به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 56
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array

    تلاش یکطرفه تا کی؟.دارم نا امید میشم.

    سلام دوستان من قبلا هم اینجا میومدم. مدتی که نبودم هر روز توی تالار بودم. همه تاپیک ها رو خوندم، واسه خیلی ها آروزی خوشبختی داشتم ولی خوب نظر کارشناسی ای نداشتم که بذارم.
    من 27 و شوهرم 33 سالشه. من خانه دار و اون کارمنده. یه بچه 10 ماهه هم داریم.
    تاپیک های قبلی
    http://www.hamdardi.net/thread-29595.html
    http://www.hamdardi.net/thread-30031.html
    می خواستم که دیگه نیام تاپیک بزنم ولی مجبور شدم . هزینه مشاوره تو شهرمون بالاتر رفت و منم فعلا مشکل مالی داشتم و دارم واسه همین دوماهی میشه مشاوره نرفتم.
    شوهرم نسبت به قبل خیلی سردتر شده. جدا میخوابه، با دوستاش تفریح می کنه. اصلا ما رو نمی بینه. به تمام این مشکلات، مشکل مالی هم اضافه شده. گویا مشکل مالیش فقط واسه ماست. چون خونه رو واسه برادرش که قراره چند وقت دیگه ازدواج کنه با هزینه خودش نقاشی کرد، منم اولش ناراحت شدم و عصبی که داشتم منفجر میشدم. بهش گفتم که بذار برادرت خودش حساب کنه، گفت چه اشکالی داره آدم که نباید همه چیزو واسه خودش بخواد!!! منم دیدم که اون کار خودش رو می کنه منم باهاش همدلی کردم گفتم اشکال نداره تازه تشویقش هم کردم.
    از وقتی هوا سردشده چند بار بهش گفتم حقوقتو که دادن بده واسه بچه لباس گرم بخرم همش هم میگه باشه بذار اضافه کار بدن، بذار حقوق بدن و ... . واسه خرید شیرخشک هم غرغر می کنه. همیشه بهش گفتم حداقل جلو بقیه رعایت کن. مثلا اون روز دختر عموش خونمون بود خودش هم بهتر از من اونو میشناسه که یک کلاغ چهل کلاغ میکنه. داشت میرفت بیرون آروم بهش گفتم چند تومنی بذار. یهو با عصبانیت و صدای بلند گفت ندارم از کجا بیارم. اینقدر از دستش ناراحت شدم که حساب نداشت من پول میخواستم که واسه بچمون خوراکی بخرم. حتی نپرسید واسه چی میخوای؟
    ساعت 8 شب خودم توی سرما پاشدم رفتم سوپری که خرید کنم. توی کوچه منو دید میگه پول واسه سوپری میخواستی؟ منم گفتم که نه ممنون لازم ندارم دیگه. از اون روز به بعد دیگه زیاد باهاش هم کلام نمیشم. اینقدر دلم گرفت که جلو اون داد زد.
    خرج خودم هم به کنار. من خودم توی خونه کار پایان نامه انجام میدم. پولش کمه ولی از هیچی بهتره.
    نمیدونم تا کی تلاش کنم بعضی از بچه ها رو میبینم که چقدر واسه نگه داشتن زندگیشون تلاش می کنن منم امیدوار میشم (مثل خانم زندگی موفق) بعضی های دیگه رو می بینم که با وجود تلاش های زیاد بعد از چند سال نتیجه ای نگرفتن (مثل خانم مهسانه) نا امید میشم. توی این مدت عشق، نفرت، بی خیالی، دوست داشتن، عصبانیت، حرص خوردن و ... همه رو تجربه کردم.
    تا یادم نرفته بگم که حدود 6 ماهی میشه که رابطه جنسی هم نداشتیم
    ببخشید که طولانی شد

  2. 2 کاربر از پست مفید دلسا تشکرکرده اند .

    reihane_b (یکشنبه 08 دی 92), هیرسا (سه شنبه 10 دی 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 اردیبهشت 93 [ 08:56]
    تاریخ عضویت
    1392-8-18
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    218
    سطح
    4
    Points: 218, Level: 4
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از چيزايي كه شما تعريف كردي اينطور برداشت ميشه كه شوهر شما واقعا همجنسگراست، از اين وضعيت هم رضايت داره (هرچند اين گرايش چيزي نيست كه بشه تغييرش داد، فقط شايد بشه حفظ ظاهر كرد).وقتي براي خانوادش نميذاره، خيلي به تامين مالي خانواده و حتي بچه 10 ماهه‌ش هم اهميتي نميده.
    از اينكه بگي من منفعل و وابسته‌م دست بردار، شما تحصيل كرده اي، در حد توانت هم داري براي داشتن درآمد تلاش ميكني.
    به نظر من دست از اين تلاش فرساينده بردار، اين زندگي اگه قرار بود درست بشه بايد تا به حال ميشد.
    من به شخصه اصلا موافق موندن توي زندگي مشترك "به هر قيمتي" نيستم.زندگي فرصتيه كه يك بار به آدم داده ميشه،پس بايد به بهترين نحو از اين فرصت استفاده بشه.
    اينكه فكر كني ميتوني منش و رفتار و اخلاق يه آدم سي و چند ساله رو عوض كني خيلي ساده انگارانه‌ست.
    نيرو و تلاشت رو بذار براي ساختن آيندت.

  4. 3 کاربر از پست مفید مانلي تشکرکرده اند .

    Aras (یکشنبه 18 اسفند 92), گیسو کمند (چهارشنبه 20 اسفند 93), شیدا. (یکشنبه 01 دی 92)

  5. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    دلسا دلایل موندنت تو این زندگی برات مشخصه؟
    از نظر عاطفی به همسرت خیلی وابسته ای؟ طوری که جدایی خیلی اذیتت کنه؟ خیلی دوستش داری؟

    از نظر اقتصادی اگر جدا بشی، می تونی توی خونه پدر و مادرت زندگی کنی و مخارج روزمره ات را خودت تامین کنی؟


    دلسا الان جوونی،
    راحت تر می تونی جدا بشی،
    راحت تر می تونی بسازی،
    راحت تر می تونی کار پیدا کنی و پیشرفت کنی و زندگیت را نجات بدی.

    هر چی سنت بره بالاتر اینها سخت تر می شه.
    بشین خوب فکر کن ببین راه حلت چیه.
    هیچ کس جز تو نمی تونه برات تصمیم بگیره. تویی که همه جوانب زندگی خودت را می دونی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام دلسا جون خوبیمن ایده جدیدی نداشتم که ارایه بدم فقط این بود که 1480مشاور تلفنیه اگه تو خود استانی یا اینکه نمیخواد کد بگیری میشه زنگ زد.و بعد حتی اگه حتی خواستی به طلاق هم فک کنی با ارامش دلیل هاتو بگو و با ارامش با تندیاش قاطع حرف بزن تو چیزی برا از دست دادن نداری چرا?چون اونه که داره زن صبورشو از دست میده. زن قانعش و از دست میده... عون باید تو این شش ماه دلتو بدست میورد.و احتمالا اون باید پیش بینی این روزو بکرددلسا حتی برا طلاق هم سعی کن با داد و بیداد حرمت ها رو نشکونی یادت باشه هرچه بی حرمتی کنی او راحت تر به طلاقت دادنت راضی میشه و تازه خوشحال حتی با مطرح کردن طلاق هم بزار پل پشت سرت حفظ بشه راه سر عقل اومدنش باقی بزار بعضی ها منتظر جرقه هستن. شاید ...... ولی هیچ وقت برا بهتر کردن رابطه اسم طلاق نیار بررسی کن اگه نمیتونی داشته هات خیلی کمتر نداشته هاته و........ اونوقت اگه متمعا شدی پشیمون نمیشی محترمانه و با قاطیت اعلام کن با این شرایط... که اونا هم به زبان قشنگ بیان کن نه متحمانه یا ظالمانه تصمیم گرفتم جدا بشیم بهتره

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    [quote=شیدا.;310854]دلسا دلایل موندنت تو این زندگی برات مشخصه؟
    دلیل موندنم بیشتر وابستگی هست که بهش دارم. شاید هم دوستش دارم. البته 80 درصددش بخاطر دخترمع که مطمئنم اگه جدا بشم ازم می گیرنش
    از نظر عاطفی به همسرت خیلی وابسته ای؟ طوری که جدایی خیلی اذیتت کنه؟ خیلی دوستش داری؟
    بهش وابسته بودم بیش از حد ولی بعد این اتفاقات خیلی کمتر شده. مطئنم اگر جدا بشم پشیمون میشم که چرا اینجوری شد، چرا ؟ چرا؟ چرا؟ دوستش دارم ولی خیلی کمتر از قبل.

    از نظر اقتصادی اگر جدا بشی، می تونی توی خونه پدر و مادرت زندگی کنی و مخارج روزمره ات را خودت تامین کنی؟
    از نظر اقتصادی وضعیت مالی خونواده ام خوب نیست. می تونم اونجا باشم و یه کار موقت پیدا کنم ولی از حس ترحم از دلسوزی و از غصه خوردنشون بیزارم. نمیخوام اینجوری باشه.

    شبهای محرم اینقدر گریه کردم و اشک ریختم. از خدا از امام حسین از ابوالفضل (ع) کمک خواستم و واقعا هم آروم شدم از اون روز به بعد خیلی چیزا می بینم و اهمیت نمیدم . خیلی بدرفتاری بی اهمیتی بی توجهی ازش دیدم و به روی خودم نیاوردم حتی با وجود اینکه می بینم گاهی اوقات یواشکی هم خودارضایی داره ولی ناراحت نمیشم . از اینکه بازم 24 ساعت خونه دوستشه هم ناراحت نمیشم .
    بعضی شبا از لحاظ جنسی خیلی بهم فشار میومد ولی مجبور بودم سرکوبش کنم. چند مدت بود همش توی اینترنت بودم تصاویر و داستان رو می دیدم واسه خاطر همین فشارها بیشتر بود، نمازم رو نمی خوندم تا اینکه یه شب اینقدر گریه کردم . با خودم گفتم من از کجا به کجا رسیدم؟ چرا اینجوری شدم . دیگه از اون به بعد نرفتم سراغ اون سایتا.

  8. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    باید بشینی فکر کنی اگه جدا بشی چی به دست می آری، اگر بمونی چی.
    بعد تصمیم بگیری.

    مثلا اگر جدا بشی دخترت را از دست می دی ( البته فکر کنم از نظر قانونی تا یک سنی می تونه با شما باشه ولی همین کشمکشها و جا به جا شدنها بهش ضربه می زنه)
    از نظر مالی خیلی تامین نیستی
    از نظر عاطفی و جنسی تامین نیستی
    و ...

    اگر بمونی دخترت را داری
    از نظر مالی وضعیتت بهتره
    از نظر عاطفی و جنسی تامین نمی شی
    در کنارش ممکنه حس تحقیر شدن یا ... داشته باشی و ...

    آیا تحمل رفتارهای شوهرت برات آسونتره یا تحمل فضای ترحم و سرزنش خونه پدری؟
    آیا راحت می تونی با نبودن دخترت کنار بیایی؟ (مطمئنی هسمرت بچه را به شما نمی ده؟ خودش می تونه نگه داره؟ )

    با توجه به حرفهایی که زدی به تغییر همسرت نمی شه امیدوار بود، باید خودت تصمیم بگیری که چیکار کنی برات بهتره.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام
    ممنونم دوستان
    چشم شیدا جان سر فرصت میشینم و دلایل موندنم رو و چیزایی که از دست میدم و اونایی که بدست میارم رو می نویسم.
    چند روزیه که دیگه کاری به کارش ندارم اگر باهام حرف بزنه جواب میدم نزنه چیزی نمی گم. شبا دیگه شب بخیر ساده هم نمیگم اونم از خدا خواسته میره یه کناری جاشو میندازه می خوابه.
    دیگه خیلی سرد شدم. توی این وضعیت خودم، خواهرم هم گویا به همسرش شک کرده و میگه شوهرش تغییر رفتار داده و از من راهنمایی می خواد... منم در حد توانم راهنماییش می کنم. ولی خب خودم توی این وضعیت بیشتر از همه به کمک نیاز دارم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید دلسا تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 02 دی 92)

  11. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    دلسا ، نگران نباش

    زهري که مرا نکشد، قوي ترم مي کند

    اگر تا اینجای زندگی ات رو ساخته ای ، از این به بعد هم خواهی ساخت ...

    پاورقی:
    صندوق پیام های خصوصی ات رو چک کن

  12. 3 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 14 دی 92), del (سه شنبه 27 اسفند 92), نیکمرام (چهارشنبه 11 دی 92)

  13. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام دوستان
    بعد از اون که جلو دخترعموش داد زد منم باهاش سرسنگین بودم الان می بینم که شبا حدود نیم ساعتی زودتر میاد خونه یا اینکه گاهی یه سوالی چیزی می پرسه. البته خودش هم دیروز مقداری پول بهم داد که برم خرید کنم. این چند روز میدید که مرتب پای سیستم نشستم وو دارم می نویسم. شبا تا دیروقت و صبحا هم زود می نسشتم و می نوشتم که نخوام دیگه ازش پول بگیرم.
    دیگه نسبت بهش سردشدم، اگر خونه باشه زیاد دوست ندارم باهاش ارتباط داشته باشم. علیرغم اینکه مشاور بهم گفته بود سعی کن که تماس چشمی زیادی برقرار کنی ولی من برعکس اصلا بهش نگاه هم نمی کردم.
    بازم یواشکی که مثلا کسی ندونه بازم خودارضایی داره ایندفعه دیه توی فکر کیه خدا داند!!!!!!!!
    شبا بازم با فاصله زیاد از من می خوابه
    هیچوقت یادم نمیره پارسال این موقع ها من باردار بودم و اون تمام آخر هفته ها رو بیرون بود روزهای هفته که سرکار می رفت تا ساعت 12 شب خونه دوستش بود آخر هفته ها هم با دوستش می رفتن اینور اونور اگر زنگ میزدم که قطع می کرد تا خودش زنگ بزنه یا اصلا گاهی زنگ هم نمی زد به من می گفت تو آخر هفته ها برو خونه پدرت بمون. که مثلا از بابت من خیالش راحت باشه.
    این روزا هم می گذره و من میمونم یه دنیا حسرت ، غصه ، و انرژی که داره تحلیل میره دیگه هدفم رو هم گم کردم نمیدونم چی میخوام. بقیه رو می بینم که هر کدوم یه خواسته ای دارن یه هدفی دارن ولی من چی؟
    همیشه سرم توی کتاب و درس بود اصلا بلد نیستم با جنس مخالف ارتباط برقرار کنم باید سعی کنم مهارت هام رو بالا ببرم .

  14. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    در وهله نخست شما دو راه کلی پیش رو دارید :

    1) ماندن در این زندگی
    2) رفتن از این زندگی

    شما در قدم اول کدام راه را انتخاب می کنی؟
    (فعلابه چگونگی این دو راه کاری نداشته باش )

  15. 2 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 14 دی 92), khaleghezey (یکشنبه 08 دی 92)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. برم سمت دارو درمانی؟
    توسط گل همییشه بهار در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 اسفند 94, 04:55
  2. کتاب چی خوندی؟
    توسط mohamad.reza164 در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 آذر 94, 21:08
  3. کتاب چی خوندی؟
    توسط mohamad.reza164 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 آذر 94, 16:37
  4. چرا باید کمی اشتباه بکنی؟
    توسط khaleghezey در انجمن شخصیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 مهر 94, 12:43
  5. اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
    توسط sayrex در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 شهریور 91, 23:38

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.