چه طور اشتی کنم که این جور ناراحتی ها عادی نشه؟
سلام همدردی ها....
تو این چند سال زندگی مشترک خیلی پیش اومده شوهرم یه کاری کرده من خیلی ناراحت شدم وگاهی خیلی هم گریه کردم ولی مثلا فرداش حتی خودم هم انگار یادم رفته دیروز چه اتفاقی افتاد چه برسه به شوهرم.
و فکر میکنم همین هم باعث شده مواردی که من رو واقعا ناراحت میکنه توی ذهنش نمونه یا نسبت بهشون بی تفاوت بشه.
ولی تصمیم گرفتم دیگه اینجوری نشه ..یا ناراحت نشم یا اگه ناراحت شدم قضیه به یه جایی برسه.
اتفاقی که دیشب افتاد:
دیروز عصر سر یه مسیله کوچیک ازش ناراحت بودم شبش هم رفتیم مهمونی وقتی برگشتیم توی مسیر به خاطر فوتبال ترافیک بود و خیلی هم تو ماشین باهم حرف نزدیم.نه به خاطر ناراحتی عصر من ٬چون کوچیک بود٬بلکه به خاطر خستگیمون.
رسیدیم خونه ۱۲ شب بود...شوهرم گفت من خیلی سرم در میکنه میرم بیرون یه دوری بزنم بیام...من گفتم میخوای با تودوستات بری بچرخی بهونه نیار برو و اوگفت نه سرم درد میکنه و تنها میرم ...من ازش خواستم که باهاش برم علی رغم اینکه خودم اصلا حوصله نداشتم ولی اون قبول نکرد...
من هم اینقدر گریه کردم بابت این ماجراها که خوابم برد واصلا نفهمیدم کی برگشت...
واما امروز...از صبح یه کم قربون صدقم رفت و ناز کشید و... ولی حرفی از دیشب اصلا نزد..
من هم همچنان سرسنگینم باهاش ...
الان باید چجوری رفتار کنم؟
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ٬ طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم.....
ویرایش توسط yasna1990 : یکشنبه 01 تیر 93 در ساعت 12:48
علاقه مندی ها (Bookmarks)