به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21

Threaded View

  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array

    خسته شدم از این همه قهر های طولانی و بی نتیجه

    با سلام خدمت تمام دوستان عزیز و مدیران سایت
    امیدوارم سال نو رو به خوبی آغاز کرده باشید و برای تک تکتون سالی پر از خیرو برکت و شادی و سلامتی و امید باشه

    به کمکتون نیاز دارم لطفا دوباره مثله همیشه درکنارم باشین
    خلاصه ای از زندگیم می گم ولی دوستانی که خواستن بیشتر بدونن به تایپیک های قبلم سر بزنن

    خلاصه ای از زندگیم:
    من 29 سالمه کارشناسی معماری دارم و خاندار.همسرم 34 سالشه کارشناسی ارشد مکانیک داره شغلش آزاد با درآمد خوب.ساکن شهرستان هستیم چند باری به مدت یک سال سک سال سرکار رفتم ولی انقدر حقوق پایین بود ترجیح دادم نرم.

    8 ساله عقد کردیم و 6 ساله زندگی مشترک رو آغاز کردیم.بچه نداریم.ایتدا ایشون دانشجو بودن و من با تمام سختی ها ساختم بی پولی بی کاری سربازی و بچه دار شدنمون رو به تعویق انداختیم تا شرایط بهتر شه.مشکلات زیادی با هم داشتیم وابستگی زیاد ایشون به خانوادش منفعل بودنش بی حرمتی و ضایع کردنم جلو دیگران . کتک زدناش و تنها بودنم 11 ساعت در روز.پنهانکاریاش جوری که من باید خیلی چیزا رو از زبون خانوادش بفهمم.بی تفاوتیش.سرد بودن و کینه ای بودنش. اهل تلافی و انتقام گیری در مقابل من نه دیگران.مشکلات جنسیش جوری که من تا یک سال و نیم بعد ازدواجم باکره بودم.و در آخر مشکل بچه دار شدنش که من با تمام نارضایتی هام تحمل کردم و یک سال پا به پاش دکتر و عمل و دارو و.... تا اینکه سه ماهه خوب شده و حالا همه کاراشو کرده درسش تموم شده کار خوب زده بیمارش مداوا شده و به جای قدردانی باهام طوری رفتار می کنه انگار توی خونه زیادیم.

    دعوای اخیرمون:ازیک ماه مونده به عید سر مسایل الکی با هم بحث و دعوا داشتیم ولی من هربار به هر بهانه کوتاه اومدم و رفتم جلو برا اشتی تا مسیله کش پیدا نکنه اما ایشون هی طاقچه بالا گذاشتنش بیشتر شد.با اینکه قهر بودیم ولی برای روز مادر بهش گفتم بریم برا مادر خودت و من کادو بخریم اگه هم خواهرت مثله هر سال از طرف هممون می خره بهش بگیم گفت چیزی نگفنه ابجیم و برای مامانم قرار شد پول بذاریم ولی برای مامانش هی گفت باشه حالا و پشت گوش انداخت روز مادر هم پدرش و مادرش رو برد یک شهر دیگه برا دکتر و تا شب نیومدن و من نتونستم برم دیدن مامانش و بااینکه همسرم برای خودم هیچی نخرید حتی یک تبریک هم نگفت من خودم رفتم برا مامانش کادو خریدم فردای اونروز براش بردم و گفتم شرمنده پسرتون سرکاره و من اومدم تنها.شبش بهم پیام داد همسرم بیام دنبالت بریم خونه مادرم گفتم من عصر رفتم کادو بردم شما خودت برو یه سر .تشکر کرد و گفت خب دیگه تو رفتی از طرف منم.


    گذشت و گذشت تا یک شب مونده به عید که روز پدر شد دیدم توی گوشیش شماره خواهرش هست گفتم چیکار داشته گفت هیچی زنگ زده برا پدرم همگی با هم چیزی بخریم منم گفتم خودت هر جور صلاح میدونی بخر پول بریزم برات مثله روز مادر(روز مادر بهم نگفته بود چنین کاری کردن و من جدا کادو بردم ایشون جدا). منم خیلی ناراخت شدم گفتم من آدم نیستم بهم بگی اصلا برام مهم نیست دوتا کادو برا مامانت دادیم اما اینکه به خانوادت با این کارت نشون میدی ما از هم بی خبریم و جا جدا کادو میبریم و تو به زنت ارزش نمیدی بهش اطلاع بدی ناراحتم می کنه و الانم برا روز پدر همینکارو کردی تا خودم شمارشو ندیدم نگفتی. خیلی ناراحت شدم و گریم گرفت. انگار نه انگار .
    شب سال تحویل هم دیر اومد با اینکه من بهش گفته بودم زود بیا بریم خریدی هیچی نخریدیم و خیلی دیر اومد و براش شب عید مهم نبود منم رفتم توی اتاق و هرچی اومد صدام زد نرفتم خیلی دلم شکسته بو ازش.سال تحویل هم هر بودیم.فردای صبحش روز اول عید هم حموم بودم اومد صدام زد جوابشو ندادم اومدم دیدم رفته خونه نیست تنها رفته بود خونه پدرش متتظر نمونده بود من بیام با هم بریم.منم تنها رفتم عید دیدنی مادرم و هر جا عید دیدنی رفتم تنها رفتم .هیچی برا خونه نخرید برا پذیرایی خودم رفتم گرفتم ومهمون میومد خونه میرفت بیرون کلا قهر بودیم

    تا اینکه هفته پیش پیام داده که برا طلاق توافقی شرایط رو بگو منم گفتم طبق قانون و قبول نکرد.(حس کردم از پیاماش هدفش ترسوندنم بود نه طلاق)

    دیگه نیومد برا اشتی منم تا اخر فروردین فرصت دادم توی قلبم تا روز جمعه بهش وقت دادم بیاد برا اشتی اگه نیومد میرم باهاش حرف میزنم اینبار واقعا به طلاق فک می کنم چون یک ماهه تقریبا قهریم اما توی یک خونه شب کنار هم روی یک تخت می خوابیم اما اصلا انگار نه انگار بیاد اشتی

  2. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 28 فروردین 98)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.