نمایش نسخه قابل چاپ
سلام نمی دونم از کجا باید حرفمو شروع کنم
و چی باید بگم
- - - Updated - - -
الان سه سال ازدواج کردم
خیلی مشکلات با همسرم داشتم ...
1- مشکل نبود کار
2- وسواس
3- بددهنی و تحقیر کردن
مشکل اول حل شده ولی متاسفانه چندین بار مشاوره رفتیم ولی مشکل دوم و سوم اصلا حل نشده
اینقدر حرفهای زشت بهم میگه
اصلا نمی دونم کدوم بهتون بگم
خیلی دلم گرفته و غصه دارم احساس میکنم اون دیگه از من نیست
- - - Updated - - -
:54::161::161::54::325: خدایا خودت بهم بگو چه کار کنم
سلام خانم تنهایی.بدهنی وتحقیرشوهرت ریشه درمشکل دوم داره واحساس گناهی که بابت اون داره.احساس شما قابل درک هست این که شوهرت به حموم و نظافت ونظم،حساسیت وسواسی داره،واین۰باعث آزارخودش وشماست،ضعف روابطتون دریه جنبه هایی هم،مزیدبرعلت شده.اما هیچکدوم نه بددهنی اونو توجیه میکنه نه مقابله به مثل شمارو.نه باهاش سست وشل صحبت کن نه تندوبددهنی.حرفت رو منطقی وقابل درک بگو.قهرکردن زیاد،مبهم صحبت کردن،با کنایه حرف زدن،همه تنشها روبیشترمیکنه،شما فقط ملزم به این هستی به سهم خودت ،درست ومعقول رفتارکنی.شوهرت وسهم خودش به واینکه چطور عکس العمل نشون بدهد به خودش مربوط میشه، بنابراین سه مرحله طی میشه۱_قطع مقابله به مثل۲_وضعیت مبهم.اینجا بازشوهرت تردید داره که چرا جوابشو نمیدی ممکنه حرفای بدتری بزنه،باید بهش فرصت بدی فکرکنه ورفتارتو بفهمه۳ _انتخاب رفتار درست که دربالابه بخشی ازاون اشاره شد
عزیزم منم مشکل تورو دارم بددهن.و وسواسی اینا همه ریشه.در خانواده داره،جالب اینکه خودشون هم.مشکلشونو.قبول.نمیکنن و اسمشو.میزارن تمیزی.من.که خول شدم:227:
ممنونم از امین محترم
که به من پاسخ دادن
دیروز خیلی شوهرم بد دهنی کرده میدونه اشتباه کرده ولی مثل آدمی میمونه که میخواد آبو گل آلود کنه همه چیز به نفعش تموم بشه .. وقتی با پدرش بی دلیل دعوا کرد بعد شروع کرده به من پریده میگه تو چرا به بابام نگفتی حرفو عوض کنه .... اصلا حرفهایی بهم میزنه که ربطی به بحث نداره میگه تو عرضه داری که میخوای موسیقی یاد بگیری میگم تو با اون دعوات شده به من چه ؟
نمیدونم چرا خدایا خودت کمک کن هیچ کس مثل اینکه نمی تونه بهم کمک کنه ..... دیگه از بدهنی ها خسته شدم از تحقیرهای که میکنه اعتیاد پدرم ... بی حرمتی به برادر و خواهرام.... به خودم در مورد هیکلم .. در مورد قیافه ام ... خواهش میکنم بهم بگید چه کار کنم :54::54::302:
خانم تنهایی من احساست رودرک میکنم.اینو درنظر داشته باش که حتی اگه شوهرت پای دیگران روبکشه وسط،ولی فراموش نکن که اصل اینه که تو وشوهرت دراون زمان ومکانی هستید که باهم بحثتون شده،بستگان هردو تون خوب باشن یابد به خودشون مربوطه،ومهمترین مسأله خودت هستی وسهمت از رفتاری که نشون میدی،اولین مشکل من یاشما دیگران نیستنن،موانع روانی ارتباط صحیح بادیگران ازهرنوعیه، درسته که مابا انواع واقسام آدمها برخوردمیکنیم،هرشخصیتی که میخان داشته باشن این"نوع رفتار"و"نحوه ارتباط ماست"که مهمه. من این لینک رو واسه یکی از دوستان گذاشتم مایل بودی شماهم نگاهش کن ؛http://video-subtitle.tedcdn.com/tal...10X-low-fa.mp4
تنهایی عزیز
همسر شما از ضعف عزت نفس رنج می برد . برای کمک به او بهتره ابتدا مقالاتی که در باره عزت نفس و راه های تقویت آن در تالار وجود دارد را بخوانید . سپس دنبال این باشید که مهارتهای ارتباطی را بیاموزید بخصوص در خصوص نحوه ارتباط با افرادی که عزت نفسشان ضععیف هست .
اگر شما بتوانید به گونه ای رفتار کنید که صادقانه در وجود همسرتان حس ارزشمندی تزریق شود این رفتارها به مرور قطع خواهد شد . اعتبار سازی کنید .
نیاز دارید فراوان مطالعه کرده و البته آنچه می آموزید را به کار ببندید
ممنون از فرشته مهربان
خیلی خوشحال شدم که فرشته مهربان به من نظر کرد
انگار یک حس جدید درونم ایجاد شد
میشه اگر مقاله ایی که میدونید برام بزارید
- - - Updated - - -
امین محترم
حرفهاتون برام گنگه
لینکی هم گذاشتین باز نشد
بیشتر راهنمایی کنید
داخل انجمنهای مقالات و کارگاه های آموزشی اگر سرچ کنید مقالات مربوط به عزت نفس را پیدا می کنید . حتماً آگاهی خود را بالا ببرید و صد البته عمل به آنها مهمتر است .
یکی از دوستان قبول زحمت کند و لینک هایی که به درد ایشان می خورد برای مطالعه را در این تاپیک برایشان ارسال کند
سلام مرسی
من همه رو مطالعه کردم
ولی هیج نوشته که من چطور باید با افرادی اینچنین چطور رفتار کنم خواهش میکنم بهم بگید چه کار کنم
فرشته مهربان.... امین محترم ... و بابک محترم ممنونم
اون لینک یه فیلم ۲۰دقیقه ای با حجم ۲۸مگابایت هست.باسیستم خودم اون پست قبلیم روامتحان کردم لینکش مستقیما دانلودمیشه_ بازم اینجا لینکش روبرات میذارم:
http://video-subtitle.tedcdn.com/tal...10X-low-fa.mp4
فرض کن میخای با مدیریک سازمان بری صحبت کنی ولی خودت کمی ترس داری این ترس میشه یه مانع روانی درارتباط وممکنه خودشو به این شکل نشون بدهد.مدیرآدم خشکیه،بداخمه،عبوسه.
تاشما حداقل دوبارباشجاعت ومهارت ارتباطی به اتاقش نری وخوب وقابل فهم حرفت روبهش نرسونی نمیشه گفت واقعا عبوس یابداخم هست.
بسیاری ازآدمها هستند باشخصیتهای مختلف مثل وسواسی،ترسو،مغرور،ولی بازهم ،وقتی منطقی وشجاعانه باهاشون ارتباط برقرارکنی خیلی خوب واکنش نشون میدن،خودت هم ازارتباط لذت میبری،
اول این لینک خطای ذهن رو مطالعه کن:
http://www.hamdardi.net/thread-154.html
_من به تجربه شخصی چند تا نکته میگم
.اول اینکه بنظرم خودت هم ازمهارت ارتباطیت ضعیفه وازهرجایی که میتونی نکته وپیام دریافت کن تاقویتربشی.
امادررفتاربا افراد وسواس بخصوص شوهرت اینو مدنظرداشته باش که خودش میدونه نباید به نظافت زیادگیر بده،خودش میدونه باید رابطه جنسی رضایت بخشی باهمسرش داشته باشه خودش میدونه که باید برای درمان بره پیش روانشاس.
لازم نیست ایناروبهش یاد آوری کنی یا طعنه شو بهش بزنی،دربرابر رفتارهاش صبروحوصله داشته باش خودش با افکار خودش همیشه جوابی واسه اشتباهاش داره،مخصوصا هرنکته ای میخوای بهش بگی نباید جنس کلامت شل وباتردید باشه بدتربهمش میریزی،
مثلامیگه حمام نظافت شده؟بگو آره کاملاتمیزشده باچی وچی شستمش؟نگو فکرکنم آره یا؟
توی حرفات باید قاطعیت ومحکم بودن باشه.همانطورکه فرشته مهربان گفتن "اعتبارسازی"کن مثلا بهت میگه چرا بحث رو عوض نکردی پیش پدرم؟بگو تو فرزند بزرگش هستی،میدونم خودت توانای قانع کردنش رو داری اونجا دخالت من نابجا بود؟
این افراد قبل ازاینکه نیازمند نصیحت باشن نیازمند اعتباردهی،شادمانی،وپذیرش همانطورکه هستن،به مرور زمان وقدم به قدم رفتارهاشون بهبودپیدامیکنه.
خانم تنهایی خودت روقویترکن مهارت ارتباطیت روگسترش بده ،مانهایتا یکی دوپست برات بذاریم باز این خودت هستی که بهترازهمه میتونی به خودت کمک میکنی باخلاقیت بیشتر وباور داشتن به استعدادوتوانایهات
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
.
پ.ن:دو نکته درباب سخنرانی خانم محقق دراون فیلم بگم برای کسانی که تخصصی ترنگاه میکنن:۱
_ایشون گفتن؛اگه نمی توانید چیزی را اندازه بگیرید آن چیزوجود ندارد.این جمله کامل نیست شکل صحیحش اینه
:اگر شما نتوانید چیزی را اندازه بگیرید علم شما کافی نیست.
۲_درپایان حرفاش میگه مذهب ازباوربه ایمان و حقایق غیرقابل فهم به قطعیت رسیده.وازاین به عنوان مثال استفاده کرده.خب احتمالا این خانم مسیحی هست وکافیه شما قسمتهای آخر انجیل فعلی رو درباره حقایق آخر زمان ببینید که چقدرفهمش سخت هست ومعماگونه بیانش کرده والبته متخصصین مسیحیت حتما دفاع خودشون رودارند.
بخشهایی ازمذهب (خودماهم)رازگونه هست وتأکیدمیکنه وقتی متوجه نشدید ایمان بیارید وازکنارش بگذرید نه اینکه رد کنیدیا تفسیرمضر ازش کنید.
من از امین محترم ممنوم
کلیه مطالب را چندین بار مطالعه کردم و خیلی خوب بودن
ولی بعضی مواقع کم میارم و نمی تونم خوب حرف بزنم
مثلا یک مورد اینکه همسرم بنزیین تمام کرده و در اتوبان مانده بود به همراه یکی از دوستانم رفتم براش بنزیین
بردم
بعد از این که بنزین رسوندم گفتم پس من میرم تو بیا گفت باشه خلاصه من رفتم و دوستمو به منزل رسوندم و زنگ زدم به همسرم که آیا رسیدی و گفتم بیا دنبالم که به منزل برویم
اما متاسفانه ماشین روشن نشده و همان جا مانده بود گفتم خوب به امداد خودرو زنگ میزدی بیاد
برگشته میگه تو میگی این همه آشنا داری پس کو یکیشو می آوردی میگم این چه حرفی
یعنی خودت عرضه اینو نداری که من آشناهامو بیارم >>>
میگه نه تو میگی میگی چه ربطی اصلا داره ... خلاصه یکم بحث تا اخر اون لج کرد و گفت اصلن ولش کن میمونم همینجا تا بالاخره یک چیزی میشه ..... بعد من منزل پدرم رفتم و از اونجا یک بکسر هماهنگ کردیم رفت دنبلاش آورده ووووو
بعد بگرشته میگه خودم هم اینو بلد بودم میگم خوب پس چرا انجام ندادی ....خوب انجام میدادی ..... میگه فقط بکسر کرده آورده مگه چرا نیامد تعمیر کنه گفتم مرده میگه هوا سرده تعمیرکارهمون در محل نمیرن فردا صبح میایم درستش میکنم الان ساعت نه شبه هیچ کس نمیاد
حالام یگید من چه کار باید بکنم
مورد بعدی اینکه میگم سه ساله داریم توی این خونه زندگی میکنیم فرش ها رو و پرده ها رو بدیم برای عید بشورن
مقابله میکنه میگه نه اصلا کثیف نیست ما که اصلا خونه نیستم وفقط شب ها هستیم
میگم چه ربطی داره بالاخره باید شکست سه سال فرش خونه آب نزدیم پرده ها ووووو بقیه فقط در حد ظاهری خونه تگونی کردیم
نمی دونم چه کار باید بکنم ..... آقای امین خواهشا راهنمایی کنید ... من چه مهارتی باید بکار ببرم
خانم تنهایی
.شوهرت نباید احساس کنه اقتدارش آسیب دیده، یا داره تهدید میشه
،وقتی درجوابش بهش میگی" خودت عرضه اینو نداری که..."نقطه شروع چالش هست. میتونی بگی نمیتونم تو این سرما کسی روبیارم اینجا هر کسی مشکل خودشو داره..درمورد مقاومت کردنش دربرابرتمیزکردن خونه برای عید،این مشکل اکثرمردهاست تمایل زیادی به این کاراندارن. ۰ولی باعث تعجب هست که شوهرت اینجا تمایلی به نظافت وشستشو نداره..
بعضی بحث هاومشکلاتتون طبیعی هست که نبایدفکرکنی اونم مربوط به مشکل خاص خودت وشوهرت هست..برای قانع کردنش واسه خونه تکونی بهتره اجازه بدی موعدش برسه تو این سرما قانع کردن هرمردی دشواره ولی موعدش که رسید تشویقش کن به کمک کردن و موقعی که کمک میکنه غر زدن هاشو نادیده بگیر..
میدونم من اصلا ازش انتظار کمک ندارم
میخوام خودم انجام بدم ولی بازم نمیذاره
انگار بهم اصلا اعتماد نداره
قبلا روانشناس رفتیم میگه اختلال داره
حالا خیلی نگرانم نمی دونم چه باید بکنم
به نظرم بی اعتماد نیست بهت. شما باید کاری کنی احساس اقتداروباعرضه بودن کنه. بهش اعتبار بده ازخوبیهاش تعریف کن،باسیاست طوری رفتارکن که انگار کار رو خودش انجام داده.بذارپروبال بگیره. باحوصله وبتدریج این کارو کن.قبل ازحرفات باهاش همدلی کن احساسشو درک کن ولی حرف درست رو هم بگو
ممنونم
فقط نمی دونم چطور باید اعتبار با عرضه بودن بهش بدم
متاسفانه پدر شوهرم هم در طبقه بالای ما زندگی میکنه اون هم بعضی مواقع خوردش میکنه
و نمی تونیم بریم جای دیگه ......
خودم هم حس میکنم مشکل روحی دارم
همش یک حسی درونم هست میگه که تو که نمیخوای ادامه بدی پس چرا تلاش میکنی
یا اینکه برای خونه تکونی همش یک چیزی مثل خوره وجودمو میخوره
خانم تنهایی.شما فقط ملزم به این هستی که سهم خودتو در رابطه باشوهرت،سنجیده ومنطقی انجام بدی،رابطه شوهرت باپدرش به خودشون مربوطه.هروقت شوهرت ازت درخواست کرد دخالت کنی، بهش بگو دخالت من میتونه باعث بشه رابطتون بدتربشه پدرت میخاد صداوحرف وجواب خودتو بشنوه. شما نهایتا گاهی اوقات که پدرش گلایه پسرشو پیش تو(یاشوهرت گلایه پدرش) میکنه فقط سوتفاهم نسبت به شخص غایب رو درچند جمله کوتاه ومفید رفع کنی.(بیشترازاین دخالت نکن)
اینجا "حمایت زیادی درماندگی می آموزد"یعنی حمایت زیاد ازشوهرت بخصوص زمانی که پدرش هم هست باعث ضعیف ترشدن شوهرت میشه،چون احساس بالغ بودن رو اون موقع ازش میگیره به نفع اینکه فقط اون لحظه پدرش سرزنشش نکنه.
اما اقتدارشوهرت،همدلی ودادن پروبال بهش: همدلی یعنی بری توی فضای فکری وروحی مخاطبت،خودتو جای او بذاری ببینی چه احساسی داره،دوباره بیای درجایگاه خودت قراربگیری با این تفاوت که وقتی باهاش صحبت میکنی میدونی چه احساسی داره ولی مثلاکاراشتباهشو تاییدنمیکنی.مثلا شوهرت از بیرون میاد با عصبانیت شروع میکنه به ایرادگرفتن از نظافت حموم،تو جوابشو با آرامش ومنطقی بده،یاوقتی آرومترشد و نشستید بهش بگو میدونم چه احساسی داری خودمم قبلاوقتی حس میکردم جایی نامرتبه احساس آشفتگی بهم دست میداد دوس نداشتم کاربعدی روانجام بدم ولی هرجایی یه ظرفیتی برای شستشو وتمیزشدن داره ،یه حدواندازه ی داره،اگه زیادبه اونجابرسم حس میکنم یه انرژی مضاعفی داره ازم گرفته میشه بعدش افسرده وکرخت میشم و ازبقیه کاراغافل میشم.
همدلی تملق وچابلوسی نیست ، چون باعث میشه طرف مقابلت دراشتباه کردن جسورتربشه .اولش ممکنه کمی سخت باشه،شوهرت مث کسی که زمین میخوره وداره بلندمیشه دوس نداره فکرکنه کسی دستشو گرفته حتی وقتی دستشومیگیری،او میخاد فکرکنه توکاری انجام ندادی این خودش بوده بلندشده،مث قضیه خراب شدن ماشین. چون برای یه مرد سخته پیش همسرش فکرکنه اقتداروابهتش ضعیف شده.دارایی ارزشمندش این اقتدارهست.
به هیچ وجه بهش طعنه وزخم زبون نزن.حالا یه مثال از دادن اعتبار:مثلامیخوای قانعش کنی واسه خونه تکونی:بهش میگی اون سال که کمکم وسایلو جابجا میکردی"احساس قوی بودن"بهم دست میداد احساس اینکه چقدر زندگیم روی رونقه،جملاتت باید صادقانه وواقعی باشه اگه مصنوعی باشه فکرمیکنه داری هندوانه میزاری زیربغلش و... . اینجاست که میگن "سخنی که ازدل برآیدلاجرم بردل نشیند"
گاهی ممکنه همدلی کنی وشرایط رودرست کنی ولی فرداش دوباره مشکلی پیش بیاد واز رفتارشوهرت عصبی بشی مدام ذهن سطحیت شروع به سرزنش کردن خودت واوکنه .وسوسه بشی بزنی همه چیو خراب کنی.صبر،حوصله ،تمرین .آرامش وتوکل میخاد. دیروز یه آجرگذاشتی اگه امروزنمیتونی آجربعدی روبذاری حداقل دست نگه دارو آجر دیروزو خراب نکن.اگه یکی دوبار طعم همدلی بره زیر زبونت ذهنت شروع به خلاقیت میکنه وحرفهاوافکاری که نسخه های جدیدهمدلی رو میده،تبدیل میشه به ملکه ذهنت وبعدا به راحت تربه زبونت میاد. نیاز نیست تبدیل به یه آدم دیگه بشی یابخوایی خیلی تخصصی وشیک ظاهربشی.همینطورساده ولی با انرژی وپخته وحرفهای دلنشین ودلپذیر.گاهی اوقات هم کاری نداشته باش بذارتو حال خودش باشه اینجوری خودتم راحتی
.http://www.hamdardi.net/thread-26620.html
سلام
آقای امین
من بعد از اینکه مطالب شما رو خوندم و بعضی از مطالب رو زیاد متوجه نشدم ... الخصوص آقای sci اما نتیجه ایی که خودم گرفتم همدلی با همسرم می باشد
و الان هم سعی کردم بیشتر باهاش همدلی کنم ... و اگر افکار منفی سراغم اومد سعی میکنم محکم تر باشم .. اما بضی مواقع میریزم پایین ...
متاسفانه من یک مشکلی هم دارم اینه که وقت پیدا نمکینم برای روابط زناشویی به خاطر همین بعضی واقع مجبور به خود ارضایی میشم ( با تمام شرمندگی و خجالت) :54::302:
بعدش کلی عذاب وجدان میکشم طوری که به بهانه گیری میپردازم .... و کلی فکر های بد میکنم از خودم خجالت میکشم و بدم میاد از همسرم
سلام خانم تنهایی
مشکل از بدهنی،شروع شدولی الان به دومسأله بنیادی تر رسید
۱_ضعف روابط زناشویی وخودارضایی ۲_نداشتن مهارت همدلی
که این دو مسأله هرکدوم تایپیک جداگانه میخواد.من متوجه نشدم که منظورت از نداشتن وقت در روابط زناشویی چیه؟این یه اصل مهم در روابط زناشویی هست که زن ومرد بایدسعی کنن اینجاکنارهم باشندمگه عذرموقت وموجهی باشه مثل بیماری،و...
کمبودوقت فکرنمیکنم موجه باشه.من بهت پیشنهادمیکنم تایپیک جدا ایجاد کن وفعلا بریکی از دوموضوع بالا تمرکزکن که رفع بشه(درضمن شرم وخجالت ازبیانش باعث میشه مشکل دیرتر رفع بشه کسی اینجا شما روسرزنش نمیکنه
درسته حق با شما
اما بدهنی وجود دارد ولی الان چند روز که سعی کردم با محبت بیشتر وهمدلی روابطمون بهتر کنم و فکر میکنم بهتر شده فعلن نمیتونم قطعی بگم ....منظورم از وقت اینکه در روزهای هفته که اصلا وقت نمیکنیم سر کار و خونه و خوردن غذا .ووووودر اخر هفته هم مهمان پدرشوهرم هستیم .. ودر اخر روز یا به مهمانی میرویم یا بیرون و.... بازم امکانش فراهم نمیشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tanhai
خیلی خوبه که راه همدلی روانتخاب کردی مطمئنا بتدریج باعث بهبود اوضاع خواهدشد....
اما درمورد کمبود وقت ،خیلی از خانواده هامث شما هر دو یایکی شاغل هستند ولی با برنامه ریزی هم کارهاشون روانجام میدن هم وقت رسیدگی به هم دیگه روپیدامیکنن.
به نظرم داری ازیه چیزی فرارمیکنی. مسأله محورباش.اصلا نمیخاد به روح وذهن خودت فشاربیاری.فکرکن یه مسأله مجهول هست که با عقل وفکرت دنبال راه حلش هستی،راه حلهاش وجود داره فقط باید پیداش کنی.به همین سادگی. یکی ازقشنگی های زندگی ،پیداکردن همین راه حلهای هست که خیلی ساده ترازاونی هستندکه ما فکرمیکنیم.خواهرخوب دنبال حل مشکل خودارضایی باش گناه مث زهر هست آسیب میزنه.به نظرم هروقت لازم دیدی موقع مناسب براش تایپیک جدا ایجاد کن تاریشه یابی وحل بشه
.درمورد اینکه گفتی صحبتهای دکتر sci درموردهمدلی برات مبهم هست.من یه راه حل نشونت میدم شایدمقداری کمکت کنه،چون همدلی رو در نهایت خودت باید متوجه بشی وکامل درکش کنی ،به یکی ازمثالهای دکتریادیگران که برات آشنا تره بیشترفکرکن.بعدش ببین قبلا تو زندگیت باکی همدلی کردی دوستی،خواهری،معلمی، یاهمدلی کردن های دیگران رو توی فیلمهاوسریالها وحتی روابط مردم دقت کن تا جای درستش روتوی ذهنت پیدا کنی،وقتی این توی ذهنت باشه کم کم ذهنت به همدلی حساس میشه وازهرجایی درموردش اطلاعات جمع میکنی وماهر ترمیشی.عاقبت جوینده یابنده بود:72:
ممنونم حالم یک بهتر شد
من بحث همدلی رو از همین تاپیک ادامه میدم
و مسئوله خود ارضایی یک تاپیک دیگه باز میکنم ... دعا کنید که بتونم اونو هم حل کنم
آقای امین گفتین اعتبار دهی کنم انجام دادم گفتین همدلی کنم کردم
حرفهایی که بهم یاددادین انجام دادم کم و بیش
متاسفانه همسرم نگذاشت خونه تکونی انجام بدم البته نصفه ها شو انجام دادم بقیه رو نذاشت شروع کرد به حرفهای الکی زدن چرا بشوری تمیزه ... خونه شلوغ میشه .. تازه میگه چرا پادری رو شستی دوباره کثیف میشه ... میگم خوب تمیز تر بشه چه اشکالی داره حتی پدرش اومده میگه اشکال نداره این زن خونست نظافت کرده تا بهتر بشه میدونی برگشته چی میگه میگه جونش در می امد نمیشست ......اصلا حرفهایی بهم زده که خجالت میکشم بگم ...میگه بد ترکیب خیلی قیافه داری رفتی چشمتو عمل کردی .... اصلا هیچ ربطی به موضع نداره ... میگه چرا پرده ها رو باز کردیووووو نگقتی کابنتهای از بین میرن..... میگه چرا موکتهای آشپزخونه رو جمع کردی چرا پس گفتی فرش میخری چرا نخریدی میگمم میخواستم بخرم ولی دیگه ندارم بخرم ...... خسته شده هم از اینکه کار کردم توی خونه و بیرون اینم نتیجه زندگی با همچین مردی..... حالامن ساکتم وووووووو هی میگه هی میگه از این ور از اون از هر جا فکر کنی گفت گفت گفت تا صبح شد ............. این زندگی داره روانی ام میکنه و........ بهتره به فکر یک چاره بهتر باشم درست نیست آقای امین ........ با این وضعیت نباید به بچه فکر کنم ........... پس چرا ادامه بدم
احساس شمارودرک میکنم عیدنزدیکه واکثرا خانمها تو فکرخونه تکونی هستند
.ولی لطفا اصل رو فدای فرع نکن_هروقت موقعیتش پیش بیادحتی بعد ازعید هم میتونی فرشاتو بشوری.اما خدشه های که به روابط زده میشه گاهی ترمیمش ازشستتن فرش وقت بیشتری میبره.
حالالطفا منطقی وواقعگرایانه ۱۰نکته واصل ازمهمتروکمتر دستیافتنی که باید در روابط زوجها باشه ودر روابط تو وهمسرت نیست رو از سخت به آسون بنویس لطفا باحوصله ودقت بنویس،وحتماترتیب سخت و دست نیافتنی یا دست یافتنی تربودنش رو رعایت کن.
مثلا برای زوجی شماره ۱میشه روابط مساوی با اقوام دوطرف شماره ۲بچه دارشدن وشماره ۱۰میشه خوردن صبحانه باهم دیگه درصورتی که هر دو باهم بیدارمیشن این کارو نمیکنن ولی انجام این کاربراشون آسونتره تا روابط مساوی با اقوام که شماره ۱هست.
لطفا بهش فکرکن وبه ترتیب اینجا بنویس
[size=4]
- - - Updated - - -
1- نبود فکر طلاق و جدایی و حسرت خودرن
2- به موقع رسیدن همسرم سرکارو دانشگاه
3- داشتن روابط جنسی هر سه روز یکبار و انجام حرکاتی واقعا علاقه دارم گفتم ولی انجام نشده یا خجالت یا عدم اعتماد به نفس
4- انجام خرید بدون وسواس و دعوا و بحث
5- عصبی نشدن همسرم سر هر چیز بیخود و نداشتن دست بزن حرفهای بد و فحش بهم نزنه در هر دعوا به خانواده ام توهین نکنه( اعتیاد پدرمو و سادگی برادرمو بلند بلند نگه پیش خانواده اش( که الان یکم بهتر شده چون یکبار اقدام به جدایی کرده بودم
6- دعوت اقوام به منزل چه خانواده خودم چه اون بدون اینکه همسرم غر بزنه یا بگه حال ندارم وکاردارم میخوام فیلم ببینم از این حرفها نزنه
7- آزادی عمل داشته باشم توی خونه برداشتم ماشین ( که خودم خریدم برای کار همسرم الان کارش درست شده زیاد نیاز به ماشین نداره
8- قوت قلب دادن همسرم وقتی واقعا به جز خداو اون کسی ندارم یا سرکوفت زده یا غر یا اخم (مثل عمل چشمم که استرس داشتم که گفت لزومی نداشت چشمتو عمل کنی شکمتو آب میکردی بهتر بود)
9- وقتی از به منزل میرسیم همسرم کل خونه رو بازدید نکنه که بشه یک ساعت بعد اعصابش بهم بریزه شروع به غر بزنه
10-از نظر مالی منو تامین کنه که من نیاز نباشه حساب و کتاب کنم ..... یا در خرید برای خونه همش چیزی خودش فکر میکنه درسته نخره یکم هم به نیاز من توجه کنه ( به جای گوشت ومرغی که پدرش بهمون میده پفک و چیپسو تنقلات نخره)
برنامه روزانه چند روز آیندتو بنویس... در طول روز وقتت چطور میگذره؟
چقدر از وقتت رو به همسرت اختصاص میدی؟
- - - Updated - - -
برنامه روزانه چند روز آیندتو بنویس... در طول روز وقتت چطور میگذره؟
چقدر از وقتت رو به همسرت اختصاص میدی؟
برنامه چند روز آینده اینه که سر کار بیام تا چهارشنبه ....پنج شنبه هر صبح که بیدار شدم یکم کارخونه و عصر هم طبق معمول با همسرم بریم سرخاک مادرش ... جمعه هر قراره خرید عید ....
عصر ها هم که از سرکار برمیگردم آشپزی و بعد شام و نگاه کردن تلویزیون یا فیلم های کلوپی
اکثر اوقاتم با همسرم میگذره صبح که هر دو میریم سرکار .. عصر که برمیگیردیم یا باهم میریم خرید یا من آشپزی کرده اون تناه میره .... بعد میریم ماشینو میزاریم حیاط و بعد میام خونه ... از این جور کارها و اکثر زمانهایی که داریم با همه
اخر هفته هم صبح که بیدار میشیم بعد صبحانه میریم پیش پدرش و برادرش برای ناهار و دور هم بودن عصر هم میایم خونه خودمون تلویزیون نگاه میکنیم یا میریم بیرون
انتظار داشتم ریزتر بنویسی... مثلا از این ساعت تا این ساعت این کار رو میکنم و شوهرم این کار رو... شب این ساعت میخوابیم و صبح این ساعت...
مثلا واسه امروز رو بنویس...
خب پس اکثرا با هم هستید.... چقدر از این مدت که با همین صرف روابط عاشقانه میشه؟ رفتارتون با هم چقدر عاشقانه ست؟
روابط عاشقانه منجر به رابطه زناشویی میشه... زن بیشتر از اینکه یه کدبانو باشه باید معشوق همسرش باشه...
در مورد بددهنی به جای اینکه مثل اون بشی باید طوری رفتار کنی که شرمنده بشه... اونقدر خوب برخورد کنی که خودش خجالت بکشه... با صبر و حوصله این عادت رو ازش بنداز...
امروز با هم صبح ساعت 6 با هم از خواب بیداریم شدیم
اون بعد از اماده شدن ساعت 6.30 خارج شد من هم نماز خوندم و ساعت 7.30 خارج شدم ( البته همسرم در محل کار صبحانه میخوره اماده کرده بودم براش گذاشتم
تا الان که ساعت 16.30 می باشد دوبار بیشتر حرف نزدیم زیاد نمیتونه صحبت کنه محل کار
و هر بار که حرف زدیم من قربون صدقش رفتم و اون خندیده ( البته فقط امروز)
همسر من به دلیل وسواسش زیاد عصبی میشه و این منو ناراحت و سرد میکنه
تا وقتی عشق یک زن در قلب شوهرش رسوخ نکنه ، مرد زیاد ازش حرف شنوی نداره... آروم آروم شوهرت رو عاشق کن... برای عاشق کردن چه کارهایی رو پیشنهاد میدی؟ چطور شوهرت رو جذب خودت میکنی؟
هروقت بتونی روش تأثیرگذار باشی ، میتونی ببریش پیش یه روانشناس برای حل مشکل عصبی بودن و وسواسش...
البته نباید عجله کنی... چون اول باید خوب تحقیق کنی و یه روانشناس خوب و کاردرست پیدا کنی... چون مردها فقط یه بار راصی میشن پیش روانشناس برن ، :161: :311:
آنی تا یک سلام ممنونم که به تاپیک من جواب میدی
من و همسرم پیش روانپزشک و روانشناس هم رفتیم قرص هم میخورد ولی ادامه ندادیم چون سختمون بود از شهر مون به تهران بریم و برگردیم به خاطر همین دیگه نرفتیم
متاسفانه همسرم زود بهم میریزه عاشق .....؟؟؟؟؟؟ همسر من جز من کسی نداره تنها دلخوشی و امیدش توی زندگی من هستم ....شاید یک پدرو برادر داشته باشه ولی خیلی با اونا رابط گرم نداره البته هر سه شون همینطور هستن باهم خیلی رابط گرم ندارن هر کسی سرش توی لاک خودشه ...خیلی با هم حرف نمیزن ..... همسرم من میخواد خودرای باشه هر چیزی که میخواد انجام بد اگر نشه به همیریزه ....
مثلا الان میگه بریم تهران خرید میگم باشه میگه دو روز بریم شب خونه فامیل بمونیم من موافق نیستم چون فامیلی که میگه اصلا خونه ما نیامده چه لزومی داره بریم وقتی میتونیم یک روزه خرید کنیم ...... فکر میکنی چه میکنه ساکت میشه میره توی خودش ...... میگه نمیدونم بارونی چرم قرمز بگیریم بپوش یا یک رنگ خوب میگم من زیاد اهل اینجور قرتی بازی ها نیستم ..... دوست ندارم رنگهای جیغ بپوشم میگه مگه تو چیت کمتر از بقیه است میگم من دوست دارم به نسبت موقعیتی که دارم لباس بپوشم نه چیز دیگه ..... بعد ناراحت میشه ..... بد میگم
تنهایی عزیزم همه پستها رو خوندم . چیزی ک نظرمو جلب کرد عکس العمل همسرت به کارهای مثبتته . ببین شما باش همدلی می کنین آروم میشه . یا قربون صدقش می رین اون خوشش میاد و می خنده . جای امیدواری هست ک اون حداقل مثلا در برابر محبتت بد دهنی نمی کنه . این یعنی داره بهت می گه بیشترش کن . محبتتو . همدلیتو . عشق و علاقتو بیشتر نشون بده. بنظرم اگه می خوای روابطتون هروز بهتر بشه باید قبل از اینکه همسرت رو اصلاح کنی توانایی های خودتو تقویت کنی . من کسی رو می شناسم ک حتی در برابر محبتش شوهرش بهش ناسزا می گفت . اوم از نوع بدجورش . خیلی خوبه ک همسرت در برابر کارای مثبت تو آروم میشه . اصلا شاید همه اینکارو می کنه تا محبت و توجه تو رو جلب کنه . متاسفانه ما خانوما وقتی شاغل می شیم اون قدر ک ب شغلمون بها می دیمو بهش وابسته میشیم خودمو درگیر زندگی شخصیمون نمی کنیم . پیش خودمون می گیم خب شوهرم وظیفشه منو درک کنه ؟ منم دارم برای رفاه زندگیمون تلاش می کنم . تازه چون احساس استقلال می کنیم ب خودمون اجازه می دیم با مرد زندگیمون هر جور ک دلمون می خواد حرف بزنیم.منم شاغلم.مشکلات خاص خودمو داشتم و دارم ولی هیچ وقت مردانگی شوهرمو زیر سوال نبردم.ولی ببین دختر خوب بنظرم مشکل شما راحت حل میشه . همسرت پریشونه و این ممکنه ب این دلیل باشه ک شما رو کنار خودش اونجور ک باید احساش نمی کنه .بله بیشتر وقتت با همسرت می گذره.اما چقدر ازین وقت رو برای بهبود رابطتون خرج می کنی . ادمای وسواس اغلب ادمای شکننده ای هستن . مراقب حرفات باش.هیچ چیز برای مردا بالاتر از غرورشون نیست . غرورشو خدشه دار نکن . نگو خودت عرضه نداری . تو با این حرف مردانگیشو می بری زیر سوال . جلسات مشاورتو بیشتر کن . اصلا ی هفته ای مرخصی بگیر در بست در اختیار زندگیتو همسرت باش. ببین تاثیر داره روی رابطتون ؟ عکس العملش چیه ؟ اروم میشه ؟ منم ب خاطر شغلم نتونستم کنار همسرم باشم و ضربشو خوردم ولی من دارم دوباره تلاش می کنم. تو هم تلاشتو بکن . مطمئن باش اونقدر ک همسرت می تونه بهت آرامش بده کارت نمی تونه . تازه بیشتر عصبیت می کنه . هیچ چیز مثله آغوش گرم همسرت نمی تونه تاکید می کنم نمی تونه ب خودتو زندگیت آرامش بده . برای هسرت تلاش کن تا نتیجشو ببینی . البته اینم بگم باید یکم سخت بشی . زود نشکن . محکم باش.خانمی ک شاغله می تونه با مشکلات کارش مردونه مواجه بشه ولی نمی تونه در برابر مشکلات زندگیش مثله ی مرد مقاوم باشه ؟؟؟؟؟؟ فکراتو بکن
موفق باشی عزیزم
عشق نوجوانی ممنونم حرفهاتو خوب بود ممنونم
اما من به کارم زیاد بها ندادم ساعتهای که همسرم خونه نیست من سرکارم و قبل از اون هم به خونه برمیگردم و شام و پذیرایی از همسرم همیشه انجام دادم.وووووووو همسر من خیلی کمبود محبت داشته خیلی زیاد اینو قبول دارم که باید محبتتمون زیاد کنم اما دوست ندارم همش بهش بگم این کار درسته یا نادرست .... متاسفانه همسرمن اصلا به خیلی چیزها فکر نمیکنه که خوبه یا بد ..... و آدمی که اینطور باشه واقعا قابل تحمل نیست .... سری اخر که به روانشناس مراجعه کردیم گفت همسر شما اختلال داره و باید طولانی مدت مداوا بشه ....همسر من با شرایط کاری که داره نمیتونه هر دفعه بره تهران و برگرده .....
درضمن مثل یک خرید کردن برای من شده معضل ... اون میگه دو روزه من میگه یک روزه میشه .... اما هی بهونه میاره بعدش قهر میکنه مثل بچه ها میگه اصلا نمیخواد همین جا میخریم .. میگم باشه همین جا میخریم ..... بعد میگه نه همون تهران میریم یک روز میریم برمیگریدیم و بعد دوباره فرداش میریم ... اخه این درسته وقتی من یک روز میتونم خرید کنم چه لزومی داره همه تهرانو زیر وپا بزاریم ..... میگه همه جا بریم کیف و کفش بریم معدنش ..... مانتو و پالتو بریم معدنش..... هر چی میخواییم بگیریم بریم معدنش..... درسته این؟؟؟؟؟؟؟
ببین عزیزم ی نکاتی هست ک باید بهش توجه کنی :
1 - درسته تو وقتایی ک همسرت نیست سره کاری و زودتر از اون خونه . خب وقتی هم خونه ای بهش محبت می کنی.همه اینا درست ولی ب نظر خودت رفتارت با انرزی همراهه؟ همسرت اون انرژی رو ک باید بگیره ازت می گیره ؟ اون شادابی ک بعنوان ی مرد باید توی چهره خانمش ببینه می بینه ؟ آره همه ما می تونیم روتین ی سری کارا رو روزانه انجام بدیم بدون اینکه اطرافیانمون متوجه درونمون بشن . ولی یادمون باشه همسرمون جزو اطرافیان نیست . کسی ک باهاش رابطه احساسی برقرار می کنیم میشه همدم . میشه همسر میشه شریک زندگی و خیلی چیزا و مسلما همچنین کسی خیلی زود متوجه میشه ک همدمش ، همسرم ، زن زندگیش داره نقش بازی می کنه . داره بخاطر اون خودشو سرحال و مهربون می گیره . در صورتی ک کاملا خسته ست
2 - توی یکی از پست هات گفتی با پدرش بحث داره و چند باری تحقیرش کرده . بنظر من همسرت توی خانواده خودش اون جور ک باید جدی گرفته نشده . وقتی میگی با پدرش بحث می کنه و ب تحقیرش منجر میشه یعنی اینکه نظراتش تو خونه پدریش مهم نبوده. خب طبیعیه ی مرد اینجوری سعی می کنه توی زندگی خودش نداشته هاشو تجربه کنه . ب تو می گه این کار و بکن اون کار و نکن این درسته اون درسته . ببین اگه خانوادش از لحاظ شخصیتی بهش احترام می ذاشتن شاید اوضاع خیلی فرق می کرد . شاید میخواد خودشو ب خودش ثابت کنه . شاید می خواد ب پدرش ثابت کنه مثلاااااااااااااااااااااا ا ( شاید تو ب من گوش نمی دی یا برای تصمیمای من ارزش قائل نیستی ولی در عوض دارم برای زنم و زندگیم تصمیم می گیرم . کار ندارم ک رفتارش درسته یا غلط ) الان وقت حلاجی رفتار خانوادش نیست . بذار فکر کنه برای نظراتش اهمیت قائلی . بذار قدرت مردونگیش تقویت بشه . ی جاهایی ک خودت می دونی جوابت چیه . ازش کمک بگیر بگو تو تجربت بیشتره . بهتر می تونی کمکم کنی . اون موقع شاید یاد بگیره براش گفتن نظرش بتو نیاز ب پا فشاری و لجبازی نیست بلکه بر عکس تو خودتم مشتاقه نظراتشی .
3 - وای دختر خوب خیلی خوبه ک همسرت دوس داره باهات بره خرید . ببین دو روز در ماه رو ب خرید با همسرت اختصاص بده . جوری ک اون می خواد . برین معدن کفش و کیف . معدن مانتو . شاید لذت می بره با تو بگرده . سرچ بکنه . مردا میدونن خانوما عاشق خرید و گشت و گذارن مگر اینکه ب دلایلی مثل کار کردن زن خلافش ثابت بشه . شاید می خواد تو رو با ی بهانه هایی از کارت ی کوچولو جدا کنه تا با اون باشی . چون می دونه تو بخاطر شغلت نمی تونه باهاش باشی. بگو باشه دو روز میریم تهران . اما دو روز هم خریدامون انجام میدیم و هم نوبت دکترمون رو می ریم .ی برنامه منظم بچین. اینجوری هم اون ب خواستش رسیده ( خریدن کردن طولانی ) هم تو ب خواستت می رسی ( مداوای همسرت )
ببین عزیزم ن من ون هیچ کدوم از دوستای خوبمون ک برات نظر می دیم نمی تونیم جای تو باشیم یا فکر کنیم . یکم خلاقیت نشون بده . فکر کن . بالا و پایین کن . ببین چطور می تونی زندگیتو متحول کنی . در برابر همسرت مقابله نکن . سعی کن ارومش کنی . چیزی ک همسرت نداره آرامشه ( از هر لحاظ ) همسرت مثل ی بچه می مونه ک باید یادش بدی . آروم صحبت کردن رو . نق نزدن رو . حساس نبودن رو . فقط بدون زمانی می تونی اونو بسازی ک قبلش خودتو ساخته باشی و عیب هاتو کمرنگ تر کنی و اگر بتونی کلا برطرفشون کنی ک فبها . اون می خواد تو رو عصبی کنه تا توهم پا ب پاش بحث کنی . اون می خواد بحث کنی تا کار ب جایی بکشه ک اون تصمیم بگیره . تو چ اصراری داری باهاش بحث کنی . وقتی شروع می کنه ب بحث و بد دهنی فقط نگاش کن . وقتی تموم شد برو دنبال کارت . پیشه خودت بگو سنگ صبورش منم . بذار خودشو خالی کنه . تنهایی جان نمی دونم همه راهها رو امتحان . خدا کمکت می کنه .
سلام خانم تنهایی گرامی:72::72:
برای مورد۳لطفا حتمابه سایت تنظیم خانواده یا روانشناس مربوطه مراجعه کن.اون یه عامل بنیادی در روابط زن وشوهرهست.آدرس سایت تنظیم خانواده:
ازدواج,آموزش مسائل جنسی و زناشوئی,سلامت خانواده, پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده
امابقیه مواردی که بهتره گفتی اول ازشماره۱۰که به نظرشما آسانترو دستیافتنی ترهست شروع کنی.
۱_شوهرت ازشما انتظار چه رفتارجزئی داره ومدام بهت میگه ولی تو اون رفتار رو ترک کردی؟
۲_تاحالا چه رفتارهایاصحبتهایی کردی تاهمسرت به فکرتامین مالی بیفته یا تغذیه ضروری منزل روتهیه کنه؟(بجای تنقلات)
مثلا گفتم قسط ماشین بردم دادم الان اصلا دیگه پولی واسم نمونده .... بعد برگشته 10 تومن بهم داده میگه بیا توی جیبت باشه ... شاید اون موقع ناراحت نمیشدم میگفتم چون از نظر مالی دستش تنگه ولی الان که وضعش بد نیست پول داره به اندازه کافی....
در مورد سوال اول منظورتون نمی فهمم
به تهران برای خرید رفتیم یعنی روز جمعه .... از صبح که پاشد هی گفت باید دیروز میرفتیم گفتم خوب کلاس داشتی نمیشد که .... خلاصه رفتیم وقتی به مانتو فروشی رسیدیم شوهرم گفتم بهتر یک بارونی قرمز برات بخریم گفتم نه من زیاد با این رنگ ها موافق نیستم چون نمیتونم خودمو این جور خوب جلوه بدم دوست ندارم من سنگین پوشیدن بیشتر می پسندم.. گفت مگه تو چیت کمتر از بقیه است گفتم بقیه منظورت کیه اگر منظورت دخترعمو هاتن اونا تهران زندگی میکنن با گلی تنوع من در شهرستان زندگی میکنم و درست نیست این رنگو بپوشم و شرایط کاریو خانوادگی ام اجازه نمیده ... برگشته میگه می رفتی با پسر خاله چلغوزت که پاشنه کفششو میخابونه ازدواج میکردی.... اینقدر ناراحت شدم که نگو ... هیچی نارحات شدم وقتی داخل مانتو فروشی شیدیم اصلا حرف نزدم هر چی میگفت میگفتم هر چی که تو فکر میکنی در شان خانواده شماست انتخاب کن من فقط زمانی که با فاملیهای تو رفت و امد کردم می پوشم ... گفت خوب بیا هر چی میخوای .... خلاصه با هر زحمتی بود یک چیزی انتخاب کردیم
خلاصه تا اخر شب کلی خسته و عصبی شده بود نزدیک ماشین امدیم ... وقتی در ماشینو باز کرد یک قوطی آبمیوه بود پرت کرد سمت صندلی ... گفتم چرا اینکارو میکنی خوب .. منم عصبانی شدم پرت کردم بیرون ... بعد سوار شد گفت برو بردار گفتم وقتی پرت میکنی سمت صندلی من یعنی نمیخوایش دیگه .... بعد اون الان گرم هم شده تو که نمیخوری بزار بره بیرون .. بعد بلند گفت برو بردار .... گفتم نمیخواد ولش کن .. بعد دوباره تکرار کرد وقتی رفتم بردار ماشینو روشن کرد و رفت
- - - Updated - - -
خلاصه من که نه پولی نه موبایلی داشتم همونجا نشستم گریه کردم .... تا نیم ساعتی شد .... بعد دوتا مامور امدن گفتم چرا اینجا تنها نشستی گفتم همسرم عصبانی شد گذاشت رفت گفتن چرا اعصبانیش کردی گفتم شما از کجا میدونید که من عصبیش کردم .. بعد اوناج گفتن یکم دیگه بمون اگر نیامد برو داخل صحن حرم امام بمون گفتم باشه خلاصه ساعت 11.30 رفته بود ساعت 2 برگشت اینو یادم رفت بگم رفتم سمتی که رفته بود دوتا پراید اومدن مزاحمم شدن کلی دویدم تا ببینمش بازم ندیدم برگشتم سر جام همنوجا توی سرمانشستم و گریه کردم تا ساعت 2 برگشت شروع کردی به بدیراه گفتن کدوم قبرستونی .. چرا نیامدی سمت صحن از این جور حرفها منم سوار شدم گفتم خیلی بی غیرتی که اینطور گذاشتی رفتی نمیگی بی غیرت کسی مزاحمم بشه همنطور که شده بود گفت چی شده گفتم اومدم دنبالت دو پرایدی عوضی دنبالم کردن .... مامور اومده بود بهم گیر داده بود چرا اینجام .. تو اصلا غیرت داری آدم اینقدر پست میشه میدونی چی گفت مورده شور ترکیبتو ببرن بد قیافه .... اره دیگه تو لاشی دنبالت میافتن .... قیافه اش مثل آدمای لاشیه .... مثا آدمای مریض .... معلومه دنبالش میفاتن.... یعنی دارم الان این حرفهارو میزنم مغزم هنگ کرده ... اصلا باورتون میشه .... خلاصه تا صبح توی ماشین خوابدیم و صبح امدیم شهرمون.... تا الان هی چندین بار پرسیده اونشب چی شده بود من هی می گم تو گفتی دیگه علتش لاشی بودن من بوده و بهش گفتم من دیگه نمیخوام ادامه بدم فردا چه تضمینی هست عصبی نشی منجز به مرگ من بشی .والانم یکم طلا دارم میخوام بفروشم از سال جدید وکیل بگیرم و شروع کنم به طلاق چون واقعا نمیتونم حرفها و کاراشو تحمل کنم خسته شدم .... من واقعا توان ندارم چون به اندازه کافی در زندگی مجردیمو توان گذاشتم برای دیگه نمیتونم .....
منظورم ازسؤال یک ؛
رفتارآسون وقابل انجامی که شوهرت همیشه ازت انتظار داره وبهت میگه وشما باوجودتوان انجام دادنش، انجامش نمیدی
.مثلا انتظار داره توی خونه لباس خاصی بپوشی وباوجود منطقی بودن این انتظار،شما اونو انجام نمیدی،
ببینید خانم تنهایی اگه شما یک بلوز زیپ دار تنت باشه و روی یقه خودت احساس سرما کنی،زیپ روازپایین به بالامیکشی،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ammin
منظورمن از۱۰سوال پستهای قبل هم این بود کهنقل قول:
نوشته اصلی توسط tanhai
"رفتارهای جزئی وآسونی که بین زن وشوهرترک شده ،دوباره انجام بشه(ضمن اینکه درکنارش همدلی هم هست)
چون انجام اینها آسونه،وقتی این رفتارهای آسون انجام وبه عادت تبدیل بشه مث بستن زیپ بلوز ازپایین به بالا،بعدش وارد انجام رفتارهای که قبلا سخت تربود میشی تانهایتا برسی به جایی که یقه ت احساس سرما نکنه ؛یعنی دیگه فکرجدایی وطلاق تو ذهنت نباشه وزندگی نسبتا رضایت بخشی داشته باشی ...
وقتی بهت گفته چی تو ازبقیه کمتره؟یعنی توارزشمندی.شما اینو ربط دادی به فامیلاش تاشوهرتو کمی تحقیرکنی واون کوتاه بیاد وشمالباس مورد علاقه ت روبخری.بحث ازاینجاشروع شده .تحقیرفامیلای همدیگه و...
دلیلش"ناتوانی یا عدم تمایل شما درقانع کردن شوهرت هست".
بهت میگه چی تو ازبقیه کمتره،بگو با این حرفات احساس ارزشمندی میکنم،اما نمیتونم خودم رودراین لباس با این رنگ تصورکنم..این یکی رو بیشترمیپسندم دوس دارم نظر تورو هم بدونم...
چه اشکالی داره دیدگاه شوهرت اینجا روی تو تأثیرکنه و نه رنگ قرمزکه رنگ شادتری رو انتخاب کنی؟...
اما برای قانع کردنش برای مخارج خونه میتونی مستقیما خودشو درگیرمسأله کنی مثلا به این شکل که دفترچه اقساط رو نشونش بده وازش بخواه محاسبه کنه که چندقسط دیگه داریدوچطورمخارج روتأمین کنید..وقتی قانع میشه بهش بگو هروقت برتأمین اقساط ومخارج خونه تمرکزمیکنی مدیریتی درتو میبینم که خودم احساس امنیت میکنم...
یابرای قانع کردنش برای خریدن تغذیه ضروری خونه ازش برای برنامه غذایی۱۰روزیایک هفته آینده ی خونه نظرومشورت بخواه.بگو به نظرت چی لازم داریم خودکارو کاغذ بگیر دستت تا اوبگه وتو یادداشت کن وخودت هم مابینش نظربده بعدش ازش درخواست کن این وسایل رو ازجاهای خوب ومطمئن بگیره.باراول سنگین ننویس تابتونه بخره ودفعات بعدی بیشترش کن (البته منطقی)تا این روال تبدیل به عادت بشه.
وقتی هم میخره ازخریدش وزحمتی که کشیده تشکرکن و اگه جنسی خوب نبود باهاش بحث نکن که چرا اینجوریه بگو برای دفعه بعد یادمون باشه این جنس خوب نیست یالطفا ازاین یکی فروشگاه بگیر
خانم تنهایی قسمت دوم پستت رو بعدادیدم...ازاتفاقی که افتاد واحساس بدی که به شمادست داده متأسفم...نقل قول:
نوشته اصلی توسط tanhai;3207
شما باتردید ادامه میدهید و هرچه میکارید، عقیم درو میکنید،ابتدا آرامش خودتون روحفظ کنید.تصمیم به ادامه باخودشماست.
نیازبه مراجعه حضوری به مشاور دارید لطفاحداقل خودت به تنهایی بروپیش یک مشاور.شهرشماهرچقدرهم کوچک باشد یک مشاوری هست که بتواند به خودشما کمک کند.
من ممنونم که پست من رو با دقت خوندید و جواب دادید ... من قبلا در نامزدی هم به مشاوره رفتم اونا به این نتیجه دادن مه باید جدا بشم
بعد ازدواج هم رفتم هم خودم و هم به اتفاق همسرم .... تا اینکه همسرم و خدوم ادامه ندادیم
البته مشاوری که در تهران رفتم گفت باید چندین کلاس بیایین شرکت کنید و همسر شما باید با روانپزشک مراجعه کنه پیش رونپزشک هم رفتیم قرص داد یکم خورد بعد دیگه نخورد
الان وسواس هم وقتی عصبی بیشتر میشه .... مشاور تهران هم با ایمیلم در ارتباط بودم بنده خدا چندین بار هم به ایمیلم جواب داد . در اخر گفت همسر شما اختلال داره و با این روند شما روزهای خوبی نخواهید داشت .....
الان چند روزه همسرم خوب شده و هی ازم میپرسه بگو چی شد اونشب کلی دعا کردم برات اتفاق نیافته ( جالبه اصلا به روش نمیاره معذرت بخواد .... منم طفره میرم و میگم تو که علتشو گفتی من لاشی وبودم حالا چرا اینقدر پیگیری ... .میگه حالا من یک چیزی گفتم من گفتم تو همیشه یک چیزی میگی ..... خلاصه نمیدونم اگر طلاق بگیرم یکسری مشکلات دارم و خواهم داشت با وضعیتی که توی خانواده ام حکم فرماست ( اعتیاد پدرم .. نبود موقعیت اجتماعی خوب..... دم بخت بودم خواهرانم .... ناراحتی و غصه دار شدن مادرم ...... نگاهای حاکم در محل کارم و فامیل).... از اون ور هم ادامه با فردی که خود بدون محبت مادر و پدر بزرگ شده ....... و کلی مشکلات اخلاقی اعم از وسواس .....گیر الکی بددهنی - یا یک موقعه خوب یک موقع خیلی بد ....)به هر حال باید تصمیمو بگیرم ووودعا کنید خدا بهم کمک کنه که بتونم تصمیم درست بگیرم .... سعی میکنم دوباره مشاوره برم
اینبارشماهم درعصبانی کردنش عامل بودید. وقتی بهت میگه اون شب چی شد...وبرات دعاکردم اتفاقی نیفته..نوعی پشیمانی ازاون کارشه.. آیاشمابخاطراینکه ابتداشروع به بحث وپیش کشیدن پای فامیلاش کردیدعذرخواهی کردید تا او هم بخاطرتنهاگذاشتنتان عذرخواهی کندیا انتظار عذرخواهی داشته باشید؟...
به هرحال اگرتصمیم به ادامه گرفتید مصمم وبا اراده تصمیم بگیریدتابتوانید راهکارها رو عملی کنید.
.دراین صورت از"راهکارهای مشاور"..."همدلی"..."مهارتهای ارتباطی"..ویادداشت برداری و استفاده ازنکته هایی که دوستان درفضای مجازی گفتند ،میتواند گره گشاباشد...موفق باشید