-
دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام .
خیلی با خودم کلنجار رفتم که مشکلم رو اینجا مطرح نکنم .
ولی احساس میکنم باید یه جا دردمو بگم. و کجا هتر از اینجا؟
مشکل من با خانواده و پدرم مشکل یکی دو روزه نیست و از نوزادی همراه من بوده -از اشتباهات عدیده ی پدرو مادرم که منجر به از دست رفتن سلامتی و دردهای جسمی وفشارهای روحی و... شده تا الان که 24 سالمه و من همچنان نقش برده رو برای پدرم ایفا میکنم !!
وارد جزئیات نمیشم .
چندی پیش که مشکل مالی داشت پدرم از من کمک خواست .منم با وجود اینکه میدونستم بعد از حل شدن مشکلش همه چی رو فراموش میکنه پس انداز 8 سالمو تا ریال آخرش دادم بهش .
ولی طبق پیش بینیم زد زیر همه ی حرفاش.
تهدیدش کردم که اگه پولمو نده خودکشی میکنم .
هر لحظه فکر خودکشی و چهره ی پدرم بعد از شنیدن خبر مرگم میاد تو ذهنم .تصور چهره ی مغموم بابام بهم انگیزه میده .
درونم پر از خشم و نفرته. تنها چیزی که بهم آرامش میده خود زنیه . :316:
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام دوست عزیز.
خودکشی فقط برای اینکه پدرت ناراحت بشه و عذاب بکشه.
اون بعد مدتی،دیر یا زود فراموش میکنه..اما تو چی؟؟
قراره چه بلایی سرت بیاد؟؟
حق زندگی کردن..سالهایی که میتونن خیلی قشنگتر باشن رو از دست بدی؟؟
کسی که 8 سال تونسته کار کنه و پس انداز جمع کنه..اونم تو این شرایط حتما یه ادم خیلی قویه...
کسی که با وجود اتفاقایی که براش افتاده بازم به پدرش کمک میکنه حتما دل بزرگی داره..
بیشتر از خودت بگو.
از اتفاقایی که افتاده..ازاحساسی که داری.
ما منتظریم بشنویم.
خیلیا میتونن درکت کنن.بگو.
موفق باشی
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام gold عزیز،
فقط خواستم 2 تا تاپیک بهت معرفی کنم از کسانی که مشکل تو رو داشتند:
KingReza و مشکلاتش
نمیدونی چه تلخه وارث درد پدر بودن...
مطمئناً نظرهای دوستان در این تاپیک ها به تو هم کمک خواهد کرد.
اگر دوست داشتی بیشتر راجع به مشکلت توضیح بده.
شاد باشی.
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gold
چندی پیش که مشکل مالی داشت پدرم از من کمک خواست .منم با وجود اینکه میدونستم بعد از حل شدن مشکلش همه چی رو فراموش میکنه پس انداز 8 سالمو تا ریال آخرش دادم بهش .
ولی طبق پیش بینیم زد زیر همه ی حرفاش.
دوست عزیز خودزنی و خود کشی برای چی؟
شما که با اطلاع و علم به عواقب کارتون پول را دادید و پیش بینیتون هم درست از آب دراومده. پس مشکل چیه؟
الان هم به جای این که عصبانی باشی بهتره دنبال راه حل باشی.
مثلا از پدرت بخواه که به تدریج به شکل قسط پولتون را برگردونه.
یا اگه می شه وامی بگیرید پدر قسطش را بده.
یا اگر ملکی دارایی دارند به نام شما بکنند
با توجه به مبلغی که قرض دادید و شرایط پدرتون یک راهی پیدا کنید.
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام
۱. شما خانم هستید یا اقا؟
۲. سوالتون دقیقاً چیست؟
۳. به نظرم وارد جزئیات بشوید... منظورم اون قسمتی است که نوشتید مشکلاتی برای شما ایجاد کرده اند و شما وارد جزئیاتش نمیشوید!
۴. آیا شاغل هستید و پس انداز شما حاصل دسترنج شما طی هشت سال گذشته بوده؟
۵. خودکشی و خود زنی رو می شه دقیقا به عنوان راه حل تعریف کنید؟ چه نتایجی را در بر خواهد داشت؟
۶. اگر این پول رو هرگز به شما بر نگردونند شما چه می کنید؟
۷. اگر این پول رو گم کرده بودید هم فکری مثل خودکشی داشتید؟
--------
به نظرم مشکل اصلا بحث مالی شما نیست، شما اول راه پر فراز و نشیب زندگی هستید
نمی خوام نصیحتتون کنم اما هستند کسانی که حاضرند تمام زندگیشون رو بدهند و فقط یک بار، یک بار چهره پدرشون رو ببینند
قدر پدرتون رو بدونید... فرصتها خیلی زود از دست می روند
از فرهنگ ۲۷ بابت یاداوری این تاپیک تشکر میکنم
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
خشم و نفرتتو می فهمم. ولی یادت بیاد این پستو که خودت نوشتی:
http://www.hamdardi.net/post-210972.html#pid210972
نه. تا وقتی که می شه زندگی کرد باید سعی کنیم زندگی کنیم. باید سعی کنیم خوب هم زندگی کنیم.
نمی دونم پس اندازت چقدر بوده. اما وقتی احتمال می دادی بابات نمی ده بهت بهتر بود نمی دادی. اینطور وقتا که نمی دونی چه کار کنی بهتره سریع با خودت فکر کن اگه بهش بگم نه نمی تونم بدم بهتره یا اگه بدم؟ بعدش تصمیم بگیر. راستی تو که تونستی اینهمه پس انداز کنی بازم می تونی. الان تجربه ات از قبلت بیشتره و احتمالا می تونی توی 4 سال همون معادل پس اندازو بکنی حتی توی مدت کمتر. بعدم این بار که داری پس انداز می کنی به خونوادت نگو که چقدر پول داری که بعدا بگن بده بمونی بدی یا نه. که بعدا بتونی کاملا راحت تصمیم بگیری که بدی پولو یا نه. الان لابد بابات شرایط خاصی داشته که احساس کردی باید بهش پول قرض بدی. پس خودتو سرزنش نکن.
شایدم بتونی پولو از بابات بعدا پس بگیری. یا خورد خورد بگیری ازش.
نه گفتنو هم یاد بگیر. یه وقتایی لازمه خیلی با خونسردی و بی هیچ خجالتی بگیم نه. یا مثلا بابات اگه بگه 10 میلیون تومن بهم بده می تونی بگی نمی تونم و فقط می تونم 2 میلیون بهت قرض بدم. یه چیزایی شبیه به این. تازه پس اندازتو واسه خودت یا بذار بانک یا سکه ای ارزی چیزی بخر یا اگه زیاده برو سعی کن خونه ای بخر که نمونه کسی واسش دندون تیز کنه بگه پوله بیکاره بده به من باهاش کار کنم.
غصه نخور. تو همونی هستی که اینهمه پس انداز داشتی. بازم می تونی بیشترشو توی مدت کمتری جمع کنی.
:72:
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
ضمن تشکر از همه دوستانی که لطف کردن و پست گذاشتن .
نقل قول:
فقط خواستم 2 تا تاپیک بهت معرفی کنم از کسانی که مشکل تو رو داشتند:
ممنون .در اسرع وقت همشو مطالعه میکنم .
نقل قول:
شما که با اطلاع و علم به عواقب کارتون پول را دادید و پیش بینیتون هم درست از آب دراومده. پس مشکل چیه؟
الان هم به جای این که عصبانی باشی بهتره دنبال راه حل باشی.
مثلا از پدرت بخواه که به تدریج به شکل قسط پولتون را برگردونه.
تصور کنید یک نفر از عزیزانتون در حال سقوط از یه ساختمونه و از شما کمک میخواد تا نجاتش بدید .
شما میدونید در صورتی که نجاتش بدید خودتون سقوط میکنید .
چه کار میکنید؟
شرایط من دقیقا همینطور بود .میدونستم لطمه میخورم ولی نمیتونستم بنشینم و سقوط خانوادم رو نظاره کنم .
نقل قول:
۱. شما خانم هستید یا اقا؟
آقا
نقل قول:
۲. سوالتون دقیقاً چیست؟
شاید نوعی درد دل و بیرون ریختن خشم درونم .
نقل قول:
۳. به نظرم وارد جزئیات بشوید... منظورم اون قسمتی است که نوشتید مشکلاتی برای شما ایجاد کرده اند و شما وارد جزئیاتش نمیشوید!
مشکلات من انقدر نادر و خاص هستن که مطمئنا اگر بخش کوچیکی ازشون رو بازگو کنم انگار اطلاعات شناسناممو کپی کردم . گفتنشون برام مقدور نیست .
بخشی از مشکلات روحی که به واسطه ی اخلاق پدرم ایجاد شده .
پدرم سادیسم داره .
از حرص خوردن خانوادش لذت میبره .کافیه یه نقطه ضعف در شما ببینه انقدر تکرار میکنه تا زمانی که کاملا دیوونه بشید .تا زمانی که یک شی رو بشکونید یا خودتونو بزنید .
بعد که این اتفاق میافته آرامش پیدا میکنه .
این باعث شده تمام اعضای خانواده عصبی و پرخاشگر بشن .منم مستثنی نیستم .
دومین مشکل کمالگراییشه .انقدر کمالگراس که به حد جنون رسیده .تصورشو نمیتونید بکنید چقدر ما رو با کمالگراییش رنج داده و میده .
منم کمالگرا شدم .فکر نکنم درطول زندگیم 1 بار هم مزه ی خوشحالی رو چشیده باشم .هر چند سعی کردم دیگران روبا کمالگرایی خودم آزار ندم ولی خودم شدیدا آزرده میشم .
و ویژگی دیگش دو شخصیتی بودنشه .
کافیه ببینه یکی در حق پسرش کوتاهی میکنه -چنان حرف میزنه که اگر نشناسینش فکر میکنین این فعال مدنی و مدافع حقوق بشره ولی نوبت به خودش که میرسه دیکتاتوری میشه که شبیهش تو دنیا نیست .
هیچ وقت ثبات اخلاقی نداره . یه دقیقه شاده و شوخی میکنه 1 دقیقه بعد انقدر عصبانی میشه که همه رو به تپش قلب میندازه .
و البته اغلب اخلاق بدش نصیب خانوادش میشه .
وقتی به خونه میاد همه تپش قلب میگیرن -هر لحظه منتظرن تا یه اتفاقی بیافته .
بیرن از خونه در حد اماما و پیامبراس تو خونه شمر .همه مردم به اسمش قسمم میخورن -یادمه بچگیام همه دوستام بهم میگفتن کاش بابای مام مثل بابای تو بودن منم میگفتم تو خونه ببینیدش نظرتون 180 درجه فرق میکنه .
مدتی شده بود منبع تغذیه گداها و معتادها.هر کی میومد 50 هزار 100 هزار بهش میداد ولی اگر من ازش 1000 تومن بخوام باید هفت خوان رستمو رد کنم .
و...
نقل قول:
۴. آیا شاغل هستید و پس انداز شما حاصل دسترنج شما طی هشت سال گذشته بوده؟
من از 6 سالگی بالاجبار کار میکنم -زیر دست بابام -دستمزدمم از بابام میگیرم .دلیل عصبانیتم هم همینه .حقوق ماهیانه من حدود 1 میلیون تومنه .ولی به سختی میتونم از بابام ماهیانه 200-300 تومن بگیرم .اونم با جنگ و دعوا ..
وقتی میرم واسه خودم کار میکنم میاد میزنه وسایل خونه رو میشکونه -با مادرم دعوا میکنه میگه تو این بچه رو اینجوری بار اوردی-چند بار مادرم قرص خورده از دستش -ازم اجاره خونه میخواد و... درست به هر کار میزنه تا دوباره زیر دستش کار کنم .بعد در کمال وقاحت میگه مگه دست و پاتو بستم؟!
نقل قول:
۵. خودکشی و خود زنی رو می شه دقیقا به عنوان راه حل تعریف کنید؟ چه نتایجی را در بر خواهد داشت؟
احساس میکنم باید یه جا تاوان اشباهاتش رو بده .تاوان رنجی که به منو اعضای خونوادم داده و همیشه با مظلوم نمایی خودش رو تبرئه کرده .
نقل قول:
۶. اگر این پول رو هرگز به شما بر نگردونند شما چه می کنید؟
نمیدونم .طبیعتا نا امید میشم و انگیزمو از دست میدم .مثل اینه که 8 سال درجا زدم -8 سالی که شامل بهترین دوران زندگیم بوده .
نقل قول:
۷. اگر این پول رو گم کرده بودید هم فکری مثل خودکشی داشتید؟
فکر نمیکنم .در صورتی که اشتباهی مرتکب شده بودم تبعاتش رو میپذیرفتم .
نقل قول:
خشم و نفرتتو می فهمم. ولی یادت بیاد این پستو که خودت نوشتی:
دقیقا تنها چیزی که تا الان مانع شده همین دلایلی است که در اون پست اوردم .
وگرنه نه حرص دنیا رو دارم و نه از مردن میترسم .
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
.کافیه یه نقطه ضعف در شما ببینه انقدر تکرار میکنه تا زمانی که کاملا دیوونه بشید
دومین مشکل کمالگراییشه
ویژگی دیگش دو شخصیتی بودنشه
من فقط نظر شخصیم که ناشی ازتجربه ی زندگی با ادم مشابه پدرت کمی خفیفتر هست رو میگم.
به نظر این سه تا موردی که گفتی بهم ربط دارن.اعتماد به نفس پدرت پایینه هر چند ظاهر خشنی داره..این ظاهر خشن در واقع یه ماسک هست که نمیخواد شما ضعفش رو ببینین و میترسه اقتدارشو از دست بده.
اون فکر میکنه همه چیزباید در حد اعلایی که فکر میکنه خوب باشه تا خیالش راحت بشه برای همین مدام بهتون گیر میده و انتظار داره کامل کامل باشید.
ودقیقا بخاطرهمین بیرون ازخونه بذل و بخشش داره یا نوع افراطیش باج دهی تا دیگران مدام تعریفشو کنن..تا تمجیدشو بگن..و این برای پوشوندن اون ضعفی هست که داره.
احتمالا پدرت هم از سنین پایین مجبور به کار شده یا توی زندگیش برای بدست اوردن مالش سختیایی کشیده حتی اگه ازدید شما پنهون مونده باشه..برای همین تو رو هم وادار کرده کار کنی.
تنها راهکاری که اینجور مواقع هست اینه که اون تمجید و تعریف و حس ارزشمندی که پدرتون نیاز داره رو توخونه بهش بدین..ممکنه اولش پرخاشگری کنه و توی ذوقتون بزنه اما کمکم اروم میشه..
تا وقتی از درون و ازخونه اعتماد به نفس پدرتون برنگرده،پدرتون برای جبرانش باهاتون بدخلقی میکنه و انتظار داره همه چی کامل باشه و بیرون خونه فقط دهنده خواهد بود.
یه مدت درباره پول با پدرت بحث نکن..چون به نظرمیاد سر لج افتاده..اینجور ادما فوق العاده لجبازن و میتونن مثه یه بچه لجبازی کنن حتی اگه دیگران اذیت شن.و این به نوعی شاید ناشی از همون اقتدار خدشه دارشده است.
اگه میگه کرایه خونه بده بگو باشه و نده..اگه بحث میکنه مسیر بحث رو عوض کن..متهمش نکن..ازش فرار نکنید..این اونو لجبازتر میکنه..پدرتون فقط کمی بدقلقه.
بعدا که رابطتون بهترشد میتونی با سیاست پولتو ازش بگیری..میتونی روی عواطف پدریش دست بذاری..اما زمانیکه رابطتون ترمیم شده باشه.
پس فعلا به اون پول فکر نکن و به کارت ادامه بده..
اگه به نقطه ضعفتون گیر میده بحثو ترک کنید یا موضوعو عوض کنید..نذارید کش پیدا کنه که همتون اذیت شید..میتونید با شوخی بحثو عوض کنید.
نقل قول:
تاوان رنجی که به منو اعضای خونوادم داده و همیشه با مظلوم نمایی خودش رو تبرئه کرده .
اصلا و ابدا نخواید چهره پدرتونو به دیگران بد نشون بدید..واقعا اوضاع رو بدتر میکنه..پدرتون ازخدشه دارشدن وجهش میترسه و اگه شما اینکارو کنید لجبازتر میشه.
پدرتون با مظلوم نمایی فقط تایید دیگران رو میگیره..این تایید رو هر چند سخته اما خودتون بهش بدین.
به مرور راههای رسیدن به قلب پدرتون براتون بازمیشه.
موفق باشی
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
بهار خانم بهتون تبریک میگم .
تک تک جمله هاتون درست بود .
دیروز چند ده خط از ویژگیهای بد و آزار دهنده ی پدرمو نوشتم .
خواستم ارسال کنم گفتم نه خوب نیست به هر حال پدرمه . برگشتم ادیت کردم -دوباره خواستم ارسال کنم باز دلم نیومد . دوباره از اول خوندم و ادیت کردم .
متن چند ده خطی شده بود 3-4 خط . گفتم این 3-4 خط رو هم ننویسم بهتره و بیخیالش شدم .
2 چیز آرومم میکنه -یکی قدم زدنه ودیگری تایپ کردن . خشممو رو کیبورد میریزم .بعد که خالی میشم شروع میکنم به خوندنش .احساس میکنم دیگه اون خشم کمرنگتر شده .نمیدونم امتحان کردید یا نه ولی توصیه میکنم حتما امتحان کنید .
بابام از نظر ظاهری همه چی تموم بود .
خوش قیافه-خوش قد و هیکل -خوش تیپ و... .طوری که بعضی وقتا به شوخی به مادرم میگم واقعا بابا با این تیپ و قیافه چطور تو رو انتخاب کرد؟!:163:
دیروز که با هم میرفتیم سر کار چشمم خورد به لباسهای نا مرتبش ! بهش گفتم لباساتو مرتب کن . عادت دارم 1-2 قدم عقبتر از بابام راه برم .به راه رفتنش دقت کردم .یکم کمرش خم شده .دیگه اون آدمچهار شونه ی قبل نیست .
حس بدی پیدا کردم .دلم سوخت .
رسیدیم سرکار با دوستش از مشکلات و گرفتاریهای این روزاش گفت .میگفت من در حق (gold ) ظلم کردم . نذاشتم بره دانشگاه (البته خدا رو شکر از امسال میرم ) .از بچگی ازش کار کشیدم .حقوقشو ندادم و کلی پول ازش گرفتم و...
باور کنید من انتظار زیادی ازش ندارم . اگه یه نفر دست و پامو قطع کنه با یه عذر خواهی ساده میبخشمش .بابام که جای خود داره .
یه جمله در حد تشکر برام کافیه .
2 تاپیکی که آقا حامد معرفی کرد رو خوندم . واقعا تاسف خوردم .باید اعتراف کنم بابام ذاتا آدم بدی نیست .ولی خواسته و نا خواسته بد میشه و این بد بودنش زندگیمونو از همه نظر تبدیل به جهنم کرده .
آرزو میکردم ای کاش بچه ی اول میشدم و حداقل میتونستم روی خواهر و برادرام تاثیر مثبت بذارم . وقتی فهمیدم زندگی یعنی چی کار از کار گذشته بود .
از مشکلات خانوادگیم که بگذریم یه حسی رو چندین ساله که تجربه میکنم و اون حس خود آزاریه .
من توانایی آسیب رسوندن به دیگران رو ندارم (جسمی یا روحی و... ) و وقتی که به شدت آزرده میشم شروع میکنم به خود آزاری .گاهی انقدر قدم میزنم تا زمانی که پاهام نای راه رفتن نداشته باشن - بعضی وقتا حس میکنم فقط باید سرمو بکوبم به دیوار .گاهی میزنم وسایل شخصیمو میشکونم .
فکر به خود کشی مدتهاس تو ذهنمه . نمیتونم بیرونش کنم . حتی یه بار چشم بسته و از خیابون رد شدم . یهو صدای بوق ممتد شنیدم . به خودم اومدم دیدم راننده کامیون هرچی از دهنش در اومد بارم کرد .
از پل عابر رد میشم به این فکر میکنم که چطور خودمو پرت کنم پایین -حموم رفتنی صحنه ی خونرزی بعد از زدن رگمو تجسم میکنم و...
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
gold گرامی
شما دل رئوفی داری و با اینکه آزارها دیده ای اما باز هم مهر و محبت نسبت به پدر داری :104::104: این بسیار عالی هست .
فشارهای روحی از کودکی شما را دچار پریشانی روحی کرده و لازم هست که نزد یک روانشناس به طور حضوری بروی و کمک بالینی برای دفع وسواس فکری بگیری و از افکار آسیب رسان خلاص شوی .
رفتار پدر شما دست خودش نیست و دلایلی دارد که جای بحثش اینجا نیست . اگر شما بدانی خودش چه رنج و آسیبی از این رفتارها میبره بیشتر دلتان به حالش میسوز د .
شم نیازه ضمن تقویت آرامش ، به کمک مشاور رفتار جرأتمندانه را هم آموزش ببینی تا بتوانی در عین احترام و محبت قاطعیت داشته باشی .
.
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
gold عزیز کاملا درکت میکنم.
نقل قول:
2چیز آرومم میکنه -یکی قدم زدنه ودیگری تایپ کردن
قدم زدن نه ولی نوشتن ارومم میکنه..یه جورایی شبیه درددل کردنه.
این نشونه اینه که ناراحتیا و احساسات منفی که تو وجودمونه دوست دارن بیرون بیان و تخلیه بشن.پس خیلی خوبه که اینکارو کنید.هر زمان که احساس اندوه کردید بنویسید و اگه خواستید اینجا بفرستید.خوبی اینجا اینه که کسی ما رو نمیشناسه.
نقل قول:
.به راه رفتنش دقت کردم .یکم کمرش خم شده .دیگه اون آدمچهار شونه ی قبل نیست .
حس بدی پیدا کردم .دلم سوخت .
دقیقا منم همینطورم..حس دلسوزی فوق العاده بالایی دارم که البته سعی کردم کنترل و هدایتش کنم..بهتون میگم چطوری؟؟
اون شخصی که تو پست قبل گفتم دقیقا مشخصات ظاهری پدر شما رو داشت و اونم الان مثه قبل 4شونه نیست و کمی خمیده شده و منم این حس اندوه شما رو درک کردم.
همونطور که فرشته مهربون گفت همین اشخاص به ظاهر خشن روح ازرده ای دارن..خیلیاشون تو بچگی بهشون خیلی سخت گرفته شده.
البته ما نمیتونیم فرشته نجات خونوادمون باشیم و فکر نکن اگه بچه اول بودی اتفاق خاصی میفتاد اما میشه یه کارایی کرد.
اول ازهمه باید ببخشیم و رها کنیم.این بخشیدن برای من خیلی سخت بود اما اولش با این فکر شروع کردم که اینکار باعث رهایی خودم میشه.اینجوری قابل تحملتر بود.
بعد همون هدایت دلسوزی که بالا گفتم..میتونیم با هدایت این دلسوزی اتفاقات خوشایندی ایجاد کنیم.اولیش شوخ طبعی:معمولا اینجور خونه ها فضای خفقان اوری دارن.یه کم شوخ طبعی کم کم (یه دفعه ای نه) فضای خونه رو تغییر میده.:310:
هدیه خریدن:برای پدرت کادو بگیر.معمولا این جور ادما تو زندگیشون کم هدیه دریافت کردن و قلبا ازدریافت یه هدیه خیلی شاد میشن..تو اینکارا رو براش کنی.مطمئنم باش انتظارات مالیش ازت کمتر میشه.
یا مثلا گاهی همه رو یه شام مختصر دعوت کن..یه حتی یه بستنی.یا مثلا برای پدرت یه پیرهن بگیر.یا اهنگای مورد علاقشو بریز رو یه سی دی یا فلش و بده تو ماشینش گوش کنه.
نقل قول:
یه حسی رو چندین ساله که تجربه میکنم و اون حس خود آزاریه
این حسو کارایی که گفتی یه جورایی خشم هست،یه جور انتقام گرفتن.
اولین قدم همون بخشش و رهایی خودت و پدرت هست..خودتو ببخش.اگه این مرحله رو بتونی انجام بدی قدم خیلی بزرگی برداشتی.
و راه تخلیه خشمت رو تغییر بده.به جای اینکه وسایلت رو بشکونی به یه بالش یا متکا مشت و لگد بزن.وقتی تنهایی داد بزن.خیلی کیف داره :)
کلا خودت پیشاپیش به دیگران محبت کوچولو و حساب شده کن...اینطوری احساس نمی کنی دیگران ازت سوء استفاده کردن،چون این حس واقعا مخربه.
بازم تاکید میکنم.خودت رو بابت اتفاقاتی که افتاده ببخش و باور کن تو هر لحظه سعی داشتی بهترین تصمیم رو بگیری.و پدرت رو هم ببخش تا رها بشی.
لینکهای زیر رو هم بخون.
کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه
بخشايش
دوست داشتن خود
موفق باشی
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
چند وقتی بود بیخیال حتی پولم شدم .
رفتم چند تا کلاس ثبت نام کردم بلکه فکرم مشغول بشه .
امروز دوباره بحثمون شد .گفت اینجور میری کلاس کی میخواد خرجتو بده؟!!! یا برو سر کار یا کتاباتو میندازم دور !!
در حالی که 1 ریال هم ازش نخواستم .فقط حق خودمو و دستمزدمو ازش خواستم .
به شدت عصبی بودم . هر چی رسید و مدرک و کتاب و... داشتم پاره کردم . فکر کنم چیزی در حدود 1.5 میلیون تومن به خودم ضرر زدم .
به حد جنون رسیدم .اصلا کنترلم دست خودم نیست .تا یکی 1 کلمه میگه داغون میشم شروع میکنم به خودخوری و خودزنی .
از خدا فقط مرگ میخوام که اونم از من دریغ کرده ...:316:
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
عزیز هیچوقت به بابات ابراز کردی که رفتاراش چقدر اذیتت می کنه یا همش خودخوری کردی؟
منم خودم یه جور دیگه است وضعمو باید یه تاپیک دیگه بزنم بعدا خیلی شدید خشمگین می شم در حدی که به نظرم میاد واقعا دلم می خواد زهرمو به اون طرف بریزم اونم به هر شکلی و به هر قیمتی! اما تا حالا نکردم ولی بهم خیلی داره فشار میاد دیگه! باید خودمونو اروم نگه داریم و سعی کنیم به اون مرحله از عصبانیت نرسیم که من بخوام به کسی یه وقت حتی توی فکرم صدمه بزنم یا تو بخوای به خودت و اموالت صدمه بزنی.
اگه بتونی سعی کنی که همون اول عصبانی نذاری بشی خوبه. مثلا به خودت یاداوری کنی که اروم باید باشی یا مثلا فکر کنی کنار ساحلی و یا از پنجره ی اتاقت داری دریا رو می بینی یا حتی همون به بالش مشت زدن خلاصه یه روش جایگزین برای ابراز خشمت که نه به خودت نه به کسی صدمه بزنه و اینکه دقت کنی اصلا به این حد از عصبانیت نذاری برسی.
دوش اب گرم نرمش پیاده روی غذای تند یا اگه معده ات مشکل داره پیاز تند فعالیت های بدنی مثله رقصیدن هر چی که به نظرت میاد می تونه کمکت کنه برای خالی کردن خشمت انجام بده. یا فکرتو منحرف کن از موضوع مثلا پاشو برو یه سریال ببین که دوست هم داشته باشی و مزخرف نباشه.
فکر می کنم نیازه که به پدرت بگی که داره ناراحتت می کنه.
خود پدرتو چی می تونه ناراحت کنه؟
راستی خودخوری خودزنی پاره کردن کتاب و رسیدها و حتی تقاضای مرگ کردن از خدا همشون از یه گروه و یه جنس هستن. اونم همینه که خودت گفتی خودخوری و صدمه زدن به خودت.
راستشو بخوای فکر نمی کنم دلیلی داشته باشه که بخوای در عوض ازارایی که دیدی یه بار دیگه بیای بازم خودت خودتو ازار بدی. یعنی دو بار. یکی دیگران یکی هم خودت. وقتی ازارت می دن بیشتر احتیاج داری که با خودت مهربون باشی تا جبران ناراحتی ای که برات درست کردنو بکنه.
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
عزیز هیچوقت به بابات ابراز کردی که رفتاراش چقدر اذیتت می کنه یا همش خودخوری کردی؟
فکر میکنی نمیدونه؟
تهدیدش کردم به خود کشی . میگه قرص نخوری بیافتی رو دستمون .میخوای خودکشی کنی خودتو بنداز جلو ماشین حداقل دیه تو بگیریم !
مقصر خودمم .از همه چیم زدم به خاطرپدر و مادرم .
لعنت به هر دوشون .
روزی نیست که خدا رو به خاطر داشتن همچین پدر ومادری لعنت نکنم .
نقل قول:
خود پدرتو چی می تونه ناراحت کنه؟
حرف مردم!
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
شما موقعیت مراجعه به مشاوره حضوری دارید؟
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام goldعزيز
شرايطتو به خوبي درك ميكنم. منم مدتي مجبور بودم با ادم بيماري ارتباط داشته باشم و بارها اسيب روانيشو حس كردم
البته شرايط من متفاوت بود
اون ادم پدر من نبود كه نتونم رهاش كنم
وقتي اسيب روانيم شديد شد رهاش كردم و خودمو نجات دادم
واقعيت اينه كه فرد بيمار خودش نميدونه بيماره
حرف و عمل شما تاثيري تو رفتارش نداره مگه اينكه خودش بخواد و اصولي درمان بشه
و اين توقع رو نميشه از پدري داشت كه سالهاست اينطور زندگي كرده
وواقعيت تلختر اينه افرادي كه در معرض رفتارهاي اين ادم هان اسيب بيشتري ميبينن مثل مادرت و فرزندانش
ميدوني اون پدر زجر ميكشه ,
درسته تو مسوول اين زجر نيستي اما تركش هاش به سمت تو مياد
اينكه گاهي خوبه گاهي بد, زماني احساس عذاب وجدان ميكنه زماني احساس قدرت بيش از حد
جايي خوندم اين ادم ها تو برزخند
ميتوني حسشونو درك كني؟
من اما حستو درك ميكنم,
منم بارها تپش قلب گرفتم, تيك عصبي گرفتم, خيلي تلاش كردم اون ادمو بسازم اما فقط خودم خرد شدم
زماني رسيد كه ديگه خودمم نبودم
حالا خشمتو خوب درك ميكنم,
اما خودت حس نميكني داري ميشي مثل پدرت,
فكر نميكني از بس خودتو درگير اين پدر و رفتارهاش كردي داري راهيو ميري كه اون رفت
اون كه دست خودش نيست اما تو چي؟
1.5 ضرر ميزني به خودت كه پدرت گفته من ندارم خرجتو بدم؟عقلانيه؟
حس نميكني كنترل روي رفتارهاتو داري از دست ميدي؟
تو 24 سالت بيشتر نيست, راه پدرتم راه تو نيست
يه فكري بايد بكني وراي اين رفتارها و اعمال
اول خودتو بساز, نزار زير بار اين فشار له بشي, دست از داد و قال و هياهو بردار
برو پيش يه مشاور و شروع به درمان روحي خودت بكن,
بزار اين اسيب ها كمرنگ بشه و خودتو پيدا كني
پستي كه مينوش گذاشته رو منم خوندم و خيلي لذت بردم
اون حرفها حرفهاي يه ادم اميدواره, يكي كه ميتونه يه پدر سالم بشه , ميتونه مرهم درد خيليا بشه
اما الان خودشو انداخته تو برزخ ديگران
گلد محترم اول بايد بشي خودت, ادمي كه با حقوق پايين پدرش هم باز كلي پس انداز داشت
برو و خودتو بشناس و راههاي جلوي پاتو ببين
با كمك مشاور شرايطتو بررسي كن و اگه دوست داشتي اينجا هم بگو
مثلا:
من ميتونم برم يه شهر ديگه براي تحصيل’ يا من ميتونم مستقل بشم, يا من ميتونم با همه توهين ها به خودم مسلط باشم و فلان كارو بكنم
البته همه اينها مثال بود
من ميتونم ها رو پيدا كن گلد عزيز
اول خودتو پيدا كن و بعد توانايي هاتو برحسب شرايطت
بهت حق ميدم با اين اوضاع روحي سختت باشه اما يه چيزيو به چشم خودم ديدم
وقتي ميگي من ميتونم حضور خدا هزاران برابر ميشه
من خودمو از جهنم كشيدم بيرون و تونستم, تو هم ميتوني فقط نگاهتو عوض كن دوست عزيز:72:
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
شما موقعیت مراجعه به مشاوره حضوری دارید؟
در حال حاضر نه چون موجودی حسابم صفره+ کلی بدهی که باید پرداخت کنم .
البته تو اولویتهام بوده و هست . چون زندگی با تمام تلخیهاش تا روز مرگ ادامه داره...
تمام هم و غمم شده بود ادامه ی تحصیل .
تو این چند روز خیلی اخلاقم بهتر شده بود .اعتماد به نفسم رفته بود بالا .
اصلا نمیدونم چطور شد .هنوزم باور نمیکنم چه بلایی سرم اومده .
نقل قول:
من ميتونم ها رو پيدا كن گلد عزيز
مشکل منم همینه که نمیتونم .
شاید اراده م ضعیفه .شایدم بهونه گیری میکنم ولی نمیتونم و عملا" دستم بسته س .
من مشکلاتی دارم که به هیچ کس نمییتونم بگم .در واقع این مشکلاتی که میگم جزء مشکلات معمولیم به حساب میان.مشکلات اساسی تر که همین پدر و مادر باعثش شدن و همونها دست منو از همه طرف بسته .
خیلی حسرت میخورم وقتی میبینم از همه ی همکلاسی ها و هم دوره ایهام بیشتر زحمت کشیدم واز همشون عقبترم .
با این وضع کارم به تیمارستان میکشه .
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
مشکل این نیست که نمیتونی,تو شرایط روحی خوبی نیستی فقط
خشمتو کنترل کن
یه کم که پس اندازت بیشتر شد حتما وحتما برو مشاوره حضوری و همه حرفاتو بزن
نترس ادمی که دنبال حل مشکلشه کارش به تیمارستان نمیکشه
فقط شرایطت اعتماد به نفستو کم کرده
اونم باتلاش خودت درست میشه,وقتی خودت اعتقاد داری تازمان مرگ هم انسان دست از تلاش برنمیداره پس کلی راه هست
اما فعلا عصبانیتت و خستگیت بهت اجازه فکر نمیده
ایشالا همه چی درست میشه پس مقاوم باش و قدم به قدم برو جلو
موفق باشی
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
1. پدر و مادر ریشه ی ما هستند. هر جور بی احترامی به اونا به هر دلیلی توجیه نداره.
2. شما سربازی رفتی؟ اگه رفتی اون موقع کی کمک پدرت بوده سر کار؟
3. اگه واقعا حرف مردم برای پدرتون با اهمیته، همیشه توی بحثهاتون به جای ایجاد دلخوری و عصبی شدن، پای حرف مردم رو وسط بکشید. مثلا بگید مردم چی میگن فلانی جلوی پیشرفت پسرش رو گرفته، داره از پسرش سوء استفاده می کنه و .... (البته مطمئنا پدر شما چنین نیتی ندارند)
4. احتمالا تا الان باید فهمیده باشید که عصبی شدن و راه انداخت دعوا دردی رو دوا نمی کنه. پس بهتره قبل از اینکه یک بحث چالشی شکل بگیره، خودتون موضوع رو تموم کنید یا اینکه محل رو ترک کنید.
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
. شما سربازی رفتی؟ اگه رفتی اون موقع کی کمک پدرت بوده سر کار؟
یه مدت برادرم که چون بابام پول نمیداد با هم دعوا کردن
پدرم 2 سال مانع خدمت رفتنم شد .و باعث شد 3 ماه هم اضافه خدمت بخوره بهم . کمکی نکرد .نه مالی و نه معنوی .
نقل قول:
3. اگه واقعا حرف مردم برای پدرتون با اهمیته، همیشه توی بحثهاتون به جای ایجاد دلخوری و عصبی شدن، پای حرف مردم رو وسط بکشید.
در اینجور مواقع تغییر موضع میده .
موقعی که درس میخوندم میگفت درس به چه درد میخوره .فلان دستتو ببین میره سر کار پول در میاره .به باباش کمک میکنه و از این مزخرفات .
الان میگه فلانی مهندس شده تو عمله!
خدا هم بیاد روی زمین نمیتونه قانعش کنه . خودش رو میزنه به اون راه و کارشو پیش میبره .
نقل قول:
1. پدر و مادر ریشه ی ما هستند. هر جور بی احترامی به اونا به هر دلیلی توجیه نداره.
بیشتر از رفتارها و ظلمهای پدر و مادرم این حرفا آزارم میده .
ریشه ای که بدبختی رو به شاخه و برگاش برسونه خشک شه بهتره .در این مورد اصلا دوست ندارم نصیحت بشنوم ( با عرض معذرت)
نقل قول:
4. احتمالا تا الان باید فهمیده باشید که عصبی شدن و راه انداخت دعوا دردی رو دوا نمی کنه. پس بهتره قبل از اینکه یک بحث چالشی شکل بگیره، خودتون موضوع رو تموم کنید یا اینکه محل رو ترک کنید.
از موقعی که فهمید قراره برم دنبال پیشرفت خودم عصبی شده بود .هر روز به یه بهونه باهام بحث و دعوا میکرد .
1 ماه بود بهش التماس میکردم 2 ماه کاری به کارم نداشته باشه .برعکس هر روز ساعت 6 صبح میومد بالا سرم . دیروز که همه چی نابود شد. مهربون شد .
امروز صبح با خیال آسوده گذاشت رفت .بدون اینکه صدام کنه .
میدونه از فردا با پای خودم میرم .
هر بار منطقی باهاشون حرف میزنم بابام وسایل میشکونه .مادرم قرص میخوره و داد و بیداد میکنه .
آدم از ترسش نمیتونه 2 کلمه حرف بزنه .
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
1 ماه بود بهش التماس میکردم 2 ماه کاری به کارم نداشته باشه .برعکس هر روز ساعت 6 صبح میومد بالا سرم . دیروز که همه چی نابود شد. مهربون شد .
امروز صبح با خیال آسوده گذاشت رفت .بدون اینکه صدام کنه .
عزیزم وقتی روشت جواب نمی ده باید عوضش کنی. مثلا وقتی می بینی اگه از کارو بار و برنامه هات خبر داشته باشه بدتر می شه بلای حونت خوب نگو بهش! یا اگه مجبور شدی چیزی بگی اطلاعات غلط بده! یه چیزی رو بگو ناراحتت می کنه که نه ناراحتت کنه نه خوشخالت و واسه اینکه شاد بشه گاهی هم وقتی اون کارو می کنه چند تا نق معمولی بزن! ادرسو غلط بدی دیگه نمی فهمه چی کار کنه که ناراحت بشی! اینطوری نمی دونه که بخواد ازارت بده. یا مثلا اگه می بینی نمی خوای ببینیش صبح کله صحر که چشماتو باز می کنی سعی کن بی تفاوت باشی البته تا جایی که می تونی و سعی کن با صحبت کردن بهشون اطلاع ندی که چی ناراحتت می کنه چی خوشحالت می کنه چون این مدل گفتگو برای وقتی خوبه که طرف ادم سالم باشه و خیرخواه وگرنه بهش داری می گی از چی ناراحت می شی خوب اونم میاد ناراختت می کنه و تفریح می کنه. نگو.
سعی کن بار احساسیتو از روی بابات برداری چه دوست داشتن چه نفرت. اینطوری کمتر ناراحت می شی با رفتاراش.
فکر می کنم بهتره یه مدت هر چند کوتاه از نزدیکی عاطفی با کسایی که ناراحتت می کنن مثله پدرت دوری کنی تا بتونی روی ارامش درونی خودت کار کنی. زیاد باهاش حرف نزنی زیاد دم دستش نباشی که حرف بیجا بزنه بهش هم اطلاع ندی که چی ناراحتت می کنه چی خوشحالت می کنه یه جورایی شبیه به یه همخونه ای باهاش باشی که نه ازش بدت بیاد نه دوسش داشته باشی. یه مدت کوتاه اینکارو بکن تا استراحت کنی و بتونی روی اعصاب و ارامشت کار کنی. چیزی هم نیاز نیست نه به مادرت بگی نه به پدرت. خودت روی ارامش درونیت کار کن عزیز.
اگه هم نیازه بری دکتر برای دردات و بیماری ای که داری اینکارو بکن. خلاصه به خاطر اینکه ازارت دادن خودت نباید دوباره خودتو ازار بدی. اتفاقا باید سریع خودتو بیشتر غرق محبت خودت بکنی که جبران شه. اینهمه خودتو دعوا کردی و وسایلتو خراب کردی روش خوبی بود؟ نبود دیگه. بیا روش رفتار کردنتو با خودت عوض کن. باور کن ادم بیشتر از اونی که فکر می کنه خودشو دوست داره. ممکنه نتونی هیچوقت باباتو ببخشی اما احتمالا توی چند دقیقه که جلوی اینه با محبت با خودت رفتار کنی و نگاه کنی و حتی توی ذهنت با محبت با خودت حرف بزنی می تونی خیلی زودتر از اینی که فکرشو کنی خودتو به خاطر هر کوتاهی ای که در مورد خودت کردی تا حالا ببخشی! مطمنم.
فعلا همینا به ذهنم میاد که احتمالا همینم توسط مدیران ویرایش می شه چون یه مقدار بی رحمانه نسبت به پدرت دارم نظر می دم!
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
گلد عزیز یه کپی از پدرت بگیر خفیفترش کن بده من میشه اونی که من باهاش سر و کار دارم..جالبه اتفاقایی که واسه تو میفته واسه منم میفته البته خفیفترش.
به این میگن تشابه منفی :)
واقعا درک میکنم تو چه شرایط سختی هستی.و واقعا دارم میبینم خودت شرایط خودتو بدتر میکنی.
این قضیه کلاس واسه منم پیش اومد.همین چند وقت پیش.یه کلاس سه مرحله ای که واسه کارم مفیده ثبت نام کردم به خرج خودم.
مرحله دوم چون یه جای معتبره ازمون یه ضامن خواستن که دوره رو کامل میریم.پدر من به راحتی گفت:...
خلاصه اینکه ضامن نشد و کلاس من رفت رو هوا.
منم خیلی خیلی عصبانی شدم و هنوزم باهاش قهرم و بشدت دلخور..
اما هدفم مهمتره.رفتم یه جای دیگه با دوبرابر شهریه و اعتبار کمتر ثبت نام کردم به این امید که بلاخره نتیجه بگیرم.
به این نقل قول از فرشته مهربون دقت کن.
نقل قول:
جز آنچه ضرورت دارد نبین نشنو نگو نخواه نخور:160:
الان اصلا ضرورت نداره تو حرفای پدرت رو بشنوی..تو زوم کردی روی پدرت و مدام خودتو ازار میدی.
خودتو بکش کنار.دست و بالت رو از تو دست و بالشون جمع کن.
نقل قول:
تهدیدش کردم به خود کشی . میگه قرص نخوری بیافتی رو دستمون .میخوای خودکشی کنی خودتو بنداز جلو ماشین حداقل دیه تو بگیریم !
تو دعوا حلوا خیرات نمیکنن..اونم همچین ادمایی با شرایط پدرت مطمئنا یه چیزی میگن که خشم خودشونو خالی کنن..تو چرا حرفی میزنی که همچین چیزی بشنوی؟؟
گلد عزیز اصلا مراقب خودت نیستی:305:
کاملا شرایط رو اماده میکنی که حرفای ازاردهنده بشنوی.کارای ازار دهنده ببینی.
به خودت رحم کن.
درسته که پدرته ولی دلیل نداره هر چی اون میگه مهم باشه و بهشون توجه کنی.پیغمبر خدا که نیست.اونم از4 تا حرفش دوتاش ممکنه غلط باشه.بخاطر غلطها چرا خودتو ازار میدی؟؟؟
خودتو بکش کنار.اصلا لزومی نداره بگی این دو ماه کاری به کار من نداشته باش.که اونم اگه تاحالا قصد داشت کاریت نداشته باشه با این حرفت بیاد سروقتت.
اگه دلت میخواد کاریت نداشته باشه کاریش نداشته باش.یعنی چی؟؟
یعنی بهش نگو دو ماه نیا سراغم.بلکه وقتی اومد توجه نکن..واکنش نشون نده..کم کم ذهنت این رفتارای پدرتو نمیبینه..کم کم محو میشه..و بعد واقعا پدرت بصورت فیزیکی هم کمرنگ میشه.
نقل قول:
اگه واقعا حرف مردم برای پدرتون با اهمیته، همیشه توی بحثهاتون به جای ایجاد دلخوری و عصبی شدن، پای حرف مردم رو وسط بکشید. مثلا بگید مردم چی میگن فلانی جلوی پیشرفت پسرش رو گرفته، داره از پسرش سوء استفاده می کنه و .... (البته مطمئنا پدر شما چنین نیتی ندارند)
اصلا این کارو نکنیا:305:
تجربم بهم میگه شرایط بدتر میشه..حرف مردم نقطه حساسشونه که کافیه روش دست بذاری..اوضاع بدتر میشه.لجبازتر میشن.
غر بزن..ناراحتی کن.عصبانی شو اما برنامه زندگیتو گم نکن.
تو 24 سال یا هر سنی که داری.باید یه برنامه واسه زندگیت داشته باش.برنامت چیه؟برنامه بلند مدت میان مدت و کوتاه مدت.
ممکنه بخاطر خیلی چیزا تو برنامه کوتاه مدت تغییراتی ایجاد بشه اما برنامه بلند مدت باعث میشه از مسیرت منحرف نشی.
اونوقت ممکنه یه کلاست کنسل بشه (کوتاه مدت) اما برنامه بلند مدتت سرجاشه.اونوقت همون برنامه بلند مدت مانع این میشه که 1.5 میلیون به خودت ضرربزنی.
گرفتی چی میگم؟؟؟
اما حالا که برنامه نداری یه برنامه کوتاه مدت که بهم خورد فکر میکنی همه چی تمومه اونوقت دنیا رو زیر و رو میکنی.
نظر شخصی دیگه من اینه که کم کم کارت رو از پدرت جدا کن...با این شرایط نمیتونی تا ابد باش همکار بمونی.
با مادرت هم صحبت کن که یه مدت تحمل کنه و قرص نخوره چون حتما با واکنش منفی پدرت روبرو میشی.اگه طبق معمول همیشه کوتاه بیای برگردی سرکار باهاش روزازنو روزی از نو..اما اگه تحمل کنی..ساعتای بیشتری خونه نمونی بلاخره دریای طوفانی اروم میشه.به شرط اینکه در مقابل بد خلقیاش که قابل پیش بینیه واکنش نشون ندی.
واسه خودت یه کار دست و پا کن.مستقل شو.
کم کم که پیشرفت کنی پدرت هم اروم میشه خصوصا وقتی بتونه به کارت جلوی دیگران افتخار کنه.
چقد طولانی شد.دستم افتاد.:)
موفق باشی
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
نظر شخصی دیگه من اینه که کم کم کارت رو از پدرت جدا کن...با این شرایط نمیتونی تا ابد باش همکار بمونی.
در حال حاضر این کار برام بهتر از هر کاریه .
اول اینکه با مدرک دیپلم شغل درست و حسابی با درآمد خوب گیر نمیاد .
دوم اینکه من مصمم هستم حتما ادامه تحصیل بدم .و با شغل فعلی این امکان فراهمه که هر موقع که خواستم مرخصی بگیرم و ...
درامدم هم بد نیست(البته اگر همشو بده) و میتونم باهاش هم مخارج تحصیلمو بدم و هم پس انداز کنم .
نقل قول:
.اگه طبق معمول همیشه کوتاه بیای برگردی سرکار باهاش روزازنو روزی از نو..اما اگه تحمل کنی..ساعتای بیشتری خونه نمونی بلاخره دریای طوفانی اروم میشه.به شرط اینکه در مقابل بد خلقیاش که قابل پیش بینیه واکنش نشون ندی.
من که کاری بهش ندارم ولی اون ...
مثلا سر سفره میام غذا بخورم یا غذا رو پرت میکنه یا یه حرفایی میزنه که تحملش غیر ممکنه .
منم اصلا دوست ندارم زیر بار منتش باشم .
نقل قول:
یا اگه مجبور شدی چیزی بگی اطلاعات غلط بده!
این یکی از اشتباهاتم بوده که همه کارامو به خونواده گزارش میدادم .
همه از پس اندازم خبر داشتن و هر کی پول کم میاورد میومد سراغ من . بیرون هم میرم معمولا بهشون میگم کجا بودم .
نه اینکه تیتیش مامانی و... باشم ولی نمیدونم چرا هر کاری میکنم بهشون میگم .
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
مدتیه باز اون حس مزخرف اومده سراغم .
وجودم پر از حس نفرته و میخوام بنویسم تا هرکی قکر میکنه بدبخت ترین آدم دنیاس با خوندن جمله هام بدونه یکی هست که از اون بدبخت تره و به خودش امیدوار بشه .
متاسفانه داستان تلخ من همچنان ادامه داره و تا روزی که یکی از ما (من و پدرم) نمیریم تموم نمیشه .
ترجیح میدم خودم بمیرم ولی از مرگ پدرم هم استقبال میکنم .
به هر کدوم از مشکلات و بدبختیهام فکر میکنم رد پایی از پدرم میبینم که با بی مسئولیتیهاش-نادونی هاش-دلسوزیهای احمقانش-عصبانیتاش-فحاشیها و تحقیرا و زرنگ بازیهاش زندگیمو نابود کرد به حدی که توی ذهنم فقط نوع و نحوه ی خودکشی میگذره .
با یه حساب سر انگشتی به صورت مستقیم و غیر مستقیم در این 3 ماه 35 میلیون تومن بابام بهم ضرر مالی زد .به جز مشکلات روحی و عصبی و... که تحمل کردم .
خودم رو مقایسه میکنم با دوستام که پدرای همشون بهشون خونه و ماشین و خرج تحصیل و... دادن .اونایی که همیشه تو زندگیشون شاد بودن و آخر و عاقبتشون هم خوب شد .
منی که از بچگی سختی و زحمت کشیدم و از خیلی از کارایی که همه جوونا و نوجوونا میکنن دوری کردم شدم یه آدم افسرده که روزها رو به امید رسیدن مرگش میشمره .
2 ماهه که وضعیتم اینه . دیگه رمق هیچ کاریو ندارم .
تنها نکته ی مثبتی که داشتم قد و اندام خوبم بود که تو این 2 ماه انقدر شکمم جلو اومده که اونم دارم از دست میدم .میز کامپیوترم تار عنکبوت بسته از بس بهش دست نزدم .
یه زمونی که تیکه آشغال دور و برم بود کل اطرافمو با حوصله تمیز میکردم .الان حوصلم نمیگیره دست و صورتمم بشورم .
این روزا توی خواب هم آرامش ندارم . مدام کابوس و رویا ... رویاهایی که وقتی چشمتو باز میکنی ترجیح میدی کابوس بودن .
از همه چیز و همه کس متنفرم .
فکر نکنم تو این چند ماه 1 بار هم لبخند زده باشم .ای کاش حداقل میتونستم به حال خودم گریه کنم .
خدا نعمت گریه کردنم ازم گرفته .
به قول شاعر که میگه :
گریه نمیکنم نه اینکه شادم گریه غرورمو بهم میزنه
مرد برای هضم دلتنگیاش گریه نمیکنه قدم میزنه
نه مثل اینکه دیگه نای قدم زدن هم ندارم .از بس راه رفتم از پا افتادم .:316:
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
انگار نه انگار بهم اون همه ضرر زده بود .
بازم حقوقمو نداد و بازم طبق معمول طلبکار شد .
تصمیم گرفتم دنبال کار دیگه برم .
ولی از اون روز به بعد هر روز باهام دعوا میکنه . مادرمم باهاشه و مثل دو تا کفتار افتادن به جونم .
بدترین قسمتش اونجاس که قیافه حق به جانب میگیرن و خودشون رو معصوم میدونن .
و بدتر از اون طرفداری اطرافیانه که اونا رو پیغمبر میدونن .
تا روز مرگم به خاطر همچین پدر ومادری به خدا کفر میگم .
ای کاش حداقل یه ذره جرات داشتم تا بتونم به این زندگی جهنمی پایان بدم .
از خودمم متنفرم که اینقدر ضعیف و بی اراده ام و فقط بلدم حرف بزنم .
این همه دلیل و من همچنان به دنبال یه روزنه ی امید دست و پا میزنم در حالی که میدونم جنس این تاریکی مرغوبتر از اونیه که سوراخ بشه .
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام من مختصر داستان شمارو خوندم. آیا براتون این امکان نیس که از خانوادتون جدا بشین؟
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
رابطه ی من با پدر و مادرم خیلی سرد شده . هر روز دعوا داریم .
من اونا رو پدر و مادر خودم نمیدونم . یه جورایی اربابام هستن . نه محبتی ازشون دیدم نه احساس مسئولیتی و نه رفتاری که حس کنم پدر ومادرم هستن .
ما فقط یه همخونه ایم .
یادمه اول راهنمایی یه بار دل درد شدید گرفتم . پدرم هم از بیماریم باخبر بود . از مدرسه اومدم مثل جنازه رو زمین افتادم . نفس کشیدنم برام نا ممکن بود . پدرم گفت بریم سر کار گفتم درد دارم . با لگد زد تو دلم و رفت .
چند روز پیش بهم حرفی زد که از ضربه ی پتک بدتر بود . مثل این بود که بابای آدم پای آدمو قطع کنه بعد به کنایه بهش بگه فلج .
دقیقا همون حس در من بوجود اومد .
هر روز هیئته . طبق معمول هر سال برای خود نمایی کلی پول به هیئت میده .نذری و قربونی و...
همش ریا .
همین پولایی که برای خود نمایی میده هیئت واسه منه .
الان بی پول شدم . پول کرایه ماشین ندارم . حتی پول یه بسته قرص مسکن .
در حالی که حداقل 4 ساله بیشتر مخارج خونه رو من میدم .
تک تک اعضای خانوادم سرم کلاه گذاشتن . و الان مثل یه تیکه آشغال طردم میکنن .
بابام میگه بمیری هم بهت پول نمیدم . راست میگه .
نقل قول:
سلام من مختصر داستان شمارو خوندم. آیا براتون این امکان نیس که از خانوادتون جدا بشین؟
ای کاش میشد .
نه در حال حاضر همچین امکانی وجود نداره .
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نه نه این اصلا راهش نیست.
نباید از خونواده جدا بشی.
.کلی عرض کردم.
فکر کنم الان دعوات شده و دلت پره و فقط داری بدیهای اونارو بخاطر میاری.
خواهش می کنم به عنوان یک برادر کوچکتر این حرفارو در مورد پدر و مادرت نزن!
:316:
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
بابام عملا فلج شده . این اتفاقی نبود که میخواستم . اتفاقا بیشترین ضرر رو من کردم .
حالا بار مالی یه خونواده ی پرجمعیت +1 میلیون قسط ماهیانه تو این وضعیت اقتصادی افتاده روی دوش من.قبلا باز 30 درصد بابام کمک میکرد .
خودمم که مریضم و به زور قرص و مسکن سرپام .
نمیدونم اگر مسئولای مرفه و بی درد مملکت این وضعیتو داشتن باز میومدن بگن تحریمها هیچ اثری نداره.:316:
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
باباتو دکتر بردی؟ شاید مشکلش موقتی باشه.
خوب نوشته بودی پیش بابات کار می کردی. الان مسوولیت اداره ی اونجا با توئه. درامدش هم بازم به تو می رسه. به هر حال می تونی اون جا رو بچرخونی. نترس.
راستی سعی کن تا جایی که ممکنه (می دونم نمیشه حرص نخورد اما تا حدی که می تونی سعی کن) خیلی حرص نخوری. اعصاب خودتو تا حدممکن خورد نکنی. چون بیماریت هم به اعصاب خوردی ربط داره عزیز.
این وسط حالا که مسوولیت خیلی چیزا به دوشت افتاده اول از همه سعی کن ارامشتو تا حدی که امکان داره حفظ کنی. بعدش نمی دونم بابات چه کار می کرده اما تو پیشش کار می کردی حتما می تونی کار باباتو خیلی بهتر بکنی. نیازهای اون محل کارتونو میشناسی. کارارو یا بلدی و خودت می تونی انجام بدی یا بالاخره خودت یا بابات کسایی رو که خبره و مورد اعتمادن می شناسین و از اونها راهنمایی می گیرین یا می خواین براتون کار کنن.
نترس. بابات می تونه راهنماییت کنه. خودتم حتما می تونی مسوولیتایی که بابات انجام می دادو خیلی بهتر انجام بدی. ارامشتو حفظ کن.
ضمنا دکتر و اینا هم برین احتمالا مشکل پدرت حل شه.
:72:
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
به هر حال می تونی اون جا رو بچرخونی. نترس.
پیش از تحریمها درآمدمون خوب بود .
ماهی 1 و خورده ای تا 2 تومن .اون موقع هم تو مخارج خونه میموندیم . بدهی هم مثل الان نداشتیم .
الان درآمدمون یک سوم و حتی کمتر شده . یعنی 2 نفریمون 600 تومن در میاریم . حالا هم 1 نفر شدم
تازه بیکاری هم هست .
قبلا سرمون انقدر شلوغ بود که همه بهمون التماس میکردن . الان ما به هر کس و ناکس التماس میکنیم .
ملت به خودشون اجازه میدن هر حرفی رو به آدم بزنن . انگار روزیمونو میدن . ما هم مجبوریم به خاطر بدهیها فقط بریزیم تو خودمون و دم نزنیم .
نقل قول:
اعصاب خودتو تا حدممکن خورد نکنی. چون بیماریت هم به اعصاب خوردی ربط داره عزیز.
بله شدت بیماریم به اعصابم کاملا مربوطه .
قبلا سالی 3-4 روز درد شدید میگرفت به حدی که تنها آرزوم در اون روزها مرگ بود . 17-18 سال به همین منوال بود .تو 1 ماه اخیر بیش از 10 روز این اتفاق افتاده که برای خودم هم عجیب بوده .
ولی مگه میشه تو این وضع عصبی نشد؟ فقط مشکل مالی و بیماری و تحریم و گرونی و ... نیست که .مدتها مقاومت کردم ولی بالاخره کم اوردم و قرص اعصاب مصرف کردم . چاره ای نداشتم .
نقل قول:
ضمنا دکتر و اینا هم برین احتمالا مشکل پدرت حل شه.
مشکل بابام مشخصه و نیاز به عمل داره . عملش هم سنگینه و هزینش بالاس .
اونم چاره ای جز تحمل نداره . البته خودش هم مقصره و حقشه . اشتباهاتش باعث شد هم خودش عذاب بکشه هم من .
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام
همه پدرو مادرهاكه مثله آدماي ايده آل توفيلم ها نيستن خيلي هاشون مثله پدر من و شما و خيلي از اعضاي همين سايت يه موقع هايي سوهان اعصابن!
شرايطتون سخته وبرام كاملاقابلا دركه چون خودم هم با پدري سروكار دارم كه يه جورايي ورژن جديد و پيشرفته ي پدرشماست!
يه سري لينك فرشته ي مهربان تو تايپيك ياري براي تغييروبرنامه ريزي براي موقعيت جديد براي من گذاشتن كه فوق العاده عالي و راهگشاست متاسفانه چون باگوشي به نت وصل ميشم امكانش نيست براتون بذارم ولي حتمابريد بخونيد
به چيزايي كه نميتونيد تغييرش بديد فكرنكنيد
درسته ديگران بهتون ظلم كردن ولي چراخودتون انقد به خودتون ظلم ميكنيد؟؟!
به رفتاراي بقيه فكرنكنيد مدام گذشته رو جلو چشمتون نياريد
ميدونم شرايط خيلي سختيه و بارمالي يه خانواده رو به دوش كشيدن سخت تره ولي مهمترين كار اينه كه تو اين اوضاع خودتون براي خودتون شادي و آرامش بسازيدو به خودتون مسلط بشيد
قرص هاي اعصاب هم بذاريد كنار در درازمدت عوارضش گرفتارتون ميكنه و اينجوري آينده ي خودتون رو هم خراب ميكنيد
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام دوست عزیز من امروز داستان زندگیتو خوندم واقعا ناراحت شدم می دونم خیلی سختی کشیدی راه حل هایی که دوستان گفتن هم خوبه و سعی کن به راهنماییشون عمل کنی.منم به نوبه ی خودم دوست دارم کمکت کنم درسته خودم شدیدا به کمک نیاز دارم منم از همه لحاظ مشکلات دارم که فکر می کنم بعضیاشم شبیه مال توه ، من تقریبا خودمو کشیدم کنار و برخوردمو کم کردم و تا جایی که می تونم آروم آروم بدون سرصدا دارم تلاش می کنم که حلشون کنم منم به خاطر مشکلاتم افسرده بودم و دست به کارای اشتباهی زدم که خیلی پشیمون شدم اما حالا تقریبا راهمو پیدا کردم الان می گم چی شاید به درد تو هم بخوره من راهم تو نزدیک شدن به خداس می دونی آدم وقتی بعضی مشکلاتو می بینه که احساس می کنه غیر قابل حل هستند به این نتیجه می رسه که این دنیا واقعا مسخرس نباید بهش پایبند بود و بخاطرش حرص خورد بعضیا به دنبال حل مشکلاتشونن بعضیا اونارو تحمل می کنن بعضیا مشکلات رو نمی بینن، استادمون میگه ایشالا خدا مشکلات بیشتری بده بهتون چون تو سختی و مشکل هستش که فولاد آب دیده می شین صیقل پیدا می کنین زیباتر می شین من آدم خیلی معتقدی نبودم اما روز بروز با زور خودمو از خدا آویزون می کنم چون می دونم اونه که همهچیرو می تونه به من بده منم عشق به خودشو می خوام درسته خیلی موندم اما تو همین مسیر یه عالمه احساس آرامش می کنم ببین هیشکی خدا نمی شه تنها کسی هستش که خیانت نمی کنه مریض نیست کوچیک نیس تنهات نمیذاره و حتما دوست داره شاید حرفام به نظر خیلا خرافات بیاد اما چون خیلی از مشکلاتم چاره نداشتن خودمو با این حرفا که یکی هست دوسم داره و خیلی خوبه، آروم کردم چه خرافات بشه چه نباشه به من کمک میکنه. من بعضی وقتا سرمو بطرف آسمون بلند می کنم و لبخند می زنم بی دلیل و اون لحظه ها احساس می کنم خدا واقعا بهم نزدیکه و دوسم داره این راهیه که من در حال رفتنشم از انتخابم راضیم فقط یه تجربه هستش که خواستم بهت بگم اما به امتحانش می ارزه مطمئنم پشیمون نمی شی سعی کن به خدا نزدیک شی باهاش حرف بزن دردودل کن حتی دعوا کن من با خدا دعوا می کنم وقتی عصبانیم بعد خودم خندم می گیره باهاش دوست شو فقط اونه که لایق ماست اولا یکم سخته اما بعدا می بینی خودش داره تو رو می کشه به سمت خودش و می بینی چقدر لذت بخشه، هیچ وقت از تلاش برای حل مشکلاتت دست ور ندار و عجله هم نکن در ضمن گاهی اوقات تو یه فضای آزاد بشین و به هیچ چیز هیچ چیز فکر نکن خیلی آرامش می ده من امتحان کرم خیلی مفید بوده
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
واقعا فکر نمیکردم کسیکه پستش توی تاپیکم اونقدر امیدوارکننده بود، خودش انقدر غصه داشته باشه.:302:
بر عکس خودتون من احساس میکنم شما واقعا انسان با اراده، با جنم و باپشتکاری هستید. دل بزرگ و رئوفی دارید.
برعکس پسرای امروزی که پای پلی استیشن بزرگ شدن و آدم با دیدنشون حالت تهوع بهش دست میده. واقعا فرقی با یه کیسه سیب زمینی ندارن.
بیاین از امروز 2تا قول به خودتون بدید.
1- وظیفه تونه که حقتونو ازین دنیا بگیرین، مثل یه سرباز جنگی برای اون چیزی که لیاقتش رو دارید تلاش کنید. انقدر که خود دنیا روش کم بشه:320:
2- هرررررررررررررررررررررررر ررررررررررررررررررر اتفاقی هم که توی این مسیر براتون افتاد، تکرار میکنم هر اتفاقی
نه خودخوری میکنید، نه داد میزنید، نه به خودتون، اعصابتون، سلامتیتون نه حتی وسایلتون آسیب میزنینید!
ممبعد حتی حق شکستن در یه خودکار روهم به خودتون ندید!
بهترین روش کنترل خشم و مدیریت شرایطه. فقط حق دارید آروم پنجره رو باز کنید و چندتا نفس عمیق بکشید.
برای اینکه تایم کمتری رو توخونه باشید اول ازهمه برید یه کتابخونه عضو شید که بعد کارتون برید اونجا و فقط به ادامه تحصیلتون فکر کنید و خوب درس بخونید.
و من یه سی دی بهتون توصیه میکنم تهیه ش کنید 5 تومن بیشتر نیست. ارزششو داره
خیالتون راحت ازین حرفای تکراری که گوش همه از شنیدنشون پره و قانون جذبو ... نیست!
یه سی دی 4 ساعته صوتیه به نام (4میثاق) اثر دون میگوئل رویز
شک ندارم کمکتون میکنه. میتونید بریزید تو گوشیتون و تو همون کتابخونه گوش کنید. (البته یواشکی و فقط با هندس فیری)
مبادا برای رسیدن به چیزی که[/size] لایقش هستید کوتاهی کنید. به خودتون و اراده ی پولادی تون ایمان داشته باشید. خدا لابد این ظرفیت و شهامت رو در شما دیده که در این شرایط قرارتون داده
:310:
مامان، بابا، محیط، جامعه، هیچکس نمیتونه حس قشنگ خوشبختی رو از آدم بگیره. البته تا وقتی که خودتون اجازه ندید
موفق باشید:72:
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام گلد عزیز
متاسفم برای شرایطی که پیش اومده..هرچند متاسفم دردی رو دوا نمیکنه اما حداقل دلت خوش باشه خیلیا حالت رو درک میکنن.من مینویسم هرچند عین روزبرام روشنه جواب چیه؟؟
ای کاش تو هم یه کم جزئیتر شرایطتو مینوشتی تا بدونیم چی به چیه؟
مثلا اگه میشه نوع کارت رو بگو..تعداد نفرات خونواده با سن تقریبیشون.چون مهمه.
بهت قبلا گفتم کارتو ازپدرت جدا کن.گفتی نمیشه.اما به نظر من اون جدایی هزینش از35 میلیونی که بهت ضرر زده کمتره.بگذریم.
1-اشتباه نکن و تموم مسئولیت رو گردن خودت ننداز..بیشتر از توانت بار برندار..قرار نیست مسئولیت کل خونواده رو دوش تو باشه.قرار نیست خودتو بخاطر اونا نابود کنی..الان که شرایط خاصه همه(همه یعنی همه ی اعضای خونواده) باید کمک کنن.هر کس به طریقی.
2-بسته به سن بقیه اعضا ازشون بخواید کار کنن و تو مخارج کمک کنن..شما بگید فقط درصدی از مخارجو تقبل میکنی و اگه اونا کمک نکنن به خودشون ضرر میزنن.
از مادرتون بخواید صرفه جویی کنه..البته اگه شما زیاد خرج نکنید اونا مجبور به صرفه جویی میشن.
3-این نظر شخصیمه.با توجه به اینکه رابطت با پدرت اینطوریه و ممکنه وقتی حالش خوب شد دوباره تموم زحمتهای شما رو ندید بگیره از الان تکلیف یه سری چیزا رو معلوم کنید.
مثلا اگه مغازه دارین به پدرتون بگید اگه توقع کمک از شما داره یه سهمی براتون از همین الان قائل بشه..یا یه همچین چیزی.
خلاصه دودستی حق خودتو تقدیمشون نکن که فردا که خوردن ازرده بشی.
4-حتما حتما حتی شده زور زورکی در روز یه ساعتایی رو یا مثلا اخر هفته رو فقط و فقط به خودت اختصاص بده و کارایی که لذت میبری رو انجام بده..حتی اگه حوصله نداری یا فکرت خیلی مشغوله هم باز اینکارو کن.
5-میدونم یه سری کارا الان برات مسخره میان اما انجام بده..مثه ثبت کارایی که باید انجام بدی تو یه دفترچه جوری که انگار اتفاق افتادن و تشکر از خودت.(این تشکر سوپر مهمه)
6-یه سری توصیه های دیگه هم هست که نمیدونم انجام میدی؟یا اعتقاد داری؟مثه صدقه دادن اول هر روز.خوندن ایه الکرسی اول هر روز..یا استفاده از انگشتر عقیق...حالا اینا چطور موثرن نمیدونم.ولی وقتی میگن موثرن و نتیجشو دیدیم بهتره استفاده کنیم.امتحان کن ضرر نداره.
7-گذشته و اینکه پدرت چه کرده رو بریز دور..خاطراتتو یه بار بنویس و پاره کن..رها کن..انقد این خاطرات منفی رو مثه بار سنگین رو دوش خودت نذار و اینور و انور نبر.
موفق باشی
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
همه پدرو مادرهاكه مثله آدماي ايده آل توفيلم ها نيستن خيلي هاشون مثله پدر من و شما و خيلي از اعضاي همين سايت يه موقع هايي سوهان اعصابن!
من از پدرم هیچ انتظاری نداشته و ندارم . فقط نمیخوام برده ش باشم . انتظار زیادی نیست .هست؟
نقل قول:
استادمون میگه ایشالا خدا مشکلات بیشتری بده بهتون چون تو سختی و مشکل هستش که فولاد آب دیده می شین صیقل پیدا می کنین
بله در صورتی که سختی ای که آدم میکشه هدفمند باشه .
یه رزمی کار باید اول تمرین کنه و آبدیده بشه بعد با چوب بهش بزنن . از همون اول شروع کنن با چوب بزنن پاش میشکنه1 سال میره تو گچ .
نقل قول:
برعکس پسرای امروزی که پای پلی استیشن بزرگ شدن و آدم با دیدنشون حالت تهوع بهش دست میده. واقعا فرقی با یه کیسه سیب زمینی ندارن.
همین پسرها رو میبینم که واقعا از همه نظر از من موفقترن .
نقل قول:
ای کاش تو هم یه کم جزئیتر شرایطتو مینوشتی تا بدونیم چی به چیه؟
مثلا اگه میشه نوع کارت رو بگو..تعداد نفرات خونواده با سن تقریبیشون.چون مهمه.
خونواده ی من خیلی پر جمعیته . شاید اگر برادرم بعد از به دنیا اومدن آخرین بچه اقدام به کشتنش نمیکرد الان 20 تا خواهر برادر داشتم !!!هر چند موفق نشد . الان وقتی به برادر کوچیکم تعریف میکنیم میگه کاش همون موقع مرده بودم .
مشکلات و بیماریهایی که بر اثر بی مسئولیتی و بی پولی برای تک تک اعضای خانواده پیش اومده خودش شاهنامه ایه .
سالها در یک اتاق کوچیک مثل گله ی گوسفند زندگی میکردیم . شبها یا نشسته میخوابیدیم یا شیفتی !!
و در همون حال که ما زجر میکشیدیم پدر و مادرم از رفاهی که برامون تامین کرده بودن میگفتن و منت سرمون میذاشتن!!
الان اوضاع بهتر شده . البته به قیمت بدبخت شدن من .
نقل قول:
مثلا اگه مغازه دارین به پدرتون بگید اگه توقع کمک از شما داره یه سهمی براتون از همین الان قائل بشه..یا یه همچین چیزی.
کلا 1 خونه داریم که اونم بابام میگه قبل از مردنم میفروشم میدم مسجد شما ارث نبرید !
یه همچین بابایی دارم من !:311:
نقل قول:
حتما حتما حتی شده زور زورکی در روز یه ساعتایی رو یا مثلا اخر هفته رو فقط و فقط به خودت اختصاص بده و کارایی که لذت میبری رو انجام بده..حتی اگه حوصله نداری یا فکرت خیلی مشغوله هم باز اینکارو کن.
در حال حاضر فکر نکنم کار خاصی باشه که ازش لذت ببرم . شاید مرگ .
ولی کارهایی که بهم آرامش میده رو انجام میدم . مثل قدم زدن در تنهایی . گوش دادن به آهنگهای داریوش . و گاهی تایپ کردن .
نه.
نقل قول:
بهت قبلا گفتم کارتو ازپدرت جدا کن.
اول بیماریم که هر چند روز عود میکنه . دوم ادامه تحصیل هست .
مشکل اصلی اخلاق خودم هست . من اصلا نمیتونم مطیع باشم .
کاری که من با مدرک دیپلم میتونم پیدا کنم یا شاگردیه یا کارگری و...
و معمولا در این نوع کارها کارفرما یا به زیر دستش زور میگه یا فحش میده (در خوشبینانه ترین حالت .
درسته شرایطم سخت بوده ولی اصلا تحمل بی احترامی به خودم رو ندارم .به هیچ کس تا حالا اجازه ی چنین کاری رو ندادم.از اون آدما نیستم که به خاطر پول حیثیتم رو زیر پا بذارم و گردن کج کنم .
بارها پیش اومده اونهایی که نمیشناختنم منو بچه سوسول یا بچه مایه دار صدا زدن .دوران خدمت مصیبتها داشتم . به خاطر نوع پوشش و شاید غرورم .
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
مرسی از جواباتون.دیگه نگفته پیداست که میتونم درکتون کنم.حداقل تا یه حدی.نه؟
نقل قول:
شاید اگر برادرم بعد از به دنیا اومدن آخرین بچه اقدام به کشتنش نمیکرد
برادرتون واقعا میخواست بچه رو بکشه؟چرا؟
نقل قول:
شبها یا نشسته میخوابیدیم یا شیفتی !!
و در همون حال که ما زجر میکشیدیم پدر و مادرم از رفاهی که برامون تامین کرده بودن میگفتن و منت سرمون میذاشتن!!
واقعا متاسف شدم.اما انگار این جزو خصیصه بعضی والدینه..
همین بابای من که انقد اذیتم کرده خودش میشنه گاهی پیش بابابزرگم از کارای نکرده اون برای ما میگه.واقعا هم پدربزرگم کم بهشون ظلم نکرده ولی باز بابا بزرگم ترش میکنه که نخیر من براتون جون کندم.اون وقت که هیچکی هیچی نداشت فلان چیزو براتون فراهم کردم.فکر کنم پدر تو هم یه شرایط مشابه پدر من داشته و همینه که یه کاری که میکنن فکر میکنن شاخ غول شکستن و ما هم از ذوق باید شلنگ تخته بندازیم.:)
خوب شما که جمعیتتون زیاده چرا هر کدوم یه گوشه کارو نمیگیرید؟یه راهنمایی به پردیس کردی گمونم که خیلی عالی بود.گفتی اندازه سهمت کار کن و الکی بار بقیه رو به دوش نکش که بعد بخوای راجبش بهش باهاشون حرف بزنی و اونا بگن چه غرغرو!
منم همینو میگم پسر خوب.اونقد که میتونی مایه بذار بقیشم بگو به من چه؟در گوشاتم بگیر تا نشنوی.اولش جیغ و فغان میکنن بعد مجبور میشن اونا هم کمک کنن.
نقل قول:
کلا 1 خونه داریم که اونم بابام میگه قبل از مردنم میفروشم میدم مسجد شما ارث نبرید !
یه همچین بابایی دارم من !:311:
پدربزرگ من جالبتره..یه بار دختر عمم به شوخی گفت بابا الان یه کم ازسهم ارث بچه هاتو بده کمکشون کن..قهر کرد پا شد رفت.هرچی گفتیم شوخی کردیم محل نداد.
یا مثلا پولاشو تو جیب شلوار و اینا نمیذاره که مبادا فکر کنیم پول داره..60 تا لباسر و هم میپوشه.بعد پولاشو میذاره زیر لباساش.یعنی اگه بتکونیش کم کم چند میلیون ازش میچکه..خیلی باحاله.
میریم خونشون دو کیلو کم میکنیم.همش هم میگن همه چی هست.برید بخورید.پنیر،کره،عسل و...کلا صبح ظهر شب در حال صبونه خوردن هستن:)..حالا فریزرشون پره ها.نه خودشون میخورن نه دیگران.
بگذریم.گاهی باید خندید و رد شد.حتی اگه بعدش گریه باشه.
نقل قول:
ولی کارهایی که بهم آرامش میده رو انجام میدم . مثل قدم زدن در تنهایی . گوش دادن به آهنگهای داریوش . و گاهی تایپ کردن .
تو که نوشتن ارومت میکنه یه وبلاگ بساز.این پیشنهادی بود که تو یه تاپیک بهم دادن.هر چند من دو تا مطلب نوشتم و ولش کردم.ولی جالبه.
به اونا هم درسته اعتقاد نداری ولی میشه انجام بدی؟؟پشیمون نمیشی.
نقل قول:
اول بیماریم که هر چند روز عود میکنه . دوم ادامه تحصیل هست .
بیماریتون چیه؟
و منظور من این بود مثلا اگه کارتون فنیه مستقل برای خودتون کار کنید نه یکی دیگه.میتونین مستقل بشی؟خودتون واسه خودتون؟
موفق باشید
-
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
ضمن تشکر از همه دوستانی که نوشته هام رو خوندن و تشکر ویژه از دوستانی که وقت گذاشتن و راهنمایی کردن .
چند روزی میشه که احساس سبکی میکنم . شاید دلیلش بیرون ریختن ناگفته هایی بود که تا به حال به کسی نگفتم . شاید هم دیدن وضعیت بد پدرم و دلسوزی .
طی این چند روز بارها اصرار کردم که بریم دکتر ولی به خاطر مسائل مالی پدرم راضی نمیشد . بالاخره راضیش کردیم و قراره بره .
به خودش نگفتم ولی اگر مشکلی باشه تا حد توانم کمکش کنم .شده باشه گوشیمم میفروشم .
تصمیم گرفتم کار جدید پیدا کنم . حداقل با این کار باعث میشم سایرین هم مسئولیت پذیر تر بشن .
ترجیح میدم این تاپیک قفل بشه تا با هر مسئله ای نیام شروع کنم به آه و ناله . قرار شده تا انرژی منفیو از خودم دور کنم .
موفق باشید . :72: