود که من بعد از مرحله 4 به شدت خورد شده بودم. از طرفی پسر این خانواده ایران نبودن. با هم اینترنتی بیشتر آشنا شدیم و خلاصه بعد از 4-5 ماه که دیدیم اخلاقیات کاملا به هم میخوره ایشون اومدن ایران.
    من از مرحله 4 درس عبرت وحشتناک بزرگی گرفته بودم و به شدت رابطه رو کنترل میکردم که وابسته نشم. اینجا دیگه با کلی اشک و خواهش و راز و نیاز و .... گفتم خدایا، خودت میدونی چقدر تنهام. خودت میدونی از بچگی چقدر بابت نداشتن یه خانواده اشک ریختم ... خودت میدونی خیلی خورد هستم و بدنم بیش از این نمیکشه. خواهش میکنم... تمنا میکنم... اگه قراره نشه، نیاد...
    خودت میدونی اگه بیاد من به شدت وابسته میشم....

    خلاصه که اومدن و نشد و .... من موندم و حوضم.

    مشکلاتم الان:
    1) احساس میکنم کلا خدا از اینکه با تریلی از رو جسد من رد شه لذت میبره
    2) اونقدر له شدم که توانایی شروع دوباره ندارم. حتی دیگه حوصله اینکه دکترا رو بخونم ندارم...
    3) آخه این بود جواب زحمتای من؟؟؟؟؟ منی که دل هیچ کسی رو سعی کردم نشکونم... منی که به خدا جونم در اومده تا به اینجا رسیدم..... این بود؟؟؟
    این بدن من دیگه به اندازه کافی لرزیده، بسشه.
    4) خلاصه اینکه الان له لهم... داغون... به شدت از آینده میترسم... به شدت بی انگیزه شدم. هی میگم این همه تلاش و به خود سختی دادن... الان این. اینقدر خستم که واقعا الکی روزم رو شب میکنم....



    در نهایت اینکه 26 سالمه. دختر هستم!!

  2. 3 کاربر از پست مفید roze-zard تشکرکرده اند .

    roze-zard (شنبه 24 تیر 91)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ترس از آینده + بی انگیزگی

    من همچنان منتظرم!

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 04 بهمن 93 [ 12:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-27
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    2,749
    سطح
    31
    Points: 2,749, Level: 31
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    968

    تشکرشده 980 در 243 پست

    Rep Power
    39
    Array

    RE: ترس از آینده + بی انگیزگی

    سلام دوست من

    چرا بی انگیزه؟
    هنوز اول راهی
    تحصیلکرده، جوون، عاقل، با خدا، سالم.....
    همش 26 سال داری، میدونستی، تنهایی ذات اصیل انسانه، ما تنها بدنیا اومدیم و میمیریم، آدم میتونه کنار شوهرش، عشقش، دوستاش، پدر و مادرشو.. باشه اما باز حس تنهایی بکنه
    برای پر کردن تهاییت دنبال عامل خارجی نباش، میدونستی تنها چیزی که بهت کمک میکنه حس رضایت از خودت هست، ایجاد برنامه های شاد در زندگیت کمکت میکنه، تفریح با دوستان، مهمونی، توی جمع قرار گرفتن، شاد کردن کسی با کادو خریدن، کمک به فقرا، کمک در مراکز خیریه
    تا حالا به این فکر کردی که خدا چه قدر دوست داشته که ازدواج غلط نداشتی؟ میدونستی اگه ازدواج نکردن به فرض محال دردناک باشه، ازدواج غلط لحظه به لحظش دردناکه
    یه کمی تو تاپیکهای طلاق و اختلاف زن و شوهرها برو، خودت را جای اون افراد با اون مشکلات عجیب و غریب بزار، ببین شرایط الانه تو بهتره یا زندگیه مشابه اونها؟
    نمیگم ازدواج بده یا غلط یا... بدبین نشو به ازدواج ، اما گاهی بد نیست گاهی به افراد با شرایط پایین تر از خودمون فکر کنیم
    تو الان 26 سالته، فوق لیسانسی، کمی حس شادی کنی ، بهترین کیس برای ازدواجی با بهترین پسر روی زمین
    من 26 سالم بود همسرم با بی رحمی طلاقم داد، فوق لیسانسم را گرفتم، برای خودم کار میکنم، منم دوست دارم ازدواج کنم، تشکیل خانواده بدهم، اما حس خوشبخت بودن را شرطی نکردم، یعنی منتظر نموندم کسی از راه برسه تا خوشبختم کنه، خودم برای بودن و برای شادیم تلاش کردم، خیلی سخته، یه جاهایی کم میارم، اما نذاشتم ببازم، باید حقمونو که خداوند برامون قرار داده از دنیا بگیریم و اون حق، خوشبختی، رضایتمندیه
    برای شروع لازم نیست از کارای سخت شروع کنی، احتمالا کلی برنامه عقب افتاده داری، کلی کار برای انجام، سراغ راحت ترین برو، از اونی که بیشتر حال میکنی شروع کن
    خیلی راه هست برای شروع، اما اول از همه، عینک خستگی و نا امیدی و کسالت و بی حوصلگی را بردار، برنامه ریزی کن، اونقدر عاقل هستی که بدونی مسیرت چیه، کجا دوست داری بری، چه کار کنی
    برنامه ریزی کن، برای خودت جایزه تایین کن، جریمه بزار، کادو بخر، به خودت بیشتر احترام بزار و ارزش قائل شو، حس کمالگرایی رو در خودت تقویت کن
    بعد یه مدت معجزه و تغییر و در زندگیت میبینی
    برات آرزوی خوشبختی میکنم

  5. 4 کاربر از پست مفید elahe.a تشکرکرده اند .

    elahe.a (شنبه 24 تیر 91)

  6. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ترس از آینده + بی انگیزگی

    ببینین موضوع اینجاست که همه این حرفا رو به خودم روزی 1000 بار میزنم.
    اما نمیدونم با این ترس درونم چه کنم. این ترس به شدت هست و از بین نمیره. این که این همه تلاش، آخرش هیچ. حالا دوباره تلاش؟؟؟

    نمیدونم چه کنم که درونم آروم بگیره و شروع کنم به زندگی دوباره. وگرنه که روزی هزار بار این حرفا رو به خودم میزنم.


    الان میدونم مسیرم چیه و چه باید بکنم. اما به شدت بی حوصله هستم. منی که روزی 8 ساعت کار میکردم، حالا حوصله روزی 1 صفحه کار رو هم ندارم. اصلا انگار تا میشینم سر کار، تمام افکار ناامیدی بهم هجوم میارن!

    میشه دوستان از بزرگواران سایت (جناب sci ، نازنین 1 ، بهار، فرشته مهربان و ...) درخواست کنند یه سری به اینجا بزنن و جوون مملکت رو از رخوت نجات بدن؟

    البته منتظر راهنمایی هر کدام از شما عزیزان هستم از الهه عزیز هم بابت راهنمایی هاش تشکر میکنم و با توجه به اینکه چنین مسیری رو تی کرده اند خواهش دارم بیشتر راهنماییم کنن که با این بی حوصلگی و هجوم افکار منفی در طی انجام کارها چه کنم...

  7. کاربر روبرو از پست مفید roze-zard تشکرکرده است .

    roze-zard (شنبه 24 تیر 91)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 04 بهمن 93 [ 12:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-27
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    2,749
    سطح
    31
    Points: 2,749, Level: 31
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    968

    تشکرشده 980 در 243 پست

    Rep Power
    39
    Array

    RE: ترس از آینده + بی انگیزگی

    زنده بمون!



    شب ها زود بخواب. صبح ها زودتر بیدار شو. ..

    نرمش کن. بدو. کم غذا بخور.

    زیر بارون راه برو. گلوله برفی درست کن.



    هر چند وقت یک بار نقاشی بکش.

    در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن.



    سفید بپوش.



    آب نبات چوبی لیس بزن.

    بستنی قیفی بخور.

    به کوچکتر ها سلام کن.



    شعر بخون. نامه ی کوتاه بنویس.

    زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش.



    به دوست های قدیمیت تلفن بزن.

    شنا کن.

    هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن.

    خواب ببین.



    چای بخور و برای دیگران چای دم کن.

    جوراب های رنگی بپوش.

    دنبال بازی کن. اگر نشد وسطی بازی کن

    .

    به برگ درخت ها دقت کن. به بال پروانه ها دقت کن.



    قاصدک ها رو بگیر و فوت کن. خواب ببین.

    از خواب های بد بپر و آب بخور.



    به باغ وحش برو. چرخ و فلک سوار شو. پشمک بخور.

    کوه برو. هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده.


    خواب هات رو تعریف نکن. خواب هات رو بنویس

    بخند. چشم هات رو روی هم بگذار.

    شیرینی بخر.

    با بچه ها توپ بازی کن.

    برای خودت برنامه بریز.

    قبل از خواب موهات رو شانه کن.

    به سر خودت دستی بکش

    خودت رو دوست داشته باش.

    برای خودت دعا کن!
    برای خودت دعا کن که آرام باشی.

    وقتی توفان می آید، تو همچنان آرام باشی.

    تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد.

    برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛

    آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.

    برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی. بتوانی هم صحبتش باشی و صبح ها برایش نان تازه بگیری.

    برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی.

    برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛

    چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است.

    ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی.

    برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخه راهی را که باید بروی خیلی طولانی است.

    خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی در آن پهن شده است و باریکه های خطرناکی دارد؛

    پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیراست.

    برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی.

    چون هر جای راه بایستی مرده ای و مرگی که شکل نفس نکشیدن به سراغ آدمبیاید، خیلی دردناک است.

    هیچ وقت خودت را به مردن نزن!

    برای خودت دعا کن که زنده بمانی. زنده ماندن چند راه حل ساده دارد!

    برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از اندازه ای که نیاز داری بخوابی.

    باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد.

    بیداری هایی آمیخته با روشنایی، صدا، نور، حرکت.

    تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی. همیشه سهمت را بخواه

    و بیشتر از آنچه که به تو شادمانی ارزانی می شود در دنیا شادمانی بیافرین تا دیگران همسهمشان را بگیرند.

    برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی و نگذاری هیچ چیز ی سینه ات راآلوده کند.

    برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد.

    هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها بخواه قلبت رامعاینه کنند.

    دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را و ببینند بهاندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!

    اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود باید بروی پشت پنجره و بهآسمان نگاه کنی. آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود؛

    آن وقت صدایش کن؛


    به نام صدایش کن؛

    او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو میپرسد که چه می خواهی؟؟!

    تو صریح و ساده و رک بگو.

    هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه. خدا هیچ چیز خوبی را از تو دریغ نمی کند.

    شادمان باش. او به تو زندگی بخشیده است و کمکت می کند که زنده بمانی. از او کمک بگیر.

    از او بخواه به تو نفس، پشمک، چرخ و فلک، قدم زدن، کوه، سنگ، دریا، شعر، درخت... تاب، بستنی، سجاده، اشک، حوض، شنا، راه، توپ، دوچرخه، دست، آلبالو، لبخند، دویدن و ...عشق... بدهد.



    آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده که زندگی از این که تو زنده هستی به خودش ببالد!!



    دیگران را فراموش نکن

  9. 3 کاربر از پست مفید elahe.a تشکرکرده اند .

    elahe.a (دوشنبه 09 مرداد 91)

  10. #6
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array

    RE: ترس از آینده + بی انگیزگی

    roze-zard عزیزم

    شما خالی از انرژی روانی شدی ، نیاز هست مدتی دست از تلاش بکشی و به خودت استراحت بدهی . برنامه های تفریحی و سرگرمی برای خودت قرار بده و از نظر جسمی نیز خود را تقویت کن .

    ترس موهوم از آینده نمودی از وسواس فکری در موضوعی خاص هست . به نظر میرسه پدر و مادر شما از هم جدا شدند و این برای شما هنوز که هنوز هست پذیرفته نشده و لذا حس نارضایتی از این وضعیت و از خود ، در درون شما نهفته و موجبات وسواس فکری در خصوص آینده و زندگی شخصی را فراهم ساخته .

    اگر چنین باشد که گفتم :

    1 - در درجه اول سعی کنید خود را آرام کنید و برنامه های نشاط بخش و آرامش آفرین برای خود طراحی کنید .

    2- ابتدا وضعیت خود را بپذیرید و نسبت به آن احساس سرخوردگی نکنید و تواناییهای خود را باور داشته باشید و باور کنید که زندگی با همان معنایی که ما به آن می دهیم پیش میرود پس به زندگی خود در هروضعیتی که هست خوب نگاه کن و ارزشمند بدانش .

    3- تا مدتی وارد گود ازدواج نشوید و وارد رابطه ای به این منظور نشوید و سعی کنید با مشاوره حضوری روی تمدد روحیه و تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس خود کار کنید .

    4- پس از گذراندن زمان مناسب برای بند 2 ، در موقعیت ازدواج که قرار گرفتید سعی کنید باعزت نفس با خواستگاران خود روبرو شوید و از احساس ضعف نسبت به موقعیت خود بپرهیزید چون موج آن به فرد مقابل خواهد رسید و چه بسا موجبات دفع و تردید را فراهم سازد .


    اگر مطابق این گامها پیش بروید حتم دارم چندی نمی گذرد که خواهی آمد و سرزنده و با نشاط از روحیه خب خودت خواهی گفت و دیگران را راهنمایی خواهی داد .


    .

  11. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 09 مرداد 91)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 14 تیر 92 [ 15:54]
    تاریخ عضویت
    1390-3-21
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    1,577
    سطح
    22
    Points: 1,577, Level: 22
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    478

    تشکرشده 487 در 116 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: ترس از آینده + بی انگیزگی

    [align=justify]سلام رز زرد

    شما در مسیر زندگیت، در جهات مختلفی تلاش کرده ای.
    در جهت مستقل بودن و ایستادن روی پای خودت. در جهت ارتباط سالم با اطرافیان. در جهت حرکت به سمت خدا. در جهت تحصیل. و نهایتا در جهت تشکیل خانواده. (اینها چند تا از اهدافته که از پست شماره یک برداشت می شه.)

    (تو پرانتز بگم که واقعا از اهداف درستی که تو زندگیت انتخاب کردی لذت بردم.)


    حالا نتیجه چی شده؟ تو (تقریبا) به همه اهدافی که براشون تلاش کردی، به موفقیت نسبی و چشمگیری رسیدی، غیر از هدف آخر، "هنوز" نتیجه مورد نظرت حاصل نشده.

    خب در این شرایطی که شما هستی، برای من سوال شد که چرا می گی:

    نقل قول نوشته اصلی توسط roze-zard
    این که این همه تلاش، آخرش هیچ. حالا دوباره تلاش؟؟؟
    انگار در شرایط احساسی ای که هستی، داری فکر می کنی همه کارهایی که کردی، همشون یک هدف واحد داشته، و اون تشکیل خانواده بوده (هدف آخر)، حالا هم که در این مورد به شکست قطعی! رسیدی، بنابراین دیگه هرچی تلاش کردی، بی ثمر بوده.

    امروز که حدود دو هفته از روزیکه این پست رو گذاشتی گذشته، نظرت در مورد این حرفی که زدی چیه؟ از اون روز تا حالا چه تغییری در این احساست حاصل شده؟

    [/align]

  13. کاربر روبرو از پست مفید آزرمیدخت تشکرکرده است .

    آزرمیدخت (دوشنبه 09 مرداد 91)

  14. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ترس از آینده + بی انگیزگی

    ممنونم از تمامی جواب های پر مهر شما.

    امروز یک سری اتفاقات جانبی افتاده که زیاد اوضاعم خوب نیست. برای همین چند روز دیگه جواب میدم که جواب هام قابل اعتمادتر باشه.

  15. کاربر روبرو از پست مفید roze-zard تشکرکرده است .

    roze-zard (دوشنبه 09 مرداد 91)

  16. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ترس از آینده + بی انگیزگی

    "انگار در شرایط احساسی ای که هستی، داری فکر می کنی همه کارهایی که کردی، همشون یک هدف واحد داشته، و اون تشکیل خانواده بوده (هدف آخر)، حالا هم که در این مورد به شکست قطعی! رسیدی، بنابراین دیگه هرچی تلاش کردی، بی ثمر بوده."

    آره. همون طور که فرشته مهربان گفتند " این برای شما هنوز که هنوز هست پذیرفته نشده و لذا حس نارضایتی از این وضعیت و از خود ، در درون شما نهفته و موجبات وسواس فکری در خصوص آینده و زندگی شخصی را فراهم ساخته ."

    در کنار تک تک تلاش هام، هزینه های روانی بسیار دادم. در تمام این مدت هم میگفتم "درست میشه. روزی نتیجش رو (حذف شدن هزینه های روانی، آرامش --> داشتن زندگی شخصی موفق) میبینم"

    و هنوز نتیجش رو ندیدم. برای همین خسته شدم.

    --------------------------------

    خوب توی این 2 هفته، یکی از عیب های خودم رو شناختم و همین کلی بهم انرژی داد. چون مثل پیدا کردن یه روزنه نور هست. میدونم اگر این عیب رو برطرف کنم زندگیم بهتر میشه. پس کلی انرژی گرفتم.

    عیبم هم این بود که زیادی سعی میکنم مسائل رو تماما خودم حل کنم و بارش رو تماما خودم به دوش بکشم. در صورتی که قسمتی از هر مشکل و مسئله سهم من نیست. سهم طرف مقابل هست.


    یه کار دیگه هم که کردم این بود که فعلا دارم در زمان حال زندگی میکنم. نه به گذشته و نه به آینده (حتی اتفاق بدی که فردا قراره بیافته) فکر نمیکنم. ( نه به این معنی که آینده نگری رو بندازم دور. دلواپسی و فکر خیالش رو بندازم بود. فعلا هم توان برنامه ریزی دراز مدت ندارم)


    چند تا فکر دیگه هم کردم، اما هنوز عملیش نکردم.

  17. 2 کاربر از پست مفید roze-zard تشکرکرده اند .

    roze-zard (دوشنبه 09 مرداد 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  2. من نفرت انگیزم
    توسط shilaa در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 50
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 بهمن 92, 15:14
  3. هدف و انگیزه؟!!؟از کجا بیارم؟!؟
    توسط tanin-91 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 16 دی 92, 21:16
  4. خیلی تنهام انگیزه ای واسه بودن ندارم
    توسط مرمر تنها در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 09 آذر 92, 18:44
  5. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.