به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 اردیبهشت 93 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1393-2-13
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    61
    سطح
    1
    Points: 61, Level: 1
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    من و خواستگارم هر دو قبلا یکی دیگه رو دوست داشتیم (سر در گمم)

    سلام
    خیلی خوشحالم که با سایت شما آشنا شدم
    سه سال پیش یکی از همکلاسی هام از من خواستگاری کرد. که تقریبا هم قد بودیم و چون لاغر بودند از من کوتاه تر دیده می شدند و در کل ظاهر خوشایندی نداشت.
    من بدون مشورت خانوادم جواب منفی دادم.بعدها که خونوادم فهمیدن از دستم ناراحت شدن و کلی دعوا که چرا سرخود......
    یکسال همینطوری گدشت زمین و زمان به من گفتن ظاهر ملاک نیست و...
    دوستانم دوستان ایشون خانواده استادمون....که اون تو رو خیلی دوست داره اشتباه میکنی و...
    خلاصه منم یواش یواش نرم شدم تا اینکه کمی عاشق شدم.بعد باهم رابطه داشتیم و این مدت دوست داشتنم بیشتر میشد . تا اینکه استادمون پیشنهاد داد با خونواده ها مظرح کنیم. وقتی اومدن خواستگاری خانوادم شدیدا مخالفت کردن .من هم وقتی خونوادشون رو دیدم یکم تردید کردم
    من توی فامیل کوتاه ترین قد رو دارم 165. ایشون بلندترین تو فامیلشون بودند166
    با وجود اصرار های ایشون من گفتم نمیتونم با خانوادم بجنگم و ...
    بعد از رفتن به مشاوره .آقای مشاور پیشنهاد دادن که ما بفکر هم نباشیم. و بمن گفتن شما خودتون رو از نظر عاطفی کنترل کردید.الان یکساله که ارتباطی نیست و من بسختی با این موضوع کنار اومدم.
    حالا قسمت جالب ماجرا
    یکی از آشناهای ما همکلاسی ما بود و دوست صمیمی این آقا، این آشنای ما یکبار از من خواست که بادوستم صحبت کنم نظرشو راجب اون بدونم.که دوستم بخاطر شرایط خانوادش اصلا حاضر نشد تلفنی صحبت کنه.بعد ها هم از آقای عاشق شنیدم که گویا یه دختر دیگه رو میخواسته و خانواده مخالف بودن.از جزییاتش خبر ندارم. این آقای عاشق هم با آشنای ما راجب من حرف زده بود قرار گذاشته بودن پدر ایشون برای وساطت با پدرم صحبت کنن که من قبول نکردم.نمیدونم که عاشق چقد از ماجرای ما برای آشنا گفته بوده
    حالا آشنا اومده خواستگاری من و تمام اعضای خانواده راضین
    ایشون سرباز هستند و همزمان کار نیمه وقت هم انجام میدن. نظر خانوادشون اینه که هشت ماه نشون بمونم بعد عقد کنن.
    هنوز با خودشون صحبت نکردم . و نمیدونم اصلا چی باید بپرسم
    خواهش میکنم سریع تر راهکار بدید.دو روز دیگه باید باهاشون حرف بزنم

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا عنوان را بر اساس مشکلي که داريد تغيير بديد.

    دوستان تا وقتي عنوان گوياي مشکل کاربر نيست از گذاشتن نظرات خود داري کنيد

    کاربر گرامي لطف کنيد از طريق تماس با ما (بالاي سايت) يا پايين کادر روي مثلث مشکي(کنار کلمه تشکر) کليک کرده و عنوان مناسب را به مديريت سايت اطلاع دهيد با سپاس

    اينکار سه تا حسن داره يکي اينکه مديران و مشاورين سايت به تاپيک شما سر ميزنن
    دوم اينکه شما با فکر کردن و متمرکز کردن افکار خودتان دليل اصلي مشکل خود را بيان ميکنيد اينجوري متوجه مي شويد واقعا مشکل شما چيست و خودش خيلي به شما در حل جواب کمک ميکند
    و دليل سوم با مشخص شدن دقيق مشکل کاربران سايت بهتر مي توانند شما را راهنمايي کنند

    - - - Updated - - -

    ببخشید اینو میپرسم الان مشکل چیه؟

    در مورد سن خودتان و شخصیت خودت و سن طرف مقابل و شناختی که ازش دارید بنویسید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  3. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    sevda_sa (شنبه 13 اردیبهشت 93), toojih (جمعه 26 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 بهمن 94 [ 01:16]
    تاریخ عضویت
    1392-7-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    2,623
    سطح
    31
    Points: 2,623, Level: 31
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 271 در 111 پست

    Rep Power
    29
    Array
    همکلاسی اولش خواستگاری کرد شما ردش کردی بعد خانواده ات گفتن چرا رد کردی بعد دوباره باهاش ارتباط گرفتی بعد که اومد خواستگاری خانواده ات رد کردن؟! اینهمه شما رو تحت فشار گذاشتن که ظاهر اهمیت نداره و این حرفا بعدش خودشون ردش کردن؟!

  5. 2 کاربر از پست مفید Aminn تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 13 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  6. #4
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    با سلام

    لطفاً به گونه ای که خاله قزی گفتند عنوان مناسب ارسال کنید تا جایگزین شود و سپس تاپیک شما باز شود



    با تشکر





  7. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 اردیبهشت 93 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1393-2-13
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    61
    سطح
    1
    Points: 61, Level: 1
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون از راهنمایتون جناب خاله قزی
    دقیقا مشکل من اینه که ایشون با فردی که من قبلا دوسش داشتم ، دوست صمیمی هستند و من دقیقا نمیدونم تا چه حد از ارتباط ما خبر دارن، یا باید با ادوستشون قطع رابطه کنند. یا اینکه ارتباطشون ادامه داشته باشه که من در این حالت با شرایط سختی روبرو هستم

    چند تا سوال هم دارم نمیدونم مطرح کردنش لازم هست یا خیر
    1. اینکه حرف زدن در مورد گذشته همدیگر مفید هست؟
    2. اگر ایشون راجب رابطه من سوال کردن ،من چجور جوابشون رو بدم، آیا من هم راجب ارتباط ایشون سوال بکنم؟
    3. خیلی دوست دارم بدونم تصمیم خودشون بوده یا پیشنهاد از طرف خانواده مطرح شده
    ضمنا این هم بگم قبلا برای برادر بزرگشون خواستگاری من اومده بودند ، که چون دیپلم بودند جواب منفی دادم
    همون موقع همه گفتن ای کاش برای پسر کوچیکشون میومدن !!
    یه مشکل اساسی هم دارم نمیدونم باید از کجا شروع کنم چه سوالایی ازشون بپرسم. یک هفته تو شوک بودم وقتی شنیدم. یه خصیصه اخلاقی هم دارم که وقتی خحالت می کشم کلا میخندم هر کاری هم می کنم نمیتونم کنترل کنم
    ایشون 6ماه ازمن بزرگتر هستند، من همیشه دوست داشتم اختلاف سنیم یک تا سه سال باشه
    اخلاقشون رو همه خانوادم تایید میکنن، تقریبا 6ساله همدیگرو میشناسیم، با برادرم هم یه مدتی رفت و امد داشتن تا اینکه ایشون رفتن سربازی.
    خانواده کم جمعیتی هستند و خیلی هم خوبن
    ایمان هر دو خانواده در یک سطحه
    تحصیلات هم که یکی هستیم ، هم رشته
    ایشون سر به زیر هستند و در طول دانشگاه من ندیدم که با یه دختر صحبت کنن، عوضش من با همه همکلاسی هام حرف میزدم الا ایشون
    تو دانشگاه سلام کردنمون به سبک جومونگ بود

    با اینکه وضعیت مالی خانوادشون خوب هست اما از ابتدا مشغول به کار بودند. الان هم صبح ها سر کار هستند و بعدش سربازی
    سرمایه هم تا حدودی دارن و اپارتمان هم پدرشون به هر دوتا پسرشون تقدیم می کنندیه پرشیا صفر هم داره

    من هم بعد از ماجرایی که برام پیش امد خیلی تغییر کردم. قبلا دختر مغرور و لوسی بودم اما الآن بینهایت با گذشت شدم و گاهی هم عصبانی میشم.سرم به زندگی خودم مشغوله شدیدا قصد ادامه تحصیل دارم
    بعد از اون اتفاق یه مدتی اصلا خواستگار قبول نمی کردم ، تقریبا از قبل از عید نظرم عوض شد
    یه مسئله ای هم هست قصد ایشون اینه که 7 الی 8 ماه نشون بمونم بدون عقدو نامزدی تا خدمتشون تموم شه
    من خیلی با این قضیه موافق نیستم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aminn نمایش پست ها
    همکلاسی اولش خواستگاری کرد شما ردش کردی بعد خانواده ات گفتن چرا رد کردی بعد دوباره باهاش ارتباط گرفتی بعد که اومد خواستگاری خانواده ات رد کردن؟! اینهمه شما رو تحت فشار گذاشتن که ظاهر اهمیت نداره و این حرفا بعدش خودشون ردش کردن؟!
    بله بیشترین ضربه رو هم خونوادم به من زدن.
    هرچند که من وانمود کردم که اون فقط یه خواستگاره، اما به سختی فراموش کردم.
    فراموش که نه کمرنگ شده

  9. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب اول برسیم به معیارها برای شما لینک یمزارم حتما مطالعه کنید.


    انتخاب و خواستگاری

    معیارهای ازدواج

    و همینطور تایپیک های بانو مصباح الهدی بسیار کمک کننده هستش(فوق اخصص در ضمینه خواستگار شناسی)

    آیا من در ازدواج سخت گیرم؟(چقدر از معیارهام باید کوتاه بیام؟)

    آیا من در ازدواج سخت گیرم 2(می خوام بعضی معیارهایم را تعدیل کنم)

    نحوه سوال پرسیدن در جلسه خواستگاری

    مسئله دوم:اینه یکم اوضاع پیچ در پیچ شده.چون دوست صمیمیش هم هست بدتر بعدها مسلما یکمقدار شما اذیت میشید.من میگم با یان آقا صحبت کنید ببینید اصلا معیارهای شما همخوانی دارند مورد قبول شماست.
    واقعا گیج شدم نمیدونم چی بگم در این مورد خاص!!!

    بستگی داره ببینی خودت آیا ایشونو فراموش کردی و حسی بهش نداری یا میتوانید فراموشش کنید بطور کامل بصورتی که بعدها به زندگی مشترکتان آسیب وارد نشه.
    ولی فعلا مقالات را بخوان و معیارهایی که برات پررنگتره در اولویت قرار بده
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 اردیبهشت 93 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1393-2-13
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    61
    سطح
    1
    Points: 61, Level: 1
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جناب خاله قزی تاپیک هایی که لینک دادین خوندم
    من همیشه پای صحبت های آقای دهنوی میشستم و صحبتهاشون رو یادداشت می کردم. و کارگاه های دکتر فرهنگ هم شرکت کردم و کامل یاد گرفتم
    همیشه به دوستان مشاوره ازدواج دادم و معمولا موفق هم شدند حتی یکی از دوستانم من مخالفت کردم اما ایشون ازدواج کردن و الان دقیقا بخاطر همون دلایل من در حال جدایی هستن
    اما شرایط خودم رو نمیتونم مدیریت کنم ، گنگم
    یک جلسه باهاشون صحبت کردم و معیارهام رو بررسی کردم خوب یه سریش که مشخص بود اونهاییکه مجهول بود رو بررسی کردیم
    ایشون مخالفتی نداشتند، و با ادامه تحصیل من و اشتغالم موافق بودند.حتی محیط کارم رو هم شرح دادم

    فقط یه مشکلی : من حین صحبت متوجه شدم که ایشون تیک عصبی روی یک چشمشون دارن ، وقتی با خانوادم صحبت کردم فهمیدم میدونستن و به من چیزی نگفتن
    اولش خیلی ناراحت شدم کلی هم گریه کردم ، و بهشون گفتم باید بمن میگفنتید
    خواهرم گفتن قبلا مادرشون گفتن که خوب شدن .
    خلاصه خیلی ناراحتم

    حالا مادرم می گن از نظر ایشون مشکلی نداره ، کلا مادرم خیلی خوشش اومده
    چهرش هم خیلی عوض شده بود تو دانشگاه بهتر بود خواهرم گفت سربازی اینجوریش کرده، بعد از دو ماه آموزشی خیلی چهرش عوض شده بود . یزد خدمت کرده

    گفتن دیر عصبانی میشن ، همیشه فکر می کردم اونایی که تیک دارن آدمای عصبی هستن

    گفتن دو سال بوده که به من فکر می کردن و نظر خانوادشون هم رو من بوده ، حالا اومدن خواستگاری در صورت پذیرفتن من حداقل 6 ماه نشون کنن بعد برای مراسم عقد و نامزدی اقدام کنن

    اصولا من سختمه با کسی که تیک داشته هم صحبت بشم
    دوران مدرسه دوستم پلک هاشو تند میزد و دوران دانشجویی هم همکلاسیم تیک روی شونه هاش داشتن، و من احساس راحتی نمیکردم و سختم بود
    واقعا موندم

  11. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو sevda

    اتفاقا منم با شما موافقم داشتن تیک مخصوصا توی چشم خیلی خیلی خیلی مشکل بزرگیه مخصوصا در آینده وقتی ازدواج کردید خیلی بزرگتر میشه

    شما یه لطفی به خودت و به ما بکن .
    خواهشا اول بشین قشنگ قشنگ موضوع اون پسر قبلی که باهاش بودی را در خودت حل کن ببین میتوانی فراموشش کنی بعدی به خواستگارات فکر کن

    البته اینم هست اگه به دلت نمیشینه بدون بعد ازدواجم به دلت نمیشینه.ولی قبلش مسئله قبلی با اون پسرو کامل حل تا حلش نکردی اجازه نده خواستگار بیاد
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    sevda_sa (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 اردیبهشت 93 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1393-2-13
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    61
    سطح
    1
    Points: 61, Level: 1
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جناب خاله قزی بسیار تشکر

    تقریبا از یه ماه قبل از عید اجازه دادم خواستگار بیاد، یعنی قبلش که میومد من اصلا فکر نمیکردم و همیشه از مادر و خواهرش ایراد می گرفتم و اجازه نمیدادم پسر بیاد
    اما تکلیف خودمو روشن کردم، یک ماه پیش مجددا واسطی با من تماس گرفت که اجازه بگیرن دوباره بیان خواستگاری و من اصلا قبول نکردم.

    عرض کردم خدمتتون فراموشی خیلی برام سخت بود اما با رفتن به مشاوره و زمان دادن به خودم تا حدودی (کمی بیشتر از تاحدودی) برام عادی شده
    نمیتونم دقیق بگم که کامل از یادم رفته ، اما روزی یکبار حداقل یادش میفتادم.
    البته الان که سر کار میرم و دغدغه فکری زیادی دارم خیلی کم پیش میاد که یاد کنم، مگر اینکه بحثای خاصی بشه

    مشکل من الآن این خواستگاره که به شدت خانوادم راضین . من ....
    من اگر میدونستم این مشکل هست اصلا اجازه نمی دادم بیان، با خانوادم چه کنم؟ چرا از من مخفی کردن؟ وقتی ازشون پرسیدم متوجه شدم که همه باهم راجب این موضوع بحث کردن
    نمیدونم کی حرف زدن که من نشنیدم ،

    من رفتار خانوادم روو نمیتونم توجیه کنم، بهم میگن یادته به کی میخواستی بله بگه ؟ یادت بیار !!!!!!
    اینکه همه چیش از اون بهتره فقط یه مشکل

    البته منم تیرویید خود ایمن دارم یعنی نوع ضعیف کم کاری تیرویید، ولی با دکترم مشورت کردم گفتن هیچ مشکلی تو زندگی زناشویی نخواهی داشت

    نمیدونم چجور بهشون جواب منفی بدم که رابطه خانواده ها بهم نخوره
    خواهرم عروس خاندان اوناس، خیلی خانواده متشخصی دارن

    بخاطر خونوادم از خیلی از خواسته هام گذشتم، فقط به خاطر مادرم ، نخواستم باهاش مخالفت کنم ، نخواستم باهاش بحث کنم، سرش داد بزنم

    گذشتم گذشتم گذشتم

    اما اونا
    هیچ کدومشون راضی نیستن من رد کنم، میترسم بعدش رفتارشون باهام تغییر کنه
    آخه چرا من اذیت کردن ، بخدا نمیدونید تو این دو هفته به من چی گذشت

    میترسم سر کم روییم تو این موضوع و خجالت بیش از اندازم با کسی ازدواج کنم باب میل خانواده نه من

    امکانش هست تیک عصبی از بین بره؟

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 اردیبهشت 93 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1393-2-13
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    61
    سطح
    1
    Points: 61, Level: 1
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دوستان کسی نمیتونه راجب مشکل من کمکم کنه؟

    خواستگارم همه معیارهای من رو داره فقط تیک عصبی رو چشمش داره

    خانوادم به شدت راضی هستند ، و وقتی از من نظرخواهی می کنند، جواب منفی می شوند، به خواستگارم اعلام نمی کنند و به من با جدیت تمام می گویند:
    درست فکر کن ، معلوم نیست نفر بعدی چه جور باشه


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. واقعا احساس گناه و عذاب وجدان میکنم کمکم کنید(چند وقتیه همش دوست دارم داستان های سکسی بخونم یا...)
    توسط ترسا1373 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 بهمن 92, 01:16
  2. +عاشق دوست دختر اینترنتیم شدم عاقبت ما چیست؟(لطفا راهنمایی کنید)
    توسط پرسش جواب در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 شهریور 92, 00:49
  3. پاسخ جالب آلبرت انیشتین به خواستگارش !!!
    توسط ani در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 خرداد 89, 00:10
  4. پاسخ جالب آلبرت انیشتین به خواستگارش
    توسط estar7 در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 اردیبهشت 88, 14:53
  5. عاشق دوست دختر اینترنتیم شدم عاقبت ما چیست؟(لطفا راهنمایی کنید)
    توسط پرسش جواب در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 09:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.