به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 47
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array

    فصل سرد زندگی من کی بهار خواهد شد؟

    سلام مشکلات من با شوهرم هنوز برقراره. نمی خوام وارد جزئیات مسائل جنسی بشم چون مثل تاپیک قبلی بازم قفل میشه. من می خوام که زندگیم از سردی خارج بشه.
    خیلی سخته که یه نفره تلاش کنی و هیچ عکس العمل مثبتی نبینی. واسه من زندگی زناشویی بدون مهر و محبت خیلی سخته و واسه ادامه زندگی کم آوردم. خسته ام ولی نمیدونم چیکار باید بکنم. شوهرم هیچ تلاشی نمی کنه. انگار از نظر اون هیچ مشکلی وجود نداره. الان هم هنوز خونه نیومده معلوم نیست شاید شب هم نیاد.
    تاپیک قبلی من
    http://www.hamdardi.net/thread-29595.html

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    22
    Array
    سلام
    عزیزم تا حالا سعی کردی تنوع تو زندگی به وجود بیاری؟

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 مرداد 93 [ 12:35]
    تاریخ عضویت
    1391-7-12
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    1,935
    سطح
    26
    Points: 1,935, Level: 26
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    271

    تشکرشده 287 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دلسا عزیزم! تاپیک قبلیتو که خوندم واقعا متاثر شدم و خیلی هم عصبانی نمیدونم چرا رفتارهای شوهرت واسم تداعی کننده این جمله است که دست پیش رو میگیره که پس نیوفتده....! به نظر من وقتتو با پست گذشتن تو این سایت و انتظار جواب از سوی کارشناسان این سایت هدر نده. آخه مشکلت خیلی خیلی حاد تر از اینه که اینجا بخواد حل بشه. از خانواده ات کمک بخواه. دیگه الان وقت این نیست که لباس شوهرت باشی و روی کارهای زشت و غیر انسانیش سرپوش بذاری. باید به فکر خودت باشی خواهر گلم. اگه کارهای شوهرت واسه اینه که مشکل روانی داری؛ تو که محکوم به این نیستی که جوونی و اعصاب و سلامتیتو واسه یه روانی بذاری. هر روز غرورت بشکنه, اعصابت بهم بریزه و ترس و تنهایی شبانه رو با همه وجودت تجربه کنی. به خودت بیا عریرم و خیلی جدی به دنبال حل مشکلت باش اما نه از طریق اینترنت و سایت روانشناسی. یه روزی به خودت میای که دیگه دیر شده و از خودت چیزی باقی نمونده

  4. 2 کاربر از پست مفید ستاره تنها تشکرکرده اند .

    shabe niloofari (شنبه 09 شهریور 92), نیلا (دوشنبه 11 شهریور 92)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 تیر 93 [ 18:49]
    تاریخ عضویت
    1392-6-05
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    753
    سطح
    14
    Points: 753, Level: 14
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    86

    تشکرشده 95 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دلسا.
    همسر شما با اصرار بر ترک خودارضایی یا همجنس گرایی، از طریق برداشت های غیر صحیح مذهبی حساسیت این مورد رو بیشتر کرده و در رهایی ناتوان و ناتوان تر خواهند شد. خود تجربه ی شکست و خود احساس عذاب وجدان بازدارنده ترین عوامل برای رهایی از هر چیز خواهد بود. چرا که عذاب وجدان بیشتر نقش یک وسواس فکری خواهد داشت تا بازدارنده و وسواس فکری التزام بر بیشتر اندیشیدن به موضوع و اندیشیدن تداعی گر و عاملی برای تکرار خواهد بود.

    مسلما همسر شما از روش سرکوب استفاده میکنند نه حذف و جایگزینی صحیح و قطعا در پی ظلم و سرکوب، دادخواهی و سرکشی است. چیزی که همسرتون از حلش عاجزه.

    توصیه های من به شما اینه:
    1. اخطار: قبل اینکه همسرتون ایمانشون رو قربانی برداشت های ناصحیحشون از دین کنند، سعی کنید عقایدشون رو راجع به دین متعادل کنید. برای این روش لازمه آرامش رفتار شما، برخورد معقول و منطقی شما با مشکلات، دیدگاه متعادل شما به گناه و اشتباهات خودتون و ایشون و لذت شما از حقیقت دین رو ببینند.

    نکته: هرگز سعی نکنید کلامی و نصیحت گونه برخورد کنید.

    2. شرایطی فراهم بیارید که بتونن مشکلاتشون رو با شما مطرح کنند و رفتاری دلسوزانه داشته باشید. و هرگز، به هیچ عنوان سرزنش نکنید. جوری رفتار کنید که او بیماری قابل درمانی داره نه گناهی کبیره!

    3. لذت رو نمیشه با ریاضت جایگزین کرد. جایگزین لذت لذته، جایگزین فکر، فکر، جایگزین عمل، عمل. انسان در محدوده ی زمان یک بعدی هست. نمیتونه همزمان به چند چیز فکر کنه، چند چیز با هم بیان کنه و چند کار همزمان انجام بده.

    پس اگر قراره عملی یا لذتی نباشه باید عملی یا لذتی دیگر باشه که این جایگزینی میتونه با افکار خلاقانه و هنرمندانه ی شما شکل بگیره. برای رهایی از هر وابستگی کافیه مدتی از اون دور بود. چرا شما زمینه ی این دوری رو فراهم نکنید؟ اجازه بدید آگاه بشن لذت هایی هست که هرگز گناه نیست. بذارید درک کنند عبادت هایی هست که هرگز اجباری نیست و البته توام با لذتی بینهایت. مفروضات اضافی رو از ذهنش ، از رفتارش فاصله بدین. در هیچ چیز افراط و تفریط خوب نیست.

    همسر شما شخصیتی آسیب دیده اند. همراه کردن چنین شخصیتی با خود به راحتی حمل پر کاهه. چون کسی که حس میکنه اون پایینه به دنبال دستیه که اونو به روزهای آرامش برگردونه. فقط باید صبور و با حوصله رفتار کنید. اونوقت میبینید در پشت این چهره ی نفوذ ناپذیر و سرد و مغرور، مردی با خود درگیری های فراوانه که هرگز نمیخواد بازنده باشه و سخت محتاج ترحم و همدلی و البته کمک.

    4. اطلاعات خودتون رو راجع به بیماریشون افزایش بدین و با دانش قبلی با او رفتار کنید و هرگز بی گدار به آب نزنید. دوستش چی بهش داده که اونو میطلبه؟! مطمئنا فقط لذت جنسی نیست.

    5. اونو با فرزندش بیشتر آشنا کنید و مسئولیت های عاطفیشو نسبت به فرزندش بهش یادآوری کنید و یاد بدین.

    یادآوری: این مسئله چیزی نیست که تو یک یا دو روز جواب بگیرید. شاید چندین ماه طول بکشه، بارها و بارها درست شه و خراب شه. بنابراین پیشنهاد میکنم فرصتی برای خودتون در نظر بگیرید و برنامه ای تنظیم کنید. مثلا: قدم اول: میخوام بهم اعتماد کنه. فرصت: 1 ماه. وظایف: پای درد دل باز کردن، از مشکل خود گفتن ، از توصیه های او قدردانی و استفاده بردن، اطمینان جلب کردن، محرم اسرار شدن!
    قدم دوم: 1 ماه، به باور های او نفوذ کردن...
    و....

    شما هرگز نمیتونید بر شخصیت کسی تاثیر بگذارید مگر برنامه ی طولانی مدت داشته باشید و آرزو های اون رو (مثل آرامش) اول برای خودتون فراهم کنید.
    در غیر این صورت فقط میتونید چشمتون رو بر ضعف های او ببندید و البته در نظر داشته باشید هر لحظه با پریشانی هاش شما رو پریشان تر خواهد کرد.

    بنابراین اقدامات شما برای خوشبختی خودتونه، نه صرفا به آرامش رساندن او. صبور باشید و مدتی سیاستمندانه عمل کنید. (کاملا از پیش تعیین شده). توکلتون به خدا باشه.
    ویرایش توسط yalda.69 : شنبه 09 شهریور 92 در ساعت 14:18

  6. کاربر روبرو از پست مفید yalda.69 تشکرکرده است .

    نیکمرام (یکشنبه 15 دی 92)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام دلسا جان
    خوبی عزیزم ؟
    خانمی به این سایت مراجعه کن
    موسسه فرهنگی هنری قلم صنع Forums-مشاوره زناشويي
    اینجا بخش مشاوره زناشویی یک سایته . من نگاهی به مشکلات صفحه های اول انداختم. خیلی تنوع زیادی داشتن. به نظر من به اینجا مراجعه کن و مشکلات رو بخون . شاید مشکلی شبیه مشکل تو باشه که راهکاراش بتونه کمکت کنه .
    اما با خانواده به هیچ عنوان مطرح نکن. ببین همسر تو یه مقدار انحراف جنسی داره . هر آدمی ممکنه تو زندگیش یه مشکلی داشته باشه . حالا مشکل زندگی تو اینجوریه . باید حلش کنی . ببین عزیزم مشکلات سخت تر از مشکلات تو هم هست. مثلا تو همین سایت خانمی نوشته بود که همسرش علاقه داره که خانمش با مرد دیگه ای ....... و همسرش حتی باور دینی هم نداشت که بتونه با تمسک به اون زندگی رو اصلاح کنه . ولی اون خانم عاشقانه از شوهرش یاد می کرد و با جدیت در پی اصلاح زندگیش بود.
    پس تو هم صبور باش . واقعا به شوهرت علاقه مند باش. مطمئن باش می تونی درست کنی این وضعیت رو .

    با مشاور های تلفنی که برات گذاشتم صحبت کردی ؟ با مشاور های آنلاین چطور؟

    این سایت هم پاسخگویی به سوالات جنسیه
    ازدواج،آموزش مسائل جنسی و زناشوئی،سلامت خانواده، پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده
    به اینجا هم سری بزن. احتمالا بتونی مورد مشابه خودت پیدا کنی و یا سوالت رو بپرسی

    موفق باشی.

  8. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    del (پنجشنبه 14 شهریور 92)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 96 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-5-22
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    4,107
    سطح
    40
    Points: 4,107, Level: 40
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    157

    تشکرشده 216 در 94 پست

    Rep Power
    26
    Array
    مشکلات شما فقط با مراجعه به پزشک و روانشناس حل می شود .

    نخست باید مطمئن شوید او همجنسگرا هست یا خیر اگر می توانید او را نزد روانشاس ببرید اگر نیامد خودتان بروید و برای روانشناس شرح دهید هر کاری کنید تا بفهمید او همجنسگرا است یا خیر آیا در گذشته هم همینطور بوده از چه زمانی این حس رو پیدا کرده ؟ قبل از اینکه این را تشخیص دهید هر کاری بی نتیجه خواهد بود.

  10. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام به همه یکی دو روز مشغول بچه داری بودم چون دخترم یه کمی با آب جوش سوخت و مجبور بودم همش مواظبش باشم. خدا رو شکر الان دیگه خوب شده.
    نیلو جان
    من در کل ساکت و کم حرف هستم. و موقعیت خونه ما جوریه که نمی تونم لباس راحتی (حتی ) بپوشم. چون مادر شوهرم با ما زندگی می کنه و برادرشوهر هام مرتب میان ما هم از لحاظ خانوادگی درباره این چیزا رعایت می کنیم.
    طرز بیان و نوع لباس رو هم مدتیه دارم رعایت می کنم.
    ستاره تنهای عزیز
    واقعاً همینجوریه شوهرم همیشه دست پیش رو گرفته که پس نیفته حتی الان هم به فرض که من بخوام بهش بگم که تو این اشتباهات رو کردی منو محکوم می کنه. من مشاوره حضوری هم می رم. ولی توی شهر ما روانپزشک یا روانشناس نیست که بتونم حضوری پیگیری کنم. مشاور تا جلسات پیش می گفت که از لحاظ فیزیکی رعایت کن و نزدیک نشو ولی دفعه پیش گفت باید دست بکار بشی و دیگه داره دیر میشه!!
    ممنون از راهنماییت
    یلدا جان
    خیلی خیلی ممنون از راهنمایی ها و نکاتی که گفتی از وقتی نوشته هات رو خوندم امیدوارتر شدم. این روزها حس های دوگانه ای رو دارم. یه بار میگم بذار همه چیزو تمام کنم مگه واسم چیکار کرده؟ کی بهم محبت کرده؟ واسه عمل صبح ساعت 5 خودم تک و تنها رفتم بیمارستان بستری شدم و اون نیومد تا ساعت 8 صبح که خودم بهش پیام دادم که وقتایی که بهت احتیاج داشتم پشتم رو خالی کردی. اونوقت یادش اومد و نیم ساعت بعد یه تماس گرفت.
    یه بار هم از جدایی و مشکلات بعد از اون می ترسم و پای بچه ام درمیونه.
    اون داره میل رو در خودش سرکوب می کنه. مگه میشه یه مرد بعد از دوماه نخواد رابطه برقرار کنه؟ (مگر اینکه شبایی که بیرون از خونه میمونه یا دیر میاد بازم اشتباهاتشو تکرار کنه).
    البته دیشب بعد از مدت ها یه اتفاق خوب افتاد! خودش اومد نزدیکم (فاصله کمتر شد) و دستمو گرفت. کاری که توی این دو ماه ازش ندیده بودم.
    من اخلاقم خیلی تغییر کرده ولی از اون واکنشی نمی بینم.
    همش درباره شیرین کاری دخترمون باهاش حرف میزنم یا حتی حرفای روزمره مون هم بیشتر شده ولی فاصله ها همچنان باقی ان. امیدوارم همه چی درست بشه. قراره واسه تولد امام رضا بریم مشهد و من خیلی به این سفر خوش بین هستم. (خدا کنه دوستش و خانمش نیان چون اصلا ازشون خوشم نمیاد. البته ازش پرسیدم از دوستات کسی هم هست؟ گفت نمی دونم.)
    از توصیه هات خیلی ممنونم سعی می کنم هر روز بخونمشون و رعایت کنم.
    =====
    آسمانی جان
    ممنونم عزیزم. نه موقعیتم جوریه که نمی تونم تلفنی زیاد صحبت کنم. چون یهویی در می زنن یا تلفن ها زنگ می خورن یا مادر شوهرم کارم داره در کل آرامش فکری ندارم که تلفنی حرف بزنم به اون دو تا سایت هم که گفتی باشه حتما سر میزنم.
    ===
    ارس گرامی
    همسرم از وقتی که بهش تجاوز شد افتاد دنبال این کارها. . پسر های هم سن و سال اون که همسایه شون هم می شدن (از شانس بد اون) همه اینکاره اند از بزرگ و کوچیک. اینها بچه پولدارهایی بودن که حتی خانواده شون هم اگر خبر داشتن ولی زیاد براشون مهم نبوده. بچه هاشون رو معمولا توی سن 17 سالگی زن میدن که معمولاً ین زن ها از شوهراشون بزرگترن و اگر به فرض چیزی هم فهمیدن حق اعتراض ندارن. حتی دوست شوهرم هم توی سن 17 یا 18 سالگی ازدواج کرده و با 34 سال سن یه پسر 14 ساله داره. فکر می کنم بیش از 10 سال با هم ارتباط داشتن. چون شوهرم نوشته که حدود 4 سال با هم قهر بودن و روابشون تمام شده.
    مادر شوهرم میگه ما راضی نبودیم که این دوتا با هم باشن. و همیشه خدا رو شکر می کنم که قهر کردن.
    خود همسرم نوشته که عاشق جنسی دوستش بوده و میخواسته که همیشه با اون باشه. و همیشه توی ذهنش با اون خود ارضایی می کرده...

  11. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام
    چند شب پیش ساعت حدود 12 و نیم شب بود که با همسرم تماس گرفتم جوابمو نداد ریجکت کرد. بعد که تماس گرفتم در دسترس نبود. پیام داد که دیر میام. منم بهش جواب دادم باشه عزیزم. هرجور راحتی، نیازی نبود گوشیتو از دسترس دربیاری. حدود نیم ساعت بعدش اومد.
    اون فکر میکنه من دارم کنترلش می کنم (شاید هم همین باشه). میدونم نحوه حرف زدن من خوب نیست. از حرفام بد برداشت می کنه. دارم تمرین می کنم که منظور حرفمو درست برسونم.
    انگار منتظرم که یکی بهم بگه جدا شو تا قدرت پیدا کنم!! می ترسم زندگی رو همینجوری ادامه بدم و بعد از چند سال دوباره همین اتفاقات ... میدونم آینده قابل پیش بینی نیست ولی همش ترس همش نگرانی.


    ========
    آسمانی جان ممنون از اون سایت هایی که فرستادی همچنان مشغول خوندن هستم شاید مورد مشابهی پیدا کنم.

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 96 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-5-22
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    4,107
    سطح
    40
    Points: 4,107, Level: 40
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    157

    تشکرشده 216 در 94 پست

    Rep Power
    26
    Array
    چیزی که به ذهن من می رسد این است که لازم است در مورد همجنسگراها اطلاعات بیشتری کسب کنید. بعضی از همجنسگراها از دوران کودکی و به طوری فطری به این کار روی می آورند اینها هیچ گرایش به جنس مخالف ندارند و ازدواج اینها اشتباهی محض است که باعث از بین رفتن زندگی همسر آینده اش می گردد. اما بعضی اوقات به دلیل آسیب های روانی و یا تجاوز در کودکی یا بزرگ شدن در محیطی نامناسب به این کار روی می آورند و به همجنسگرایی عادت می کنند این جور آدمها اول نیاز به درمان و بعد به انگیزه بیرونی نیاز دارند تا خود را ازاین شرایط بیرون بیاورند . همانطور که در تاپیک قبلیتان گفتم این انگیزه شما هستید که باید تلاش کنید تا برای او جذاب باشید و او را به سمت خود بکشانید تا خودش به شما اعتماد کند و مشکلش را با شما در میان بگذارد اگر این اتفاق بیفتد به نظرم شانس زیادی برای نجات دادن زندگی خود دارید.

    من نمیدانم چرا مشاوران سایت ایشون رو راهنمایی نمی کنند چون ایشون نیاز به راهنمایی های کارشناسانه و علمی دارند.

  13. کاربر روبرو از پست مفید Aras تشکرکرده است .

    نیکمرام (یکشنبه 15 دی 92)

  14. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    بازم سلام
    این تاپیک داره حالت دردل پیدا می کنه!! ولی من بازم منتظر میمونم.
    چند روز پیش شوهرم واسه ماموریت کاری رفته بود شهر دیگه و من فکر می کردم تا عصر برنمی گرده واسه همین با خیال راحت رفتم یکی از جزوه هایی که واسه ترک خریده بود رو آوردم توی اتاق و مشغول غذا دادن به دخترم کردم که یهویی اومد تو و دید که جزوه اش دست من بود. سریع برداشت بردش. و گذاشت توی کتابخونه اش.دیشب که دور هم نشسته بودیم بهش (کاملا طبیعی) گفتم فلان کتابت رو ندیدم میشه بهم بدی بخونمش؟ گفت اون مال من نبود واسه یکی از همکارام بود دادم بهش (رنگش تغییر کرد، یجوری شد) گفتم از کتابه خوشم اومده بود می خواستم بخونمش میشه بهش بگی بازم بده بهت؟ گفت نه اونم واسه خودش نبود.
    خیلی درگیری فکری داره. همش داره با خودش حرف میزنه (یواشکی) همش می خنده با خودش، همش توی فکره، حتی اشتهاش هم کم شده، دیگه خونه صبحونه هم نمی خورهف تا پا میشم واسش آماده کنم میگه من نمی خورم توی اداره یه چیزی می خورم ولی با این حال بازم آماده می کنم. دیگه به بیرون رفتن هام زیاد کاری نداره در صورتی که قبلا حساس تر بود.
    هنوز نا امید نشدم و بازم تلاش می کنم. به این سفر مشهد خیلی خوش بینم...

  15. کاربر روبرو از پست مفید دلسا تشکرکرده است .

    hana 68 (پنجشنبه 14 شهریور 92)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.