به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array

    همسرم دوست ندارد به خانه مادرم بیاید.لطفا نظر بدید دوستان

    سلام دوستان عزیزم.مرداد هستم24 ساله با11 سال تفاوت سنی با همسر.مشکلات زیادی داشتم که تاحدودی رفع شدن یعنی من پخته تر رفتار کردم.نمیخام راجب مشکلات گذشته صحبت کنم ازتون خاهش.میکنم لطفا نظر بدهید من چیکار کنم
    همسرم قبلا بحث لفظی با برادرم داشتند البته مودبانه وقتی من با شوهرم قهر بودم ایشون عادت دارن به همه زنگ بزنن و زنگ زدن به برادرم ک خاهرت باید مهریشو ببخشه!!داداشمم مودبانه و جدی باهاش برخورد کرده.از اون موقع ایشون خونه ما.نمیان خانواده من بی نهایت گرم و صمیمی هستن و هیچگونه بی احترامی بهش نکردن تا به امروز حالا یک سالی از قطع رابطه گذشته و برادرم پیشنهاد دادن من بیام تا از دلش دربیاد اما همسر من وسواس داره و اصلا دوس نداره کسی به خونه ما بیاید و مطمینم طوری رفتار.کزد که خانوادم ناراحت بشن اگر هم با اطلاع خودش باشه که اجازه نمیده دعوت کنم. من نمیتونم به بردارم بگم خونم نیاین. تصمیم گرفتم همسرم را به بهانه ای خونه مادرم ببرم تا یخش باز بشه و بعد خانوادمو شام با هزینه خودم بیرون دعوت کنم اما همسرم نه میاید نه اجازه میدهد کسی به خانه من بیاید.الان من باید چیکار کنم؟؟تمنا دارم نظر بدید؟همسرم بسیار لجباز،رک،خسیس و وسواسو بیکار و....من با تمان مشکلات به تنهایی کنار آمدم اما این بی محلی وقطع رابطه برای من و خانوادم هضم شده نیس و دوس داریم این وضعیت درست شه

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    دوستان هیچکس نظری نداره؟:( صحبت کردن فایده ای نداره همسر من اصلا منطقی نیس میگه من مشکلی ندارم ما رسم نداریم!!!همیشه ی حرفی داره بزنه جایی که به نفعش باشه که....جای که نباشه هزار بهونه
    چرا من بایذ به تمام خاسته های اون اهمیت بدم؟؟اما اون حاضر نباشه حتی عید دیدنی مادرم بیاد؟؟
    میخام مثل خودش رفتار کنم.من از خودگذشتگی زیادی کردم تو زندگیم با بیکاریش وسواسش بددهنیش خسیسش و اینکه کنترل همه چی به دست میگیره کجا برم بریم چیکار کنیم چجوری خرید کنیم و... یعنی خاسته های من اصلا براش مهم نیست. نکات مثبت خیلی کمی داره یعنی بدیش بیشتر از خوبیشه همش به کنار من دلم نمیخاد بی دلیل با خانوادم قطع رابطه بکنم...شدیدا عصبانیم:(من واقعا دیگه خسته میشم گاهی
    ویرایش توسط mordad : سه شنبه 03 فروردین 95 در ساعت 23:35

  3. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    اگه وسواس ایشون در این حد هست که حتی مهمون نمی تونه بیاد خونتون
    خب یه فکری بکنید
    دکتری
    درمانی
    آخه نمی تونی یه عمر با این مشکلات و بیماریها سر و کله بزنی ... خودت مریض می شی

    یه آدم رک و لجباز و خسیس و وسواس و بیکار یه سره بشینه وردلت غر بزنه که دیوانه می شی دختر
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    mordad (پنجشنبه 05 فروردین 95)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    اینکه همسرتون دوس نداره کسی خونتون بیاد شامل خونواده خودشم میشه؟بعدهم فکرنمیکنم همسرتون اینقدر بد باشن چون الان اجازه نداده خونوادتونو ببینین عصبانی هستین ونقاط منفیشو بیشترببینین.

  6. کاربر روبرو از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده است .

    mordad (پنجشنبه 05 فروردین 95)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    ممنون دوستان.تو خانواده خودش بچه ای نیس و معمولا یک دفعه خودشون میان خونمون با دعوت نیس در تمام مدت سه سال خانه داری یک بار خانوادم اومدن بعدش دیگ اجازه نداده من مهمونی دعوت کنم خونم.البته عصبانی هستم اما بی منطق نیستم که رو عصبانیت حرفی رو زده باشم.من اصلا جرات و جسارت طلاق رو ندارم و هراخلاقی که از همسرم گفتم عین رفتار ایشون هست.به هیچکسی غیر از خودش اهمیتی نمیده تمام زندگی من رو برنامه ایشون باید پیش بره.از نظر ایشون منم که بیمار و وابسته خانوادم هستم و باید خودمو درمان کنم. واقعا خسته و کلافم.این وسواس از مادرش به ارث رسیده.من با مشکلات تا حدودی کنار آمدم یعنی زندگی دو نفره قابل تحملی داریم نمیشه بگی عالی.اما اینکه کناره گیره و من رو پیش فامیل خجالت زده میکنه خیلی ناراحتم میکنه.حتی تمایلی به بچه نداره و به نظرش همه بچه ها کثیف و نجسن.به نظرش من باید2.3 ماهی به خانوادم سر بزنم!!!این مسایل بین ما تنش ایجاد میکنه.من واقعا خانوادمو رو دوس دارم تعطیلات اونهارو همه کنار هم خوش میگذرونن و من باید تنها تو خونم بشینم تا کی مهمونی تنها برم؟تا کی برم و دعوت نکنم؟اونقدر هم لجباز و ی دنده هست که کسی حریفش نمیشه و فقط حرف حرف خودشه.واقعا هم من دیونه شدم.هرجا میریم با آژانس که آقا بیرون ماشینش خط نیفته رستوران نمیریم چون نمیتونه ماشین بزاره بره رو همه وسایلش همینطور وسواس شدید داره.حتی وقتی بیرونیم مدام میگه الان خونه دزد میاد..سوال من اینه چرا من باید ب تمام خاسته های اون اهمیت بدم اما اون ی پا سر حرفش وایسته؟؟؟منم میخام مثل خودش باشم.واقعا بعضی خانوادها به چه امیدی میرن خاستگاری و یکی دیگم بدبخت میکنن همش ادعا و دروغ..
    ویرایش توسط mordad : پنجشنبه 05 فروردین 95 در ساعت 15:17

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array
    منظورتون از این که فرمودین جرات و جسارت طلاق از چنین موجودی رو ندارین چیه؟!
    تنها باید حقیقت را بیان کرد، نه دروغی را که حقیقی انگاشتنش خوب است.

    "بخشی از پیام برتراند راسل برای آیندگان"

  9. کاربر روبرو از پست مفید اثر راشومون تشکرکرده است .

    mordad (جمعه 06 فروردین 95)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    منظورم اینه دلم به شدت برایش میسوزد.خودم بی اراده و منفعلم.درصورتی که میدونم با توجع به شرایطم زندگی مجردی راحتتری خاهم داشت اما نمیتونم به طلاق فکر کنم.دلیل ذیدیگ مادرم هست میدونم با این موضوع نابوذ میشه.گاهی به طلاق فکر میکنم گاهی پشیمان میشم.بیشترین دلیل که فک میکنم رفتار سرذ و بی اساسش با خانوادمه.من نمیخام تعریف الکی بکنم اما خانواده من به خوبی و مهربانی معروفن حتی خانواده خودش خیلیی از بابت وصلت با ما خوشحال هستند.من حتی جرات شکستن دل پدر مادر اونم ندارم.چندباری قهر کردم اما به شدت به من وابستس و سریع دنبال من میاد و وعده وعید میده اونقدر پیلس که حد داره.اما حاضر نیس به خاسته های من توجه کنه.بارها باهاش صحبت کردم من ادمآدم آرام و صلح جویی هستم رو من نمیگم تمام کسایی که من.رو میشناسن میگنما ایشون دوس داره فقط حرفای خودش توزندگی اجرا بشه.من با کسی زندگی میکنم که به شدت بیماره
    ویرایش توسط mordad : جمعه 06 فروردین 95 در ساعت 13:59

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام روزتون بخیر

    ببین اگه میخای موفق بشی بایستی از در احساس وارد بشی

    سعی کن احساس درونیت را بگی نکه اونو پنهونش کنی بعد تبدیل به خشم بشه

    و به طرز بدی انتقال بدی به همسرت

    خانوادت میتونن سرزده بیان اون که نمیتونه بیرونشون کنه حتی شمام خبر نداشته باشی

    این جوری باعث میشه صمیمیت برگرده بینشون

    حتی نمیتونه بی احترامی کنه شمام انگار خبری نداشتی

    به همیییین راحتی ارتباطتون گرم میشه

    ببین نبش قبر گذشته اصلاا اااا خوب نیست چون کدورتا زنده میشه

    ولی خودت میتونی با یه گفتگوی سازنده مشکلتو حل کنی

    بر چسب زدن ممنوع که مثلا همیشه این جوری هستی خسیسی مهربون نیستی و.....

    سعی کن حسه تامین کنندگی بهش بدی خودتو خوشحال نشون بده حتی اگه سرسوزنی برای خونه یا شما خرید کرد

    اون وقت نتیجه را میبینی شما ظرافت رو در هر زمینه بالاببر صحبت کردن خانه داری روابط حنسی در اراستگی و....

    بعد ببین چه جوری سرویس میده

    لطفا کلید مرد اقتدار مرد روابط جنسی دکتر حبشی دانلود کن گوش کن این لینک را بخون با دقت موفق میشی

    http://www.hamdardi.net/thread-19883.html

    http://www.hamdardi.net/thread-21813.html
    http://www.hamdardi.net/thread-25465.html
    http://www.hamdardi.net/thread-27962.html
    http://www.hamdardi.net/thread-39745.html

  12. کاربر روبرو از پست مفید سها** تشکرکرده است .

    شادی ظهوریان (شنبه 07 فروردین 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  2. دوستای شوهرم دوست دختر میارن خونه شوهرمینا.چیکار کنم؟؟!!
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 56
    آخرين نوشته: سه شنبه 08 مهر 93, 17:16
  3. آیا با دوستایی که دوست پسر دارن ارتباط داشته باشم یا نه ؟؟
    توسط مهنا67 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 آذر 91, 13:10
  4. اونی که منو دوست داره یا اونی که من دوسش دارم؟ دوستان نظر بدید لطفا
    توسط zahraaa در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 شهریور 91, 13:15
  5. **تقديم به دوست خوبم ......... و ساير دوستان **
    توسط آرمان 26 در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 بهمن 87, 17:35

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.