سلام دوستان
یه مختصری از مشکلاتم رو اینجا عنوان می کنم.
من 28 و همسرم 34 سالشه. شوهرم دانشجوی ارشد و کارمند و من لیسانسه و خانه دار هستم. یه دختر 15 ماهه هم داریم. حدود 4 سال میشه ازدواج کردیم. لینک تاپیک های قبلیم هست ولی بطور مختصر مشکلاتم اینه که:
پارسال عید بود که همسرم مدام خودارضایی داشت و از اونجا متوجه شدم که همجنسبازی داشته و حتی زنا هم داشته درصورتی که من باردار بودم و مدام منو تنها میذاشته. به کمک دوستان و مشاوران تالار تونستم تا حدودی احساساتم رو کنترل کنم و از بار غمم کم کنم. روابط سردی با همسرم دارم و حدود یکسالی میشه که رابطه فیزیکی و زناشویی نداشتیم. بطور کاملتر م یتونید توی تایک های قبلی دنبال کنین.
http://www.hamdardi.net/thread-29595.html
http://www.hamdardi.net/thread-30031.html
http://www.hamdardi.net/thread-31529.html
فرشته مهربان گفته بودن اول باید روی خودم کار کنم تا بتونم به زندگیم ادامه بدم. نمیدونم میتونم یا نه! من اگر تغییر هم بکنم ذهن همسرم همونه. خوب باشم یا بد همونه.
چند وقت پیش که رفته بودم سفر زیارتی با داد و بیداد بهم میگه نتونستم باهات زندگی کنم. روانیم کردی. نه راه پس دارم و نه راه پیش. نمیدونم چیکار کنم برات!!!
همه اینها درحالیه که حتی اجازه نمیده دستش رو هم بگیرم، نزدیکم نمیشه.
خسته شدم از اینهمه بی مهری. خودم هم یگه سرد شدم .
به فرشته قول داده بودم که دیگه ناله نکنم و روی خودم تمرکز کنم ولی سخته برام خیلی سخته.
نقاط ضعف خودم اینهاست (از نظر خودم):
- اعتماد بنفس ندارم خصوصا در برابر شوهرم
- از شوهرم می ترسم.
- نمیتونم باهاش صمیمی بشم. سخت میتونم کلمه ها رو کنار هم بذارم یا داستان براش تعریف کنم که ناراحت نشه.
- کمی تنبلی دارم.
- پرخاشگر شدم.
-منفعلم.
- بعضی وقتا مغرورم
- جرات نه گفتن به هیچ کس رو ندارم.
- دلم واسه همه میسوزه، زودباورم.
- زودرنجم.
دیگه یادم نمیاد. ولی توی خودم توانایی تغییر هیچکدوم رو نمی بینم. همش زندگیم شده حسرت. غصه، گریه های قایمکی
علاقه مندی ها (Bookmarks)