-
چطور احساساتم را بیان کنم؟
با سلام
من خیلی برام سخته که احساسات خودم را بیان کنم. از اینکه دیگران متوجه احساسات من بشوند خجالت میکشم. از اینکه کسی برای احساسات من ارزش و احترام قائل نشه و اونا را نادیده بگیره احساس حقارت میکنم و اگر اینجور موردی پیش بیاد خودم را سرزنش میکنم. از این میترسم که اگر احساساتم را بگم آدم ضعیفی به نظر بیام. از ترس اینکه کاری که میخوام شروع کنم به ناکامی منجر بشه کاری را شروع نمیکنم و درمقابل خودم را سرزنش میکنم که آدم مفیدی نیستم و کار مفیدی انجام نمیدم. از بچگی همینطور در خانواده بار آمده ام.
ولی اگر کارم مورد تایید اطرافیان باشه دیگه هیچکس جلو دارم نیست.
از این خسته شدم که اینقدر به نظر دیگران وابسته باشم ولی از اینکه تنها بمونم وحشت دارم.
اینجا هم چون مطمئنم که کسی من را نمیشناسه تونستم که این مطلب را بگم.
اگر دوستان کمک کنند ممنون میشم.
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
دوست عزیز
این احساس رو نمیشه یه باره از بین برد اما بمرور می تونید این کارو بکنید.
اول بایست ریشه های این ترس رو بشناسید. و بعد تمرین و تمرین ... از کم باید شروع کنید.
مثلا در همین تالار شروع کنید و از احساستون ، باورهاتون و اعتقاداتتون بگید.:72:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
من خودم فکر میکنم جو خانواده ما طوری بوده که باعث شده احساسات من سرکوب بشه :101: و ریشه مشکل اینه که هنوز هم باقی هست و کاریش هم نمیشه کرد. این اولین بار هست که این مشکل را جایی میگم. تا چند وقت پیش خودم را مقصر میدونستم و فکر میکردم خودم مشکلی دارم و الان هم که فهمیدم من مقصر نبودم باز همان احساسات را دارم.
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
"از این میترسم که اگر احساساتم را بگم آدم ضعیفی به نظر بیام."
خب دوست عزیز
الان از هیچی نترسید و تمرین رو شروع کنید، یکی از احساساتتون رو بیان کنید:72:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
اين مهم نيست ويا حتي درست نيست كه ما هميشه احساساتمون رو بيان كنيم و تازه اگر هم خواستيم و بيان كرديم اين يك مهارت و حتي هنره كه كسي احساساتش رو طوري بيان كنه كه بقيه تاييد كنند يا تشويق!ولي چيزي كه مشكله اينه كه بيان يا عدم بيان آن نقطه ضعف باشه !يا اون رو نقطه ضعف حساب كني !خيليها رو ميشناسم كه احساسات كه هيچ !حرف يوميه رو بلد نيستن بيان كنند ولي آدم هاي خوشبختي هستند ولي چيزي كه مهمه اينه كه شما ميخواهي كامل باشي و حتي اين موارد رو پيگيري ميكني كه خيلي خوبه !اين مشكلات با تقويت اعتماد به نفس و توكل آدم حل ميشه بيشتر مطالعه كن زندگي بزرگان ،مهارتهاي زندگي و...البته الان توي تالار خوب توانستي احساسات و مشكلات رو بيان كني يواش يواش توي محيط خانه ودوستان تمرين كن حتما" موفق ميشي ولي خيلي خودت رو اذيت نكن اين موارد زمانبر است !
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
با تشکر از omed
در جواب آقای baby
احساس میکنم که شما پیش خودتون فکر میکنید که من آدم ضعیفی هستم.(هر چند خودم قبول ندارم)
یا اینکه احساسات من را درک نمیکنید.
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
سلام shookan4گرامی؛و شاید خجالتی؟!
احساس میکنم شما فرد کمال گرایی باشید؛ درسته؟همه از شما تعریف کنن، هر جا که میروید خیلی زیاد تحویلتان بگیرند؛
همیشه ,بهترین بودن خوبه,اما خود بودن بهترین؛سعی کنید خودتان باشید خودپذیری یکی از ارکان موفقیت است؛؛ این احتمال را میدهم که شما در برخورد با دیگران؛معمولا" خودتان را گم میکنید؛و نقش بازی میکنید؛منظورم این است که رفتار واقعی خودتان را نشان نمی دهید،
شما روی این موارد کار کنید،
1-اعتماد به نفس ،
به خودتان اعتماد داشته باشید،
2-مهارتهای ارتباطی،
خوشبختانه تالار همدردی مقاله های مفیدی در این زمینه دارد؛
لینک های زیر را نیز مطالعه کنید
http://www.hamdardi.net/thread-6536.html
http://www.hamdardi.net/thread-5753.html
محیط مجازی، بهترین و اولین راه برای بیان احساسات شما است،نه تنها شما بلکه تمامی کاربران،
اینجا کسی شما رو نمیبینه،اینجا حتی میتونی بنویسی و بعد خودت رو قایم کنی،:311:
از همینجا شروع کنید، ما هم به شما کمک میکنیم:72:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
دوست خوبم:72:
موضوعي كه مطرح كرده اي دقيقا يكي از مشكلاتي بوده كه من در سالهاي گذشته داشته ام و شما حق داريد نگران باشيد من كاملا شرايط شما را درك مي كنم ولي در طي چندين سال توانسته ام تا حدي با مطالعه تمرين و استمرار اين مشكل را حل كنم .
به نظر من شما بايد در درجه اول اعتماد به نفس خود را تقويت كنيد .
اين لينك ها را مطالعه كنيد .
http://hamdardi.net/thread-5391-post-54250.html#pid54250
http://www.hamdardi.net/thread-6536.html
جناب keyvan
ببخشيد فكر كنم همزمان با شما مطلب را ارسال كردم . تكراري بود .
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
Shokan گرامی
دوستان لینکهای خوبی رو پیشنهاد کردند.
خب از کجا به این حس رسیدید ، "احساس میکنم که شما پیش خودتون فکر میکنید که من آدم ضعیفی هستم" ،
گمون می کنید ، من چه ضعفهائی رو از شما تصور کردم ، ضعف جسمی، ضعف فکری،....
از احساستون بگید ، شاید قابل درک باشن.
از باورهاتون بگید، در زندگی چه باورها واصولی دارید؟
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
با تشکر از keyvan و پریوش عزیز
احساس من بیشتر این هست که بقیه من را ضعیف و نفهم و بی احساس و ... میدونند. من توی برخورد های اطرافیان این را میبینم.
خودم اینجور احساسی درباره خودم ندارم. مشکلم هم همینه. مثلا توی یک جمع فامیل وقتی کسی وارد میشه به همه سلام میکنه ولی انگار متوجه اینکه من هم اونجا هستم نمیشه. یا اینکه موقعی که من حرفی را میزنم کسی قبول نمیکنه ولی اگر همون حرف را مثلا برادرم یا پسر عموی من بزنه همه قبول میکنن. یا اینکه پدر و مادر من وقتی که رابطه من و نامزدم به هم خورده اجازه اینکه درباره دلیل به هم خوردن این رابطه از خانواده ایشون سوال کنم را به من نمیدهند و بعد از اینکه فهمیدن که اون دختر به صورت پنهانی با یک نفر دیگه رابطه داشته این خبر را از من مخفی میکنند تازه بعد از این موضوع هم به من میگن که ایشون از دست من راحت شد و این برخورد احساس بی ارزش بودن من و احساساتم را به من میده.
من خودم پول و مقام و ... را دلیل برتری نمیدونم ولی اطرافیان من اینطور نیستند.
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
شوکان عزیز
"یا اینکه موقعی که من حرفی را میزنم کسی قبول نمیکنه ولی اگر همون حرف را مثلا برادرم یا پسر عموی من بزنه همه قبول میکنن".... آیا این همیشگیه ویا یه مواقعی هم هست که حرف تو رو قبول می کنن.
یه مثال: چرا که ما بسیار ماشینمون رو به کارواش می بریم. گاهی اوقات بعد از کارواش بارون میاد من میگم ای بابا هر وقت(همیشه) ماشینم رو کارواش میبرم بارون میاد در حالیکه واقعیت چیز دیگه ایه.
.
.
الان به چه فعالیتی مشغولی.
اوضاع کار و تحصیل و مشغولیاتت چیه؟ تو این فعالیتها خودت رو موفق می دونی یا نه؟:72:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shookan4
که بقیه من را ضعیف و نفهم و بی احساس و ... میدونند. من توی برخورد های اطرافیان این را میبینم.
خودم اینجور احساسی درباره خودم ندارم. مشکلم هم همینه. مثلا توی یک جمع فامیل وقتی کسی وارد میشه به همه سلام میکنه ولی انگار متوجه اینکه من هم اونجا هستم نمیشه. یا اینکه موقعی که من حرفی را میزنم کسی قبول نمیکنه ولی اگر همون حرف را مثلا برادرم یا پسر عموی من بزنه همه قبول میکنن. یا اینکه پدر و مادر من وقتی که رابطه من و نامزدم به هم خورده اجازه اینکه درباره دلیل به هم خوردن این رابطه از خانواده ایشون سوال کنم را به من نمیدهند و بعد از اینکه فهمیدن که اون دختر به صورت پنهانی با یک نفر دیگه رابطه داشته این خبر را از من مخفی میکنند تازه بعد از این موضوع هم به من میگن که ایشون از دست من راحت شد و این برخورد احساس بی ارزش بودن من و احساساتم را به من میده.
دوست من؛
امیدوارم متوجه منظور بنده شوید و حمل بر خطا نکنید؛
خود ما مسئول رفتارهایمان و بازخورد اطرافیان هستیم؛نحوه برخورد هر فرد زمینه نوع برخورد دیگران را ایجاد میکند؛
شما میگوید که من اونطوری نیستم که دیگران فکر میکنند؛ چه بسا شما از فرد دیگری در همان اتاق بسیار دانا تر و متین تر باشید،اما شما را تحویل نمیگیرند؛
در ارسال قبلی به کمال گرایی ؛عدم اعتماد به نفس عدم داشتن مهارت ارتباطی قوی اشاره کردم؛
شما روی اعتماد به نفستان کار کنید؛ و اما بیشتر روی مهارتهای ارتباطی،
برای بنده هم پیش آمده که مطلبی را در جمعی گفته ام ,اما زیاد به مزاج ان جمع نیامده در حالی که یکی دیگر همان مطلب را به روشی دیگر بیان کرده و همه مهر تأیید میزنند؛ خب این دلیل بر تأثیر گذار بودن شیوه گفتار اوست؛قدرت بیان ؛
یک سلام عادی و با ترس از اینکه نکنه باز هم مثل دفعه قبل روی خوش نشون نده بایک سلام محکم و باخنده بسیار تفاوت دارد؛
ما برای زندگی و داشتن امتیاز و جایگاه در این کره خاکی ؛نیاز به روابط اجتماعی قوی داریم؛
نکته لازم به ذکر دیگر؛
خود آگاهی است؛
بررسی واقعگرایانه باورها، ارزشها، احساسات، آرمانها و تواناییهای بالقوه و بالفعل خود و استفاده از آنها در تصمیمگیریها به گونهای که به نفع خود و روابطمان با دیگران باشد. در واقع مهارتی است که به حس پرورش یافتهای از عزت نفس منجر خواهد شد. در واقع آگاهی از خود روندی مستمر و استنتاجی است که طی آن متوجه میشویم که هستیم.
بر اساس این خودآگاهی شما متوجه میشوید که ارزش شما بیشتر از ان چیزی است که دیگران فکر میکنند, و نیایز به تعریف و یا تحویل گرفتن ندارید که هیچ بسیار آسوده خاطر هم خواهید بود
قدر زر، زرگر شناسد قدر گوهر، گوهری.
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
baby عزیز
نقل قول:
خب از کجا به این حس رسیدید ، "احساس میکنم که شما پیش خودتون فکر میکنید که من آدم ضعیفی هستم" ،
گمون می کنید ، من چه ضعفهائی رو از شما تصور کردم ، ضعف جسمی، ضعف فکری،....
از احساستون بگید ، شاید قابل درک باشن.
از باورهاتون بگید، در زندگی چه باورها واصولی دارید؟
احساس میکنم موجود بی ارزشی هستم. یعنی بود و نبودم برای بقیه فرقی نمیکنه نه از بودنم خوشحال میشن و نه از نبودنم ناراحت میشن.
موقع حرف زدن خودم را جای شنونده میگذارم تا حرفی را بزنم که اون میپسنده و این باعث میشه اون چیزی را که میخوام نتونم بگم.
اگر خودم چیزی را دوست داشته باشم ولی یک نفر دیگه اون را دوست نداشته باشه شک میکنم که دوستش دارم یا نه. جوری که الان خودمم دقیقا نمیدونم به چی علاقه دارم و به چی علاقه ندارم.
مثلا من خودم مهندس مکانیک هستم ولی اگر یک نفر بدی های رشته مکانیک را به من بگه من هم توی علاقه خودم به این رشته شک میکنم.
از بس که اطرافم دروغ و دورویی و ... (به اسم زرنگی) دیدم که زندگی توی این اوضاع برام بی ارزش شده.
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
دوست عزیز
چرا رو این یه حس اینقدر اصرار دارین"احساس میکنم موجود بی ارزشی هستم"
سوالات پست 11 رو که جواب ندادین! اما داشتیم تمرین می کردیم که چطور احساساتتون و یا ایده ها تون رو مطرح کنید.
مگه سوال اصلی تاپیکتون این نبوده؟ خب آیا میخواین برا بقیه این حس رو "احساس میکنم موجود بی ارزشی هستم" رو بیان کنید؟؟ و نمی دونید چطوری بگید؟
"موقع حرف زدن خودم را جای شنونده میگذارم تا حرفی را بزنم که اون میپسنده و این باعث میشه اون چیزی را که میخوام نتونم بگم."
این رویه در کل رویه خوبی نیست ، شما باید تمرین کنید که شخصیت مستقلی داشته باشید، یعنی ایده های متفاوت ، خواستنها و نخواستنهای متفاوت ، موضع گیریهای متفاوت و.... واینهاست که شما رو خواستنی می کنه.
پس بیائید با هم جلو بریم، شروع کنید واز باورهاتون بگید، در زندگی چه باورها واصولی دارید؟ :72:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
نقل قول:
شوکان عزیز
"یا اینکه موقعی که من حرفی را میزنم کسی قبول نمیکنه ولی اگر همون حرف را مثلا برادرم یا پسر عموی من بزنه همه قبول میکنن".... آیا این همیشگیه ویا یه مواقعی هم هست که حرف تو رو قبول می کنن.
یه مثال: چرا که ما بسیار ماشینمون رو به کارواش می بریم. گاهی اوقات بعد از کارواش بارون میاد من میگم ای بابا هر وقت(همیشه) ماشینم رو کارواش میبرم بارون میاد در حالیکه واقعیت چیز دیگه ایه.
همیشگی نیست ولی من فکر میکنم در مورد من بیشتر از حد معمول اتفاق میافته.
نقل قول:
الان به چه فعالیتی مشغولی.
اوضاع کار و تحصیل و مشغولیاتت چیه؟ تو این فعالیتها خودت رو موفق می دونی یا نه؟
من لیسانس مکانیک هستم و الان هم برای ارشد خودم را آماده میکنم. فکر میکنم موفقتر از اینی که هستم میتونستم باشم.
نقل قول:
دوست عزیز
چرا رو این یه حس اینقدر اصرار دارین"احساس میکنم موجود بی ارزشی هستم"
سوالات پست 11 رو که جواب ندادین! اما داشتیم تمرین می کردیم که چطور احساساتتون و یا ایده ها تون رو مطرح کنید.
مگه سوال اصلی تاپیکتون این نبوده؟ خب آیا میخواین برا بقیه این حس رو "احساس میکنم موجود بی ارزشی هستم" رو بیان کنید؟؟ و نمی دونید چطوری بگید؟
از این جوابتون برداشت میکنم که احساس من را درک نمیکنین.
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
نقل قول:
چرا رو این یه حس اینقدر اصرار دارین"احساس میکنم موجود بی ارزشی هستم"
خوب دارم تمرین میکنم اگر این احساس را دارم که سر خودم نمیتونم کلاه بزارم و چیز دیگه ای بگم. احساسم اینه دیگه. (تازه اول کاره بزار گرم بشم.:322:)
من موقعی که از کار یک نفر خوشم نمیاد برام سخته که بهش بفهمونم که از این کار بدم میاد؟ و خیلی چیزها را به خودم تحمیل میکنم.
موقعی هم که از یک کاری یا چیزی خوشم میاد بازم خود به خود سعی میکنم این موضوع را پنهان کنم؟شاید یک نفر از این کار خوشش نیاد
من تصمیم گرفتم که از امروز بیشتر توی تالار نظر بدم و بیشتر توی بحثها شرکت کنم و نظرات خودم را بگم.نظر شما در این مورد چیه؟
چطور میتونم بدون اینکه طرف ناراحت بشه بهش بفهمونم که از کارش خوشم نمیاد یا اینکه از کارش ناراحت شدم؟
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
سلام shookan4 عزیز:72:
مطالب را خواندم..دوستان هم بسیار مفید راهنمایی کردند..دست گلشان درد نکند. اما قصد دارم یک ریشه یابی در مورد رفتار و خلق و خوی شما انجام دهم.
shookan4 گرامی چند عامل می تواند زمینه ساز رفتارهای شما باشد:
1>خانواده....> نقش خانواده از همان ابتدا در شکل گیری شخصیت کودک مهم بوده و هست به طوری والدین می تواند با تربیت های نابجا باعث بروز رفتارهایی شودند که کودک در آینده دچار"" کم رویی""...""اظطراب دائمی""..."استرس""..."عدم اعتماد به نفس" و غیره شود.
یکی از تربیت های نا مناسب خانواده این است که بخواهند آنچه را که بدست نیاورده اند و نداشته اند(اخلاق.مادیات).. به فرزند خود ""فرافکنی"" کنند یعنی عقده های ارضا نشده خود را روی فرزند پیدا نمایند.
از جمله این رفتارها... این است که والدین بخواهند فرزندشان "ایده آل" و مورد مقبول اعضای فامیل باشد>>> در این صورت تمام تلاش خود را بکار می برند تا فرزندی باادب .. سربه زیر داشته باشند که بدلیل باادب بودن حتی جرات اظهار نظر مخالف نسبت به بزرگان فامیل را نداشته باشد.
مثال::: والدین با فرزند خود به میهمانی می روند...از آنجا که سعی دارند فرزند خود را نجیب و مودب نشان دهند..اگر حتی کوچکترین خطایی از جانب فرزند سر بزند خود با اشاره های زیرلبی و...غیره... او متوجه اشتباه خود می کنند... جلو بزرگتر نخند.. حرف نزن.. تو باید سفره را جمع کنی به بچه های دیگر نگاه نکن آنان بی تربیت هستند.
این رفتار نادرست والدین در همان ابتدا باعث شکل گیری عقده در فرزند شده و فرزند از همان ابتدا یاد می گیرد که تنها مواقعی به ابراز وجود بپردازد که مورد قبول جامعه و اطرافیان بوده و از اظهار نظر مخالف می پرهیزد.
shookan4عزیز این اولین عامل موثر در شکل گیری چنین رفتاریست.
2>»پیش بینی رفتار و عقاید دیگران قبل از وقوع و انجام آنان...> بدین صورت که ما همواره در حال پردازش و تحلیل هستیم به گونه ای که حتی انرژی ما را هم می گیرد... در این صورت مغز ما رفته رفته عادت می کند که قبل از آشنایی و تماس با کسی او را مورد ارزیابی قرار دهد که اغلب این ارزیابی ها هم ""غلط"" است.
این عامل خود مهم ترین علت "عدم اعتماد به نفس" و "استرس" است... زیرا ما قبل از اشنایی با فردی سعی داریم از او تحلیل های بدست آوریم تا ""مبادا در طول صحبت با این شخص در مقابلش کم آوریم یا خدایی ناکرده به قول معروف (توپوق) بزنیم""
حال شما فرض کنید با این حس ما برای اولین بار وارد جمعی می شویم... چه خواهد شد لرزش دست...رنگ پریدگی.. و عدم اعتماد به نفس.
shookan4 گرامی این دومین عامل موثر در شکل گیری چنین رفتاری بود که الحق توان ما را برای مثبت اندیشی می کیرد.
3>» ترس از شکست....>»: اغلب ما برای اینکه با شکست مواجه نشویم خود را ملزم می کنیم کارهایی انجام دهیم که باب میل دیگران و در جهت تاییدانان است.
این ترس از شکست انگیزه کافی را از ما می گیرد و همین نبود انگیزه متقابلا موجب " خود خوار پنداری" خواهد شد.
4>«» احساس گناه بیش از حد نسبت به خود و جامعه و خانواده .
shookan4عزیز گاهی فکر می کنیم ما باید موجود کاملی باشیم...قصور نباید از ما سر بزنه ... همواره در زندگی خود از اصطلاحات استفاده می کنیم..مانند::: من به پدرمادرم بد کردم.. چرا دیروز سرش داد زدم... وای چرا امروز به دوستم سلام ندادم.... چرا.. چرا..چرا
تمام زندگی ما میشود چرا.... و ای کاش...
متاسفانه منشا به وجودآمدن چنین نگرشی هم در خود ماست... از آنجا که خودمان به همه چیز حساس هستیم...تمام حرکات اطرفیان را زیر نظر داریم..(چرا به من اخم کرد.. چرا اینو گفت اونو گفت)... و متقابلا فکر می کنیم دیگران نیز از چنین احساسی برخوردار هستند.
این میشود.. که اگر یک روز در دانشگاه کسی از ما کتابی خواست و ما آن کتاب را خود لازم داشتیم ولی به جهت رفع احساس گناه و اینکه من در قبال ایشون مسئولم کتابمونو به اون فرد می دیم. و جرآت گفتن یه "نه" را نداریم.
.................................................. ...........
shookan4گرامی پس اینان و عوامل بسیاری دیگر در شکل گیری احساس و رفتار امروزی شما موثرند.
اما راه حل چیست...
راه حل>»»» ""کسب مهارت ""جرات ورزی"" است.
البته نباید انتظار داشت که ما در ابتدا بتوانیم با اعتماد به نفس کامل در مقابل دیگران ""نه"" بگویم..بلکه رفته رفته و گام به گام.
اولین گام مرحله جرات ورزی از آنجا که شما نیاز زیادی برای تایید شدن دارید و دوست ندارید کسی از شما ناراحت شود....>>> گفتن "نه" به این صورت است که نه سیخ بسوزد و نه کباب.(نه غیرمستقیم)
shookan4عزیز به مثال زیر توجه کن::
تصور نمایید شما استاد دانشگاه مکانیک تهران هستید... و اتفاقا امروز هم کلاس و تدریس دارید. در ضمن شما همواره در کیف خود یک ""لپ تاب"" دارید که برای امور دانشگاهی از ان استفاده می نماید و دانشجویان نیز از این امر آگاه هستند.
حال بعد از اتمام تدریس از کلاس درس خارج می شود... و از انجا که رایانه های دانشکاه دچار مشکلی شده اند عده ای بسیاری از دانشجویان از شما می خواهند که به جهت خرابی رایانه های دانشگاه...""لپ تاب"" خود را در اختیار انان قرار دهید...
شما چکار می کنید؟؟
قطعا اگر شما با این روحیه امروزی باشید چون توان "نه" گفتن و عدم تایید شدن را ندارید مجبور خواهید شد در قبال درخواست های دانشجویان "لپ تاب" شخصی خود را در اختیار آنان قرار دهید.
اما اگر مهارت جرات ورزی داشته باشید طوری به انان ""نه"" می گوید که هم آنان ناراحت نشوند و هم شما ...چگونه؟؟؟
شما می گوید::> دانشجویان عزیز بنده بسیار دوست دارم که به شما بزرگوارن در حد توان خود کمک نمایم و این کوچکترین کاریست که از دستم بر می آید اما دانشجویان عزیز بگذارید با استفاده از مهارت جرات ورزی بگویم ""نه""... زیرا لپ تاب یک وسیله شخصی هست و بنده معذورم.
این یک برخورد عالی است که نه دانشجویان از شما ناراحت می شوند و نه شما احساس عدم تایید شدن خواهید داشت..
:305: یادمان باشد دیگران آیینه نمایانگر ما نیستند...ما خود هستیم که آیینه ها را می سازیم :305:
فعلا:72:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
با سلام
نقاب عزیز واقعا نمیدونم با چه زبونی باید از شما تشکر کنم مطلبتون کامل هست.
نقل قول:
از جمله این رفتارها... این است که والدین بخواهند فرزندشان "ایده آل" و مورد مقبول اعضای فامیل باشد>>> در این صورت تمام تلاش خود را بکار می برند تا فرزندی باادب .. سربه زیر داشته باشند که بدلیل باادب بودن حتی جرات اظهار نظر مخالف نسبت به بزرگان فامیل را نداشته باشد.
در مورد من که دقیقا همین جوری هست.
نقل قول:
بدین صورت که ما همواره در حال پردازش و تحلیل هستیم به گونه ای که حتی انرژی ما را هم می گیرد... در این صورت مغز ما رفته رفته عادت می کند که قبل از آشنایی و تماس با کسی او را مورد ارزیابی قرار دهد که اغلب این ارزیابی ها هم ""غلط"" است.
این عامل خود مهم ترین علت "عدم اعتماد به نفس" و "استرس" است... زیرا ما قبل از اشنایی با فردی سعی داریم از او تحلیل های بدست آوریم تا ""مبادا در طول صحبت با این شخص در مقابلش کم آوریم یا خدایی ناکرده به قول معروف (توپوق) بزنیم""
این هم همینطور
نقل قول:
گاهی فکر می کنیم ما باید موجود کاملی باشیم...قصور نباید از ما سر بزنه ... همواره در زندگی خود از اصطلاحات استفاده می کنیم..مانند::: من به پدرمادرم بد کردم.. چرا دیروز سرش داد زدم... وای چرا امروز به دوستم سلام ندادم.... چرا.. چرا..چرا
تمام زندگی ما میشود چرا.... و ای کاش...
متاسفانه منشا به وجودآمدن چنین نگرشی هم در خود ماست... از آنجا که خودمان به همه چیز حساس هستیم...تمام حرکات اطرفیان را زیر نظر داریم..(چرا به من اخم کرد.. چرا اینو گفت اونو گفت)... و متقابلا فکر می کنیم دیگران نیز از چنین احساسی برخوردار هستند.
همچنین این یکی.
نقل قول:
اولین گام مرحله جرات ورزی از آنجا که شما نیاز زیادی برای تایید شدن دارید و دوست ندارید کسی از شما ناراحت شود....>>> گفتن "نه" به این صورت است که نه سیخ بسوزد و نه کباب.(نه غیرمستقیم)
این راه حل را از خیلی وقت پیش دارم تمرین میکنم و الان تقریبا میتونم این کار را انجام بدم. گام بعدی چیه.مخصوصا موقعی که مثلا از یک کار دوستام یا خانواده بدم میاد چطور بهشون بفهمونم که از این کار خوشم نمیاد که ناراحت نشن.مثلا توی یک جمع دوستانه پشت سر بعضی ها حرف های بد میزنند من ناراحت میشم ولی چیزی نمیتونم بگم.
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shookan4
نقل قول:
چرا رو این یه حس اینقدر اصرار دارین"احساس میکنم موجود بی ارزشی هستم"
خوب دارم تمرین میکنم اگر این احساس را دارم که سر خودم نمیتونم کلاه بزارم و چیز دیگه ای بگم. احساسم اینه دیگه. (تازه اول کاره بزار گرم بشم.:322:)
من موقعی که از کار یک نفر خوشم نمیاد برام سخته که بهش بفهمونم که از این کار بدم میاد؟ و خیلی چیزها را به خودم تحمیل میکنم.
موقعی هم که از یک کاری یا چیزی خوشم میاد بازم خود به خود سعی میکنم این موضوع را پنهان کنم؟شاید یک نفر از این کار خوشش نیاد
من تصمیم گرفتم که از امروز بیشتر توی تالار نظر بدم و بیشتر توی بحثها شرکت کنم و نظرات خودم را بگم.نظر شما در این مورد چیه؟
چطور میتونم بدون اینکه طرف ناراحت بشه بهش بفهمونم که از کارش خوشم نمیاد یا اینکه از کارش ناراحت شدم؟
دوست عزیز
خیلی جالبه که تو شرایط نه چندان خوب خانواده و با این مشکلات تونستین به تحصیلاتتون ادامه بدید، این یعنی محیط اطراف نتونسته رو رسیدن به هدفتون تاثیر بذاره. امیدوارم در ادامه بتونید ارشدرو هم بگیرید.:104:
2- ارزشها رو برا خودتون تعریف کنید.
3- ما در دنیا قرار نیست برا خوشایند این واون کار کنیم. بله باید رضایت پدر ومادر رو جلب کنیم. معیار خوبی وبدی اعمالمون رو دین تعریف کرده.
4- وقتی از کار کسی بدمون میاد بسته به اینکه اون کار چه ارتباطی با من داره ، و چه آسیبی به من می زنه و بسته به اینکه از چه کسی صادر شده ، واکنشهامون متفاوته (این مقوله نیاز به تجربه داره - برا همه ما نه فقط برا شما که این موضوع رو مطرح کردید)
5- [size=large]اصلا هیچ دلیلی نداره که از کارهای ما همه خوششون بیاد.[/size
6-این خیلی عالیه که شروع کنی به نظر دادن ، همین جا هم می بینی که برخی ممکنه از نظر شما خوششون نیاد. تمرین بسیار مفیدیه.:104::104:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shookan4
نقل قول:
چرا رو این یه حس اینقدر اصرار دارین"احساس میکنم موجود بی ارزشی هستم"
خوب دارم تمرین میکنم اگر این احساس را دارم که سر خودم نمیتونم کلاه بزارم و چیز دیگه ای بگم. احساسم اینه دیگه. (تازه اول کاره بزار گرم بشم.:322:)
من موقعی که از کار یک نفر خوشم نمیاد برام سخته که بهش بفهمونم که از این کار بدم میاد؟ و خیلی چیزها را به خودم تحمیل میکنم.
موقعی هم که از یک کاری یا چیزی خوشم میاد بازم خود به خود سعی میکنم این موضوع را پنهان کنم؟شاید یک نفر از این کار خوشش نیاد
من تصمیم گرفتم که از امروز بیشتر توی تالار نظر بدم و بیشتر توی بحثها شرکت کنم و نظرات خودم را بگم.نظر شما در این مورد چیه؟
چطور میتونم بدون اینکه طرف ناراحت بشه بهش بفهمونم که از کارش خوشم نمیاد یا اینکه از کارش ناراحت شدم؟
دوست عزیز
خیلی جالبه که تو شرایط نه چندان خوب خانواده و با این مشکلات تونستین به تحصیلاتتون ادامه بدید، این یعنی محیط اطراف نتونسته رو رسیدن به هدفتون تاثیر بذاره. امیدوارم در ادامه بتونید ارشدرو هم بگیرید.:104:
2- ارزشها رو برا خودتون تعریف کنید.
3- ما در دنیا قرار نیست برا خوشایند این واون کار کنیم. بله باید رضایت پدر ومادر رو جلب کنیم. معیار خوبی وبدی اعمالمون رو دین تعریف کرده.
4- وقتی از کار کسی بدمون میاد بسته به اینکه اون کار چه ارتباطی با من داره ، و چه آسیبی به من می زنه و بسته به اینکه از چه کسی صادر شده ، واکنشهامون متفاوته (این مقوله نیاز به تجربه داره - برا همه ما نه فقط برا شما که این موضوع رو مطرح کردید)
5- [size=large]
اصلا هیچ دلیلی نداره که از کارهای ما همه خوششون بیاد.[/size
6-این خیلی عالیه که شروع کنی به نظر دادن ، همین جا هم می بینی که برخی ممکنه از نظر شما خوششون نیاد. تمرین بسیار مفیدیه.:104::104:
سلام
آقای baby این توصیه های شما را انجام دادم. خیلی مفید بود. الان خیلی راحتتر میتونم حرفم را بزنم.
به نظر خودم اهمیت بیشتری میدم.
ولی هنوز نمیتونم احساس صمیمیت با دوستانم داشته باشم. از اینکه با کسی صمیمی بشم احساس خوبی بهم دست نمیده.
اگر میشه در این زمینه هم راهنماییم کنید.
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
محمد صالح عزیز
خیلی خوشحالم کردی که این خبر خوب رو دادی. من هم دورادور در جریان اظهار نظرهات بودم و بهت آفرین میگم که درحال تلاش هستی.
صمیمیت رو در چی میدونی ؟ اینکه با هاش درد ودل کنی ؟ یا اینکه مگوهای زندگیت رو بهش بگی؟ یا....یه کم رو این فکر کن و نظر خودت روبده. (صمیمیت از دید محمد صالح یعنی چی؟)
.
.
راستش در این سن یه کم سخته که آدم بخواد صمیمی بشه مگه اینکه از قبل با دوستاش صمیمی شده باشه.
اما این صمیمی شدن رو هم می تونی پله پله جلو ببری، یعنی اول یه سطح از صمیمی شدن رو انجام بده باز خورد دوستت/ دوستهاتو ببین بعد به تناسب اون بازخورد یه مرحله بیشتر ( و یا اینکه اگه لایق این صمیمیت نبودن ....توقف)
اینو در نظر داشته باش "خوش بین باش ، اما خوش بین دیرباور" :72:
بازهم منتظر شنیدن پیشرفتهات هستم :104:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
محمد صالح عزیز
خیلی خوشحالم کردی که این خبر خوب رو دادی. من هم دورادور در جریان اظهار نظرهات بودم و بهت آفرین میگم که درحال تلاش هستی.
صمیمیت رو در چی میدونی ؟ اینکه با هاش درد ودل کنی ؟ یا اینکه مگوهای زندگیت رو بهش بگی؟ یا....یه کم رو این فکر کن و نظر خودت روبده. (صمیمیت از دید محمد صالح یعنی چی؟)
.
.
راستش در این سن یه کم سخته که آدم بخواد صمیمی بشه مگه اینکه از قبل با دوستاش صمیمی شده باشه.
اما این صمیمی شدن رو هم می تونی پله پله جلو ببری، یعنی اول یه سطح از صمیمی شدن رو انجام بده باز خورد دوستت/ دوستهاتو ببین بعد به تناسب اون بازخورد یه مرحله بیشتر ( و یا اینکه اگه لایق این صمیمیت نبودن ....توقف)
اینو در نظر داشته باش "خوش بین باش ، اما خوش بین دیرباور" :72:
بازهم منتظر شنیدن پیشرفتهات هستم :104:
سلام
ممنون از توجه تون:72:
به نظر من کسانی با هم صمیمی هستند که بتونن افکار و احساسات و عواطف هم رو درک کنن و احساس راحتی با هم داشته باشن و ظاهر و باطنشون در ارتباط با هم یکی باشه و یا لااقل متضاد نباشه.
قبلا در اولین گام به افراد اعتماد میکردم ولی با حوادثی که این اواخر برام پیش آمده متوجه شدم که همونطور که شما گفتید خوشبینی و اعتماد دو چیز متفاوت هستند و به هر کسی نباید اعتماد کرد.ولی هنوز دقیقا نمیدونم که کی قابل اعتماد هست و کی نیست.
باز هم منتظر نظرات خوبتون هستم:72:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
سلام :از اينكه روز به روز در راه تعالي و شكوفايي پيشرفت ميكني خيلي خوشحالم . موفق باشي:72:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
آقای محمد صالح از تغییرات مثبت تون من هم خوشحالم و بهتون تبریک میگم .
در مورد اعتماد من یه نکته بگم ؛ برای اینکه بتونین تشخیص بدین به کی اعتماد کنین به نظر من چند بار باید امتحانش کنید اگه نتیجه خوبی داشت و قبول شد میشه قابل اعتماد اگه نه که باید مراقب باشید و احتیاط کنید و هر حرفی رو بهش نزنید و سفره دلتون رو براش باز نکنید یا اینکه هر کاری رو پیشش انجام ندید و ...
مثلا" میشه مطلبی رو به کسی بگید اما بدون تاکید بر اینکه به کس نگه .بعد ببینید نتیجه چی میشه اگه دیدید جایی درز پیدا کرد نمیشه گفت قابل اعتماد نیست چون شما تاکید نکردید که جایی و به کسی بیان نکنه اما اگه مطلبی رو که بهش گفتید تاکید کردید که این یه رازه مثلا" و نباید به کسی بگه ، با این وجود راز شما رو فاش کرد ، پس قابل اعتناد نیست .
نکته : البته در این مورد دوم هم نمیشه با یک بار امتحان کسی رو قابل اعتماد یا بالعکس دونست بلکه باید چندین بار کسی رو مورد ازمایش قرار بدید تا به نتیجه برسید .
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
یکی از عیب های من اینه که خیلی زود و بدون دلیل به طرف مقابلم اعتماد میکنم و بعضی مواقع به خاطر اعتماد بیجا خودم ضربه میخورم.
از صحبتهای خانم m.mouod اینطور میشه برداشت کرد که فرق خوشبینی و اعتماد این هست که خوشبینی بدون شناخت هست اما اعتماد همراه با شناخت هست. از این به بعد سعی میکنم که بدون شناختن طرف مقابلم بهش اعتماد نکنم حتی اگر به نظرم قابل اعتماد باشه.
یکی از خصوصیاتی که متوجه شده ام در من وجود داره اینه که بیش از حد زودرنج و حساس هستم
زودرنج کیست و زودرنجی چیست
شما بگویید : با این درد قدیمی چه کنم؟
این تاپیکهای بالا را که میخوندم احساس میکردم خیلی به احساسات و خصوصیات من شباهت داره.
دوستان اگر نظری یا راهکاری(عمی و مشخص) برای تعدیل این حالت من دارند لطف کنند. ممنون میشم.:72:
-
RE: چطور احساساتم را بیان کنم؟
سلام
موقعی که تاپیک زیر را خوندم دیدم که خصوصیات من خیلی شبیه به ایجاد کننده این تاپیک(آریو) داره فقط با چند تا تفاوت کوچک.
شکستهای پی در پی عاطفی -- بی تفاوتی و افسردگی
یکیش این هست که ایشون چند بار شکست عاطفی خوردند ولی من یکبار به طور رسمی تجربه کردم ولی لا اقل دو نفر دیگه را قبل از ایشان در دل خودم دوست داشتم ولی کاری نکردم که متوجه علاقه من بشوند. و این دوست داشتن توی دل خودم ماند و نگذاشتم کسی متوجه بشه.
دوم اینکه ایشان با توجه به کنجکاوی و تنوع طلبی که دارند فعالیتهای مختلفی را انجام داده اند ولی من ترتیب عمل به کنجکاوی های خودم نداده ام و میخواستم اول علاقه خودم را بشناسم و بعد دست به عمل بزنم و این باعث سردرگمی من شده که به خیلی چیزها علاقه دارم ولی نمیدونم که کدومشون را انتخاب کنم و کدومشون را رها کنم.
بقیه مطالبی که ایشان گفته اند کاملا به من و شرایط من شبیه هست.
نکاتی هم که دوستان در جواب ایشان گفته اند میشه در این موارد خلاصه کرد: ۱- دادن استراحت روحی و روانی به خود
۲-ارتباط بهتر با خدا و نثار کردن عشق خود به خدا