دختر مهربون گلم
دست خدا بالای دست باباته ، باور کن .
این وقتها ، وقتی شما کارت درسته ، وقتی شما کاری از دستت بر نمیاد ، وقتی چیزی دست تو نیست ، به خدا بسپار و خیالت تخت تخت باشه که خودش
ساربون اصلیه و میدونه چه کنه . وقتش که برسه ، اونی که باید بیاد وقتی بیاد ، خدا چنان همه چیز رو ردیف میکنه که خودت مات می مونی . مهم اینه که تو
از مسیرش خارج نشی .
ببین عزیزم
وقتی ما چیزی بخواهیم و بطلبیم و خود اسباب یا زمینه های اجابت نشدنش را فراهم نکرده باشیم و در کمال صدق و نیاز از خدا بطلبیم ، و عاجزانه بگیم
خوب وبدش رو ما نمی دونیم و آنچه می دانیم ظاهر قضیه هست و باطنش نزد تو آشکار هست ، پس می خواهم و خالصانه هم میخواهم ، اگر خیر هست و
صلاح هست ، اجابت کن . این را یقین بدان که اگر خیر و رشد تو در آن باشد او اجابت می کند و اگر نشد ، به قول بهار بدان و مطمئن باش که حکمت خیر در
کار هست . یعنی خیرش در نشدش هست .
اینها را گفتم تا بگم دختر مهربون نازنین ، با شرایطی که داری و تلاشهایی که کردی ، از تو فقط دعا کردن و به خدا توکل کردن هست و چون از
ناحیه تو کوتاهی و سهل انگاری یا سخت گیری بیجا صورت نگرفته و نمیگیره ، پس خیالت هم باید راحت باشه و با اعتماد و اطمینان به او
بسپاری .
کاروانی که بود بدرقه اش لطف خدا
به تجمل بنشیند ، به جلالت برود
تازه اونی هم که از خودش کار برمیاد نیز ، درستی عمق کارش به اینکه که تلاشش رو بکنه و نتیجه را واگذار کنه به خدا که الله ولی الذین آمنوا ، یخرجهم من
الظلمات الی النور ( به مولایت اعتماد کن که از ظلمت به نور می رساند )
تکیه برتقوی و دانش در طریقت کافریست ...................... راهرو گر صــــــــــد هــــــنر دارد توکل بایدش
|
|
|
چه رسد به کسی که اختیار کار دستش نیست ، دیگه باید با خیال راحت بسپاره به ولی اصلیش یعنی خود خدا و اعتماد کند که او هرچه بخواهد می شود ،
و هرچه او بخواهد خیر مطلق است و هیچ شری در آن راه نیست .
با این توضیح باید بگم ، نه تنها هستی ، نه درمانده ، نه در بن بست . نشنیدی که میگن در بن بست هم راه آسمان باز است ؟؟؟ یعنی در واقع
بن بست نداریم البته اگر متوکل باشیم
عزیز دلم . در باب توکل و تأثیراتش کمی بیشتر مطالعه و تدقیق داشته باش و خود را متخلق به آن کن . باور کن که دغدغه کش است و
آرامش بخش و رهایی آفرین .
خلاصه اینکه :
راه حل و کلید گره گشای تو و امثال تو « توکل » است ، نه به حرف بلکه به عمل و به اعتقاد و به دل ....... در این رابطه اگر درست یادم باشه ، تاپیکی
ایجاد کرده ام ،اگر بود لینکش را برات میگذارم .
در رابطه با ازدواج هم سعی کن در عین اینکه خواهان هستی ، اسیر این خواسته نباشی تا هر وقت خواستگاری ای به نتیجه نرسید مغموم نشوی . روال
زندگیت را با شادابی در پیش بگیر و در این مسیر اگر موقعیت مناسب هم پیش آمد و شد که استقبال می کنی . همینکه دغدغه ازدواج کردن ودیر شدنش را
نداشته باشی ، موج بیخیالی از تو صادر میشه و دریافت این موج از سوی بابات ، او را شل میکنه از سخت گیری . هرچه موج اشتیاق هرچه زودتر ازدواج
کردن در تو باشه و نگرانی و دغدغه در رابطه با آن ، همین را پدر دریافت میکند و بیشتر به لج بازی می افته و خود نمایی ( چون خود را مصدر تامین نیاز تو
می بینه و مغرور میشه )هروقت خواستگاری مطرح شد و بهت گفتند که خواستگار میخواد بیاد و ... خود را بی تفاوت نشان بده و بیخیال و پی گیری و
کنجکاوی نکن که کیه ، کی میاد و .... . البته اگر اون توکلی که میگم در تو عمیق بشه ، خود بخود همین حالت را هم پیدا می کنی . و بابات که به نظرم
روحیه به عکس عمل کردن داره ( یعنی عکس آنچه تو می طلبی و دوست داری عمل می کنه و لذا برعکس هم باید باهاشون بری . یعنی آنچه می خواهی
را به ظاهر بی تفاوت باشی و آنچه نمیخواهی را خواهان باشی ، تا او بنا به میل اصلی و پنهان تو پیش بره )
نگران نباش گلم ..... خدا بزرگه
سرچ کن جریان حبیب نجار و سلطان محمود را پیدا کن و بخوان ..... حتماً
علاقه مندی ها (Bookmarks)