به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 61
  1. #41
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 شهریور 92 [ 22:10]
    تاریخ عضویت
    1390-11-17
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    1,668
    سطح
    23
    Points: 1,668, Level: 23
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    590

    تشکرشده 585 در 180 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم منظور من این نبود که از طریق دادگاه شکایت کنی. من حتی اگر عاشقانه طرفم رو بخوام هیچ وقت این کارو با خانوادم نمی کنم

    ولی الان که به اینجا رسیدم میبینم که چقدر اتفاقاتی که افتاده ناشی از ضعف های شخصیتیه خودم بوده، چقدر کوتاه اومدم تا دختر خوبه باشم بدون فکر به این که ادم ها لازم نیست از حقوقشون بگذرن و دیگران رو خوشحال کنن تا ادم خوبه بمونن

    روی خودت کار کن، روی استقلال فکرت. از همین جا با کمی کنار کشیدن خودت از خانواده بفهمون که از این وضع ناراحتی. لازم نیست هی حرف بزنی، توضیح بدی، با رفتارت نشون بده، حرف از مستقل شدن و جدا شدن از خانواده و روی پای خودت بودن بزن، برای آینده پس انداز کن و هدفت استقلال باشه.

    شما باید با رفتارت نشون بدی که از این وضعیت خسته ای و می خوای تغییر کنی و این تغییرو از چیزای کوچیک شروع کن

    کاری کن که 10 سال دیگه حسرت زمان از دست رفته رو نخوری، این زندگی شماس، برای ساختنش به شکلی که می خوای خیلی تلاش کن، نشین ببین پدر چه فکری می کنه، چی میگه. با احترام به اونها، کار خودت رو بکن.

    من تا حدی موفق بودم با این کارها
    شادی از خرد عاقل تر است

  2. 3 کاربر از پست مفید mr6262 تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (چهارشنبه 12 تیر 92), دختر مهربون (سه شنبه 11 تیر 92), شیدا. (چهارشنبه 12 تیر 92)

  3. #42
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اردیبهشت 03 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1391-6-06
    محل سکونت
    تهــــران
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    12,597
    سطح
    73
    Points: 12,597, Level: 73
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 253
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,016

    تشکرشده 2,385 در 431 پست

    Rep Power
    62
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر مهربون نمایش پست ها
    امید، ترانه خیلی ازتون ممنونم

    ترانه جان، حرفای پسره در مورد قبول نکردن مهریه منطقی بوده.
    من اون منطق رو قبول دارم

    اصلاً این مورد به کنار
    من خودم نظرم مهم نیست و نبوده؟
    پدرم هم میدونست نظرم چیه.

    مثل پوست خیار با آدم و نظرش رفتار میکنه!!
    نظرتو اگه مستقیم بگی تاثیر نداره!!
    این نوع رفتار پدرت موقع حرف زدن برام خیلی قابل لمسه!!ای کاش میشد تو یه چیز خوب با هم همدرد بودیم.مثلا تو محبت والدینمون و استقلال داشتن و...:d
    چیزایی که بهار گفت خوب بود.درسته رفتارت با پدرت یه دفعه ای بوده ولی همون هم پوئن منفی برات حساب شده!!
    شاید بهتر بود اصرار نمیکردی و تلاشی برای متقاعد کردنش نمیکردی و....
    به هر حال هیچ کدوممون نمیتونیم بگیم باباتو چه جوری تغییر بده و محبوریم دنبال ایراد تو رفتار تو بگردیم!!بازم سعی کن رفتارات در مورد این خواستگارو بیشتر زیر ذره بین ببری و ایراداتتو تو مورد بعدی برطرف کن
    در مورد بقیه خواستگارات هم نذار به چهار ماه برسه و بعده دو ماه حرف مهریه و اینجور مسائل اختلاف ایجاد کن رو بیار وسط و بذار اگه قراره تموم شه همون موقع تموم شه
    موفق باشی
    ویرایش توسط taraneh89 : سه شنبه 11 تیر 92 در ساعت 23:50

  4. 5 کاربر از پست مفید taraneh89 تشکرکرده اند .

    reihane_b (چهارشنبه 12 تیر 92), مسافر زمان (چهارشنبه 12 تیر 92), بهار.زندگی (چهارشنبه 12 تیر 92), دختر مهربون (سه شنبه 11 تیر 92), شیدا. (چهارشنبه 12 تیر 92)

  5. #43
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array


    دختر مهربون گلم


    دست خدا بالای دست باباته ، باور کن .

    این وقتها ، وقتی شما کارت درسته ، وقتی شما کاری از دستت بر نمیاد ، وقتی چیزی دست تو نیست ، به خدا بسپار و خیالت تخت تخت باشه که خودش

    ساربون اصلیه و میدونه چه کنه . وقتش که برسه ، اونی که باید بیاد وقتی بیاد ، خدا چنان همه چیز رو ردیف میکنه که خودت مات می مونی . مهم اینه که تو

    از مسیرش خارج نشی .

    ببین عزیزم

    وقتی ما چیزی بخواهیم و بطلبیم و خود اسباب یا زمینه های اجابت نشدنش را فراهم نکرده باشیم و در کمال صدق و نیاز از خدا بطلبیم ، و عاجزانه بگیم

    خوب وبدش رو ما نمی دونیم و آنچه می دانیم ظاهر قضیه هست و باطنش نزد تو آشکار هست ، پس می خواهم و خالصانه هم میخواهم ، اگر خیر هست و

    صلاح هست ، اجابت کن . این را یقین بدان که اگر خیر و رشد تو در آن باشد او اجابت می کند و اگر نشد ، به قول بهار بدان و مطمئن باش که حکمت خیر در

    کار هست . یعنی خیرش در نشدش هست .

    اینها را گفتم تا بگم
    دختر مهربون نازنین ، با شرایطی که داری و تلاشهایی که کردی ، از تو فقط دعا کردن و به خدا توکل کردن هست و چون از

    ناحیه تو کوتاهی و سهل انگاری یا سخت گیری بیجا صورت نگرفته و نمیگیره ، پس خیالت هم باید راحت باشه و با اعتماد و اطمینان به او

    بسپاری .


    کاروانی که بود بدرقه اش لطف خدا

    به تجمل بنشیند ، به جلالت برود


    تازه اونی هم که از خودش کار برمیاد نیز ، درستی عمق کارش به اینکه که تلاشش رو بکنه و نتیجه را واگذار کنه به خدا که الله ولی الذین آمنوا ، یخرجهم من

    الظلمات الی النور ( به مولایت اعتماد کن که از ظلمت به نور می رساند )


    تکیه برتقوی و دانش در طریقت کافریست ...................... راهرو گر صــــــــــد هــــــنر دارد توکل بایدش


    چه رسد به کسی که اختیار کار دستش نیست ، دیگه باید با خیال راحت بسپاره به ولی اصلیش یعنی خود خدا و اعتماد کند که او هرچه بخواهد می شود ،

    و هرچه او بخواهد خیر مطلق است و هیچ شری در آن راه نیست .

    با این توضیح باید بگم ،
    نه تنها هستی ، نه درمانده ، نه در بن بست . نشنیدی که میگن در بن بست هم راه آسمان باز است ؟؟؟ یعنی در واقع

    بن بست نداریم البته اگر متوکل باشیم


    عزیز دلم . در باب توکل و تأثیراتش کمی بیشتر مطالعه و تدقیق داشته باش و خود را متخلق به آن کن . باور کن که دغدغه کش است و

    آرامش بخش و رهایی آفرین .



    خلاصه اینکه
    :

    راه حل و کلید گره گشای تو و امثال تو « توکل » است ، نه به حرف بلکه به عمل و به اعتقاد و به دل ....... در این رابطه اگر درست یادم باشه ، تاپیکی

    ایجاد کرده ام ،اگر بود لینکش را برات میگذارم .

    در رابطه با ازدواج هم سعی کن در عین اینکه خواهان هستی ، اسیر این خواسته نباشی تا هر وقت خواستگاری ای به نتیجه نرسید مغموم نشوی . روال

    زندگیت را با شادابی در پیش بگیر و در این مسیر اگر موقعیت مناسب هم پیش آمد و شد که استقبال می کنی . همینکه دغدغه ازدواج کردن ودیر شدنش را

    نداشته باشی ، موج بیخیالی از تو صادر میشه و دریافت این موج از سوی بابات ، او را شل میکنه از سخت گیری . هرچه موج اشتیاق هرچه زودتر ازدواج

    کردن در تو باشه و نگرانی و دغدغه در رابطه با آن ، همین را پدر دریافت میکند و بیشتر به لج بازی می افته و خود نمایی ( چون خود را مصدر تامین نیاز تو

    می بینه و مغرور میشه )هروقت خواستگاری مطرح شد و بهت گفتند که خواستگار میخواد بیاد و ... خود را بی تفاوت نشان بده و بیخیال و پی گیری و

    کنجکاوی نکن که کیه ، کی میاد و .... . البته اگر اون توکلی که میگم در تو عمیق بشه ، خود بخود همین حالت را هم پیدا می کنی . و بابات که به نظرم

    روحیه به عکس عمل کردن داره ( یعنی عکس آنچه تو می طلبی و دوست داری عمل می کنه و لذا برعکس هم باید باهاشون بری . یعنی آنچه می خواهی

    را به ظاهر بی تفاوت باشی و آنچه نمیخواهی را خواهان باشی ، تا او بنا به میل اصلی و پنهان تو پیش بره )


    نگران نباش گلم ..... خدا بزرگه


    سرچ کن جریان حبیب نجار و سلطان محمود را پیدا کن و بخوان ..... حتماً




    ویرایش توسط فرشته مهربان : چهارشنبه 12 تیر 92 در ساعت 10:03

  6. 10 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Aram_577 (چهارشنبه 12 تیر 92), hadieh (چهارشنبه 12 تیر 92), reihane_b (چهارشنبه 12 تیر 92), taraneh89 (چهارشنبه 12 تیر 92), نازنین آریایی (چهارشنبه 12 تیر 92), مسافر زمان (چهارشنبه 12 تیر 92), بهار.زندگی (چهارشنبه 12 تیر 92), دختر مهربون (چهارشنبه 12 تیر 92), راحیل خانوم (دوشنبه 24 تیر 92), شوکا (چهارشنبه 12 تیر 92)

  7. #44
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    روزی سلطان محمود بر لب ایوان بارگاه خود قدم می زد.زن زیبایی دید.یک دل نه صددل عاشق زن شد. به پیرزن مکاری دستور داد که به فلان خانه برو وببین شوهر آن زن زیبا کیست؟

    پیرزن لباس گدایی پوشید وپرسان پرسان خودش را به در خانه ی آن زیبا رسانید وکم کم سر حرف را باز کرد وفهمید که شوهر آن زن نجار است.

    به قصر برگشت وماجرا را برای سلطان محمود تعریف کرد وانعام خوبی گرفت.

    فردای آن روز ،سلطان محمود فرستاد نجار را به قصر آوردند.

    سلطان محمود گفت:"تو از میان این سه کاری که می گویم یکی را باید قبول کنی،یاسرت را از تنت جدا کنم ،یا زنت را طلاق دهی ویا از جو صد عدد چوب یک گزی درست کنی؟"

    نجاربیچاره کمی فکر کرد وگفت:"با جو چوب درست می کنم."

    سلطان محمود گفت:"سه روز مهلت داری> اگر نتوانستی سرت مال دارست و مالت مال شاه "

    نجار بیچاره ناراحت وغمگین به خانه رسید،زنش پرسید :"ای مرد ،چرا افسرده ای؟"

    نجار آنچه را بر او گذشته بود برای زنش نقل کرد.

    زن فهمید قضیه از چه قرارست. به شوهرش گفت:"ای مرد ،تو کدام شرط را قبول کردی؟"

    نجار گفت:"قبول کردم که از جو چوب درست کنم."

    زن شوهرش را دلداری داد وگفت:"ای مرد غصه نخور. خدا از سلطان محمود بزرگتره"

    روز بعد نجار مشغول شد بلکه بتواندیک چوب هم که شده از جو درست کند. اما هرچه کرد نتوانست ،تا روز سوم رسید.

    مرد منتظر بود قاصدی بیاید و او را ببرد وزن هم مرتب شوهرش را دلداری می داد و می گفت:

    "نترس خدا از سلطان محمود بزرگتر است"

    درهمین اثنا صدای در بلند شد.زن رفت دم در،دید قاصدی آمده دنبال شوهرش ومی گوید:

    "نجار کجاست؟ فوری باید بیاید به قصر و تابوتی برای سلطان محمود بسازد،سلطان محمود دیشب مرده است."

    زن با خوشحالی آمد وخبر را به شوهرش داد وگفت:"ای مرد،نگفتم خدا از سلطان محمود بزرگتراست؟ بلندشو و برو برای سلطان محمود تابوت بساز."



    منبع:تمثیل ومثل،جلد2،ص95
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  8. 8 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    omid65 (چهارشنبه 12 تیر 92), reihane_b (چهارشنبه 12 تیر 92), taraneh89 (چهارشنبه 12 تیر 92), فرشته مهربان (چهارشنبه 12 تیر 92), نازنین آریایی (چهارشنبه 12 تیر 92), مسافر زمان (چهارشنبه 12 تیر 92), بهار.زندگی (چهارشنبه 12 تیر 92), راحیل خانوم (دوشنبه 24 تیر 92)

  9. #45
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array




    ویرایش توسط فرشته مهربان : چهارشنبه 12 تیر 92 در ساعت 08:06

  10. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    reihane_b (چهارشنبه 12 تیر 92), taraneh89 (چهارشنبه 12 تیر 92), نازنین آریایی (چهارشنبه 12 تیر 92), دختر مهربون (چهارشنبه 12 تیر 92)

  11. #46
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    ویرایش توسط فرشته مهربان : چهارشنبه 12 تیر 92 در ساعت 09:36

  12. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    taraneh89 (چهارشنبه 12 تیر 92), دختر مهربون (چهارشنبه 12 تیر 92)

  13. #47

  14. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    taraneh89 (چهارشنبه 12 تیر 92), دختر مهربون (چهارشنبه 12 تیر 92)

  15. #48
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دختر مهربون،

    خیلی ناراحت شدم، واقعیتش من تمام مدت امیدوارم بودم که این اختلاف عقیده در مورد مهریه، مشکل جدی ای ایجاد نمی کنه...

    اما الان فکر می کنم قطعا در این اتفاق هم خیری بوده...

    مثلا فرض کن همسرت سال دیگه پیدات کنه... اونوقت این اتفاق از دو جهت خوب بوده...

    اول اینکه پدرت تو رو به یه پسر اشتباهی نداد!

    دوم اینکه این اتفاق براش تجربه شد و احتمال اینکه سال دیگه (یا ماه دیگه) برخورد منعطف تری داشته باشه، بیشتره... چون اون هم قلبا دلش می خواد دخترشو عروس کنه...

    می دونم الان شنیدن این حرفا خوشحالت نمی کنه... اما باید فکرامو می نوشتم که بدونی برام مهم هستی...

    برات بهترین ها رو آرزو می کنم عزیزم...

    من حس می کنم به زودی تو این تالار کلی جشن عروسی داشته باشیم... تو، بهار، ریحانه، ترانه، ام آر، امید، bird و غیره...

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : چهارشنبه 12 تیر 92 در ساعت 12:44

  16. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    omid65 (چهارشنبه 12 تیر 92), reihane_b (چهارشنبه 12 تیر 92), taraneh89 (چهارشنبه 12 تیر 92), دختر مهربون (چهارشنبه 12 تیر 92), راحیل خانوم (دوشنبه 24 تیر 92)

  17. #49
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    بچه ها، من الان باید چه رفتاری با پدرم داشته باشم؟

    باهاش حرف بزنم؟ (که نمیتونم)
    جلو چشمش باشم؟ (که چون حال حرف زدن ندارممثل یه مرده متحرک خواهم بودالبته دوست ندارم جلو چشمم باشه پس نمیشه)
    عادی رفتار کنم؟ (که از این به بعد براش توهین به من و ندیده گرفتن من براش راحت باشه؟ )

    هر چند، هر کاری کنم هیچ اثر مثبتی نخواهد داشت

    متنفرم از اینکه بعد از یه مدت به خودش اجازه میده خیلی عادی با آدم برخورد کنه انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ کار منفی ای انجام نداده
    دلم میخواد تا آخر عمرم تو اتاق بمونم.

    بعد هی بگید چرا دادگاه ذهنی میسازی! وقتی تو دنیای واقعی زورم بهش نمیرسه، وقتی حرف حق من 2 زارم نمی ارزه ولی حرف ناحق اون همیشه به کرسی میشینه، دادگاه ذهنیم برام لذت بخش نباشه؟

    از دیشب اومدم تو اتاقم
    نه شام خوردم نه ناهار نه صبحونه. ولی این کارا تاثیری روی پدرم نمیذاره اگه اینجوری هستم بخاطر متنبه شدن پدرم نیست.
    برای اینکه حالت تهوع دارم نمیتونم چیزی بخورم.
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  18. 2 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    omid65 (چهارشنبه 12 تیر 92), taraneh89 (چهارشنبه 12 تیر 92)

  19. #50
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 مرداد 94 [ 18:26]
    تاریخ عضویت
    1392-1-19
    نوشته ها
    181
    امتیاز
    2,578
    سطح
    30
    Points: 2,578, Level: 30
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    395

    تشکرشده 383 در 145 پست

    Rep Power
    30
    Array
    دختر مهربون من یه سوال از شما دارم
    شما مدام از لجبازی و رفتار بد پدرت میگی
    میخوام بدونم آیا اختلاف نظر شما درباره این خواستگار فقط منحصر به مهریه بوده؟
    یعنی پدر شما هم این خواستگار رو مورد مناسبی برای شما دیدن ولی با این وجود سنگ اندازی کردن؟
    یا محل اختلاف شما جای دیگریه و ایشون مهریه رو بهانه کردند؟
    در کل نظر پدر شما درباره این خواستگار چی بوده؟(به جز بحث مهریه)

  20. کاربر روبرو از پست مفید saraamini تشکرکرده است .

    دختر مهربون (چهارشنبه 12 تیر 92)


 
صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میل به ازدواج در کنار ترس از آن ، راه حل چیست ؟
    توسط یه آدم در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 تیر 94, 15:02
  2. همسرم پشت من نیست
    توسط hamdard20 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 مرداد 93, 09:00
  3. چک لیست بهداشت روانی = چک لیست مسلمانی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن دین و روانشناسی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 خرداد 93, 03:00
  4. در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
    توسط مو طلایی در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 مرداد 90, 10:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.