ازدواج همسر سابقم و آشفته شدن من

سلام
از وقتی شنیدم که میگن انگار زن گرفته حسابی ریختم به هم و فقط دارم گریه میکنم

البته کسی که این حرفو زد خودشم مطمئن نبود،اما منو به هم ریخت

خدا میدونه که دعای همیشه ی من برگشت اونه،پشیمون شدنشه،اصلاح شدنشه

فقط خدا میدونه که شبا چقدر بهش فکر میکنم دعا میکنم و نماز شب میخونم

حالا با این خبر به خودم میگم ببین تو کجا سیر میکنی و اون کجا

همش دعا میکنم این خبر دروغ باشه

وقتی اسم خواستگار تو این خونه میاد ترس و دلتنگی همه وجودمو میگیره

خداااااااا من فقط اونو میخوام

ازتون خواهش میکنم وقتی این پستمو میخونید واسه ی همه و من خیییییلی دعا کنید،به شدت محتاج دعاتونم

انشالله که هر چی خیره برات پیش بیاد
شاید قسمت و خیر شما در این نباشه ... رهاش کن

خانمی خواهش میکنم اینقدرخودتو اذیت نکن.اون لیاقتتو نداشت حتی اگه میخواست بطرفت بیاد شما نمیبایست قبول کنی.فقط یادت بیاد که با پدرت چجور برخورد کرد باخودت چطور بود که تصمیم به طلاق گرفتی.
اون آدم اگه خوب بودو تغییر کردنی الان اوضاعتون این نبود.درضمن برای کسیکه به این سرعت ازدواج کرده اصلا نباید بهش فکر کرد.
میدونم الان احساس خیلی بدی داری ولی ازت خواهش میکنم نخواسته باشی یه وقت تصمیم عجولانه ای برای ازدواج خودت بگیری که بهش نشون بدی منم میتونم ازدواج کنم

عزیزم سلام
من دقیقا شرایطی مشابه چند مدت قبل شما دارم و دارم در دوران عقد از همسرم جدا میشم به صورت توافقی
میدونم خیلی سخته ولی دیگه تموم شده و مطمئنا من و شاید خیلی از دخترای دیگه که شرایط مشابه دارم دوست داریم جای شما باشیم که همه چی تموم شه
کاملا هم درک میکنم منم دوس دارم همین الان همسرم اخلاقش عوض شه غرورش بشکنه و برگرده ولی این منطقی نیست
ایشون که شمارو اینقدر اذیت کردن و پای قولهاشون نموندن واسه چی براتون مهمه به هر حال شما جدا شدید و هرکدومتون زندگی خودتون دارید
اگه شما هم میرفتید با کس دیگه ایشون ناراحت میشد؟

خدا به همتون خیر بده
خداروشکر میکنم که منو در اوج ناراحتی با این سایت آشنا کرد تا حرفهای دلمو بزنم و دوستان خوبی مثل شما منو دلداری بدید تا آروم بشم

خوندن حرفاتون آرومم میکنه و کمی منو از احساساتم رها میکنه
اما باور کنید برام سخته،من قبل ازدواج عاشق همسرم نبودم فقط با منطقم انتخابش کردم،اما بعد ازدواج به مرور زمان علاقه ام بهش بیشتر شد

شاید چون تنها پسری هست که وارد زندگیم شده این حسو دارم
drfamعزیزم متاسفم که چنین اتفاقی برات افتاده از خدا میخوام بهترینهارو برات رقم بزنه

واقعا نمیدونم جواب سوالتونو چی بدم
چون قبل از اینکه جدا بشیم وقتی بهش گفتم بعد از من ازدواج میکنی؟ گفتش تو که یعنی خوب بودی زندگیم این شد وای به حال بقیه

سلام دوی عزیز، من که اصلا برام مهم نیست شوهر سابقم ازدواج کنه، تنها چیزی که برام مهمه رضایت خدا از من و شادی خانواده ام و خودم هست و اینکه اگه خدا راهی رو برام باز گذاشته با غصه و ناراحتی بی توجه ازش رد نشم،،این گلا برا شماست با آرزوی بهترین ها برای شما:72::72::72::72::72::72::72::72::72::72::72::72::7 2:

درود بانو

گذشته هرچی بود چالش کن تیو باغچه منزلت تمام شد و رفت.
پیگیر اخبار ایشون و خانواده اش نباش هروقت هم کسی خواست خبری بده بگو لطفا چیز ینگکه علاقه ای به شنیدن نداری.

http://www.hamdardi.net/thread32762-2.html#post325645

برو این لینک و با دقت بخون لطفا دیگه کشش نده حتی توی سایت همدردی یه تایپیک جدید بزن و توی خودت تغییرات مثبت ایجاد کن.

این وسط من بیشتر میترسم نه بخاطر صحبتی که کردی بلکه واسه اینکه اشتباه مرتکب نشی دوباره انتخاب غلطی بکنی لطفا دقت کن و حداقل یکسال صبر کن بعد وقتی آرام شدی و خاطرات گذشته تا حدود زیادی پاک شد و خودت را پیدا کردی اونوقت هرکاری دلت میخواد انجام بده.

اگر نارضایتی از ازدواج اول 40 درصد باشه دقت کافی را نداشته باشی در ازدواج دوم به 80% میرسه

نترسم که با دیگران خو کنی
تو با من چه کردی که با او کنی


صائب تبریزی
همسر منم اولاش میگفت تو بهترین بودی بعد تو به هیچکی نمیتونم اعتماد کنم اصلا هیچکی من رو غیر تو نمیتونست تحمل کنه
بعد چند روز پیش دیدم همه عکسای دونفرمون رو از تو اینستا وفیسبوگ پاک کرده و کلی خصوصیات جدید که دل هر دختری رو میبره اضافه کرده
مردا خیلی منطقی پیش میرن ما خانم ها با احساساتمون و فکر اینکه دوباره برگردن برای خودمون طناب دار میبافیم حالا دارم اینو بشما میگم ولی خودم همین حس رو دارما
هروقت خواستی میتونی رو کمکم حساب کنی دوست من

سلام به همه ی دوستان عزیز
آخیش عزیزم خوشحالم که حالت خوبه و تونستی با این قضیه کنار بیای ،امیدوارم روزای خوبی در انتظارت باشه

آقای خاله قزی ممنون که به تاپیکم سرزدید
بابت لینک پیشنهادی ممنون
من به ازدواج فکر نمیکنم ،خانواده ام هم سختگیریشون خیلی بیشتر شده در این مورد و چشمشون بازتر شده که به سادگی از مسائل عبور نکنن
اگه بفهمم ازدواج کرده و مطمئن بشم،اصلا دیگه به برگشتش فکر نمیکنم حتی حس تنفر هم بهش پیدا میکنم

آخه خدا تو آیه ی228سوره بقره فرموده که بهترین گزینه واسه ازدواج افراد مطلقه همسر سابقه به شرطی که اصلاح شده باشن

منم از خدا خواستم که کمکم کنه

اما توکل به خدا ،ان شاالله هرچی خیره پیش بیاد

drfamعزیزم ممنون ،این بیت شعر واقعا قشنگه،میخوام بزرگ.بنویسم روی کاغذ که جلو چشمم باشه
من چون تجربه ی ارتباط با جنس مخالفو نداشتم حرفاشو باور میکردم،همیشه میگفت اگه تو بری من میمیرم و میخوام تا آخرین لحظه ی مرگم پیشم باشیو،از تو بهتر جایی سراغ ندارم و ........

اما جدا از همه ی اینها یه فکری هست که آزارم میده ،نمیدونم شایدم اشتباه باشه،من قبل جداییمون فهمیدم یه دختری رو واسطه استخدامش شده،که از من پنهان کرده بود،البته من به روش نیاوردم
اما میگم نکنه.......
خیلی دوست دارم بفهمم اگه ازدواج کرده اون شخص کیه

نقل قول:

---

با اجازه بانو مینوش گرامی :72:

یه مورد دیگه ای که به ذهنم میرسه بجز توقف فکر که خیلی خیلی موثره

تکنیک توقف فکر

مکمل خوبی هستش براش میتوانی ازش استفاده کنی بعد اینکه یه ایست محکم دادی به اون فکری که میخواد وارد ذهنتان بشود براش یه زمانی را تعیین کنید مثلا ساعت 8 شب بعد اون زمان تعیین کنید تا چند دقیقه به این موضوع فکر کنید بعد تمام شدنش دیگه ادامه ندید و تمامش کنید.با انجام دادن مداوم این کار مطمئنا دفعات کمتری این فکر به ذهن شما خطور میکنه.

تقریبا خیلی خلاصه برای شما توضیح بدم در مورد توقف فکر:

توقف فکر یعنی اولا هر چیزی که اونو یاد تو میندازه بنداز دور..
هر وقت هم فکرش اومد تو ذهنت بدون سرزنش خودت ذهنتو ازش منحرف کن.حتی اگه دو دقیقه طول بکشه..هر دفعه هم واسه اینکه تونستی فکرتو ازش منحرف کنی از خودت تشکر کن یا به خودت جایزه بده...اگه هم نتونستی ناراحت نشو و باز امتحان کن.



- - - Updated - - -

از این روش هم میتوانی استفاده کنید بانو :72:


همه ما خاطرات ازار دهنده و منفی داریم که مرتب تو ذهنمون بازخوانیشون میکنیم و با یاداوریشون حس اندوه عمیق پیدا میکنیم.

بارها شده فهمیدیم یه رابطه اشتباهه،یه کاری غلطه..میدونیم باید رهاش کنیم اما اون خاطرات بهمون همچین اجازه ای نمیدن.این خاطرات حتی ممکنه خاطرات به ظاهر شیرینی باشن که از یه رابطه عاشقانه داریم و اجازه نمیدن تا اون رابطه رو رها کنیم.

اینجور مواقع بهترین راه تملک خاطره هاست..یعنی گرفتن بار احساسی یک خاطره.اینجوری دیگه به اندازه قبل برامون ازار دهنده نیست.

برای اینکار ریز به ریز خاطراتتون رو با جزئیات بنویسید..همونایی که مرتب تو ذهنتون بهش فکر میکنید..در این موقع میتونی گریه کنی..داد بزنی..با مشت و لگد به یه بالشت بکوبی..خجالت نکش..رودروایسی نکن..بذار تموم احساساتت بیرون بریزه.

وقتی همه رو نوشتی روی خاطراتت خط بزن و بنویس بخشیدم و رها کردم.
باید بدونی کلمات انرژی دارن پس حتما بنویس بخشیدم وکاغذها رو اتیش بزن و خاکسترش رو تو سینک ظرفشویی بریز.
اتیش خاصیت پاک کنندگی داره.
از این عناصر استفاده میکنی تا انرژی منفی خاطراتت رو به انرژی برتر تبدیل کنی.

این کار رو برای هر خاطره فقط یک بار انجام بده و از اون به بعد از تمرکززدایی استفاده کن.یعنی هر بار که اون خاطره تو ذهنت اومد بدون سرزنش خودت ذهنت رو متمرکز یه موضوع دیگه کنی.

کم کم میتونی..یادت باشه اصلا خودتو سرزنش نکن به جاش ازخودت تشکر کن که از اون انرژیهای منفی رها شدی.این کار رو درباره افکار منفی هم میتونی انجام بدی.

---

لطفا دوباره بخوان با دقت بخوان :72:

رمان نیست کتاب قصه نیست بانو زندگیه شوخی نیست داره عمرت تلف میشه میگذره اینا دیگه برنمیگیرده برو دنبال یه مهارت جدید برو دنبال علایقت بسه دیگه تمامش کن لطفا :81:

میخواد ازدواج کنه به درک
با هرکی دلش میخواد ازدواج کنه اصلا و ابدا مهم نیست حتی به اندازه سر سوزن

مثل چسب چسبیدی به این افکار مخرب و بیهوده و بیفایده که چی بشه اخه؟اون دختره بوده یا نبوده میخوای به این برسی آره اون مقصر بوده و کمتر عذاب وجدذان بگیری؟خوب تهش چی؟ فرداش میخوای چیکار کنی پیگیر بشی کی عقدشونه کی عروسیشونه کی بچه دار میشن بچشون چیه راضیه از زندگیش بسه تمام کن خواهشا

توی قرآن فقط همون یک آیه هستش؟خوشم میاد این وسط از قران هم مایه میزاری و ازش آیه در میاری که حرف اشتباه خودت را ثابت بکنی؟!!!!

یک جمله ای هست که میگه:

از فکر کردن مخرب تر نداریم از مواد مخدر هم برای بدن بدتره

هرکاری دوست داری انجام بدهب رو زمین رو شخم بزن خیابون متر کن خونه رو جابه جا کن برو یه مهارت یاد بگیر و برو دنبال دوستات علایق جدید برو ورزش کن خلاصه هرکاری دوست داری انجام بده ولی لطفا فکر نکن :81:
بیکار نشیت توی خونه تا میاد سراغت بلند شو مشغول باش با کار یکه میکنی ابدا مشکلی ندارم هرچی میخواد باشه مهم نیست فقط جلوگیری کنه از افکار مخرب و بیهوده کافیه

پ.ن:البته من چرا حرص بزنم به اندازه کافی خودم واسه شغل آینده ام مشکلات دارم شما راحت باش زندگی خودته عمر باارزش خودته هرجور دوست داری و تصور میکنی درسته همونطوری عمل کن :72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط drfam

مردا خیلی منطقی پیش میرن ما خانم ها با احساساتمون و فکر اینکه دوباره برگردن برای خودمون طناب دار میبافیم

---

مردا همشون يکسان نيستند، زنها هم همينطور...

٢روز ديگه به پشت سرت نگاه ميكنى ميبينى خيليم تصميم درستى گرفتى جدا شدى، و به اين فكراى الانت ميخندى، همه اونايى كه جدا شدن همين راهو رفتن

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Hadi99g

مردا همشون يکسان نيستند، زنها هم همينطور...

---

درسته منظورم مردایی مثل همسر من و همسر سابق dooo هست

ممنون از همه ی دوستانی که نظر میدن

آقای خاله قزی پست آخرتون رو چندین بار خوندم،احساس کردم با حالت عصبانیت یا بهتره بگم از سر دلسوزی نوشتید ممنونم که با حرفاتون خیلی از اعضای همدردی رو به خودشون میارید که بفهمن دقیقا دارن چه مسیری رو طی میکنن

کاملا حرفاتون درسته و قبولشون دارم،به من ربطی نداره که اون الان چیکار میکنه ،چطوری زندگی میکنه،اما هر طور میخوام خودمو بزنم به بیخیالی نمیشه،چون اگه بفهمم اون زن کیه شاید اون دیدی که از اول تا حالا بهش داشتم به کلی عوض بشه،چون من از جانب خیانت خیالم ازش راحت بود و یکی از دلایلم واسه برگشت پاک بودنش بود
ان شاالله با گذشت زمان و کمک شما دوستان حالم بهتر میشه همونطور که بحران اولین روزهای بعد از طلاق رو سپری کردم
اگه بگم که از وقتی شنیدم زن گرفته حالم درست مثل اولین روزهای جدایی بود اغراق نکردم

التماس دعا

سلام دوست عزیز

دوستان راهنمایی های خوبی کردن. هر وقت حالت بد شده میتونی با اومدن به اینجا و خوندن دوباره پست ها روحیه بگیری:72:

وقتی پستت رو خوندم فکر کردم چقدر خوب شد که همسر سابقت ازدواج کرد . با توجه به افکاری که تو داشتی شاید خدا خواسته که تو زندگیت رو بدون رویاپردازی

در مورد بازگشت اون و تلف کردن عمر و وقت و انرژیت ادامه بدی.

ولی تو به جای استفاده از این فرصت و رها شدن از برزخ داری با فکر کردن به چیزهای آزار دهنده ای که کوچکترین نقشی تو زندگیت نداره ،خودت رو شکنجه میدی.

باور کن زندگی اینقدر ارزش نداره . به این فکر کن که چه سختی ها و تنش هایی رو پشت سر گذاشتی . رها شو .

اون شانس این رو داشته که تو رو خوشبخت کنه ولی این کار رو نکرده .

بهت اطمینان میدم که با گذشت زمان این احساسی که فکر می کنی علاقه هست از ذهن و روحت پاک میشه و حتما حتما دوباره عاشق میشی :72:

بانو dooo من خودم رو میگم مرد هستم ولی واقعا بعضی وقتها همسرم کنارم نشسته و دخترم هم هستش ولی با اینکه نزدیکیم دلم براشون تنگ میشه یکهویی بغلشون میکنم و مهدیه بنده خدا رو گاز میگیرم بیچاره جیغ و داد میکنم :311::58:

شما یک جوجه رو یکهفته پیش خودت نگهداری بهش وابسته میشی چه برسه یک مرد که خاطره هم ازش داری خاطرات خوب و بد من انتظار ندارم به این زودی فراموش کنید نه اصلا و ابدا فقط ترس دارم پست قبلی هم گفتم میترسم از اینکه احساسی دوباره تصمیم بگیری برای ازدواج کردن دوباره روی دنده لج بیوفتی وگرنه تا اینجاشم خوب هستید شما خیلی سخت نگیر تمرین میخواد مثل اینکه شما بری باشگاه رزمی از همون جلسه اول که نمیفرستنت مبارزه کنی باید قبلش آمادگی جسمی و ذهنی پیدا کنی برای شما هم طول میکشه صبور باشید بانو :72:

یک سوال البته اگه اتفاق خاصی افتاد پست خواستی بزاری اینم جواب بده.

چرا اسم dooo

سلام دوست گرامی.

احساستون کاملا طبیعیه . ناراحت کننده هست. مهم اینه که احساستون رو بپذیرید. اما بر اساس اون عملی رو انجام ندید.

خیلی طبیعیه زمانی که یکی از نزدیکان فوت می کنه به عزا نشستن و حتی افسردگی گرفتن. اما نباید این حالت طولانی بشه.

این حالت شما هم طبیعیه . سعی کنید به زندگی روزمرتون برگردید و با گذر زمان این مساله براتون کم اهمیت تر بشه.

موفق باشید.

سلام
ممنون که به تاپیکم سرمیزنید
آنیتا123عزیز واقعا به نکته ی خوبی اشاره کردی خودم از این جهت به قضیه نگاه نکردم اگه خبر ازدواجش حقیقت داشته باشه حداقل من انتظار برگشتشو ندارم چون واقعا ازش به معنای واقعی زده میشم و .....

آقای خاله قزی ممنون که پیگیر تاپیکم هستید و برادرانه راهنمایی میکنید
در مورد نام کاربریم قبلا توی یکی از تاپیکام یه نفر دیگه هم پرسیدن که اونجا توضیح دادم که چی شد
راستش من پارسال وقتی این مشکل برام پیش اومد خییییییییلی اتفاقی با این سایت آشنا شدم و خواستم که مشکلمو مطرح کنم و راهکار بگیرم
با اونحال پریشون و ناراحتم هر چقدر اسم دنیا رو میزدم سیستم قبول نکرد نمیدونم چرا؟
حتیdooonyaهم نوشتم و قبول نکرد که متاسفانه همون چهار حرف اولش به عنوان نام کاربریم ثبت شد
فقط نمیدونم چطوری عوضش کنم ،اگه بشهدوست دارم نام کاربریمو کاملشو بذارمdooonya

ممنون میشم راهنمایی کنید

:311::58:
پست اسپم هستش ولی همین dooo بنظرم هم جالبه هم منحصربفرد :104:

سلام
چند روز پیش با یه نفر صحبت میکردم که اون شخص بنا به موقعیتش اگه همسر سابقم ازدواج کرده باشه محاله خبر نداشته باشه
یه جوری غیر مستقیم با حرف زدنم فهمیدم هنوز ازدواج نکرده،راستش خیلی خوشحال شدم،خوشحال تر شدم وقتی اون شخص گفت انگار پشیمون هستن،که البته از روی رفتارشون این حرفو میزد،نه اینکه اونا چیزی گفته باشن
خلاصه اینکه از خدا میخوام هر چی خیره پیش بیاد،و خیر منو تو ازدواج با اون قرار بده

راستش آقای خاله قزی من دقیقا نفهمیدم معنی اسپم چی هست،همون جفنگ خودمون مگه نیست(حالت خنده)
اگه میشد عوضش کرد که خوبه
البته فکر که کردم دیدم شاید همینdoooکه میشه2هم خوند بی حکمت نباشه،شاااااید من و اون دوباره dooo2 بشیم

لطفا خیلی هم امیدوار نباش پشیمان بودن و ناراحت بودن دلیل نمیشه که فکر کنیم حتما برمیگردن ایشون.

شما واسه اتفاقی که نیافتاده توی ذهنت برنامه ریزی نکن شما هدف های خودت را دنبال کن ایشاالله هرچی خیره همون بشه ولی اگرم نشد شما مسیر زندگی خودت را ادامه میدهی.

فقط پیشنهاد هستش حس خوبی ندارم نسبت به چندتا پست شما اگر برات مقدور هست عضویت انجمن آزاد بگیر لطفا

ممنون اقای خاله قزی
یعنی وضعیتم خیلی اورژانسیه،که نیاز به عضویت در انجمن آزاد هست؟؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط dooo

آخه خدا تو آیه ی228سوره بقره فرموده که بهترین گزینه واسه ازدواج افراد مطلقه همسر سابقه به شرطی که اصلاح شده باشن

---

این واسه مرده که بیاد رجوع کنه، اون هم فقط در زمان عده، نه شما که الان چندین ماهه جدا شدید. به نظرم این زمانی که میگذاری برای اینکه دعا کنی معجزه بشه اون آقا و خانواده اش اصلاح بشن، صرف دعا واسه عاقبت بخیری و ازدواج مناسب با یه فرد دیگه بکن. این خانواده ای که شما باهاشون درگیر بودید، حتی حاضر نشدن اسم شما رو ببرن تو شناسنامه اشون، هدایای شما رو پس ندادن، پشت سرتون بعد از طلاق حرف زدن، دو سال عقد بودی اصلاح نشد، شش ماهه جدا شدی به روی خودش نیورده، اگه خودتو دوست داری، بذارش کنار. یک بار برای همیشه.


یکم ثبات توی تصمیم گیری هم چیز خوبیه. یه بار شکست توی زندگیت داشتی، هنوز درس نگرفتی؟؟ برو تاپیک 8 شهریورت رو بخون:

نقل قول:

---

بالاخره بعد از دوسال عقد جدا شدم

هیییییییچ وقت ازش نمیگذرم
به خدا واگذارش کردم
خدایا کمکم کن

---

نمیگم هییییییچ وقت ازش نگذر، ولی دیگه حتی یک لحظه از فکرتم تلف اون فرد نکن. برای زندگیت اهداف جدید تعیین کن. خواستگارهای جدید بررسی کن. از همین حالا. این قضیه یک سال بگذره و ... هم بگذار کنار. حداقلش اینه که حال و هوات عوض میشه و این ترسی که نسبت به دیدن خواستگار جدید پیدا کردی میریزه.

در نهایت آب پاکی رو روی دستت بریزم: با دعای تو اون آقا اصلاح نمیشه، همینطور که نه کنعان پسر نوح اصلاح شد، نه آزر عموی ابراهیم بخشیده شد. دیگه از پیغمبر خدا که بالاتر نیستی شما، اون آقا و خانواده اش فقط در صورتی اصلاح میشن که خودشون بخوان. پس دعاهاتو هدر نده. چون خدا خوب بودن را به اختیار انسان ها گذاشته.

بانو dooo گرامی

شما چرا اینقدر بخودت استرس وارد میکنی چرا اینقدر مضطربی دختر تو چقدر عجولی آخه؟!!!!

بخدا تعجب میکنم از شما همین چند وقت قبله تایپیک برای جدایی زده بودی حداقل بخودت استراحت نمیدی به مدی رو مشاورین و بچه های همدردی یک استراحت چند ماهه بده بزار تیو موقعیت جدیدت جا بیوفتی یکم زمانب گذره خودت را پیدا بکنی بعد تصمیم گیری کن ایوشن اگر برگردند چه بهتر میرید پیش مشاور ولی اگر نیامدند هم شما به مسیر و هدفی که برای خودت ترسیم کردی ادامه میدی اینکه بشینی و همه زندگیت این باشه ایشون برمیگرده یا نه و دعا کنید برگرده و ایشالله برگرده و....... هیچ فایده ای برات نداره دختر.

فکر کردن به این موضوع را تمام کن گرچه بسیار مشکله این را درک میکنم ولی بزار زمان خودش این زخم و درد را التیام ببخشه.من چیز یکه ناراحتم و میکنه و یکمقدار ازش ترس دارم اینه که شما با شرایط جدیدت نتوانستی کنار بیای و بپذیریش توی زمان حال زندگی کن با توجه به شرایطی که درش قرار داری برای ودت برنامه ریزی کن منم اگر به شما توصیه میکنم عضویت بزنید چون دوست ندارم عمر باارزشتان بخاطر فکر کردن به گذشته و رویا بافی برای آینده ای که مشخص نیست هدر بره این خوب نیست.

اگر برات مقدوره حتما جایی مشغول به کار شو برو باشگاه ثبت نام کن کلاس های مختلف هنری صنایع دستی اشپزی آموزش زبان انگلیسی خلاصه به یک کار یمشغول شو و اجازه نده این افکار توی خونه ت لونه کنن به بذر افکار مخرب آب نپاش بهش کود نده که رشد کنه سخته بیرون کردنش.

لطفا مقداری صبور باشید بانو بزار همه چیز به وقت خودش اتفاق بیافتد