سلام عزیزم
خوب حالت رو درک میکنم و این حالت ها برای هرکسی گاها پیش میاد و هیچ ادمی باهاش غریبه نیست
هممون گاهی شدیدا احساس رنج و غم و بیچارگی میکنیم و فکر میکنیم که هیچ راهی نداره درسته اگه منطقی بخای بررسی کنی گاهی مشکل ها طاقت فرسان اما ....
ببین چیزایی که من برات مینویسم بر اساس تجربمه دوس ندارم تو تو درد و رنج باشی ...
خانواده ای که بدنیا میاییم دست خودمون نیست گاهی تو خوب میفهمی و چیزایی برات جز اولیات یا همون بدیهیاته و میبینی خانوادت این ها رو هم متوجه نمیشن
اولش که پر از انرژی و ترو تازه ای سعی میکنی همه رو سر راه بیاری موعظه کنی فک میکنی که میتونی تغییرشون بدی و به حالت مطلوب برسونی درسته که گاهی یه موفقیت هایی میرسی
اما ذره ذره داری چیزایی رو از دست میدی که اون موقع متوجهش نمیشی و بعد چند سال میفهمی چقدر پیر شدی چقدر بی حوصله ای چقدر بی احساس و خسته ای!
اون موقع به این میرسی که ای دل غافل من مگه کی بودم که خاستم اینا رو تغییر بدم و حرص رفتاراشونو بخورم؟ و متعاقبا میگی بیخیال من باید حواسم به خودم باشه اما دیگه اون روحیه و شادابی رو تداری
ورسیدن به سلامت روانی خیلی خیلی سخت میشه
بیا و منطقی باش افراد خانواده ی ما میتونن هرکسی باشن و کارهای مختلفی ازشون ببینیم درسته بهشون نزدیکی اما سعی کن خودت رو در اولویت بذاری سرت بکار خودت باشه تا جایی که میتونی .
نخاه که مدینه فاضله ایجاد کنی به فکر خودت باش نذار روحت ازرده باشه مشغول باش به کاری و به زندگیت برس
مسایل دیگه هم مثل کمک برا تحصیل و ازدواج رو خدا از جایی که دقیقا فکرشو نمیکنی و ازش نا امیدی برات میرسونه
تو فقط بهترین کار ممکن رو انجام بده بقیه با خواست خداست
پس قرارمون چی شد؟
1- بیشتر توجهت به خود خود خودت باشه
2- وقتی کسی ازت کمک خاست تا حدی که بهت ضربه نزنه و طاقتت طاق نشه کمک کن اما ذهنتو درگیرش نکن
3- سعی کن زندگی خودتو جلو ببری و بپذیری که همه کامل نیستن و میتونن هرجوری باشن هرچند تو میدونی اشتباه میکنن
4- یادت باشه گاهی فکر کردن به اشتباهات دیگران و رنج بردن ازون خود ادمو به اشتباه میندازه
در ضمن یادت باشه وقتی حواست به خودت نباشه و خسته بشی نه تنها به دیگران هم نمیتونی کمک کنی بل خودت هم نیاز به کسی پیدا میکنی .
سرفراز عزیز نوشته بودن و مربوط به شرایط شما هم میشه:
"یک مدت طولانی برای دیگران مایه گذاشتی و چیزی بهت برنگشت. اول از همه باید در ناخودآگاه خودت دست از سرزنش دیگران، اون دیگرانی که بهشون محبت کردی و جوابتو ندادند برداری.
حقیقت اینه که هیچکس دلش برای سلامت روان ما نمی سوزه و بیماری های مثل ms یا حمله قلبی بخاطر بی توجهی خودمون به ماست.
باید شروع کنی که به خودت برسی و این کودک درونت رو که بسیار آزرده و ناراحت شده التیام بدی. باید به حرفش گوش بدی و ببینی چی ازت می خواد. اونو در رویاهات تصور کن و حداقل 20 دقیقه وقت براش بگذار. با دست راستت ازش سوال بپرس و با دست چپت جوابهای اونو بنویس(سعی نکن خوش خط بنویسی).
1. عزیزم دقیقا از چی ناراحتی؟
2. چکار کنم که خوشحال بشی؟
3. چه کاری الان انجام بدم خوشحالت می کنه؟(حتی ممکنه ازت بستنی یا پفک بخواد!)
... و هر سوالی که به ذهنت میاد یا اون دوست داره ازت بپرسه.
به خودت بیشتر برس. یادت نره هیچکس باندازه خودت دلش برات نمی سوزه، پس منتظر یک همدم خیالی نباش!
...
کتاب راز سایه یا نیمه پنهان وجود اثر دبی فورد رو بخون. "
حالا سعی کن به خودت مسلط باشی و با ارامش بیشتر فکر کنی.
منتظریم بیایی از حال خوبت بگی .
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
علاقه مندی ها (Bookmarks)