به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 اردیبهشت 95 [ 13:04]
    تاریخ عضویت
    1393-12-26
    نوشته ها
    103
    امتیاز
    4,880
    سطح
    44
    Points: 4,880, Level: 44
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    934

    تشکرشده 329 در 91 پست

    Rep Power
    36
    Array

    Gadid چگونه با مجردی ام و رنج هایش سازگار شوم؟من درمانده شدم و نیاز به کمک دارم و راه حل کاربردی میخوام

    با سلام<br>من تازه واردم ولی دو سالی هست که به صورت مهمان از مطالب تالار استفاده میکنم.. و خیلی یاد گرفتم و گاهی یاداشت هم برمیداشتم...وقت های ازادم رو میومدم و تایپیک ها رو میخوندم و اینجوری سعی داشتم برای مشکل ام خودم راهی پیدا کنم ولی موفق نشدم....من دارم وارد سی و یک سالگی میشم..و  کارشناسی ارشد دارم و نزدیک دو سالی هست که شاغل شدم..دختر شاد و بیخیالی بودم و از زندگی ایم لذت میبردم..من اعتقادات مذهبی دارم و هیچ وقت سراغ دوستی با پسرها نرفتم...چون باور داشتم که درست نیست و مخصوصا وقتی میومدم و این مشکلات رو میدیدم مطمن تر میشدم که راه ام رو درست انتخاب کردم....اما  جدیدا اتفاقاتی افتاده که باعث شده خیلی کم بیارم...مثلا ازدواج های زیادی دور و برم اتفاق میوفته مخصوصا توی محیط کارم که اکثرا هم با هم چند سالی دوست بودن و الانم دارن ازدواج میکنند با هم...البته من همه اشون رو خیلی دوست دارم و ارزوی سلامتی و خوشبختی دارم..ولی این روزها انگار یه جور دلتنگی و غمی وجودم رو گرفته..مثلا تو خیابون همه دو تا دو تا....راستش من دختر مغروریم و اصلا توی ظاهرم به روم نمیارم ولی الان میبینم نکنه تا اخر تنها بمونم....من دو سه تا خواستگار داشتم که روحم بعدا از وجودشون با خیر شده اخه مامان و بابا بدون اینکه به من بگن رد کردن...  و من از فامیل میشندیم که فلانی زنگ زده بوده و منم فقط سکوت میکردم..چون من اصلا خبر نداشتم.این جند مورد هم سه سال پیش بوده..خیلی ترس ها و غم ها وجودم رو گرفته..لطفا من رو راهنمایی کنید...ممنونم

  2. 3 کاربر از پست مفید یه دختر سرگردان تشکرکرده اند .

    capitan2 (چهارشنبه 27 اسفند 93), stu (چهارشنبه 27 اسفند 93), فدایی یار (سه شنبه 26 اسفند 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام دوستم خوش اومدی.اول اسمتونو عوض کنید تا موج منفی نده

    اگه تو تالار یه چرخی بزنی متوجه میشی که این مشکل واسه خیلی از دخترا اپیدمی شده.نمیدونم پسرا تعدادشون کم شده؟تعداد پسرای مسئولیت پذیر و اهل ازدواج کم شده یا چی؟

    خلاصه اینکه شما تنها نیستید و تنها شما نیستید (عجب جمله ای گفتم)

    آخرای سال و روزای اول سال این حس میاد سراغ اکثر جوونا که چرا من تنهام چرا من همدم و همسر ندارم.باورتون نمیشه تو همین هفته ده تا از دخترای فامیلمون مزدوج شدن به حول و قوه الهیولی واسه بعضیا انگار قسمت نیست به راحتی ازدواج بکنن.من خودمو مثال میزنم درسمو از همون دوره مدرسه تا ارشد پشت سر هم و با رتبه خوب تو بهترین دانشگاه خوندم.تو بهترین ارگان دولتی و با موقعیت شغلی خوب کار میکنم.از نظر ظاهر و قد و قواره و تیپم خدا شاهده چیزی کم ندارم(ما که یاری نداریم ازمون تعریف کنه حداقل خودم از خودم تعریف کنم) ولی همچنان مجردم و جالب اینکه همه دخترای فامیل و همه دوستام ازدواج کردن و فقط یکی دو تا دوست مجرد دارم.پس کاملا حس شمارو درک میکنم.



    خودم تو تاپیکای مشابه تاپیک شما یه سری توصیه ها و حرفا زدم تا بیشتر تو معرض انتخاب قرار بگیرن مثل:شرکت تو مراسم عروسی و کلاسهای مختلف،خوش تیپ بودن،خوش رو بودن،برخورد اجتماعی خوب و خنده رو بودن،داشتن یه کوچولو آرایش ملیح و این چیزا.ولی بعدا دیدم خودم که اینارو دارم پس چرا مجردمکسایی رو تو اطراف می بینم که نه اخلاق دارن نه تیپ و قیافه ولی ببین با کیا ازدواج کردن.پس نتیجه میگیریم شانس تو مقوله ازدواج خیلی دخیله.



    پدر و مادر شما هم کار اشتباهی کردن که با وجود اینکه شما سه سال پیش، 28 سال سن داشتید و سن کمی هم نبوده خواستگارای شمارو رد میکردن.


    گفتی مغروری ولی امیدوارم این غرروت از نوع غرور خوب باشه نه غروری که با اخم و تخم همراهه چون پسرا جرئت نمی کنن بیان طرفت.تو محیط کار که کیس زیاد پیش میاد پس سعی کن خوش برخورد باشی ولی در عین حال متین و خانوم.


    امیدوارم زوده زود عروس بشی البته از نوع خوشبختش

  4. 6 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    capitan2 (چهارشنبه 27 اسفند 93), sasha (سه شنبه 26 اسفند 93), هم آوا (سه شنبه 26 اسفند 93), مصباح الهدی (چهارشنبه 27 اسفند 93), اثر راشومون (چهارشنبه 27 اسفند 93), بارن (سه شنبه 26 اسفند 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام خانم گل
    عزيزم اولا عنوان تاپيكت چرا اينقدر افسرده كننده و اسفناكه؟ خب حالا تا الان ازدواج نكردى ايشالا قراره صبر كنى يه همسر خوب نصيبت بشه، شاعر ميگه گر صبر كنى ز غوره حلوا سازى، البته ميتونى آبغوره هم بگيرى ولى حلوا شيرين تر و خوشمزه تره كه ميگن حلواى تن تنانى تا نخورى ندانى و از اين صحبتها
    ببين قبول دارم واقعا بعضى وقتها دوستى پدر مادرها دوستى خاله خرسه هست، نه از مامان من كه از سن چهارده سالگى برام جهاز جمع كرده و الان قراره چندين دست كاسه بشقاب و روتختى و روبالشى دمده ببرم خونه بخت! نه از مامان شما كه تو سن ٢٨ سالگى برداشته بدون اطلاع شما خواستگار رد كرده!
    اما تجربيات شخصى خودمو در اختيارت ميذارم، بلكه مقبول افتد، ببين با دست رو دست گذاشتن خواستگار نمياد كه نمياد، بايد همه بدونن شما قصدت واسه ازدواج جديه، پس چى كار مى كنى، از لاك خودت بيرون مياى و ميرى تو اجتماع، الان ميگى من اجتماعيم، سر كار ميرم، دانشگاه رفتم، قبول دارم ولى منظور از تو اجتماع بودن اين نيست كه از خونه بيرون برى و برى توى جمع، منظور از تو اجتماع بودن يعنى اجتماعى بودن، يعنى بگى بخندى، به خانواده و دوستانت بسپرى كه بهت فرد جديد معرفى كنن، بايد همه بدونن شما قصد ازدواج دارى، ديگه زمان قديم نيست كه تا اسم خواستگار بياد دختر قرمز شه بگه ميخوام درسمو ادامه بدم! همين اشتباهات رو كردن تو گوشمون حال و روزمون اين شده، پس با اعتماد به نفس زياد (اگر هم اعتماد به نفست كمه اداشو در بيار بلافاصله درونى ميشه، كلا اعتماد به نفس نصفش اداست) با لبخند، با حال خيلى خيلى خوش با مردم روبه رو شو، در مقابل مردها گارد نداشته باش، دليل عمده ى بى شوهر موندن دخترهاى مذهبى اينه كه در مقابل آقايون گارد دارن، يا خيلى رو ترش مى كنن، يا اصلا نگاه نمى كنن، هم كلام نميشن،اينها همه آفته، كلا اين قضيه مثل بازاريابى ميمونه، شما بايد روحياتتو، درونياتتو، سلايق و علايقتو به بقيه معرفى كنى، اونم به شكل كارآمد، بخنديد، مهربون باشيد، زندگيتون رو متعادل كنيد با آدمهاى جديد آشنا بشيد، كلاس جديد، محيط جديد و...
    از همه مهم تر، بزرگترين و مهم ترين، واقع بين باشيد، قرار نيست يكى بياد دست شمارو بگيره باهاتون مثل ملكه ها رفتار كنه، من الان با كسى قرار ازدواج گذاشتم كه اگر تا چند سال پيش يكى به من مى گفت نگين تو قراره زن اين بشى اولين سوالى كه ازش مى پرسيدم اين بود كه چى مى زنى و ساقيت كيه؟ چون من به جرات ميگم تا همين چند هفته پيش من نديده بودم اين آقا بخنده، اصلا فكر مى كردم از زنها متنفره، فكر مى كردم هركس خواستگاره بايد اول يه هفته گل بفرسته، بعدش بياد زانو بزنه، حلقه برليان تقديم كنه، همونجا آهنگ لاو استورى پخش شه تو پس زمينه، خودتو رها كن خواهرى... از زندگيت لذت ببر، دعا هم زياد بكن، به شرافتم قسم اين كارهايى كه گفتم بكنى سر يه سال مياى تاپيك مى زنى كدومو جواب كنم، كيو انتخاب كنم؟

  6. 6 کاربر از پست مفید sasha تشکرکرده اند .

    Ar@sh (چهارشنبه 27 اسفند 93), capitan2 (چهارشنبه 27 اسفند 93), هم آوا (چهارشنبه 27 اسفند 93), مصباح الهدی (چهارشنبه 27 اسفند 93), آنیتا123 (چهارشنبه 27 اسفند 93), اثر راشومون (چهارشنبه 27 اسفند 93)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم محترم.راستش نمی خوام شعار بدم....شرایطسخت شما رو نمی تونم حقیقتا کامل درک کنم ول میتونم تا حدودی حس کنم.

    منم عقاید شما رو راجب دوستی داشتم و دارم.دوستی های زیادی رو دیدم که چی مشروع بود چی نا مشروع چه خوب بودند چه بد به ازدواج ختم نشد.. و بر عکس دوستی هایی که در چارچوب عرف و شرع بود و به ازدواج ختم شد و خوشبخت شدند...

    به هر حال بهتون حق میدم... واقعا براتون ناراحت شدم... چیزی ندارم براتون جز دعا و همدردی.با ارزوی موفیت و ازدواجی موفق و تمنای صبر و تحمل از خدا .

  8. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    capitan2 (چهارشنبه 27 اسفند 93), هم آوا (چهارشنبه 27 اسفند 93)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 فروردین 97 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    8,056
    سطح
    60
    Points: 8,056, Level: 60
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 832 در 244 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام دوست خوبم خوش اومدی

    به نظر منم یک جور سر صحبتو باز کن مثلا با دوستای متاهلت بهشون با حالت خنده و شوخی (جوری که عزت نفست از بین نره) بگو بین دوستای شوهرشون اگه موقعیت مناسب

    سراغ دارن بفرستن..

    مثلا می تونی بگی ای بابا مردم دوست دارن ماهم دوست داریم.تو چه جور دوستی هستی که می دونی من قصد ازدواج دارم ولی موقعیتی رو واسم نمی فرستی

    ولی به نظر من روی ازدواج هرچی زوم کنی نتیجش برعکسه و بدتر روح و روانت اذیت میشه..تو تلاش خودتو بکن و خودتو به عنوان موقعیت ازدواج معرفی کن بقیشو به خدا

    بسپار..

    امیدوارم هرچی به صلاحت باشه اتفاق بیفته

  10. 5 کاربر از پست مفید SOGAND. تشکرکرده اند .

    Ar@sh (چهارشنبه 27 اسفند 93), capitan2 (چهارشنبه 27 اسفند 93), کامران (سه شنبه 11 فروردین 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 27 اسفند 93), امیر مسعود (پنجشنبه 28 اسفند 93)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 اردیبهشت 95 [ 13:04]
    تاریخ عضویت
    1393-12-26
    نوشته ها
    103
    امتیاز
    4,880
    سطح
    44
    Points: 4,880, Level: 44
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    934

    تشکرشده 329 در 91 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام و خیلی ممنونم که با من همدلی میکنین و این قد دلسوزانه برام مینویسین... راستش من درسته مذهبی ام ولی تیپ ام مانتویی هستم و مثل همه دخترها به ظاهرم هم میرسم یعنی همون ارایش ملایم و خوش لباس بودن..خداروشکر منم ظاهر خوبی دارم و میدونم مشکل طاهرم نیست.. و حتی باید بگم اتفاقا خیلی عادی و با احترام با جنس مخالف هم برخورد دارم و البته خب شاید نسبت به همکارهای خانم من کم جرف ترم و خیلی گرم نمیگیرم... و چیزی که همیشه من متوجه میشم اینه که اتفاقا مورد توجه قرار میگیرم ...توی محل کارم و یا دانشگاه متوجه رفتارها یو یا نگاه های خاصی بودم ولی فقط در همین حد میمونه....نمیدونم شاید بگین توهم میزنی ولی به نظرم این رو هر دختری سریع متوجه میشه...خب جتی شده که منم اون جس مثبت رو داشته باشم به شخصی ولی عملا هیج کاری نمیکنم..من الان این سوال برام پیش اومده ...چرا با وجود نشونه های علاقه مندی هیچ اقدامی نمیکنند؟ من گاهی فکر میکنم چرا پسرها با وجود علاقه داشتن باز هم کاری نمیکنند ...ببینید من مشکلم اینه ...وگرنه از نظر روابط اجتماعی در حد یه رفتار متعادل و درست رو همیشه دارم و هرگز کمان نکردم که توی رفتار و کردارم مسکلی باشه...اون غرور هم گفتم بیشتر منظورم اینه که معمولا مشکلات شخصی یا نیازهای شخصی ایم رو نمیتونم راحت بیان کنم...حتی به پدر و مادرم... و واقعا این روزها یه جورایی دلخورم از دستشون... و یه مورد دیگه متاسفانه شده که توی خیابون پسری دنبالم افتاده باشه و تقاضای اشنایی کرده باشه و منم بدون کوچکترین تردیدی سریع تر قدم برداشتم و فرار کردم یه جورایی.. حالا باز گاهی میگم نکنه باید وایمستادم و گوش میدادم لااقل چی میخواهد بگه... من نام کاربری ایم رو سرگردون نوشتم ..اخه الان واقعا همین حس های دو گانه اومده سراغم..دنبال درست و غلط ام .. لطفا بازم با همفکری و مهربونیتون با من حرف بزنید... خیلی ممنونم از لطف اتون... امیدوارم خدای مهربون دلهای همه ادم ها رو شاد کنه

    - - - Updated - - -

    این روزها خیلی دلگیرم و هی توی دلم میگم چرا بدون این که به من بگن و نظر من رو بخوان رد کردند... شاید یکی از همون خواستگارهای قبلی ایم قسمتم بوده... اصلا ملاک های من که مثل ملاک ها ی مامان و بابا نیست... شاید اگه به من اجازه داده بودن که باهاشون اشنا بشم و حرف بزنم کلی هم مناسب بودن... من حس میکنم مامان و بابا اصلا فکر نمیکنند منم یه ادم ام با همه نیازهای انسانی... بیشترین نگرانی مادرم اینه که حتما غذا خورده باشم و لباس خوب بپوشم یه وقت مریض نشم... خدا میدونه که عاشق اشون هستم و خیلی دوستشون دارم و همیشه هم احترامشون رو دارم... ولی نمیدونم چه جوری بعضی دخترها این قد راحت میتونند راجب ازدواجشون با مادرشون جرف بزنند و من نمیتونم.. مثلا برای زن دادن برادرم کلی تلاش میکنند.. و حتی منم با ذوق و تمام وجودم کمک کردم و دختر خوب معرفی کردم و خداروشکر دوست خودم شد زن داداشم و الانم خوشبختن خدارو شکر.... میدونید انگار دختر همسر نمیخواد ولی پسر حتما زن میخواد و همه باید بسیج بشن... من ناشکری نمیکنم و خوشبختی و سلامتی همه ادم ها من رو خوشحال میکنه جه برسه به اعضای خانواده ولی من حرفم اینه... خانواده من به فکر ازدواجم نیستن و معرف هم ندارم ... فامیل هم میبین و خبر دارن که مجردم .. محل کارم که فقط میشنوم فلانی خیلی دختر خوبیه و خانمه... همین و همین.. من میگم اگه یه دختر میتونه کاری کنه و قدمی برداره واسه ازدواجش اون چیه تا من انجام بدم... بهتر از این که چند سال دیگه افسرده تر و بی انگیزتر از الانم بشم... اگرم راهی و کاری نیست که از دستم بیاد ... پس چه جوری قوی کنم خودمو و ادامه زندگی ام رو به خطا نرم؟ لطفا منو راهنمایی کنید... ممنونم از لطفتون

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 فروردین 94 [ 01:39]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    589
    سطح
    11
    Points: 589, Level: 11
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 52 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط یه دختر سرگردان نمایش پست ها
    سلام و خیلی ممنونم که با من همدلی میکنین و این قد دلسوزانه برام مینویسین... راستش من درسته مذهبی ام ولی تیپ ام مانتویی هستم و مثل همه دخترها به ظاهرم هم میرسم یعنی همون ارایش ملایم و خوش لباس بودن..خداروشکر منم ظاهر خوبی دارم و میدونم مشکل طاهرم نیست.. و حتی باید بگم اتفاقا خیلی عادی و با احترام با جنس مخالف هم برخورد دارم و البته خب شاید نسبت به همکارهای خانم من کم جرف ترم و خیلی گرم نمیگیرم... و چیزی که همیشه من متوجه میشم اینه که اتفاقا مورد توجه قرار میگیرم ...توی محل کارم و یا دانشگاه متوجه رفتارها یو یا نگاه های خاصی بودم ولی فقط در همین حد میمونه....نمیدونم شاید بگین توهم میزنی ولی به نظرم این رو هر دختری سریع متوجه میشه...خب جتی شده که منم اون جس مثبت رو داشته باشم به شخصی ولی عملا هیج کاری نمیکنم..من الان این سوال برام پیش اومده ...چرا با وجود نشونه های علاقه مندی هیچ اقدامی نمیکنند؟ من گاهی فکر میکنم چرا پسرها با وجود علاقه داشتن باز هم کاری نمیکنند ...ببینید من مشکلم اینه ...وگرنه از نظر روابط اجتماعی در حد یه رفتار متعادل و درست رو همیشه دارم و هرگز کمان نکردم که توی رفتار و کردارم مسکلی باشه...اون غرور هم گفتم بیشتر منظورم اینه که معمولا مشکلات شخصی یا نیازهای شخصی ایم رو نمیتونم راحت بیان کنم...حتی به پدر و مادرم... و واقعا این روزها یه جورایی دلخورم از دستشون... و یه مورد دیگه متاسفانه شده که توی خیابون پسری دنبالم افتاده باشه و تقاضای اشنایی کرده باشه و منم بدون کوچکترین تردیدی سریع تر قدم برداشتم و فرار کردم یه جورایی.. حالا باز گاهی میگم نکنه باید وایمستادم و گوش میدادم لااقل چی میخواهد بگه... من نام کاربری ایم رو سرگردون نوشتم ..اخه الان واقعا همین حس های دو گانه اومده سراغم..دنبال درست و غلط ام .. لطفا بازم با همفکری و مهربونیتون با من حرف بزنید... خیلی ممنونم از لطف اتون... امیدوارم خدای مهربون دلهای همه ادم ها رو شاد کنه
    سلام
    من هم توی این سایت عضوم و مشکل خودمو دارم که متاسفانه هنوز حل نشده ولی امیدم به خداس
    اول اینکه در مورد مشکل با خانواده من هم که پسرم این مشکلو با خانوادم دارن اونا هم منو یه ربات میدونن برای ارضای اهدافشون یعنی باید درس بخونه فوق لیسانس بگیرم از الان گیر دادن پسر فلانی دکتراس و از این حرفا ولی با وجدو 27 سال سن هرچی در لفافه ازشون میخام یه کم به مسیله ازدواج من مهم تر فکر کنن فایده ای نداره با وجود اینکه درآمد هم کم و بیش دارم.این مشکل رو اگر راه جلی براش یافتی به ما هم بگو ولی خب این حل میشه پس:

    خواستم اینجا نظرمو بهت بدم شاید کمک کرده باشم
    شما میگی متوجه نگاه و توجه بعضی پسرها شدی توی محل کار یا دانشگاه. من بعنوان یه پسر بهت میگم بله ما پسرا به بعضی خانم ها توجه بیشتری میکنیم نسبت به بعضی های دیگه.حالا شاید به علت ظاهر جذاب تر و قاطعانه میگم که همه این نگاه ها منفی نیست خیلی دخترا با همون نگاه های اول به دل پسرا میشینن و میتونن به علاقه ختم بشن. شما میتونی تشخیص بدی که کدوم این نگاه ها از منفی هست و کدوم از روی هوس فکر نمیکنم زیاد سخت باشه. حالا بالاخره با شنناختی که از اون پسرا داری و میتونه بعضیاشونم هم رو بپسندی. من میخام یه پیشنهاد بهت بدم . میتونی جوری که عزت نفس و احترام و شخصیتت کوچیک نشه کم کم خودتو به اون پآقا نزدیک کنی مثلا د رمحل کار سعی کنی مسایل کاریتو ازش کمک بگیری البته نه خیلی زیاد که زود پر رو بشن >(قابل توجه من یه پسر هستم و دارم از طرف مقابل نگاه میکنم) میتونی کم کم بهش نشون بدی که از نظرش فرق داری البته یادت باشه اون پسری رو میگم که نگاهش فرق داره برات نه هر پسری .مطمین باش بعد از مدتی ابراز علاقه میکنه بهت.باید کم کم بهش اجازه بدی بهت نزدیک بشه.البته بار هم تاکید میکنم این کار برای پسرای پاکدامن باید انجام بشه و گرنه گرگ صفت رو خودت باید بشناسی. اینو یادت باشه پسرا درسته باید علاقمند بشن و اونا اقدام کنن ولی بعضی وقتا خیلی سفت و سخت گرفتن دخترا و بی اعتناییشون باعث میشه جرات نکنن. موفق باشی.ان شالله به هرچه میخاهی برسی
    ویرایش توسط Maxpayne : چهارشنبه 27 اسفند 93 در ساعت 00:44

  13. 5 کاربر از پست مفید Maxpayne تشکرکرده اند .

    Ar@sh (چهارشنبه 27 اسفند 93), capitan2 (چهارشنبه 27 اسفند 93), sasha (چهارشنبه 27 اسفند 93), امیر مسعود (پنجشنبه 28 اسفند 93), اثر راشومون (چهارشنبه 27 اسفند 93)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 مهر 94 [ 16:26]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    1,517
    سطح
    22
    Points: 1,517, Level: 22
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 27.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    28

    تشکرشده 57 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    متاسفانه دومورد هست منو خیلی نارحت میکنه. که بی ارتباط با تاپیک شما نیس

    اول اینکه دختر خانوما تا 22-23 سال سن دارن قصد ازدواج ندارن! نمیخوان مسئولیت قبول کنن و دوس دارن راحت باشن. وقتی که سنشون رسید نزدیک 30 تازه یادشون میفته باید ازدواج کنند و اونوقته که میگن چرا ما خواستگار نداریم. یکی نیست بگه خب شما خودت خواستگاراتو پر دادی حالا منتظر شاهزاده سوار بر اسبی. من که دلم از این دسته دخترا پره دعا میکنم همیشه مجرد و تنها بمونن تا بدونن تو این دنیا از هر دستی بدی از همون دست میگیری (به نظر میاد شما جزو این دسته نیستید)

    مسیله بعدی هم درمورد دوستی. یه زمانی از این دوستیها با اسم عشقهای خیابانی یاد میشد و طوری تبلیغ میشد که این ازدواجا به طور حتم محکوم به شکتن. هنوزم خیلی از مشاورای مذهبی چنین جهت گیری در مورد این دوستیها دارن و در افکار مذهبیها(چه دختر و چه پسر) تاثیر گذاشته. اما خب چه بپذیریم چه نپذیریم واقعیت اینه که الان ازدواجهایی که آغازش دوستی بوده کم نیستن و هر روز هم بیشتر میشن و در بینشون ازدواجهای موفق هم کم نیستن. من هیچوقت موافق این دوستیها نبودم و در خودم توان و انگیزه این کار رو هم ندیدم. درکش برام سخت بود و الان هست که دو نفر با هم دوست باشن بدون اینکه ازدواج کنن! اگر عشقی هست چرا ازدواج نمیکنن و اگر نیس چرا دوستن! یا اینکه برام قابل درک نیست دو نفر 4 سال با هم دوست باشن و بعد راحت بگن خب ما به درد هم نمیحوریم خداحافظ! بعضی از دوستام بهم میگن دوستی خوبه از طرف شناخت پیدا میکنی خواستی ازدواج میکنی نخواستی جدا میشی! ولی من این چیزا رو نمیفهمم مگه میشه آدم به کسی علاقه نداشته باشه و مدت زیادی باهاش دوست باشه؟ مگه میشه به همین راحتی بگی حالا که به شناخت رسیدیم خداحافظ! من همه این افکار رو داشتم و دارم ولی نتیجه چی شد؟
    نتیجه این شد کسی رو میشناسم که 5 سال با دختری دوست شد در حالی که نه سربازی رفته بود نه دانشگاهشو تموم کرده بود نه کار داشت . حتی پول تو جیبیشو از باباش میگرفت و الان بعد 5 سال دوستی به تازگی ازدواج کرده آنهم با دختری از خانواده بسیار سرشناس که حتی خوابشم نمیدید درحالی که الان هم کار داره خونه داره سربازی و تحصیلشو تموم کرده و منی که به دوستی اعتقاد ندارم با شرایطی به مراتب بهتر از 5 سال پیش اون فرد دوساله متظرم مادر محتره یک فرد مناسب برام پیدا کنه که حاضر باشه شرایط فغلی شغلی و مالی منو قبول کنه! نمیدونم متوجه حرفام شدید؟ من اگه بیام اینجا بنویسم میخوام برم خواستگاری درحالی که نه کار دارم و نه پول .سربازیم مونده و تحصیلاتمم تموم نشده چند نفر بهم میخندن چن نفر مسخره م میکنن چن نفرم میگن دیونه شدی و در مودبانه ترین حالات ممکنه مدیر محترم همدردی بیان بگن وقت ازدواج شما نیست! اما با همین شرایط میتونم برم یه دوست ختر پیدا کنم که بخاطرم نه دوسال بلکه 5 سال صبرکنه. نمیتونم؟ حالا شما بهم حق میدین برم دنبال دوستی؟ حق میدین حتی افرادی مثل من که اعتقادی به این دوستیها نداشتن چاره ای جز انتخاب این راه نبینن؟ یه نظرتون مشکل کار کجاس؟ مشکل جز متوقع بودن دخترا و خودنواده هاشون از خواستگار و در عین حال بی نوقعی از دوست پسر محترمه؟
    من خودم پس از دوسال تلاش بی نتیجه خسته شدم واقعا خسته شدم و دارم آخرین تلاشهامو میکنم تا به صورت سنتی و تحت نظر خانواده ها ازدواج کنم(چون اعتقادم اینه) اما اگه این آخرین تیرمم به سنگ بخوره عطای ازدواج رو به لقایش خواهم بخشید و علی رغم میل باطنیم سمت دوستی خواهم رفت.
    اگر راهی غیر این هست به منم بگین.
    موفق باشین
    ویرایش توسط sepanta1990 : چهارشنبه 27 اسفند 93 در ساعت 00:45

  15. 5 کاربر از پست مفید sepanta1990 تشکرکرده اند .

    Ar@sh (چهارشنبه 27 اسفند 93), capitan2 (چهارشنبه 27 اسفند 93), stu (چهارشنبه 27 اسفند 93), کامران (سه شنبه 11 فروردین 94), اثر راشومون (چهارشنبه 27 اسفند 93)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 فروردین 94 [ 01:48]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    963
    سطح
    16
    Points: 963, Level: 16
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    82

    تشکرشده 90 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من با خانمم تو دانشگاه آشنا شدم. سه سال تو دانشگاه باهاش هم كلاسى بودم روزى كه دلمو زدم به دريا رفتم باهاش حرف بزنم گفت من اصلا شمارو نميشناسم. شما؟ آقا اوقاتم تلخ شد كفرم در اومد، من از دورى خانم خواب و خوراك نداشتم اونوقت سركار خانم اصلا مارو نديده بود... اينهارو گفتم كه به همون نگاههاى دور و براون بيشتر توجه كنين بانو

  17. 2 کاربر از پست مفید Ar@sh تشکرکرده اند .

    capitan2 (چهارشنبه 27 اسفند 93), کامران (سه شنبه 11 فروردین 94)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 فروردین 94 [ 01:39]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    589
    سطح
    11
    Points: 589, Level: 11
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 52 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sepanta1990 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفانه دومورد هست منو خیلی نارحت میکنه. که بی ارتباط با تاپیک شما نیس

    اول اینکه دختر خانوما تا 22-23 سال سن دارن قصد ازدواج ندارن! نمیخوان مسئولیت قبول کنن و دوس دارن راحت باشن. وقتی که سنشون رسید نزدیک 30 تازه یادشون میفته باید ازدواج کنند و اونوقته که میگن چرا ما خواستگار نداریم. یکی نیست بگه خب شما خودت خواستگاراتو پر دادی حالا منتظر شاهزاده سوار بر اسبی. من که دلم از این دسته دخترا پره دعا میکنم همیشه مجرد و تنها بمونن تا بدونن تو این دنیا از هر دستی بدی از همون دست میگیری (به نظر میاد شما جزو این دسته نیستید)
    آی آی گفتی در مورد 22 23 ساله ها .اول قشنگ دل آدمو میبرن قشنگ نابودت میکنن بعد که بحث اردواج باهاشون میکنی میگن قصد ازدواج ندارم!!!!!!! من توی زندگیم سابقه 2تاشونو دارم.اولیش که برام مهم نیست اما دومی خدانکنه دعای شما درموردش مستجاب بشه ان شالله راضی بشه با خودم ازدواج کنه .هنوزم دارم براش تلاش میکنم
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ar@sh نمایش پست ها
    من با خانمم تو دانشگاه آشنا شدم. سه سال تو دانشگاه باهاش هم كلاسى بودم روزى كه دلمو زدم به دريا رفتم باهاش حرف بزنم گفت من اصلا شمارو نميشناسم. شما؟ آقا اوقاتم تلخ شد كفرم در اومد، من از دورى خانم خواب و خوراك نداشتم اونوقت سركار خانم اصلا مارو نديده بود... اينهارو گفتم كه به همون نگاههاى دور و براون بيشتر توجه كنين بانو
    خوب جناب بگو چجوری بعدش اقدام کردین به درد ما میخوره این مسیله ...

  19. 2 کاربر از پست مفید Maxpayne تشکرکرده اند .

    capitan2 (چهارشنبه 27 اسفند 93), کامران (سه شنبه 11 فروردین 94)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.