-
نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام من 30 سالمه و نامزدم 37 سالست 2 ساله عقد کردیم.طریقه اشناییمون از طریق اشناهاشون بوده بعد عقد رفتارای بد خانوادش و خودش شروع شد مادرش واسه ایمکخ فکر می کرد من پسرشو ازش گرفتم برادراش واسه اینکه این تشکیل زندگی بده بهشون نمی رسه و خودش همون اول برام خط و نشون می کشید که من مهریتو هیچوقت نمیدم در حالی که من حرفی در مورد مهریه نزده بودم بماند سر حلقه عروسی چه بر سرمون اوردن تا به قول معروف گربه رو دم حجله بکشن تا این اواخرم این بحث مهریه تمومی نداشت وقتی میرفتم خونشون مادرش باهام بد رفتاری می کرد بعضی وقتام حرفای رکیکی میزد . بهش می گفتم چرا مادرت باهام بد رفتاری می کنه از مادرش دفاع می کرد و می گفت تو باید مارو تحمل کنی. یه اشتباهو چند بار تکرار می کرد منم گوشزد می کردم که چرا دوباره تکرار می کنی می گفت من همینم تحمل کن تو زنی باید بگی چشم به زور وادارم میکرد برم سر کار یا ادامه تحصیل بدم در حالی که علاقه نداشتم و خسته بودم وقتی توجیهش می کردم می گفت به مفت خوری عادت کردی امثال تو دکترن تو هیچی نیستی خودش دیپلم داره منم لیسانس می گفت تو باید منو سر بلند کنی وقتی بحثمون می شد می گفت من تو رو نمی خواستم واسه ابروم نگهت داشتم کاش نمی گرفتم می گفتم عیبی در من می بینی می گفت تو همونی که من می خواستم نیستی مدام مقایسه می شدم با اونایی که قبلا دیده بود ازشون تعریف میکرد منم سکوتو تو خلوت خودم گریه.می گفتم من که نمی دونستم تو منو نمی خواستی این وسط تقصیر من چیه می گفت هیچی باید بخندی و تحمل کنی واسه همه چی بهانه گیری می کنه.
مامانش جلو من بهش می گه به زنتون رو بدین سوارتون می شه بد بخت می شین فلان کس رو نگا کن چه بروزش اومده و.... بدون اجازه مادرش حتی نمی تونه یه جفت جوراب بگیره اگرم بگیره باید از اون و بقیه مخفی کنه وگر نه بفهمن روزگارمون سیا می شه . خانواده اشفته ای داشته پدر مادرش با هم مشکل دارن و جدا از هم زندگی می کنن داداشش پرخاشگرو حسوده خودش میگه من بد بارشون اوردم هر چی خواستن فرا هم کردم براشون برای اینکه تو خونشون دعوا نشه باید از خودش حتی زندگیش بگذره به گفته خودش لازم باشه از منم میگذره همیشه باید مطیع مادرشو برادراش باشه .خودشم بعد عقد گفت 8 سال دارو های ضد افسردگی مصرف می کنه. وقتی یه چیزی بهش می گم بد برداشت می کنه وقتی بهش محبت می کنی بد بینه فک می کنه محبت کردن بهش برا سو استفاده کردن ازشه
وقتی حرف حساب میزنی به مزاجش خوب نیاد کینه شتری به دل می گیره و قطع رابطه می کنه هر کی که باشه خیلی حساس و بد بینه با این همه بی احترامی که مادرش به من کرده بازم احترامشو نگه داشتم ولی هر کاری می کنم یه بهونه ای میاره سرم داد میزنه که چرا مثلا میوه گذاشت مادرم جلوت نخوردی منم میگم اشتها نداشتم می خواستم بعدا بخورم ولی توجیه نمیشه همیشه فک می کنه من دارم میفهمونم بهش ما سرتریم در حالی که مراقب رفتارم هستم چون می دونم حساسه ولی باز نمی شه . خانواده من تحصیلکرده و مودب و خیلی سرتره از اونا خودشم گفته هیچوقتم راجب این موضو عات باش حرف نزدمو تحقیرش نکردم از پر کاریش و این که ادم زحمتکشی هست تعریف کردم ازش ولی بد بینی و منفی نگری که تو ذهنش داره بهش غالب می شه 2 سال دارم تحقیر میشمو گریه می کنم خیلی افسرده شدم و نا امید قبولم نکرد بریم پیش مشاور این تحریکهای خانوادش و بد بینی هاش به زندگیم داره اتیش میزنه من واقعا دوسش دارم و از خیلی چیزا به خاطرش گذشتم من نتونستم فکرشو عوض کنم راجب زندگی و خودم چون خودش نمی خواد.خیلی باش قهر کردم واسه توهیناش نمی تونستم تحمل کنم بش می گفتم از این رفتارت خوشم نمیاد ولی باز تکرار تکرار اخر سرم سر همین میوه نخوردن من چنان بلوایی بپا کرد که بابا اینو از کجا واسم پیدا کردین نمی خوامش منم زدم زیر گریه اومدیم خونه دیگه صبرم تموم شد و موضوع رو به خانوادم گفتم اونا رفتن باش صحبت کردن محترمانه باش ولی ...بدتر شد از اونام کینه به دل گرفت که چرا اومدن منو نصیحت کردن من با اونا قطعه رابطه میکنمو دیگه نمیام خونتون تو هم دیگه کسیو نفرست وساطت کنه و منت کشی ... الانم هر کاری می خواین بکنین ... خلاصه4 ماهه باهام قطع رابطه کرده نه تلفنی نه چیزی من موندم چیکار کنم فک کنم همه اینها بهونست منتظره من اقدام کنم چون از پرداخت مهریه می خواد فرار کنه ...من خستم دیگه نمی دونم کار درست کدومه .. نگین چرا از کارای مثبتش چیزی نگفتم چون اینقد کم بوده که به چشم نیاد لطفا راهنماییم کنین
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام ندا جان
به همدردی خوش اومدی عزیزم
دوست عزیزم تا عنوان تاپیکتو دیدم دلم لرزید چون منم پارسال گرفتار مشکلی مشابه مشکل تو بودم
میدونم شرایط سختی داری و کاملا درکت میکنم
اما اگه میخای زندگیتو حفظ کنی باید اول آرامش خودتو حفظ کنی. سعی کن سر خودتو با انجام کارایی مشغول کنی اگه بیکار باشی بیشتر فکر و خیال میکنی
تو این چهار ماه سعی کردی خودت باهاش صحبت کنی؟ اون اصلا سراغی ازت نگرفته؟ تلفنی ؟ اس ام اس؟
عزیزم لینک تاپیک خودمو برات گذاشتم بخونش شاید بهت کمکی بکنه
http://www.hamdardi.net/thread-16771.html
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام پروانه جان تو سالها اینقد تحقیر شدم که دیگه نمی تونم دووم بیارم بله فردای قهرمون باش تماس گرفتن با اینکه حق با من بود ولی فقط سلام سردی کردو تموم بعد 7 روز تماس گرفت و من جواب ندادم .خسته شده بودم از این همه تحمل
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
تاپیکت رو خوندم منم متاسف شدم نگفتی چی شد بالا خره به نتیجه ای رسیدین یا نه؟
خیلی داغونم دوستان لطفا راهنمایی کنن ممنون میشم .
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام دوسته عزیز
راستش من هم مشگلی شبیهه مشگله شما رو دارم، با کسی عقد کردم که از خودم خیلی خیلی خیلی پایین تر بودش، اون هم تو کل مدته عقدمون من رو تحقیر میکردش و جوری از من صحبت میکردش که انگار از لایه اشغال ها پیدا کرده ، همش میگفتش تو اون کسی نیستی که من میخواستم و این چیزا خلاصه صبره من هم بعد از ۲ سال تموم شدش چون دیگه جائی واسه تحمل کردن نمونده بودش واسم ، ترکش کردم واسه همیشه چون دیدم کمبود و عقده شدید داره که من باید کمبود ها و عقده هاش رو جبران کنم و باید کلی انرگی مصرف کنم واسه درست کاردانه کسی که ۱ عمر باین شرایط بزرگ شده و اگه هم درست بشه بعد از چند سال اون موقع از من دیگه چیزی باقی نمونده جز روحه فرسوده و جسمه بیمار اگه خواستی توپیک من رو بخون
http://www.hamdardi.net/thread-23575.html
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
کسی نمی خواد منو راهنمایی کنه؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام
شوهرتون چه خصوصياتي داشتن كه شما انتخابش كردين؟
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام ندای عزیز
به همدردی خوش آمدی گلم.
زندگیت رو خوندم و بسیار متاسف شدم.
همزمان با شما 3 تاپیک دیگه وجود داره مشابه شما. یکیش تاپیک زیره :
تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
و اما در مورد همسرت.
ببین ندا جان شما زیاده از حد کوتاه اومدی و اجازه دادی تحقیر بشی و این باعث پیشروی و گستاخی نامزدت شده.
پس به جای التماس بهتره از یک بزرگتر قابل اعتماد بخوای بدون اینکه همسرت رو نصیحت کنن بخوان که تکلیف
شما رو مشخص کنه. بالاخره باید از این بلاتکلیفی در بیای.
اگر بتونن فرصت ملاقاتی دوباره رو فراهم کنن بین شما 2 نفر که خیلی خوبه. اما حتما ادامه زندگی رو منوط به
شرکت کردن همسرتون در جلسات مشاوره حضوری بکنین.
احتمالا همسر شما بیماری روحی داره و به نوعی عقده حقارت داره که درمانش هم در سن همسر شما بسیار
دشواره. قبل از عقد متوجه این رفتارها و بی احترامی ها نشده بودی؟
متاسفانه اخیرا شاهد بی مسئولیتی برخی آقایون و ناپختگیشون در امر زندگی مشترک هستم و این نشون میده
برخی مادران متوجه نیستن که پسرشون وارد زندگی مشترک شده.
سعی کن خودت رو احیا کنی.
عزت نفس و اعتماد به نفست رو زیاد کن و قوی باش.
این لینک رو بخون.
می دونم روزهای سختی رو میگذرونی ولی با ورزش و فعالیت اجتماعی روحیه خودت رو شاد نگه دار.
عزیزم خداوند تو رو تنها نمیگذاره و همین که اینجا و پیدا کردی یک نشونه از سوی خداونده که به فکرته.
بنویس تا آروم بشی. ما منتظریم.
:72:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام ممنونم بهار خانم و خوش خبر و اینکه اینجا کسی هست که به حرفام گوش بده و تا جایی که می تونه منو راهنمایی کنه . راجب ایشون تحقیق کردیم و ایشون رو فردی خوش اخلاق اجتماعی و منطقی نصبت به بقیه افراد خونوادش معرفی کردن .در جلسه خواسگاری هم نیازها و خواسته هامو مطرح کردم و صداقت و خوش اخلاقی همسفرم از پول برام مهمتره و گفتم که در امد ادم باید طوری باشه که بتونه یه زندگی ساده و توام با ارامش رو داشته باشه .ایشون خواسته هامو پذیرفت و گفتن 20 روزه خونه میسازن یا خونه مستقل می خرن اینقدر هم درامد داره که حتی نوه هاشم می تونن تو رفاه زندگی کنن.اما به 10 روز نکشیده زدن زیر حرفاشون هفته های اول از این قضیه شروع شد هی گیر می داد بهم می گفت چرا نمی خندی ساکتی همش راستش من ادم خجالتی بودم اون اوایل و زیاد اهل صحبتو شوخی نبودم چون طرفمو خوب نمی شناختم واون حرف میزد و من بیشتر گوش می دادم و جواب سوالا شو می گفتم این باعث عصبانیتش می شد منم بی دلیل نمی تونستم بخندم وچیزی به ذهنم نمی رسید اما به خاطر اون همیشه لبخند میزدم یا بعضی وقتا یه موضوعی رو پیش می کشیدم می خندیدم اما باز گیر میداد که نه تو الکی میخندی و باقی ماجرا خیلی از این گیر دادن الکیش خسته شده بودم .سر خرید حلقه هم به با اینکه دوست داشتم خودمون 2 تا بریم تا کسی دخالت نکنه با این اوضاعی که داشتیم ولی هیچی نگفتم تا به خواست خودشون باشه خونوادش با همه فامیل به خاطر ارث و میراث قطع رابطه کردن و همونطور که گفتم خودشونو همیشه حق به جانب می دونن وحاضر نیستن کسی رو ببخشن همش دعوا دارن با این و اون واسه همین تنهان و عادت کردن به این نوع زندگی.خلاصه به همراه مادرشو خالش که چون کسی رو برای مراسم نداشتن با خالش بعد عقد من رفت و امدشونو شروع کردن خالش با سوادتره از بقیه ولی با همون رفتار و منش و مغرور بودن اینا .سرویس طلا رو گرفتیم موند حلقه نامزد من که چون خالش پسند نکرده بود سفارش داد از تهران بیارنبعد یه هفته ما زنگ زدیم به خالش که اگه حلقه امادس بریم بگیریم چون زرگره با خالش اشنا بود گفت نه ما هی پی گیری کردیم ایه ماهم گذشت تا اینکه خالش گفت دیگه خودتون برین بگیریم با مادرش اومدن خونه ما مادرمینا گفتن برین حلقه بگیرین زشته مادرش گفت نه ما تو ماه صفر حلقه نمی گیریم مادرم گفت خوب بگیرین دستش نکنه بعد این ماه تو یه مراسم میندازه دستش باز قبول نکردن . فردای اون روز هر چی از دهنش در اوند بهم گفت .گفتش شما پول ندارین واسه من حلقه بگیرین شما واسه دامادتون ارزش قایل نیستین من نمی خوام اصلا یه تیکه اهن به چه درد من می خوره همه میگن پدر زنش پول نداره این حرفا بغض کردم و گفتم مگه ما نبودیم که اصرار کردیم بیا بریم بگیریم یه ماه خالت لفتش داد بعدش مادرت اصلا به حرفام گوش نمی کرد انگار کر شده بود اتیش گرفته بودم. بعد اون ماجرا تیکه اندازی مادرش شروع شد که ما رفتیم این مدلی طلا گرفتیم واست اما حیف . لازم به ذکره هر چی واسه من بگیره باید واسه مادرشم بگیره و هم واسه جاریم که اونم نامزده و شوهرش بلای جون من که پشت تلفن گفته بود به من برو از زندگیمون بیرون تو نمی تونی برادر مارو ازمون بگیری و تو حق نداری چیزی از داداش من بخوای واست بخره تو زندگی مارو اتیش زدی و....
بعدش بحث خونه پیش اومد اومده بودن خونه ما با مادرش گفت نمی خوام خونه بخرم می خوام اجاره کنم.گفتیم چرا پول کم داری گفت نه
گفتیم پس چی تو که قول داده بودی خونه بخری گفتش گفتم که گفتم ایه قران که نیست حالا زیرش می زنم خیلی ناراحت شدیم مامانم گفت شما که قول داده بودین به دخترم . مادرش شروع به دادو بیداد کرد اگه پسرش خونه بگیره باید واسه اون یکی برادراشم بگیره و گرنه زندگیتونو نابود می کنم نامزد منم شروع به پر خاشگری و دعوا و دفاع از مادرش کرد . ما و خانوادم اهل مادیات نیست به خودشم گفتم ما عمدا قولتو یاداوری کردیم ببینیم چقدر رو حرفات میشه حساب کرد میگن حرف مرد یکیه ولی تو اگرم به هرنحو شرایطشو نداشتی نباید این طور رفتار می کردیو به مادرتم اجازه دخالتو می دادی.... کو گوش شنوا باز شروع به دعوا با من کرد.
خیلی برام از این اتفاقها افتاده و داغونم کرده هزار بار باش حرف زدیم محترمانه و از روی منطق یا بد برداشت می کنه که دارن زور میگن و... با اینکه خودشم به من میگه خانوادش زندگیشو داغون کردن و افسردش کردن حاضر نیست از گفته ها و خواسته های اونا پیروی نکنه میگه تو هم بای شریک شی و تحملشون کنی و بسازی هم با من و هم با خانوادم و حتی یه اوف هم نگی.وگرنه تو رو ول می کنم اونارو هیچوقت ...
اصلا کسی رو ندارن بزگتری که بشه بهش اعتماد کرد و به حرف اون گوش بدن .یکی رو هم که گفتم وساطت کرد 4 بار دعوتش کرد که بابا بیاین با هم حرف بزنین یا اگه نمی خوایید همو بگو و تکلیفتونو روشن کنین ولی هیچوقت نیومد الانم بلا تکلیفم 4 ماهه نه زنگ زده نه واسته قبول می کنه نه هیچی من نیتشو نمی دونم ولی به احتمال زیاد می خواد از زیر بار مهریه فرار کنه و از همون روز عقد تا به این اواخر می گفت میرم زندان ولی مهرتو نمی دم من طلاق نمی دم چون تو خانواده ما مد نیست ولی تو خونواده شما مده ...
با این اوضاع من چیکار کنم لطفا راهنماییم کنین خیلی خستمو اقسرده ...
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ندای عزیز
ما مشاوره را بر مینای صحت صحبت های شما می گذاریم. اگر حرف هاش شما صحیح باشه شما باید چند کار انجام
بدهید :
1- اینبار بصوت جدی برای همسرتان پیغام بفرستید که قصد مذاکره با او را دارید.
2- اگر باز پاسخ نداد می توانید به دادگاه خانواده مراجعه کرده و اعلام کنید که همسرتان بدون دلیل شما را ترک کرده و
حاضر به پاسخگویی به شما نیست تا شاید قانون بتواند ایشون رو مجبور به صحبت و گفتگو کند.
حالا جدای از همه این صحبت ها شما تا کنون از همسرت خواستی که به یک مشاور مراجعه کنین؟ اگر این روش را
امتحان کردین و پاسخ نداده خود دادگاه زوجین رو به جلسات مشاوره هدایت می کنه تا اگر بشه همسرتون درمان
بشه. با توضیحات شما حتی صلاحیت روحی ایشون هم باید مورد بررسی قرار بگیرد.
سعی کنید حرکتی جدی برای وضعیت خودتون داشته باشین تا روحیتون رو احیا کنین و بعد ابتدا از طریق مسالمت
آمیز و بعد اگر نشد از طریق دادگاه ایشون رو وادار به ملاقات حضوری کنید!
به هر حال ایشون شما رو 4 ماه هست که رها کرده و باید در مقابل شما و دادگاه پاسخ گو باشد.
البته اگر بتوانید به شیوه ای مسالمت آمیز گفتگو کنید بسیار بهتر هست و اگر هیچ راهی برای شما باز نکرد آنوقت
اقدام قانونی کنید.
در این مدت با خواندن مطالب و مقالات این سایت آرامش و شادی و اعتماد به نفس رو به خودت برگردون و با راز نیاز
و دعا از خداوند صبر و آرامش بخواه.
ان شالا مشکلت حل میشه. فقط قوی باش و صبور و عاقل.
موفق باشی دوست عزیز
:72:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
خوب من نمیخوام فعلا پام به دادگاه و این حرفا کشیده بشه اون موقع دیگه بر گشتنی وجود نداره اومدم اینجا راهنمایی بخوام قبلا هم گفتم حاضر نشد بریم پیش مشاور و خودم رفتم ولی کمک چندانی بهم نشد خودش بهم گفت منتظر ببینه ما چیکار می خوایم بکنیم یا عرصه رو اینقد واسمون تنگ بگیره که ما خسته شیم و اخرش واسه اشتباهی که نکردیم به غلط کردن بیفتیم ایا بازم بعد این همه مدت صبر کنم؟ خودمو با هر چیزی مشغول میکنم ولی باز نمیشه ...
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
دوست عزیز:72:
به نظر من فقط و فقط و ....... صبر کن.
هیچ اقدامی اعم از اقدامات قانونی مثل دادگاه - یا غیر قانونی مثل واسطه فرستادن و یا پیام فرستادن و .........انجام نده.
خودتت را حسابی با کار و درس و .... مشغول کن مثل زمانی که مجرد بودی.
موفق باشی:72:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ندا جان متاسفانه من جدا شدم.
اما هر وقت جایی می شنوم کسی مشکل مشابه منو داره تن و بدنم میلرزه.
روزهای خیلی سختی بود.
یه مدت صبر کن اگر خبری ازش نشد از یه نفر بزرگتر تو فامیلتون بخواه که باهاش صحبت کنه و ببینه حرف حسابش چیه.
از ته دلم آرزو میکنم مشکلت ختم به خیر بشه.:323:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
امروز عید فطره به همه دوستان تبریک می گم و امروز گرفته تر از هر روزم .ممنونم سنجاب و پروانه جان برات متاسفم می گن از هر چیزی فرار کنی به سرت میاد تا می تونم می ایستم از خدام کمکم کنه. روزگار بدی رو می گذرونم برام دعا کنین ممنون میشم از دوستان اگه راهنمایی و راه حلی به نظرتون می رسه با توجه به تجربیاتی که داشتین بهم بگین .
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
هیچ کس نمی خواد چیزی بگه!!!!!:302:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ندای عزیز
خوب شما یک مدتی را صبر کردی. اینکه باز هم یک مدت دیگر صبر کنی بسیار خوب هست و اتفاقا این مدت میتوانی
روحیه ، شخصیت و اعتماد به نفست را احیا کنی اما این بازه زمانی نیز باید محدودیت داشته باشد.
یعنی باز هم چند ماهی را صبوی کنی و ببینی چطور میشود و از طرفی زندگیت را بکنی.
فکر کن همسرت با ماموریتی طولانی رفته و تو تنها هستی.
اگر باز هم صبر شما در این مدت نتیجه نداد و نیامد فردی را برای صحبت با ایشان مشخص کن.
بهر حال باید تکلیفت مشخص شود.
در این مدت سعی کن فقط برای خودت زندگی کنی و روحیه و شخصیتت را زیباتر کنی.
ضمنا مراجعه به دادگاه برای طلاق نیست و تنها این گزینه در آخر کار برای اینکه مجبور به تعیین تکلیف و ملاقات
حضوری شود توصیه می شود نه برای دادخواست طلاق یا چیز دیگر و مسلما این برای وقتی است که بعد از چند ماه صبر و
فرستادن واسطه حاضر به صحبت نشود که در آنصورت باید تکلیف شما مشخص شود اما انشالا کار به آنجا نمی
کشد و خودش خسته می شود و دوری از شما باعث دلتنگی او شده و او را به سمت شما سوق می دهد.
گاهی دوری برای برخی افراد لازم هست تا بفهمن چه گوهری رو از دست دادن و در این فرصت به رفتارای
اشتباهشون و خوبی های فرد مقابل فکر می کنن. انشالا که همسر شما هم اینطوره.
مطمئن باش خداوند تو و صبرت رو می بینه و خداوند همواره با صابرین است.
:72:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
خوب شما یک مدتی را صبر کردی. اینکه باز هم یک مدت دیگر صبر کنی بسیار خوب هست و اتفاقا این مدت میتوانی
روحیه ، شخصیت و اعتماد به نفست را احیا کنی اما این بازه زمانی نیز باید محدودیت داشته باشد.
یعنی باز هم چند ماهی را صبوی کنی و ببینی چطور میشود و از طرفی زندگیت را بکنی.
فکر کن همسرت با ماموریتی طولانی رفته و تو تنها هستی.
اگر باز هم صبر شما در این مدت نتیجه نداد و نیامد فردی را برای صحبت با ایشان مشخص کن.
بهر حال باید تکلیفت مشخص شود.
در این مدت سعی کن فقط برای خودت زندگی کنی و روحیه و شخصیتت را زیباتر کنی.
:305::305: در حال حاضر چاره ی جز صبر نداری..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
ندای عزیز
ضمنا مراجعه به دادگاه برای طلاق نیست و تنها این گزینه در آخر کار برای اینکه مجبور به تعیین تکلیف و ملاقات
حضوری شود توصیه می شود نه برای دادخواست طلاق یا چیز دیگر و مسلما این برای وقتی است که بعد از چند ماه صبر و
فرستادن واسطه حاضر به صحبت نشود که در آنصورت باید تکلیف شما مشخص شود اما انشالا کار به آنجا نمی
بهار جان من دانش حقوقی ندارم و کارشناس نیستم، اما خودم 3 سال و نیمه با همین مشکل دارم دست و پنجه نرم میکنم، توی قانون اصلا چیزی به اسم تعیین تکلیف وجود نداره،
اگه سراغ وکیلا بری که میگن زمان رو نباید از دست بدی مهریه و نفقه رو با هم اجرا میذاریم تا زودتر به طلاق برسیم... به نظرم کسیکه هنوز قصد زندگی داره نباید بره سراغ وکیل،
فقط میشه شکایت ترک انفاق کرد حقوقی (برای نفقه گذشته) و ترک انفاق کیفری( برای نفقه آینده)، در این حالتم کسیکه بخواد اذیت کنه نفقه رو میده بازم برای طلاق اقدام نمیکنه و نفقه که تنها مدرک و دلیل طلاق عسر و حرجی هست رو هم از بین میبره،
با قوانین جدید مهریه و مخصوصا بخشنامه ی جدید واسه ی افراد معسر، مردا دارن میتازونن.:302:
:323:ندا جان دعا میکنم هرچی زودتر مشکلت حل بشه و شوهرت سر عقل بیاد، توکل به خدا:46:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sah@r
بهار جان من دانش حقوقی ندارم و کارشناس نیستم، اما خودم 3 سال و نیمه با همین مشکل دارم دست و پنجه نرم میکنم، توی قانون اصلا چیزی به اسم تعیین تکلیف وجود نداره،
فقط میشه شکایت ترک انفاق کرد حقوقی (برای نفقه گذشته) و ترک انفاق کیفری( برای نفقه آینده)، در این حالتم کسیکه بخواد اذیت کنه نفقه رو میده بازم برای طلاق اقدام نمیکنه و نفقه که تنها مدرک و دلیل طلاق عسر و حرجی هست رو هم از بین میبره،
من این رو نمی دونستم سحر عزیز. ممنون از این که گفتی
پس اگر چنین حکمی برای رها کردن زندگی توسط مرد جز نفقه وجود نداره پس باید صبور باشی اما نه
صبر در موضع انفعال ، صبر برای سازندگی خودت و ساختن روحیت.
موفق باشی گلم
:72:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
دیگه دارم کم کم نا امید میشم .حتما نامزد منم این چیزارو می دونه که منو تو منگنه گذاشته و رفته.یعنی فقط راه چاره صبره؟ تا زمانی که اون خسته بشه و بیاد سراغم .نامزد من خیلی کینه ای هستش قبلا هم بهم ثابت شده سرش بره نفرتش از ادم و عالم سر جاشه نمی دونم تا کی می تونم دووم بیارم و کی می خاد خسته شه 3 ماه دیگه یا یه سال دیگه.....:323:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
اگه هیچوقت نیومد چی من دارم اب میشم نگین که بهش فکر نکنم که نمی تونم . از اینکه بی خیال هست و من دارم عذاب می کشم از اینکه دیگه هیچ راهی واسم نمونده از اینکه داره عمرم تلف میشه واسه کسی که یه قدم پیش نمیاد ناراحتم از اینکه نتونستم زندگیمو درست کنم ناراحتم از اینکه تو ازدواجم اشتبا کردم ناراحتم . تو این چند ماه یه خواب راحت نداشتم از تنهایی ترسیدم امیدمو از دست دادم از اینده هم می ترسم فقط می تونم بیام اینجا و درد دل کنم .
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ندا جان عزیز دلم
یک سره اینجا نشستی هی اگر اگر می کنی که چی؟
انقدر بی تابی نکن! این که صبوری نیست! جزع و فزعه!
عزیزم اصلا بهش فکر نکن!
برو این تاپیک زیر رو با دقت بخون
لینک1
انقدر ناراحت نباش
برای خودت زندگی کن! بالاتر از سیاهی که رنگ نیست. غصه آینده رو از الان نخور. فقط زندگی کن و از زندگی لذت ببر.
برو سفر و تفریح کن
کتاب بخون
با دوستات برو گردش
برای خودت برنامه بریز.
کار کن و فعالیت اجتماعی کن.
ورزش کن.
بگذار از این حال و افکار منفی در بیای. به افکار منفی اجازه نده فلجت کنن. جلوشون رو بگیر
اینم بخون
لینک2
:72:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ندا جان غصه نخور.من هم دقیقا مشکل تو رو دارم و نامزدم دقیقا رفتارش مثل نامزد توئه.مطمئن باش زندگی مشترک با چنین افرادی هم راحت تر از شرایط الانت نیست.پس از این فرصتت استفاده کن.
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام به همه دوستان خوبم خوشحالم که اینجا تنها جایی که بعد از خدا می توم حرفامو بزنم تو این مدت سعی کردم با توجه به راهنمایی دوستان خودمو مشغول کنم کتاب خوندن تفریح ...تا حدودی تاثیر داشته که فکر نکنم به این موضوع و نا امید نشم با اینکه خیلی سخته ولی حالم از قبل یه خورده بهتر شده .
نامزدمبعد 4 ماه بالاخره 9 روز پیش بهم زنگ زد و هر چی از دهنش در اومد گفت.تهدید کرد گفت دیگه اسم خونوادتو نمیارم و...از همتون متنفرم منتظرم ببینم می خواین چی کار کنین و... منم گفتم روشت اشتباست اگه منو نمی خوای رک بگو همین بعدشم گفت فردا باز حرف می زنیم منو باش فکر می کردم بعد 4 ماه پشیمون شده و دلش واسم تنگ شده نگو می خواسته ببینه در چه وضعیتی هستیم انگار دشمنشم .دیدم هیچ چیزی تو این مدت فرقی نکرده بلکه گذشت زمان کینه ای ترشم کرده می دونم خونوادش خوشحالن از این وضعیت چون همینو می خواستن ولی حیف که نمی دونه ...الام 9 روز از اون تماسش می گذره و دیگه زنگ نزده. من که اختلا فمونو از فامیلامون مخفی کرده بودم داره دونه به دونه به همه میگه با هم مشکل داریم چون فامیلا مون زنگ میزنن به هر بهونه ای خونمون بعد موضوع اختلا فمونو پیش می کشن داره همه ارزشارو زیر پا له می کنه من خجالت می کشم غصه می خورم نمی دونم چرا اینکارو می کنه لطفا کمکم کنین
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
احتمالا ً میخواست ببینه شما در چه وضعیتی هستین ، پشیمون شدین یا نه؟؟ دلت واسش تنگ شده؟ میخواستی وقتی بهت زنگ زد بهش بگی : دلت واسم تنگ شده بهم زنگ زدی؟
من اگه جای تو بودم وقتی تهدیدم کرد بهش میگفتم اگه منو دشمن ِ خودت میدونی پس چرا شماره مو هنوز توی گوشیت نگه داشتی؟؟
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
من دنبال جرو بحث باهاش نیستم تا تونستم با هاش منطقی حرف زدم طی این دو سال و خیلی چیزای دیگه که قبلا گفتم. دوستان گفتن صبر کنم و به کارای روزمره خودم برسم و سعی من هم بر اینه از فرصتام استفاده کنم و در این بین من دنبال راه کار عاقلانه و منطقی هستم برای رهایی خودم از این اوضاع پیش اومده و راهنمایی و استفاده از تجربیات دوستانی که به هر نحو مشکلاتی مشابه من دارن امیدوارم کمکم کنید.
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ندا جان من كارايي كه خودم كردمو برات ميگم انشاله واست مفيد باشه:
1-پيش يه مشاور خوب رفتم و حرفامو گفتم
2- عميقا از خدا كمك خواستم
3- وقتمو با كارم يا با دوستام پر كردم
4-شنا كردم چون اب حس رهايي بهم ميداد
5- اشنايي با اين سايت كه باعث شد ببينم چقد اين معضل زياده
و از همه مهمتر نشستم فكر كردم كه دارم براي كسي عزاداري ميكنم كه رفته چه خوب چه بد. اگر قسمتم باشه برميگرده و اگر نه بهتر كه رفته.
اين لينكو هم وقت داشتي بخون محشره:
http://www.hamdardi.net/thread-11160-post-103492.html#pid103492
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام به همه دوستان خوبم خوشحالم که اینجا تنها جایی که بعد از خدا می توم حرفامو بزنم تو این مدت سعی کردم با توجه به راهنمایی دوستان خودمو مشغول کنم کتاب خوندن تفریح ...تا حدودی تاثیر داشته که فکر نکنم به این موضوع و نا امید نشم با اینکه خیلی سخته ولی حالم از قبل یه خورده بهتر شده .
نامزدمبعد 4 ماه بالاخره 9 روز پیش بهم زنگ زد و هر چی از دهنش در اومد گفت.تهدید کرد گفت دیگه اسم خونوادتو نمیارم و...از همتون متنفرم منتظرم ببینم می خواین چی کار کنین و... منم گفتم روشت اشتباست اگه منو نمی خوای رک بگو همین بعدشم گفت فردا باز حرف می زنیم منو باش فکر می کردم بعد 4 ماه پشیمون شده و دلش واسم تنگ شده نگو می خواسته ببینه در چه وضعیتی هستیم انگار دشمنشم .دیدم هیچ چیزی تو این مدت فرقی نکرده بلکه گذشت زمان کینه ای ترشم کرده می دونم خونوادش خوشحالن از این وضعیت چون همینو می خواستن ولی حیف که نمی دونه ...الام 9 روز از اون تماسش می گذره و دیگه زنگ نزده. من که اختلا فمونو از فامیلامون مخفی کرده بودم داره دونه به دونه به همه میگه با هم مشکل داریم چون فامیلا مون زنگ میزنن به هر بهونه ای خونمون بعد موضوع اختلا فمونو پیش می کشن داره همه ارزشارو زیر پا له می کنه من خجالت می کشم غصه می خورم نمی دونم چرا اینکارو می کنه لطفا
کمکم کنید
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
اینجا هیچکس نیست کمک کنه داره ابرومو پیش فامیلا مون میبره خستم دیگه دارم به طلاق فکر می کنم.
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
neda.sahabi سلام
حالت رو درک میکنم اما پست بهار شادی رو اگه یه بار دیگه با دقت بخونی خیلی کمک کننده هست
با این حال تاپیکت رو در تاپیک های نیازمند حضور کارشناس گذاشتم تا بتونی تصمیم درست بگیری
موفق باشی:72:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام ندای عزیزم
شما به روندت ادامه بده. یعنی همون رسیدن به خودت و برنامه هات و تفریحاتت. بر خلاف تصورت صبرت داره نایجه میده
و حسابی کلافش کرده که دست زده به فحاشی و تهدید و آبرو ریزی.
میدونم شرایط سختی داری اما بازم صبور باش. خیلی خوبه که قاطعانه حرفت رو بهش زدی. اون الان موضع شما و
خانوادت رو میدنه.
احتمالا این جنجال ها هم برای ندادن مهریه هست. همسرت میخواد آرامشت رو بهم بریزه پس تو با حفظ آرامشت
این فرصت رو به اون نده و سعی کن قوی باشی و آرام.
ندا خودت و شخصیت و اعتماد به نفست رو قوی کن. تو روزهای سختی رو پیش رو داری که مطمئن باش یک روز تمام
میشه. اما تو این مدت خودت رو فراموش نکن. توکل به خدا رو هم همینطور.
با خانوادت راجع بهش صحبت می کنی نظرشون چیه؟ پدر و مادرت چی میگن؟
تو رو همه جانبه حمایت می کنن؟
حرف اونها چیه توی این ماجرا؟
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام ممنونم خانم بهار و ویدا
خانواده بسیار خوبی دارم همیشه پشتیبانم بودن که واقعا سرمایه بزرگی هستن برام .اونها هم همین سخن شمارو گفتن که صبر کنم سعی و تلاش کنم برای مستقل شدن تو زندگیم به درسم ادامه بدم و یه شغل خوب پیدا کنم . تا اون اینو بفهمه که بدون اون هم می تونم مستقل باشم و شاد زندگی کنم. قدم اول رو به امید خدا بر داشتم و صبر رو پیشه کردم دنبال کارم و دارم درسمو می خونم تا تفکرات منفی میاد به ذهنم به دوستام زنگ می زنم و میریم بیرون هر چند بعضی وقتا این حس مردم گریزی میاد به سراغم و اینکه بی اون زندگیم چی میشه ولی دارم سعینو میکنم. خانواده من اهل جنگ و دعوا و مشاجره نیستن همیشه هم باب گفتگوی اونا از روی منطق بوده خانوادم زندگی موفقی دارن اما متاسفانه نامزدم تحت تاثیر حرفای منفی خونوادش و فرهنگ و ترییت غلط اونا که هر چیز رو با زور گفتن میشه بدست اورد قرار گرفته و افسردگی که قبلا پیدا کرده اوضا شو بدتر کرده و از همه مهمتر عدم اعتماد به من باعث پیش اومدن این مشکلات شده من سعی کردم اونو به خودم نزدیکتر کنم ولی این تفکر منفیش به قدری بر منطقش غلبه کرده که باعث این وضع بسیار سخت شده. اون نقطه ضعف منو فهمیده که چقدر بهش علاقه دارم این روند و پیش گرفته. من بهش گفتم اشتباهات منو بگو ولی قرارم نیست من یک عمر تاوان اشتباه تو رو بدم (نامزدم میگفت منو نمی خواسته) من چقدر می خوام عمر کنم که بتونم عقده هایی که تو بچگی و خانوادت داشتی جبران کنم .می خواستم رفیقت باشم و لی تو به من اعتماد نداری . بهم زنگ زد دیروز به گوشیم جواب ندادم لا مادرم نه سلامی نه چیزی بعدش پرسیده من کجام مامانم گفته خونه نیستم رفته به یکی از فامیلامون زنگ زده واسطه گری کنه که ببینه حرف ما چیه و فامیلمونم گفته بیاد خونه ما حرف بزنیم ولی دروغ میگه چون قبلا ما واشطه فرستاده بودیم پسش زده بودو نیومده بود با من حرف بزنه
برام دعا کنین ختم به خیر بشه .اینجا میام حرفامو میزنم اروم میشم و خوشحالم کسایی هستن که به حرفام گوش میدن ممنونم. اگه راهنمایی و کمکی از دستتون برمیاد دریغ نکنید.
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام
الان که دارم مینویسم اندوه وشکست تمام وجودمو گرفته دارم دیوونه میشم به خود کشی فکر می کنم.نامزدم با یکی از اقوام اومد خونمون همون حرفای همیشگی رو با لحنی توهین امیز به خانوادم گفت. گفت ما همینیم تو باید غلط یا درست مطیع خانوادم باشی مردم میگن شما راجب من بد گفتین در حالیکه چنین چیزی نبوده گفتیم مردم خیلی چیزا میگن تو باید چلوشون واسی نه اینکه قبولشون کنی ولی گوشش بدهکار نبود اخر سری اب پاکی رو رو دستمون ریخت گفت ما اینیم اگه قبول می کنین دخترتونو همین جوری بی مراسم و... میبرم خونم نه که هیچ منو الاف نکنین و رفت.و حالا من موندم با تمام خاطراتم و عشقی که بهش داشتم من دوسش دارم . با منفی نگریشو دهن بینیش زندگیمونو نابود کرد من موندمو تنهاییم دارم میمیرم از غصه تحملشو ندارم نمی تونم فراموشش کنم چرا با من اینکارو کرد خدا کجاست داریم اقدام به طلاق می کنیم از این اسم متنفرم حرفای مردمو نمی تونم تحمل کنم عمری که از دست رفت زندگی که نابود شد من شکستم افسرده شدم تنهام وحشت دارم از تنهایی می ترسم کمکم کنین تو رو خدا
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ندا جان
آروم باش عزیز دلم. صبور باش.
دیر یا زود این اتفاق میافتاد. ولی باز هم دعوتت می کنم به صبوری. خداوند با صابرینه.
روزهای سختی رو پیش رو داری. قوی باش گلم. برای قدرت پیدا کردن و صبوری از خدا کمک بخواه. نتیجه رو هم به
خودش بسپار. همیشه حضورش رو در هر لحظه زندگیت حس کن. اون ساری و جاریه در وجود ما.
هر چی صلاحت باشه همون رو رقم میزنه. تو چه دانی که پس پرده چه خوب است و چه زشت؟
مطمئن باش خدا غمی رو فراتر از توانت بهت نمیده.
اگر میتونی برو یک جایی مثل امام زاده یا برو مشهد تا سبک بشی.
غم هات کاهش پیدا می کنن به مرور زمان و زندگیت دوباره آفتابی میشه.
تو این روزهای طوفانی هم چتر خدا رو بالای سرت بگیر تا از گزند طوفان در امان باشی.
برات دعا می کنم که خداوند غم هات رو سبک کنه.
سعی کن برامون بنویسی تا سبک بشی.
توکل کن به خدا. تو بدبخت نیستی! حرف مردم رو هم میتونی با رفتار خوبت و خانواده محترمت جلوش رو بگیری!
پس قوی باش! تو تنها نیستی! تو خدا رو داری، دوستان خوبی داری ، خانوادت رو داری ، عشق و محبت خدا رو
داری و برای همه ما عزیزی!
ما برات ارزش قائلیم. خانوادت هم همینطور. پس فکر نکن همه کس تو اونه.
مهم اینه که تو همه تلاشت رو کردی.
همه صبرت رو هم کردی. اگر اون دلش نیست با این زندگی و نمیخواد قدمی برداره تقصیر از تو نیست.
سعی کن این روزهای سخت رو با تکیه بر خدا و کمک خانواده خوبت پشت سر بگذاری.
:72:
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ممنون بهار من بد جور وابستش هستم ولی عقلم یه چیز دیگه می گه احساسم یه چیز دیگه با چه ذوق و شوقی جهازمو خریدم تو ذهنم چه چه زندگی خوشی ترسیم می کردم گفت طاقت نمیاره بر می گرده صبر کن بر گشت اما واسه روندن من از خودش خورد کرددن احساساتم اه می خوام بخوابم واسه همیشه فکر کنم خواب بد بوده همه اینا
تیشه بر ریشم زد خستم خیلی خستم من ادم فوق العاده احساسیم وقتی به گذشته فکر می کنم حسرت می خورم .حسرت می خورم به خوشبختی ادمای دورو برم ارزوی مرگ دارم. اون با من بازی کرد 2 سال با احساسات من بازی کرد تو روم وایساد گفت از اولم نمی خواستمت من یه دختر دیگه ای رو می خواستم که به دامادشون خونه و ماشین میدادن حیف شد نگرفتمش قلبم هزار بار شکست ولی عشقی که بهش داشتم باز مانع می شد سعی کردم ولی تحمل بی احترامیاشو نداشتم الان باز با خودم میگم کاش التماسش می کردم کاش به خانوادم نمی گقتم تا اوضاع بدتر نشه بعد طلاق چه اتقاقی برام میفته ......این فکرا مثل خوره افتاده به جونم دارم عذاب میکشم کابوس می بینم دو ساعتم نمی تونم بخوابم مدام خاطرات گذشته میاد جلو چشم .من به کسی بدی نکردم خانوادم ادمای مومن و متقدین کسی رو اذیت نکردیم از خدا می ترسیم این بلا بر سرمون اومد دوست زیادیم ندارم همه ازدواج کردند .صبر منم ثمری نداشت نذر کردم دعا کردم خدایا التماست کردم با توکل به تو وارد این زندگی شدم منو ناامیدم کردی شبی نبوده بدون اشک بخوابم تاوان اشتباه چی رو میدیم مادرم هم با غصه خورد منم داره اب میشه از خودم بدم میاد از زندگی متنفرم همه رنج هایی که کشیدم واسه زندگیم بی فایده بود .من به پوچی رسیدم .
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام ندا جان
با خوندن نوشته هات هم برای اتفاقی که برات افتاده متاسف شدم و هم به یاد گذشته خودم افتادم و ناخودآگاه اشک ریختم.
ندا میدونم روزای خیلی سختی رو میگذرونی کاملا میفهممت. پارسال همین موقع ها منم مثل تو بودم نه خواب داشتم نه خوراک. 2 سال از بهترین سالهای عمرم با گریه و غصه گذشت ...
اما ندا جان این روزها هم میگذره مطمئن باش که بعد از هر سختی آسایشی هست.
این حرفایی رو که میزنم بر اساس تجربه خودم میگم ممکنه درست نباشه به نظر من یک بار دیگه همسرت رو برای ادامه زندگی دعوت کن سعی کن هر دوتون باهم دور از حضور خانواده ها با هم صحبت کنید. اگر دیدی اونم تمایل نشون میده هر چه در توان داری تلاش کن که زندگیتو حفظ کنی. اما اگر دیدی همسرت دنبال ادامه زندگی نیست به نظر من بیشتر از این عمرت رو پای اون تلف نکن.
اگه مطئنی به دردت نمیخوره بدون ترس ازش جدا شو میدونم سخته خیلی هم سخته اما بهتر از ادامه زندگی با کسیه که یک عمر آزارت خواهد داد.
به خدا توکل کن امیدوارم هر چیزی که به صلاحته برات پیش بیاد.
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ممنون پروانه جان اون واسه تعیین تکلیف اومده بود همه حرفاشو زد اینقد بی احترامی کرد که اون واسطه بیچاره هاجو واج مونده بو د این واسه اشتی اومده یا دعوا.قبلا هم گفتم مریضه روانی کمبود داشته کینه ای منفی نگر ...15 کیلو وزن کم کردم واسه کسی که ارزششو نداشت و حالام دارم واسه روزگار خودم گریه می کنم چطور یه ادم اینقد خودخواه می تونه باشه گذشت نداره ما رو محکوم به دروغ گویی می کنه در حالیکه خودش مدام دروغ میگه کینش و منفی نگریش زندگیمونو تباه کرد مادرشو برادراش زندگیمو تباه کردن.گفت تصمیمشو گرفته منتظر منه میگه ازمون متنفره و....... دیگه چیزی واسه صحبت نمونده نمی خواد قیافمو ببینه ازمون متنفره دارم امروز تمام عکساشو سوزوندم با کتاباش سردرد شدیدی دارم .به این فکر میکنم
چطوری ازش در کمترین زمان جدا شم می دونم می خواد من بگم که بیا توافقی جدا شیم تا مهریه نده و راحت شه چون گقته یه ریالم نمیدم ولی میرم زندان اینم می ترسم بده و اونقد بچزونتم دیگه اوضاع روحیم حادتر بشه.. شما که تجربه داری یا بقیه می تونن کمکم کنن تو رو خدا خیلی در عذابم
می خوام از این مخمصه خلاص شم
چه جوریشو نمی دونم
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ندا جان بازم حرفام بر مبنای تجربه هست و کارشناسانه نیست
نامزد منم همینطور بود کینه ای و بدون گذشت
من توافقی جدا شدم از روزی که رفتیم دادگاه تا روزی که تموم شد 3 هفته طول کشید البته تو استان ما طلاق های توافقی رو میفرستن برای مشاوره اگر مشاوره نباشه زودتر هم تموم میشه.
ندا اینجوری فرسایش روح و روانت کمتر میشه و بدون اعصاب خوردی ازش جدا میشی. درسته که مهریه حقته ولی اگه بخوای بگیریش روندش طولانی تر میشه و هر روز باید بری دادگاه و با هم رو به رو بشین و مسلما حرفای خوبی بین تون رد و بدل نمیشه.با این اوصافی که هم تو تعریف کردی بعید نیست که ازت کینه به دل بگیره و بعدا هم بخاد اذیتت بکنه.
توصیه من طلاق توافقی هست. اینم بگم که اگه قاضی آدم منصفی باشه و بفهمه که تو مشتاق به طلاق نیستی طلاهایی رو که برات خریدن رو هم احتمالا به تو میده.
عزیزم نگران نباش و به خدا توکل کن. سعی کن به یه امامزده یا یه سفر زیارتی بری آرومت میکنه.
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
سلام نامزد من هم درست مثل شرایط شما رو برام ایجاد کرده ولی من یا تو مشتاق به جدایی نیستیم به نظر من مهریه رو اجرا بزار .
چطور اون به راحتی می تونه زندگی یه دخترو خراب کنه .همه حق و حقوقت رو بگیر به راحتی از کسی که با تو اینکارو کرده نگذر
منم خیلی درگیر احساساتم ولی بدون همه چیز تو زندگی ازدواج نیست به جنبه های دیگه زندگی اهمیت بده
نگذار فکر کنه که با یه دختر بی کس و مظلوم طرف .محکم باش
یکی از اقوام من تو دوران عقد طلاق گرفت و بعد از چند سال با شخص دیگه ی ازدواج کرد که خیلی هم از زندگیش راضیه
همیشه تسلیم خدا باش . قوی زندگی کن
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
تسلیم خدا الان تو چه مرحله ای هستی میشه از تجربیاتت بگی. پروانه می گه توافقی زودتر تموم میشه با این اوضاع وحشتناک روحی که دارم از طرف دیگم با زندگیم با احساساتم بازی شده مخصوصا این حرفش که منو نمی خواسته دلمو بد جور شکسته به این راحتی بذارم بره تو دو راهی گیر کردم.صبح و شبم شده گریه اصلا نمی خوابم افسردگی شدیدی دارم مدام فکر خودکشی به سرم میزنه از طرفیم به خوبیاش فکر می کنم وعذاب می کشم که شاید من باعث بد بختی خودم شدم بهتر بود هر چی می گفت می گفتم چشم التماسش می کردم الان این جوری نمی شد از اینم می ترسم بعد جدایی که الان 30 سالمه دیگه کسی نیاد سراغم بیادم یه ادم بد تر از اون باشه نگاه مردم ...مدام این فکرا و رفتاراش جلو چشو رزه می ره الان دیگه اون تصمیمشو گرفته و می خواد من اقدام کنم دارم از درون می سوزم پاهام سست شدن حتی یه قدمم نمی تونم بردارم خودمو گناهکار می دونم ارزوی مرگ دارم همه دعاهام بی اثره دیروز رفتم بیرون با دیدم زن و شوهرایی که با هم می گردن گریم گرفت 2 ساعت گریه کردم از بیرون رفتنم پشیمون شدم برام دعا کنین نفرینش میکنم واسه عذابی که برام اورد داره ذره ذره ابم میکنه و دارم غرق میشم کاش خدا به منم یه ذره بی تفاوتی میداد من چقدر بد بختم که زن شدم کاش بمیرم کاش
-
RE: نامزدم 4 ماهه سراغی از من نگرفته
ندا جان نامزد من چند ماه با من هر رفتاری کرد تحمل کردم گفت عروسی نمی گیرم گفتم باشه گفت حرف باید حرف من باشه گفتم باشه هر چی گفت بخاطر عشق و تعهد گفتم باشه ولی چون تصمیم به جدایی گرفته دائم بهانه گیری می کنه حالا دست گذاشته رو بابام پشت سرش فحش می ده تا ما بریم اقدام کنیم بارها به بابام گفته مهریه نگیر همین الان ببرم طلاق دخترتو بدم
فعلا قهر کرده از خونه ما رفته گفته تا نیایید دنبالم اوضاع همینه ولی اینبار ما کوتاه نمی یاییم سکوت کردیم نشتیم ولی تصمیم دارم بعد یک ماه دیگه برم مهریه رو اجرا بگذارم بعد نفقه رو بگیرم حتی اگه نده بره زندان .اون با آبروی من بازی کرده .منم حالم بده می دونم این زندگی ادامه نداره باید واقعیتو پذیرفت .منم همه احساسهای تو رو دارم .با دیدن یه زن و شوهر حالم بد می شه ولی دارم روی روحیم کار می کنم ما باید قوی باشیم .ما نباید وابسته یه موجودی به اسم شوهر باشم از احساسات بیا بیرون . اصلا فکر کن مطمئن باشی از جای که تا آخر عمر باید مجرد بمونی چیکار می کردی دائم غصه می خوردی یا از جنبه های دیگه زندگی استفاده می کردی .
بیا از زندگی لذت ببر .دنبال یه جایگاه اجتماعی خوب برای خودت باش تا حالا دختری رو دیدی که زنای شوهدار حسرت زندگیشو بخورن
محکم باش و اونی رو که باعث زهر شدن زندگیت شده به راحتی رها نکن
حقتو ازش بگیر که فکر نکنه با یه دختر زلیل طرف بوده