پسری رو به زور نگه داشتم که نمیدونم ته رابطه چی میخواد بشه چیکار کنممممم

سلام کسی که به حد جنون دوسش داشتم سر یه جریان ازم دلخور شد و رفت کلی غرورمو زیر پا گذاشتم ولی حاضر نبود منو ببخشه یه سال تموم التماس میکردم هربارم که میبخشید به دو روز نکشیده باز میگفت نمیتونه ادامه بده و میرفت تا این چند روز به من زنگ زد و گفت که باشه باهات میمونم ولی اگه اتفاق قبل بیفته حتی پای سفره عقد همه چیو بهم میزنم فعلا از خاستگاری حرفی نزده منم هیچی نگفتم چون درگیر کاراش هستش و میگه گرفتارم چون داره رستوران میزنه با منم زیاد صحبت نمیکنه همش میگه گرفتارم البته میدونم گرفتاره ولی باید باهاش صحبت کنم .. چون داریم از شهری که توش هستم و البته محمدم هست میریم شهر دیگه این قضیه داره دیوونم میکنه میدونم اگه بهش بگم بازم بیخیالم میشه من واقعا دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم هیچ کاریم از دستم بر نمیاد میدونم این رابطه ته نداره ولی بازم نمیتونم بیخیال شم بگید چیکار کنم تورو خداااا !!!!امروز میخوام بهش بگم جریانو ولی میدونم میگه به درد هم نمیخوریم!!!! چیکار کنم که منو بخواد!!! به خدا انقد حقیر شدم که دیگه هیچی برام مهم نیسس بگید چیکار کنمممم

سلام فانوس شب عزیز،

برای همه ما پیش میاد که با اینکه میدونیم کار درست چیه، اما نتونیم انجامش بدیم و یه مدت زمان ببره تا یکپارچه بشیم و قاطع.

خوشحالم میبینم نام کاربریت انرژی مثبتی داره، چون این نشون میده با همین بهار میتونی تازه و پرشکوفه بشی...http://www.gif-paradies.de/gifs/bunt...izeit_0107.gif

برای اینکه وضعیتت روشن تر بشه، لطفا به سوالات زیر جواب بده عزیزم.

هدف اصلیت از این تاپیک چیه؟ اینکه کمکت کنیم رهاش کنی؟

چند سالته؟

تحصیلاتت چیه؟

کارت چطور؟

ارتباطت با خونوادت چطوره؟

دوست های صمیمی (دختر) داری؟

وقتت معمولا چطور پر میشه؟

چه کارهایی میتونی انجام بدی، اما بخاطر اینکه ذهنت مشغول این فرد هست، بهشون نمیرسی؟ این فکرها و درگیری ها، تو رو از پیگیری کدوم اهدافت بازداشته؟

ارتباطت با این آقا در چه حد هستش؟ دلیل ایشون برای اینکه گفتن شما رو نمیخواد، چیه؟

مرسی که جواب میدی عزیزم. لطفا مفصل توضیح بده که تا جای ممکن به موضوع مسلط تر بشیم.:72:

چند وقت پیش جشنی برای ما برگزار شد و اول جشن دکتر میثاق(روانشناس برنامه اردیبهشت) اومدن و سخنرانی کردند. غیر از نکته های کاربردی فوق العاده ای که گفتند یک حرفی زدند که من اینجا اون به شما میگم.

"رابطه ای که به التماس و زاری بکشه مرگ اون رابطه است. رابطه ای که بخواهی به زور نگهش داری مدتهاست که مرده."

این ترسی که داری و احساس می کنی، برای تو خبری از مرگ رابطه ات می ده که حسش می کنی اما نمی تونی بپذیریش. اگه تو الان نپذیریش گذر زمان به تو ثابت می کنه.

التماس و خواهش کردن برای نگه داشتن یک نفر، فقط باعث از بین رفتن عزت نفس آدم میشه. خیلی لحظات تلخی برای آدم رقم می زنه. جای عاشق و معشوق با زندانبان و زندانی عوض میشه. نه لذتی داره و نه آرامشی.

می دونم دلت می خواد جور دیگه ای باشه. دوست داری اون آدم همه کار برات بکنه و تو براش اولی باشی. اما نیست. و وقتی نیست هیچ جوری نمی تونی تبدیلش کنی.

زندگی با ترس مثل مرگه. نگه داشتن عضوی از بدنت که عفونی شده کل بدنت رو مسموم می کنه. پس برای نجات بقیه بدنت باید از اون یک عضو بگذری. شاید اون آدم در حد همون عضو بدنت برات عزیز باشه اما دیگه مال تو نیست.

تلخه ولی واقعیت داره متاسفانه...

سلام فانوس شب.:72::72::72:

خواهر خوبم یه چیزی رو رک و پوست کنده بهتون میگم با التماس و گریه فقط و فقط دارید بیشتر ازش دور میشید.اگه ایشون شما رو نخوان نمیتونید کاری کنید.تازه اگه حتی بالفرض با ایشون هم ازدواج کنید حتما بعد از ازدواج حرفایی خواهد زد که بیشتر از الان ناراحت میشید.

بذارید مدتی هم ذهن شما هم ذهن اون اقا به ارامش برسد بعد از اون یه تصمیم بگیرید.

هدف اصلیت از این تاپیک چیه؟ اینکه کمکت کنیم رهاش کنی؟
نمیتونم رهاش کنم خیلی سعی کردم ولی یا خودم دوباره برگشتم یا اون دوباره برگشته ..هیچ کدوم نمیدونیم چی میخوایم یک ساعت پیش زنگ زدم بهش و جریان رفتنمون رو بهش گفتم فکر کردم بیخیال میشه ولی گفت یه کاریش میکنیم ناراحت نباش البته اشکم دراومده بود فکر میکنم میخواست منو دلداری بده ولی می دونه دوسش دارم فقط به خاطر قضیه گذشته میگه میترسم ازت .. قضیه گذشته مربوط به سه سال پیش هست که خیلی جریانش مفصله ولی فقط سو تفاهم بود (اوایل محمد زیاد با من قهر میکرد و بی توجه بود به من ..من بدون هیچ قصدی با دوستای مجازیم میچتیدم اونم با اسمه مستعار سنمم پایین بود ولی هیچ وقت قصدم خیانت نبود ولی محمد برداشته دیگه ای کرد همین منو سوزونده این که قضاوت نابجا شده در موردم.. خلاصه سر اون جریان محمد میگه نمیتونه کارمو فراموش کنه فقط به خاطر چتی که کردم) یعنی واقعا این حق منه که به حد مرگ دوسش دارم ولی اون..... البته فعلا گفته بخشیدتم
ولی میترسم بازم بگه نمیتونه و بره ..
:54:
چند سالته؟21 سالمه

تحصیلاتت چیه؟دانشجو کارشناسی گرافیکم

کارت چطور؟فعلا کار خاصی ندارم ولی تو یه دفتر تبلیغاتی یه فعالیتهایی میکنم

ارتباطت با خونوادت چطوره؟ خوبه ولی نمی تونم همه جرفامو بزنم چون خونوادم خیلی جساسن

دوست های صمیمی (دختر) داری؟دارم ولی هر کس مشغول گرفتاریای خودشه

وقتت معمولا چطور پر میشه؟فعلا مشغول تحویل کار دانشگام هستم

چه کارهایی میتونی انجام بدی، اما بخاطر اینکه ذهنت مشغول این فرد هست، بهشون نمیرسی؟ کلا نمیتونم از ته دل خوشحال باشم..
این فکرها و درگیری ها، تو رو از پیگیری کدوم اهدافت بازداشته؟نمیدونم ولی حس میکنم اگه هیچوقت وارد زندگیم نمیشد خیلی وضعیتم با الان فرق میکرد و بهتر بود ..الان همه فکر و ذکرم شده اون

ارتباطت با این آقا در چه حد هستش؟ دلیل ایشون برای اینکه گفتن شما رو نمیخواد، چیه؟ خیلی بهم نزدیک بودیم.. چون به قصد ازدواج بود.. دلیل اینکه دو دل هستش برا موندن هم که گفتم..به خاطره بچه بازی که انجام دادم..و البته سو تفاهم اون

- - - Updated - - -

گفتید خواهش و التماس کردن عزت نفس ادم رو از بین میبره
ولی واسه منی که ذره ای غرور و عزت نفس نمونده باید چیکار کنم:54:
حس میکنم بی حس شدم دیگه هیچی برام مهم نیستتت

نقل قول:

---

خیلی بهم نزدیک بودیم.. چون به قصد ازدواج بود.. دلیل اینکه دو دل هستش برا موندن هم که گفتم..به خاطره بچه بازی که انجام دادم..

---

باز هم داستان همیشگیه به کام رسیدن پسر و بهونه برای جدایی.

:54::54:

فانوس جان دوستان با دلایل محکم منطقی راهنماییت کردن در ادامه تکمیل پستهاشون این رو نوشتم.
خودتو گول نزن ، خودتو از وابستگی رها کن
تلخیش رو بپذیر ازش فرار نکن ،بهترین روانشناس همون" قران" هست

و عَسی أن تَکرَهُو شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم

وَ عَسی أن تُحبُّو شَیئاً وَ هُوَ شرٌّ لَکُم
وَ اللهُ یَعلَمُ وَ اَنتُم لا تَعلَمونَ

و چه بسا چیزی را خوش نمی‌دارید و آن برای شما خوب است،
و بسا چیزی را دوست می‌دارید و ان برای شما بد است
و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.
بقره / ۲۱۶

بخاطر لذت های زودگذر دلت میخاد باهاش باشی و درحالی که اون نمیخاد و این خاستن عاقلانه نیست خودت داری میگی " به زور"
به نظرم هیچ چیزی ای مدلی ارزش به زور نگه داشتن رو نداره

واین چیزی که الان داری بخاطرش خودتو عذاب میدی و حسرتش رو داری شاید بدترین اتفاق برای زندگی تو هست.

فانوس جان

رهایی از وابستگی درد داره ولی به مراتب دردش از آویزون بود در نهایت سقوط کردن کمتره
پس دردش رو به جون بخر امــــــا عزت نفست رو از دست نده

اون پسر الان دوباره با منه البته به میل خودش نه به اصرار من! بر خلاف همیشه که با اصرار من بر میگشت ولی این بار به میل خودش بود ولی شرط گذاشت که دیگه کارمو تکرار نکنم.. تا الان که مونده.. به نظر شما ادامه بدم درسته؟ خیلی دوسش دارم خودشم میدونه..:302:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فانوس شب

بر خلاف همیشه که با اصرار من بر میگشت ولی این بار به میل خودش بود ولی شرط گذاشت که دیگه کارمو تکرار نکنم.. تا الان که مونده.. به نظر شما ادامه بدم درسته؟ خیلی دوسش دارم خودشم میدونه..

---

سلام، اگه جواب این سوال رو میخوای که واضحه. نباید ادامه بدی! اگه میخوادت میتونه بیاد خواستگاری و مراحلش رو طی کنه اگر هم نه که لذت این چند مدت نوش جانش و به سلامت. شما هم یه چیزایی یاد گرفتی و تجربه کردی.

ادامه از این به بعد یعنی لذت طلبی بیشتر برای ایشون بدون اینکه تعهدی داشته باشه. کدوم مرده که بدش می یاد؟! البته بجز مردهای این تالار.

به اندازه کافی توی این مدت شما رو شناخته و دیگه حتی مثلا روشنفکرترین آدم هم دلیلی برای ادامه این رابطه نمیتونه پیدا کنه. خیلی ببخشید ولی بعید میدونم که دیگه حتی کوچکترین چیز بدون شناخت براش باقی مونده باشه!

بنابراین دختر خوب، اگه واقعا دنبال جواب هستی، جواب خیلی واضح و روشنه. فقط کافیه چشمهات رو باز کنی.

سعی کن خوددار باشی و کنترل بر احساساتت رو یاد بگیری. حس تورو درک می کنم. میفهمم چی میگی اما نمی تونی واقعیت رو کتمان کنی.
سه سال برای یه دوستی خیلی زیاده! اشتباهت هم هرچی بوده فقط برای آقا پسر یک بهونه شده برای پیچوندنت. سنت خیلی کمه دخترجان. سعی کن بلند شی. بزرگ شو. چند تا از کسایی که یخورده بیشتر از تو سرد و گرم روزگار چشیدند دارن بهت میگن فایده ای نداره. مساله اینجاست که صرف نگه داشتن اون کار درست نیست. بنظر من حتی ازدواج هم بکنی این جریان تعقیب تو و گریز اون ادامه داره. دوست داری سه سال دیگه بدوی دنبالش تا خبر ازدواجشو یهو بهت بده شوکه شی؟

اگرم نمیتونی ترکش کنی لااقل ازش فاصله بگیر. تماسهاتو کم کن تا روی واقعیش رو بهت نشون بده. اگر پیگیرت نشد شک نکن نمی خوادت. بهونه کار زیاد رو از پیش خودت براش نتراش. مردهای این تالار همه تایید می کنند اگر دختری رو واقعا بخوان برای هر اشتباهش یه توجیه میارن و از میون صدتا کار و دلمشغولی میرن سراغش. این آقا وقتی نمیاد یعنی نمیخواد.
اگر با کناره گیریت برگشت و کنجکاو شد چند بار بهش بگو نمی خواهیش و صلاح رو در این می بینی(دلیل نیار براش که چرا). اگر باز پیگیر شد اونوقت شرط خواستگاری بذار. بگو به اطمینان نیاز دارم. جز این دوتا راه، راه دیگه ای نداری. سه سال برای کشیده شدن همه شهدهای شیرین یک رابطه بی تعهد و موندن تفاله اش نه تنها بسه بلکه زیادیه.

ممنون از راهنمایی هاتون ..
ولی میدونم اگه من فاصله بگیرم ازش و در تماس نباشم باهاش زیاد براش اهمیت نداره و خیلی کم حتی ممکنه که بخواد پیگیر شه که بخواد دلیلش رو بفهمه .. بعدم به من میخواد بگه که گرفتاره و وقت نمی کنه.. شایدم طلب کار شه که من به فکرش نیستم و در هر صورت همیشه من مقصرم و اون بهترین آدم روی زمینه..البته از نظر خودش..می دونم چشمامو بستم و نمی خوام قبول کنم خودم همه چیزو می فهمم ولی .. بازم ممنونم از همه.. برام دعا کنید همه چیز ختم به خیر شه ..چون اصلا دیگه طاقت هیچی رو ندارم..مرسی بازم :302:

- - - Updated - - -

ممنون از راهنمایی هاتون ..
ولی میدونم اگه من فاصله بگیرم ازش و در تماس نباشم باهاش زیاد براش اهمیت نداره و خیلی کم حتی ممکنه که بخواد پیگیر شه که بخواد دلیلش رو بفهمه .. بعدم به من میخواد بگه که گرفتاره و وقت نمی کنه.. شایدم طلب کار شه که من به فکرش نیستم و در هر صورت همیشه من مقصرم و اون بهترین آدم روی زمینه..البته از نظر خودش.( البته همیشه اخلاقش همین شکلی بود ..بی توجه بود مگر یه موقع های خاص که دوس ندارم راجع به اون موقع ها حتی فکر کنم ولی خب همیشه میگفت دوسم داره فقط اخلاق نداشت خیلی بچه بازیا انجام دادم که قابل جبران نیس دیگه برا همین دوس ندارم با کسی به جز محمد باشم هیچ کس منو درک نمیکنه..می دونم چشمامو بستم و نمی خوام قبول کنم خودم همه چیزو می فهمم ولی .. بازم ممنونم از همه.. برام دعا کنید همه چیز ختم به خیر شه ..چون اصلا دیگه طاقت هیچی رو ندارم..مرسی بازم :302:

فانوس جان

دوستان به خوبی راهنماییت می کنند . من نکته هایی رو در تکمیل می گم

ابداً و اصلاً موضوع فاصله گرفتن ایشون از شما بخاطر اون چتها نبوده کما اینکه گفتی رو به آوردن به چت بخاطر بی توجهی های ایشان بوده .

شما برای این پسر یک دوست دختر که تا وقتی ازدواج کنه ازت کام بگیره و بهره ببره بیشتر نیستی و عشق و عواطفی که نشان میده و اوجش قربونت برم و فدات بشم و اونم در شرایط خاص هست جز عشق جنسی نیست و ذره ای هم شک نکن که فقط همینه . شما هم که همه جوره در خدمتش و اختیارش بودی و دیگه مثل شیرینی ای که دل میزنه شدی براش و تنوع طلبی اش یک شکل دیگه ای از شیرینی می طلبه حتی با همین درگیری زرگری و التماس کردنهای شما چه بسا برای خودش تنوع در ادامه خواسته هاش ایجاد کنه .....

کم نبوده در رفتار پسرهای وابسته ساز این نوع قهرهای زرگری . الا ماشاء الله تجربه مشاوره ای داشتیم و باز هم خواهیم داشت که بعد از این دعواها و به اصطلاح بخشیدنها و ..... خواسته ها و انتظارات شدید تر مطرح شده به عنوان سند اثبات عشق . یعنی در ادامه اگر رابطه را حفظ کنی منتظر باش که به شما بگوید اگر اینقدر منو دوست داری بیا ثابت کن .... شما می گویی چطور و ایشان مثلاً اگر تا کنون دختری خود را تقدیمش نکرده ای اینرا از تو خواهد خواست و .... اینکه دیگر چت نکن فقط برای اعتماد سازی هست و الا برای او اصلاً مهم نیست .

هیچ چیز یک دختر را از چشم مردی نیاندازد سریش بودن و ذلیل بودنش به پای اون دختر او را از چشم می اندازد و از مسیر شایسته همسری دانستن خارجش می کند .

کافیست امتحان کنی یعنی بگویی به این نتیجه رسیده ای که کلاً دور ارتباط دوستی را خط بکشی و ابراز کنی فهمیدی حتی در رابطه با او برقرار کردن هم اشتباه کرده ای و قصد ازدواج هیچ توجیهی نمیتونه برای ارتباط اینجوری دهد . و باید یک دختر حریم و حرمت خودش را حفظ کنه و من اشتباه کرده ام برای همین دیگه نمی خواهم ارتباط داشته باشم و اگر تو خواهان من هستی بهتره از طریق خواستگاری وارد شوی . از این به بعد هرکس پیشنها ازدواج دهد فقط باید از طریق خانواده رسماً بیاد جلو . همدیگر را شناختن و ارتباط داشتن را دیگر قبول ندارم

بعد واکنشش را ببین . که مطمئناً دو حالت داره ، یا میگه حق با تو هست همین کار را بکن و خدا حافظ ..... ( که هم می تواند همین باشد که می رود ، هم می تواند با شناختی که از تو دارد برای این باشد که امتحان کند چقدر روی حرفت هستی چون می داند شما دوام نمی آوری ..... در اینصورت اگر دوام آوردی و قطع ارتباط را ادامه دادی اگر بخواهد همچنان از شما کام بگیرد برمی گردد و بهانه می آورد که الآن شرایط ازدواج را ندارم و باید چند سالی صبر کنیم و با هم در ارتباط باشیم و .... که بهترین پاسخ از طرف شما این است که بگویی پس برو هروقت شرایطتت مناسب شد بیا اگر تا آن موقع من ازدواج نکرده بودم می توانی خواستگاری کنی چون من دیگر با هیچ حرف و بهانه ای وارد این رابطه ها نمی شوم .

در حالت دوم هم اینه که از همون ابتدا بهانه هایی که گفتم یعنی از جمله فراهم نبودن شرایط را پیش بکشد و ....


اگر باز هم حرف شما این است که نمی توانم قطع کنم و نمی شود و ..... از شما می پرسم از زندگی چی می خواهی ؟

راهی و کاری که عزت نفست را ازت گرفته ، آرامشت را گرفته ، آسیب جسمی و روانی بهت رسانده ، عاقبت هم ندارد ، اگر هم پیوندی در کار باشد با این اوضاع به طلاق می انجامد و آسیب های آن و ..... این چیزی هست که شما از زندگی می خواهی که تا کنون برای خودت رقم زده ای ؟

اگر می گویی نه ، من هم می گویم پس راهت را عوض کن و عکس راهی که تا کنون رفته ای برو . که البته لازم هست اول واقعاً ببینی از زندگی چه می خواهی و هدفت چیه .


موفق باشی

دوستان همه عالی بهتون کمک کردن.

خواهر خوبم این راه که داری میری اخرش خشکی هست و به جایی نمیرسی.خودتو از این وابستگی نادرست راه کن.

ببین چند تا از همین اقایون گفتن نه خواستگاری هست نه ازدواج .

این احساسات رو نگه دار واسه همسر ایندت.فقط عمرتو تلف میکنی.

به خودت بیا .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرهنگ 27

باز هم داستان همیشگیه به کام رسیدن پسر و بهونه برای جدایی.

---

درود دادا.یعنی درود بر شرفت با این جمله منم از بس خوندم خسته شدم هنور جمله اول رو نخونده تا تهش میرم

با اجازه دوستان

و دوست عزیزی که اسمشون رو نمیارم ولی از نوشتشون استفاده میکنم.یکی از دوستان هم همین مشکل رو داشت بدتر از شما جالب بود واسم بعد یکسال به گذشتش میخندید و حس یکه داشت.از یه طرفم افسوس واسه عمری که باد داد.

فکر نکن ما هم از کره مریخ اومده نه از این خبرا نیست یه جا خوندم نوشتی بچه بود چت میکردم.شما 21 سالته درسته؟ بعنوان یه پسر بهت میگم جنس ما حدودا بجرات میتونم بگم تا سن 27سالگی در مورد زندگی مشترک چیزی نمیدونن و مهارت های لازم رو ندارن.هنوز جا داری شما مسری که داری میری فقط 3ساله من یکی 2سال طول کشید.ولی طبق آخرین آمار من تا 5 سالش رو میشناختم که تهش نتیجه ای نداشت.میخوای میتونی از دوستا بپرسی هرکدومشون چه خودشون چه دور و اطرافشون از این موارد زیاد بود.

وایسا تایپیک مخصوصش رو بهتون بدم

http://www.hamdardi.net/thread-17296.html

http://www.hamdardi.net/thread-25882.html

همینجوری ادامه بدی تجربه شما هم یمره توی اون تایپیک.

هرچی زودتر تمومش کنی به نفعته.:72:

وای به خاطر قصد ازدواج پسرا که 98 درصد دروغی به روابط نزدیک می رسنن
یه سوال ایا بعد از پاک شدن روح این ادما ایا روان و خاطراتشون هم پاک می شه یا هسر ایندشونو تبدیل به کیسه بوکس می کنن

- - - Updated - - -

ایا خود دخترا این روابط اشتباه نمی دونن

اگه بهش بگم بیا واسه خاستگاری فکر می کنه قحطیه خاستگار دارم یا به جز اون کسی نیست ! اگرم از خاستگارام حرف بزنم می خواد بگه من با همشون در ارتباط هستم و بهشون فکر می کنم . عصبانی میشه.. عید پارسال قرار بود بیان واسه خاستگاری که اون اتفاق افتاد و همه چیز به هم خورد بعد از اون دیگه هیچ حرفی در اون مورد نزدم چون نمی خواستم وادار به ازدواجش کرده باشم که بعد بخواد منت بزاره سرم..این وسط فقط من مقصرم چون نمی تونم پا بزارم رو دلم و قید همه چیز رو بزنم هر بارم خواستم خودش دوباره برگشته.. به نظر شما بهش بگم بیاد واسه خاستگاری حقیر تر از اینی که هستم نمیشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟ تورو خدا بگید خیلی مهمهههه

- - - Updated - - -

من نمیدونم چی میخوام فقط می دونم هیچی آرومم نمی کنه.
می دونم حرف شما کاملا درسته فقط من باید سعی کنم که بفهمم ولی...

فانوس جان
همه اینجا دارن به طور واضح میگن چیکارکن شما مثل اینکه جزخودت و افکار و حالاتت هیچی رو نمیبینی
عزیزم اگه دلت میخواد یکی یه مدت ازت سو استفاه کنه بعد هم مثل آب خوردن ترکت کنه (مثل همین ترک کردن هاش)حتما باهاش رابطه ات رو ادامه بده.
دختر خوب این اگه میخواست باهات ازدواج کنه از راه درستش وارد میشد(امیدوارم کامل منظورم رو متوجه شده باشی)
رهاش کن
چه شما بگی بیاد خواستگاریت چه نگی ،اون اصلا همچین قصدی نداره.این آدم دنبال بهونه ست که به لذت های خودش برسه و این احساس گناه رو توی شما بوجود آورده که خوتو بیاری پایین تا به راحتی خودتو تقدیمش کنی بدونی هیچ تعهدی...
چت کردن شمارو بهونه کرده تا همیشه التماسش کنی اونم راحت باشه دیگه...

یه سوال نه تنها از شما بلکه از بقیه خانم ها توی همین سن

واقعا خورد کردن شخصیتت ارزشش رو داره ؟گیرم اصلا بیاد خواستگاری که نمیادش خودتم میدونی ولی دار یخودتو گول میزنی اصلا چیزی از شخصیت واست مونده ؟چی میخوای بهش بدی یعنی چی ازت مونده که بهش بدی؟!!!!

دختر تو تازه 21سالته الان نمیدونی یعنی چی وقتی بشی 30 سال پیش خودت میگی ااااااااا زندگی چقدر زود گذشت.همینجوری برو بالا.یه کاری کن واسه من بنویس چی از زندگی مجردیت توی این چند ساله متوجه شدی.توی این رابطه چه چیزی به شخصیت و خودت اضافه شده اینو یه توضیح بهم بده.بزارش کنار 3سال عمرت که از دست رفته.اینا نخود چی کیشمیش نیست که بر یدوباره از سر خیابون بخری نه دختر خوب اینایی که داره میگذره عمرته جوونیته انرژیته روی کاغذ 3ساله ولی بعدا بزرگتر شی متوجه میشی یه عمره.

بزار خودم رو برات بگم که جای دوری نرم تا حالا شده از انجام یه کاری پشیمون بشی مثل ....... ؟ دقیقا هرووقت که به پشت سرم و اون دوسال فکر میکنم یه همچین حس مزخرفی دارم.

افرادی که میان اینجا مینویسن دارن وقتشون انرژیشون احساسشون و تجربیاتشون که براشون فوق العاده با ارزشه میزنن تا بیان شما رو راهنمایی کنن حالا اگه دوس داری این مسیر رو ادامه بدی بسمه الله کسی جلوت رو نمیگیره از الان هم نتیجش رو بزار بهت بگم.

من یکی هرکی دوس داشته باشه حاضرم باهاش شرط ببندم سر یکسال اشتراک آزاد میشه 100 تومان که این رابطه تهش میشه یه تجربه توی تایپیک منع روابط دختر و پسر

هرکی حاضره شرط ببنده بیاد وسط:72:

سلام عزیز من خواهر من تو که میدونی و باور داری نظرات دوستان همش درسته و عین واقعیت!
پس چرا داری خودتو گول میزنی؟!


(من نمیدونم چی میخوام فقط می دونم هیچی آرومم نمی کنه.
می دونم حرف شما کاملا درسته فقط من باید سعی کنم که بفهمم ولی... ولی نمیخوای بفهمی چون محکم دستت گذاشتی رو گوشهات که نفهمی!) من میگم اگه صدتا مشاور خبره هم بیان به تو بگن راهتو اشتباه داری میری
ونهایتش میرسه به خرد شدن تحقیر شدن از دست دادن اینده و زندگی نجابت و خیلی چیزای دیگه که قابل جبران نیست!
باز همونجور که خودت قبول داری تا خود خودت نخوای هیچکس نمیتونه کمکت کنه!!!!
من نمیخوام بهت بگم چی درسته چی غلط چون فایده ای نداره هی میای نظرات دوستان میخونی باز میای حرف خودتو میزنی یعنی همش کشک:97:
مشکلت گفتی راه حل درست هم بهت داده شد الان مهم خواست خودتو یا بهشون عمل میکنی وخودتو از این مردابی که داری دست و پا میزنی بیرون میاری یا اینکه توش غرق میشی! خودت رو دریاب به خودت کمک کن دلت به حال خودت بسوزه گناه داری به خدا!!!!!!
ببخشید اگه یه خورده لحنم تند بود گاهی ادم یه سیلی باید بزنه به طرف تا از خواب غفلت بیدار شه!

من از وقتی که خودمو شناختم با این ادم اشنا شدم بعد از اون دیگه هیچی نفهمیدم..
نمیدونم چی می خوام خودمم
فقط می خوام از این شرایط بیرون بیام چون دارم نابود می شم
فقط برام دعا کنید بچه ها فقط همینو می خوام .. :302:

- - - Updated - - -

abi bikaran دارم سعی می کنم از این منجلاب بیام بیرون
شرایطم اصلا خوب نیست ..

عزیزم تو هنوز سنی نداری حیف به خدا خودتو تو این راهها از بین ببری اون پسر رو در ذهن خودت یه شیطان ببین دشمنت ببین پا بزار روی دلت روی احساست!

فقط خودت بخواه تموم کنی و رهاش کنی همین !
خودتو احساستو نجابتت رو راحت به این ادمهای فاسد و سواستفادگر نفروش ارزشت مطمئن باش خیلی بالاتر از اینهاست!( خدا از این پسرهایی که فقط فکرشون سو استفاده کردن از دخترای ساده و کم سن سال وناموس مردمه نگذره! :97:)

رابطتوتون تا چه حدی بوده ؟؟؟به رابطه جنسی هم کشیده شده ؟؟

ببیند دختر خوب اگه میخوای مشکلت حل بشه چشماتو باز کن و همه ی پست هایی که دوستان برات گذاشتن رو چند بار بخون .ببین چند تا از اقایون در مورد هم جنس خودشون چی گفتن .

اینکه چند سال با ایشون بودی دلیل نمیشه که حتما تا اخر عمرت به پای این اقا بشینی که بیخود داره شما رو دنبال خودش میکشونه.

فکر کن که روز به روز بگذره و خبری نشه و زمانی به خودت میای که میگی ای دل غافل کاشکی همون چند سال پیش رهاش میکردم.به این فکر کردی که یه دختر جوان از چه سنی براش خواستگار میاد و شما بدون دلیل بخوای اونا رو رد کنی که به امید این باشی که به این اقا برسی.

اگه فکر میکنی اون کشته و مردت هست و خودشو عاشق سینه چاک شما میدونه .خوب راهش این هست که بهش بگو کاملا رسمی اقدام کنه.فکر نکن اینجوری کوچیک میشید .اتفاقا اینجوری شخصیت خودتون رو حفظ میکنید و برای دختر بودنت ارزش قایل میشید و از راه درست جلو میرید.اون اقا هم اگه واقعا قصدش ازدواج هست دنبال دلیل نمیگرده.

پس فرصت ات رو از دست نده فانوس شب و برای خودت ارزش قایل باش. از هرجا شروع کنید فقط و فقط به نفع خودت هست.

می دونم سخته برای شما دست از این ارتباط کشیدن . می دانم چون باورت شده بود به ازدواج می رسی خودت را فدا کردی و از این هم ناراحتی که چرا ارزون فروختی خودت را و ...... عمق ناراحتی و پریشانیت را می فهمم و درست تشخیص داده ای که فقط باید بیرون بیایی از این وضعیت .

عزیزم ، خانمی ، دختر گل و نازنین ، راه برون رفت شما قطع این ارتباط بطور کامل و عمل به راهنمایی هست که دادم . اگر نخواهی این راه را بروی ... به زودی اوضاعت از این هم بدتر خواهد شد و به خودت می گی کاش به راهنماییهای همدردی گوش داده بودم و .....


راه نجاتت همین هست و اگر عین مدلی که بنده بهت گفتم حرف بزنی که گفتم محکم می گی من اشتباه کردم ، این روابط کار درستی نیست و دیگه هم نمیخوام ادامه بدم نه با تو ونه به هرکس دیگری اجازه ارتباط بدهم و هرکس بگه ازدواج و رابطه برای شناخت من زیر بار نمی روم و حرفم اینه که از طریق خانواده بیایید خواستگاری و حالا هم به تو همین را می گویم که دیگه نمی خواهم ارتباط داشته باشم اگر واقعاً مرا برای زندگی میخواهی راهش خواستگاری هست اگر هم نه که تمام و من هم میرم که همین رابطه بشه بزرگترین و گرانترین درس زندگیم از این روابط ، اشتباه کردم و تاوانشم نارضایتی از خودم هست . توبه می کنم و از خدا میخوام کمکم کنه از این به بعد راه درست رو برم .

به نظرت این حرفهایی که قاطعیت و راه درست را انتخاب کردن را نشان میدهد شخصیت آدمو تضعیف میکنه . یا تن دادن به رابطه و حرفی از ازدواج نزدن مبادا طرف عصبانی بشه ؟ کدامش له شدن هست ، کدامش خار شدن هست ؟ کدامش شخصیت خورد کردن هست ؟


یک بار دیگر پستی که ارسال کرده بودم را بخوان لطفاً دقیق و مو به مو تا ببینی در اون راه کار به هیچ وجه بی اعتبار شدن نیست بلکه اعتبار به دست آوردن هست


موفق باشی