سلام.
الان که این مطالبو مینوسیم ناراحتم و قلبم شکسته. این تاپیک http://www.hamdardi.net/thread-37894.html محرکی شد تا حرفها وسوالاتی که مدتهاست در دلم مونده رو بزنم. البته تو همون تاپیک پستی گذاشتم ولی از اونجا که دوست داشتم بیشتر درموردش بحث بشه و نظرات دوستان همدردی روبدونم فکر کردم تاپیک مستقلی ایجاد کنم. برا همین مطالب همون پست رو با کمی ویرایش واضافات! اینجا کپی میکنم. منتظر نظرات دوستان عزیز همدردی هستم.
سوالم از عنوان تاپیک گویاست. مسیله من بین دوستی وازدواجه. یه زمانی از این دوستیها با اسم عشقهای خیابانی یاد میشد و طوری تبلیغ میشد که این ازدواجا به طور حتم محکوم به شکستن. هنوزم خیلی از مشاورای مذهبی چنین جهت گیری در مورد این دوستیها دارن و در افکار مذهبیها(چه دختر و چه پسر) تاثیر گذاشته. اما خب چه بپذیریم چه نپذیریم واقعیت اینه که الان ازدواجهایی که آغازش دوستی بوده کم نیستن و هر روز هم بیشتر میشن و در بینشون ازدواجهای موفق هم کم نیستن. من هیچوقت موافق این دوستیها نبودم و در خودم توان و انگیزه این کار رو هم ندیدم. درکش برام سخت بود و الان هست که دو نفر با هم دوست باشن بدون اینکه ازدواج کنن! اگر عشقی هست چرا ازدواج نمیکنن و اگر نیس چرا دوستن! یا اینکه برام قابل درک نیست دو نفر 4 سال با هم دوست باشن و بعد راحت بگن خب ما به درد هم نمیحوریم خداحافظ! بعضی از دوستام بهم میگن دوستی خوبه از طرف شناخت پیدا میکنی خواستی ازدواج میکنی نخواستی جدا میشی! ولی من این چیزا رو نمیفهمم مگه میشه آدم به کسی علاقه نداشته باشه و مدت زیادی باهاش دوست باشه؟ مگه میشه به همین راحتی بگی حالا که به شناخت رسیدیم خداحافظ! من همه این افکار رو داشتم و دارم ولی نتیجه چی شد؟
نتیجه این شد کسی رو میشناسم که 5 سال با دختری دوست شد در حالی که نه سربازی رفته بود نه دانشگاهشو تموم کرده بود نه کار داشت . حتی پول تو جیبیشو از باباش میگرفت و الان بعد 5 سال دوستی به تازگی ازدواج کرد آنهم با دختری از خانواده بسیار سرشناس که حتی خوابشم نمیدید درحالی که الان هم کار داره هم خونه و سربازی و تحصیلشو تموم کرده و منی که به دوستی اعتقاد ندارم با شرایطی به مراتب بهتر از 5 سال پیش اون فرد دوساله منتظرم مادر محتره یک فرد مناسب برام پیدا کنه که حاضر باشه شرایط فعلی شغلی و مالی منو قبول کنه! نمیدونم متوجه حرفام شدید؟
من اگه بیام اینجا بنویسم میخوام برم خواستگاری درحالی که نه کار دارم و نه پول .سربازیم مونده و تحصیلاتمم تموم نشده چند نفر بهم میخندن چن نفر مسخره م میکنن چن نفرم میگن دیونه شدی و در مودبانه ترین حالات ممکنه مدیر محترم همدردی بیان بگن وقت ازدواج شما نیست! اما با همین شرایط میتونم برم یه دوست ختر پیدا کنم که بخاطرم نه دوسال بلکه 5 سال صبرکنه. نمیتونم؟؟
اونوقتی که خیلی روی ازدواج تمرکزداشتم برادر بزرگم منو به دوستش معرفی کرد تا شاید ایشون بتونن کسی رو معرفی کنند. وقتی باهاشون صحبت میکردم ازم درمورد شغل و پولو خونه پرسید. بعدش گفت چطور میخوایی با این شرایط ازدواج کنی. من گفتم آیا اگه بخوام میتونم با کسی دوست بشم یا نه؟ اما من نمیخوام! میخوام با همون شخص(که حاضره دوست دخترم بشه) ازدواج کنم بهش متعهد باشم در چارچوب شرع واحکام الهی باشه. بعدا به برادرم گفته بودن کسی با این شراتیط قبول نمیکنه. میدونستمم نمیتونن کاری بکنن.
آیا تاوان بازی نکردن با احساسات دختران مردم و تعهد و پاکدامنی و حرکت در چارچوب شرع و عقل باید جسم و روح خسته و ماندن از کار و تحصیل باشه؟ چرا امروز دختران (وحتی برخی خونواده ها) حاضرن فرزندانشون دنبال دوستی باشن ولی برای ازدواج هزار شرط وشروط میذارن؟ آیا دوستی راه حل شرایط فعلی جامعه ماست یا باید دنبال راه دیگه ای باشیم؟ چاره کار چیه؟ افرادی مثل من بایدچیکار کنند؟
شخصا پس از دوسال تلاش بی نتیجه خسته شدم واقعا خسته شدم و دارم آخرین تلاشهامو میکنم تا به صورت سنتی و تحت نظر خانواده ها ازدواج کنم(چون اعتقادم اینه) اما اگه این آخرین تیرمم به سنگ بخوره عطای ازدواج رو به لقایش خواهم بخشید و علی رغم میل باطنیم سمت دوستی خواهم رفت.
اگر راهی غیر این هست به من بگین.
علاقه مندی ها (Bookmarks)