-
تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام به دوستای خوبم.
ممنون میشم اگر در این تاپیک هم من رو کمک کنید.میخوام مشکلاتم رو به ترتیب بنویسم و اونوقت شما نظراتتون رو بگید راجع به هرکدومش.
1- شوهرم با زبون نیش دار خیلی بدجور با من حرف میزنه،متلک میندازه. توی 90% موارد اینجوری حرف میزنه (مثلا دیروز میگفت از طلاهای خونه پدرت بنداز گردنت یعنی داشت مسخره م میکرد چون میدونست ندارم) بقیه چیزام همینطور
2- خونه ما دو ماهه نیومده و هرچی میگم پدر مادرم احوالت رو میپرسن شروع میکنه به بد و بیراه گفتن بهشون،هرچی میگم اونا تورو دوست دارن باز حرف خودش رو میزنه و میگه نباید من رو باهاشون روبه رو کنی و این در حالیه که میگه چرا پدرت زنگ نزده دعوتم کنه؟ چرا پدر مادرت بهم کادوی سالگرد ازدواج ندادن؟ میگم خوب خودت گفتی نمیخوام باهاشون چشم تو چشم بشم، میگه باشه اینم بره توی بانک بماندها.براتون جبران میکنم،کاری میکنم به حال خودت افسوس بخوری.
3- واسه هیچ جایی من رو همراهی نمیکنه و من تقریبا همه جا رو تنهایی میرم.
4- گاهی حس میکنم من رو به چشم زنش نگاه نمیکنه بلکه به چشم دشمن و رقیب میبینه و واسه همین سعی در خرد کردنم داره.
5- زنگ نمیزنه و اسمس نمیفرسته و منطقشم اینه که با زن باید همینجوری رفتار کرد!
فعلا همینا باشه تا بعد.
من اون مهارت همدلی رو کاملا یاد گرفتم و در اون موارد ی که داره بد و بیراه بار من و خونواده م میکنه باهاش همدلی میکنم و به زور خودم رو کنترل میکنم که هیچ چیز بدی نگم، توی اون موقعیت ممکنه مقطعی جواب بده ولی روز بعد دوباره همین آشه و همین کاسه. بانک عاطفیم از طرف شوهرم به شدت خالیه و فکر میکنم دارم تنهایی دست و پا میزنم و اون اصلا براش مهم نیست مسیر این زندگی داره کجا میره واسه همینم گاهی به شدت کم میارم و قاطی میکنم.خسته شدم از تلاش تنهایی.
خواهش میکنم کمکم کنید و امشب دعام کنین:323:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
درود آبجی
چشم حتما تونستم واسه همه زوجای جوون دعا میکنم مهارت های زندگی درست رو یاد بگیرن و بکار ببندن انشالله :323:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام و با آرزوی قبولی طاعات و حاجات توی این شبهای عزیز.
توی عنوان تاپیکم نوشتم تلاش بدون همکاری همسرم. این رو به واقع نوشتم، حتی دیشب هم توی تلفن بهم گفت نباید از من هیچ انتظاری داشته باشی، اگه میتونی خودت تغییر کن و گرنه من همینم که هستم، من ازش نخواستم خودش رو تغییر بده چون میدونم مردا به این حرف حساسن، فقط ازش خواستم باهام همراهی کنه، گفتم که نمیتونم تنهایی.ولی خوب قبول نکرد و گفت که من ذهنم در مورد تو خرابه و اصلا هم حاضر نیستم هیچ قلمه باهات راه بیام. خودت تنهایی کاری کن یا از زندگیم برو بیرون.و باز هم همون تحقیرها و توهینها به سرتاپای من و خونواده م.
حالا مسئله من اینه : دقیقا 40 روز به تاریخ عروسی مونده و من دیگه واقعا راه درست رو گم کردم به دو دلیل: 1- همسرم و زندگیم رو دوست دارم و خواسته قلبیم روبه راه کردن این زندگیه و اصلا راضی به جدایی نیستم چون جدایی هم عواقب خودش رو داره و همینطور تشکیل یه زندگی دیگه هم همینه،پس به نظرم ساختن این زندگی به مراتب از نظر من بهتر از ساختن یه زندگی دیگه س.این خواسته قلبیمه
2- طرف دیگه ماجرا گفتگوی درونیمه که هر دقیقه در حال فعالیته مثل اینکه یه چیزی بهم میگه:خوب وقتی اون نمیخواد تو چرا هی دست و پا میزنی؟مگه فقط زندگی مال توه؟ اگه اون از جدایی نمیترسه تو چرا میترسی؟ مگه چت کمه که به دست و پاش افتادی؟تا کی میخوای اینجوری تحقیر بشی؟ دلت رو به چی خوش کردی؟
خلاصه اینکه بین این دو تا حس کاملا گیر افتادم و نمیدونم چیکار کنم. امروز بهش گفتم تنهایی ادامه میدم نمیخوای همکاری کنی نکن که به جای روحیه دادن برگشت گفت ولی به نتیجه نمیرسی یعنی من نمیذارم برسی، من دارم به یه ازدواج دیگه فکر میکنم ،که من خندیدم و اونم گفت ثابت میکنم بهت.
کم آوردم ، همه تیرام به سنگ میخوره، دارم از پا در میام،هرچی به خودم روحیه میدم همسرم ناامیدم میکنه. خدایا راه درست چیه؟:323::325:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
خلاصه اینکه بین این دو تا حس کاملا گیر افتادم و نمیدونم چیکار کنم. امروز بهش گفتم تنهایی ادامه میدم نمیخوای همکاری کنی نکن که به جای روحیه دادن برگشت گفت ولی به نتیجه نمیرسی یعنی من نمیذارم برسی، من دارم به یه ازدواج دیگه فکر میکنم ،که من خندیدم و اونم گفت ثابت میکنم بهت.
عزیزم هنوز 40روز مونده که ازدواج کنید چنین حرفی!!!!!
نمیخوام سستت کنم ولی خیلییییییییی دقت کن عزیزم..خودتو به زوووور نبر تو زندگی که از همین اول معلومه چی در انتظارته.
امیدوارم ارزش خودتو بدونید.
باتشکر
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
نادیا ممنونم عزیزم. سرزنشم نکنید ولی واقعا نمیدونم دقت یعنی چی؟ یعنی بیام بیرون؟خوب این همون گفتگوی درونیمه ولی با خواسته قلبیم چه کنم؟ زندگیم داره سر یه مشت حرف به هم میخوره. نمیدونم داره با کی لج میکنه با زندگی خودش!!!!!!!!!
ازم رنجیده درست، دلخوره درست، ناراحته درست ولی آیا راهش جدا شدنه؟ هرچی هم باهاش حرف میزنم بدتر میکنه.امروز که گفت تلاشت نتیجه نمیده گفتم اشکال نداره حداقل دیگه عذاب وجدان نمیگیرم که من کاری نکردم.
گفت تو این تلاش و ادامه دادن رو هم به خاطر خودت میکنی:316:
بسسسسسسه خدایا به حق امشبت که شب قدره یه کاری واسه م بکن
ممنون میشم بازم راهنماییم کنید
راستی همین الان یه چیزی به ذهنم رسید،به نظرتون یه مدت نزنم زیر همه چی و مثل خودش رفتار نکنم؟
یا به نظرتون بگم پدرم باهاش حرف بزنه؟
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
تجربه شخصی و نه کارشناسی:
دوران نامزدی با همسر سابقم ایشون همین برخوردها رو داشت.به من و خانوادم احترام نمیذاشت و توهین میکرد و هرچی دلش میخواست میگفت و چون من همش کوتاه میومدم و باهاش راه میومدمو (به خاطر عشقی که بهش داشتم!!!) همش میگفتم نه بابا الان روش فشاره و درست میشه و بیشتر و بیشتر بهش محبت میکردم، توهم برش داشته بود که شخص مخصوصی هست که من دارم اینجوری میکنم و بدتر شد که بهتر نشد و بعد ازدواج توهیناش خیلی وقیحتر و شدیدتر شد طوریکه پشت تلفن به خانوادم بدوبیراه میگفت و 1بار بابام رو هل داد (بنده تازه 5روز بود زایمان کرده بودم و منم هل داد خوردم دیوار)
واسه اینا میگم بیشتر دقت کن عزیزم.ازدواج خوبه ولی نه به هر قیمتی!
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
وقتي از الان اينجوري رفتار ميكنه ديگه زير يك سقف بريد چه طور ميخاد رفتاركنه
اگه واقعا تورا نميخاد چرا اصرار به موندن ميكني ؟
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
maryam1363 سلام
از اینکه دوست داری زندگیتو بسازی جای تقدیر داره
دوستان توجه کنید که این دوستمون علاقمند حل مشکلاتشه نه پاک کردن صورت مسئله
امیدوارم این پست بال های صداقت عزیز بدردت بخوره
به امید حل مشکلاتت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
یه جمله ای نوشته بودی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
.اما وقتی یک طرف زندگی راضی به ادامه نباشه من که با زور نمیتونم مجبورش کنم.
این جمله ات خیلی خاطرات گذشته را برایم زنده کرد .... و چقدر این جمله برایم آشنا بود
مشاوری در برابر این جمله به من گفت : تداوم یک زندگی زناشویی خواستن 50-50 هر دو طرف هست ، 50 تای شما که حل هست ، می مونه 0 طرف مقابل به که به 1 برسه ، اون وقت با 51 می شود زندگی زناشویی ادامه داشته باشه ...
=====
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان
میشه لطفا خصوصیات مثبت همسرت رو و دلایلی که میخوای این زندگی تداوم پیدا کنه بنویسی؟
آیا خود شما صد در صد دلت به ادامه زندگی هست؟(یعنی اون 50 تایی که بالهای صداقت گفته وجود داره؟)
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان.امیدوارم حالت بهترشده باشه.
از اون تاپیکت تا این یکی انگار بهتر شدی.جزع و فزعت کمتر شده و این خیلی خوبه.
ببخش قبلش یه صحبتی با دوستای دیگه دارم.تو اینکه هممون از روی حسن نیت نظر میدیم هیچ شکی نیست و درسته مراحل زندگی مثه تولد رشد ازدواج گاهی طلاق و مرگ برای هممون یکیه اما دلیل نداره مشابه هم باشه..یعنی دلیلی نیست چون راه ما به طلاق رسیده همین نسخه برای دیگری هم باشه.
مریم جان طلاق هم یه راهه و وقتی حلاله یعنی مزایایی داره و وقتی منفورترین حلاله یعنی باید مزایاش بیشتر از معایبش باشه تا انتخابش کنی.
بهتره مشکلاتت رو اولویت بندی کنی.
مشکل بین تو و همسرت مهمتر از مشکل با خونواده هاس.
بذار مورد اولو بررسی کنیم..تحقیر کردن.من یه نقل قولایی از تاپیک قبلیتم میارم.
نقل قول:
مریم به خدا هزار جور مشکلات جورواجور دارن که همه شهر ورد زبونشونه همین مونده زنشم طلاق بده، خواهرم میگه وقتی اون با این اوضاع خیتش ترسی از جدایی نداره تو چرا میترسی؟
نقل قول:
نزدیک افطار زنگ زد گفت ساعت 10 اینا با مادرم بریم بیرون یه دور بزنیم.که اومد و رفتیم.از همون اول اینا دروازه مردم رو به هم نشون دادن و راجع به خونه زندگی و متراژ خونه این واون حرف زدن(کلا فکر و ذکرشون این چیزاس) و حتی یه کلمه با من حرف نزدن حتی همسرم دقیقا اول هر جمله مادرش رو خطاب قرار میداد : مامان.... مامان.... نزدیک یک ساعت و نیم اینطوری بودن که من دیگه به آستانه انفجار رسیدم و به همسرم گفتم بسه دیگه راجع به یه چیز دیگه حرف بزن.همیییین. یهو سریع منو رسوند دم در و بدون اینکه وایسته من برم تو گازشو گرفت و با حالت قهر رفت
به نظرت یه نفر چرا یه نفر دیگه رو تحقیر میکنه؟؟تحقیر اصلا یعنی چی؟یعنی کوچیک کردن و خورد کردن.یعنی بخوایم جایگاه کسی رو پایین بیاریم.
چرا اینکارو میکنیم؟چون احساس ضعف داریم.حس میکنیم کوچیک شدیم.برای همین نفر مقابل رو کوچیک میکنیم تا هم سطحمون بشه.
شوهرت احساس ضعف داره..احساس کرده تحقیر شده.حس کرده مقابل زنش قدرتی نداره.
حس کرده همه شهر میگن اوضاعشون خیته..حس کرده زنش و خونواده زنش خودشونو بالاتر و برتر میبنن...اینجا به غرور مردونش برمیخوره..زنشو دوست داره اما دلخوره..اونوقت با نیش زبون خودشو تخلیه میکنه.اونوقت میگه برو طلاهای خونه پدرتو بنداز گردنت.
شوهرت داره ازت طلب توجه میکنه..طلب عزت نفس میکنه..
مرد تو از هر خونواده ای با هر شانی که باشه مرد توئه..غرورش و عزت نفسش باعث ارامش تو میشه...عزت نفسش رو بالا ببر..
دید خودت و خونوادت رو تغییر بده..از بالا بهشون نگاه نکن...همسر تو باید تو قلمرو زندگیش پادشاه باشه تا بتونه با تو مثه یه ملکه رفتار کنه..
نقل قول:
مروز که گفت تلاشت نتیجه نمیده گفتم اشکال نداره حداقل دیگه عذاب وجدان نمیگیرم که من کاری نکردم.
گفت تو این تلاش و ادامه دادن رو هم به خاطر خودت میکنی:316:
اینجا دیگه داره علنا ازت توجه میخواد..خوب دقت کن..من اگه جای تو بودم میگفتم نه..من این تلاشو بخاطر هردومون میکنم..چون تو ارزششو داری.
مریم بانک احساسی شوهرت هم خالیه ها.:305:
این بانک روش پر شدنش با زنها فرق داره ها.
نکته بعدی عزت نفس خودته..خودتو تحقیر نکن..کوچیک نکن..عزت نفستو حفظ کن..محکم باش..جذاب و تو دل برو باش..شاد باش..با سیاست باش.
عین اهو که جلو شکارچی جولان میده جلوی شوهرت جولان بده..با خنده..با شوخی..با سیاست.با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن..بذار شوهرت هوس شکار کنه.
به قول دوستی تا حالا دیدی شکارچی دنبال شکار گوسفند باشه؟؟؟
رفتارت نه در این ور بوم باشه نه اونور..
ارامش خودتو حفظ کن..جزع و فزع نکن..صبور باش..
اخرش هر چی بشه انقد نیست که از الان خودتو نابود کنی.
فعلا.
موفق باشی
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
امیدوارم مسیر تاپیک به انحراف نره
ممنون
مریم جان اگر اینجا کسی تجربیات شخصیش رو میذاره و نه کارشناسی دلیل بر این نمیشه که به شما توصیه برای انجام کاری میده.
چقدر خوبه که قبل از ازدواج، دخترای عزیزمون چشماشون رو خوب باز کنن و روی هرچیزی نبندند تا بعدا با همچین تاپیکهایی مواجه نشیم:
http://www.hamdardi.net/thread-22526.html
هدف پاک کردن صورت مساله نیست عزیزای من..هدف اینه که دختر عزیزمون چشماشو بهتر باز کنه و صورت مساله رو خیلی خیلی واضحتر بخونه.
نه اینکه چشماشو تارتر کنه و بعدا که وارد زندگی شد عینک بزنه.
بهتر نیست الان واضحتر ببینه (که اول کاره و درست وارد زندگی بشه) و بعدا که وارد زندگی مشترک شد چشماشو تارکنه و بعضی ایرادهای کوچک رو که میشه درست کرد تارتر ببینه؟
زندگی آرمانی دلخواه همه هست ولی بهتره بیایم تو واقعیت.
تجربیات دیگران رو بخونیمو ازشون برای بهتر کردن زندگی و انتخابمون درس بگیریمو استفاده کنیم.(روی صحبتم اول با خودمه)
باتشکر
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
ویدای عزیز و بهار جان خیلی خیلی ممنونم. دقیقا دیشب همین رو به خواهرم میگفتم. رنجیده و احساس میکنه تحقیر شده. اینارو قبول دارم و سعی دارم جمع و جورش کنم ولی راستش نمیدونم چطوری، چون بدجوری افتاده توی فاز لج و لجبازی، هرچی از در دوستی میرم تو اون بیشتر میره عقب. واسه همین ازتون نظر خواستم که بگم پدرم باهاش حرف بزنه و بگه که ما به تو افتخار میکنیم. البته پدرمم ...
میخواستم امروز عصر برم باهاش حرف بزنم، راستش میخوام فثقط گوش کنم و اعتبارسازی کنم. ولی وقتی میگه تو به درد من نمیخوری،وقتی میگه من این زندگی رو نمیخوام همه استخونام میریزه پایین. برام دعا کنید که حرفام تاثیر مثبت بذاره.
فکور جان راستش : 1- اگه باهاش راه بیای آدم بدی نیست
2-اهل کار و زندگیه
3-خونواده براش مهمه
4-اهل رفیق بازی و این برنامه ها نیست
5-خسیس نیست
6-دوستش دارم
7-دلش میخواد خیلی چیزها برام فراهم کنه
چیزهای خوب دیگه هم هست که الان چون ذهنم آشفته س خاطرم نمیاد ولی بازم مینویسم.آره دلم با این زندگیه دوست ندارم خراب شه،خدا کنه مجبور به جدایی نشم.
بهار جان ممنون میشم بازم کمکم کنید:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان فعلا یه مدت از زندگیت به خونوادت علی الخصوص خواهرت چیزی نگو...بذار شخصیت همسرت تو دید اونها خراب نشه...بذار هر وقت که همو میبینن کلی فکر منفی راجب هم نکنن.
به نظر من فعلا یه مدت به پرو پاش نپیچ..بذار اون بیاد سراغت..اما وقتی اومد با اغوش باز ازش استقبال کن..حتی اگه دیر اومد..اگه با دلخوری اومد..تو با خنده با انرژی و مشتاقانه رفتار کن..بهش بگو دلت براش تنگ شده بوده.
وقتی خودش بیاد طرفت مسلما مشتاقانه تر باهات رفتار میکنه.
اما یادت باشه زمان برگشتش یه فرصت طلائیه..پس اونو با گله گذاری با پیش کشیدن گذشته ها نسوزون.
مورد بعدی خونوادشه..
هیچ مردی نمیتونه از خونوادش جدا بشه..خونوادش هویتش هستن..پس بهشون احترام بذار و بپذیرشون..درسته اونا ادمای متفاوتی از شما هستن اما قطعا خوبیایی دارن که هنوز ندیدی..مواجه شدن با ادمای متفاوت میتونه هیجان انگیز باشه.
سعی کن وقتی باهاشونی از بودن باهاشون لذت ببری..اما بازم حد وسط رو نگه دار..نه زیاد معذرت خواهی کن و نه یه دفعه داغ کن و بهشون تشر برو.
پذیرش خونوادش خیلی مهمه.
فعلا
موفق باشی
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
انشالا به زودی بتونی واسه مشکلت ی راه حل خوب پیدا کنی به نظرم کار رو به کاردان بسپار یعنی به مشاور مراجعه کن منم ی مشاور خیلی خوب سراغ دارم خانم صحت دادگر اینم شمارشه 66476808 مشاور میتونه همسرت رو متقاعد کنه
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
بهار جان بازم ممنون. راستش رابطه خواهرم و شوهرم خیلی خوبه (تنها کسی که شوهر من دوستش داره!) . مورد بعد اینکه دیروز جایی رفته بود به خاطر کارش که تا شب دیروقت طول کشید منم از فرصت استفاده کردم و به مادرش زنگ زدم که دیدم مریض احواله و بعدشم رفتم پیشش و افطار رو موندم و با هم رفتیم مراسم احیا. وقتی بهش زنگ زدم که مادرت مریض بوده و من اومدم پیشش حس کردم خوشحال شد.و البته مادرشم خوشحال شد از رفتنم،منظورم این بود که شما درست میگی نمیشه مرد رو جدا از خونواده ش دید و خواست:300: در ضمن خداروشکر رابطه نسبتا خوبی با مادرش دارم و سعی میکنم همون حد وسطی که شما میفرمایید رو رعایت کنم،ممنونم از تذکرت:46:
سعادت عزیز از شما هم ممنونم،با این شماره تماس میگیرم ،امیدوارم بتونن بهم تلفنی هم مشاوره بدن.خیلی ممنون از لطفت:72:
راستی یه چیز دیگه : همسرم تمام اعتراضش به من اینه که تو جواب من رو میدی، در حالی که من هرچی میگم تو باید ساکت باشی،میگم یعنی تو هررررر چی بگی ساکت باشم میگه آره!!!! میخوام یه مدت این کار رو انجام بدم تا به هرکی هرچی دلش میخواد بگه شاید اگه من موضع نگیرم حساسیتش کم شه و کوتاه بیاد.
در مورد رابطه ش با خونواده مم که اصلا نمیدونم باید چیکار کنم:325:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
درود بر بانو مریم 1363
خیلی خوب داری پیش میری خوشحالم به حرف بهار.زندگی گرامی داری گوش میدی که به جرات میتونم بگم جزو ماهرترین مشاورین این تالار هستش و دلسوزترین همین مسیر رو ادامه بده.منم فکر کنم شوهرت به توجه زیادتری نیاز داره مردا همینجوری هستن کاریشم نمیشه کرد لج بکنن دیگه لج کردن شاید چیز یتوی دلشون نباشه ولی لج کرده دیگه کاریشم نمشه کرد مرد هستش و حرفش:163: از این قمپزشم نترس هرچی من میگم باید بگی چشم منم از اینچیزا میگفتم حالا بیا ببین مثل موش از خانومم میترس :311: البته خداوکیلی دستش درد نکنه بعضی وقتا چیزای الکی رو واسه اینکه دلم خشو باشه میگم چشم منم مثل.... حال میکنم جفتلک میندازم که چی؟بله همسری به حرفم گوش داده آی حال میده جون تو :311:
به مادرش نزدیک شو خوبه شاه کلید هر مردی دست مادرشه ازش چیزای زیادی یاد میگیری پس هوای مادرشووووووهرت رو داشته باش :227:
مطلب آخر: همه تلاشتو انجام بده هرکاری میتونی کن ولی اینم بدون نمیتونی کسی رو تغییر بدی پس تا میتونی مطالعه کن مهارت های جدید بدست بیار واقعا دیدی همه تلاشتو کردی به اون نتیجه دلخواه نرسیدی دوباره برگرد همینجا واسه جدا شدن همیشه وقت هست ولی واسه ساختن نه
راستی یادم رفت:
========================================
همسرم و زندگیم رو دوست دارم و خواسته قلبیم روبه راه کردن این زندگیه و اصلا راضی به جدایی نیستم چون جدایی هم عواقب خودش رو داره و همینطور تشکیل یه زندگی دیگه هم همینه،پس به نظرم ساختن این زندگی به مراتب از نظر من بهتر از ساختن یه زندگی دیگه س.این خواسته قلبیمه
===============================================
اینو واسم یه توضیح میدی؟چرا فکر میکنی زندگی بقیه اینجوریه؟یا با هرکی ازدواج میکردی اینجوری میشد؟خیلی از زندگی ها به خاطر وجود عشق و تفاهم بین دوطرف و خانوادهاشون با کمترین تنش و مشکلی شروع میشه و ادامه پیدا میکنه چون معنای واقعی دوست داشت عشق از خودگذشتگی صبر و..... رو خوب درک میکنن.پس فکر نکن که فقط یک راه داری ولی اینم بدون جدایی آخرین راهه چون مطمئن هستم و بشخصه هم زیاد دیدم توی بانوان مطلقه که خودشون رو مقصر میدونن حتی سالها بعد ازدواج حرفم اینه همه تلاشتو کن ولی حواست هم به خودت و ارزشی که داری باشه:72:
ایشالله درست میشه همه چی بچهه ای تالار هم مثل من واست دعا میکنن خوشبخت بشی بانو :72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
افرین مریم جان.دیدی شوهرت غیرقابل نفوذ نیست.دیدی تو تواناییشو داری..
همیشه اینطور باش..به نظر من وقتی زن و شوهر تنهان..اونوقت فقط باید فقط درمورد خودشون صحبت کنن و درمورد زندگی مشترکشون.اما وقتی توی جمع قرار میگیرن بقیه افراد رو هم باید وارد رابطشون کنن.یعنی مثلا وقتی یه زن و شوهر با خونوادشون رفتن گردش..نمیشه فقط ور دل هم باشن و دل بدن و قلوه بگیرن..بلکه باید با خواهر مادر خاله عمو و ...هم ارتباط بگیرن.
اما وای از روزی که جای این دو تا باهم عوض بشه..اونوقت زن و شوهر وقتی تنهان فقط میشینن راجب خونواده ها صحبت میکنن.چرا مادرت اینو گفت؟چرا خواهرت اینجوری نگام کرد؟؟
توی جمع هم باز بهونه میگیرن..چرا حواست به مامانته؟چرا واسه مامانت میوه پوست کندی؟چرا به من نگفتی بریم فلان جا.
تازه میتونی توی جمع بازم واسه شوهرت دلبری کنی..مثلا وقتی رفتی تو اشپزخونه واسه کمک به مادرشوهرت برای تهیه شام..وسطش یه اس ام اس عشقولانه به همسرت بده..یا موقع چیدن سفره یه چشمک بزن بهش و برو.
مردا از اینکه میبینن زنشون انقد توانمنده که تو جمع خونوادش جای خودشو باز کرده لذت میبرن.
بعدش که رفتین خونتون و تنها شدین..فقط راجب خودت حرف بزن و شوهرت.
نقل قول:
در مورد رابطه ش با خونواده مم که اصلا نمیدونم باید چیکار کنم
اینو بذار واسه بعد...فعلا یه سوءتفاهمات و دلخوریایی بینشون هس..که زمانی که رابطه تو و همسرت درست بشه این دلخوریا هم کمرنگ میشه.
الان خونوادت بخاطر ناراحتیایی که تو کشیدی از شوهرت دلخورن..اما بعد که ببینن رابطتون خوب شده کم کم با شوهرتم خوب میشن و همینطور شوهرت با اونا.
پس فعلا زوده بخوای تو این زمینه کار کنی.
فعلا.
خاله قزی جان..شما هم خوب بلدی هندونه زیر بغل ادم بذاریا:)
موفق باشی
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام وممنون از خاله قزی،بهار زندگی و دوستایی که دارن تاپیک من رو دنبال میکنن.همینکه میبینم اینجا میتونم کمک بگیرم خیلی روحیه م بهتر میشه.
خاله قزی نوشته :( اینو واسم یه توضیح میدی؟چرا فکر میکنی زندگی بقیه اینجوریه؟یا با هرکی ازدواج میکردی اینجوری میشد؟خیلی از زندگی ها به خاطر وجود عشق و تفاهم بین دوطرف و خانوادهاشون با کمترین تنش و مشکلی شروع میشه و ادامه پیدا میکنه چون معنای واقعی دوست داشت عشق از خودگذشتگی صبر و..... رو خوب درک میکنن.پس فکر نکن که فقط یک راه داری ولی اینم بدون جدایی آخرین راهه چون مطمئن هستم و بشخصه هم زیاد دیدم توی بانوان مطلقه که خودشون رو مقصر میدونن حتی سالها بعد ازدواج حرفم اینه همه تلاشتو کن ولی حواست هم به خودت و ارزشی که داری باشه)
راستش شاید مال اعتماد به نفس پایینمه،حالا چرا اعتماد به نفسم پایینه برای خودمم جای سوال شده:324:
و راستش علت اصلی دعوای خونواده م با من همینه که میگن تو این طرز فکر رو از کجا آوردی که انقد چسبیدی به این زندگی.خوب همسر من خصوصیات خاصی داره که موجبات تنش رو فراهم کرد ولی بی مهارتیهای ما هم بهش دامن زد و واسه همین من فکر میکنم بدون مهارت هر زندگیی خراب میشه،پس من چه برای این زندگی چه برای یه زندگی دیگه باید ماهر بشم و خوب فکر میکنم واسه همین زندگی این دوندگی رو انجام بدم.نمیدونم طرز فکرم اشتباهه؟ ولی راستش رو بخواید همون گفتگوی درونیم فعاله که ناامیدم میکنه،گفتگویی که میگه شاید توی یه زندگی دیگه موفق باشی،اصلا شوهرت تو رو دوست داره؟ اصلا لیاقت تو رو داره؟ اصلا تلاشهات برای این زندگی جواب میده یا داری عمرت رو تلف میکنی؟
اینا مشکلاتیه که از درون خودم باهاشون درگیرم:163: حالا میتونین راهنماییم کنید لطفا؟
راستی خاله قزی من با این جمله م که "همیشه برای جدایی وقت هست" نتونستم کنار بیام، تنها زمان جدایی از نظر من و با توجه به شرایط من همین دوره س و اصلا نمیتونم بعد اینکه رفتیم سر زندگیمون به جدا شدن فکر کنم چون دیگه خیلی از شرایط الانمم از دست رفته.
بهار جان منم امیدوارم با بهبود رابطه ما دو نفر رابطه ش با خونواده مم بهتر بشه،این کار شدنیه به نظرت؟؟
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان روابط جنسی و دو نفرتون قابل رضایت برای همسرت هست؟
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام اقلیما
راستش تا حالا که ایرادی نگرفته و چیزی نگفته ، فکر میکنم در حد روابط دوران عقد راضی باشه.
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم عزیز
من تاپیک شما رو خوندم ، واقعا متاسفم شدم . من روانشناس یا مشاور نیستم فقط تجارب شخصیم از زندگی مشترک و سختی هایی که کشیدم به من میگه بیشتر دقت کن . نمیگم جدا شو همین الان برو طلاق بگیر . اما ازت خواهش میکنم تاریخ عروسی رو به هر قیمتی که هست بنداز عقب تر . اصلا به صلاحت نیست چند هفته دیگه عروسی کنی و بری . مشکلات من توی دوران عقد یک هزارم تو هم نبود ولی الان که عروسی کردم گاهی پشیمون می شم. شرایط خونه پدرت هر چی که باشه مطمئنن بهتر از زندگی مشترک پر درد سر و ... است . ازت خواهش میکنم اشتباهی به این بزرگی مرتکب نشو و مواظب باش . دوران عقدت رو طولانی تر کن تا درست بشه و با کمک مشاوره حضوری سعی کن درستش کنی . اما برای شروع زندگی عجله نکن
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
راضیه جان مرسی از همدلیت. خوشبختانه یا متاسفانه همچین امکانی وجود نداره چون سری پیش هم ما تاریخ عروسی رو به هم زدیم. اگه من بتونم حاضر جوابی نکنم (چون از 4 ،5 سالگی همینجوری بودم) و حساسیت و زودرنجیهامو کم کنم و همسرم رو همون جوری که هست بپذیرم(مثلا بدون ابراز محبت کلامی:302:) امکان موفقیتم زیاده ،هرچند مطمئنم انجام این کارها خیلی هم سخته.باید خیلی دوندگی بکنم
ممنونم ازت عزیزم:72:
در راستای از بین بردن این خصلتهام راهنمایی میخوام که ممنون میشم از دوستان اگه همراهی کنن.
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان الان با هم آشتی کردید باهات تماس گرفت؟
راستی یه سری به تاپیک من بزن پست آخرم که بهار شادی و اقای baby برام گذاشتن در مورد ابراز احساسات کلامی گذاشتن که خالی از لطف نیست
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان
دلم میخواد یک تشویق اساسی ات بکنم برای تلاشت واسه ساختن زندگیت :104::104::104:
و یک تشویق هم بکنم بهار.زندگی عزیز رو برای این مشاوره های عالی و خوبش :104: :104: :104:
پیرو صحبت های بهار عزیز
مریم جان شما تا اینجای کار هنوز خصوصیت های اخلاقی منفیت رو روش کار نکردی! هیچ چیز در این عالم نیست که
راه حلی نداشته باشه. تو همسرت رو انتخاب کردی چون دوستش داری. تاپیک های قبلیت رو بررسی کردم.
در مورد خصوصیات منفی خودت هم پیداست که خودت رو برتر می بینی و از کاه یک کوه می سازی و رفتار همسرت
هم پاسخی به همین کنش های شماست.
برای کاهش زودرنجیت مقالات معرفی شده در تاپیک زیر رو بخون و به واقع بهشون عمل کن :
خیلی زودرنجم؟!
برای یادگیری مهارت های زندگی مشترک حتما در کارگاه زیر شرکت کن :
کارگاه خانواده موفق
یادت باشه اگر به مردی عزت دادی احترام می بینی! این مکالمات درونی مزاحم رو هم با تکنیک های توقف فکر
ساکتشون کن و برای سازندگی عزمت رو شدیدا جزم کن! لینک های زیر برای کنترل افکار منفیت کمکت می کنه :
توقف فکر
برای ترافیک ذهنم پلیس گذاشتم!
برای خودت دفتری بخر و کارهات و رفتارهای همسرت رو در اون بنویس. ببین چه مواقعی خوشحال میشه از کارهات
یادداشتشون کن و برآیند مطالب رو جمع آوری کن تا به نتیجه برسی!
قالب ذهنی منفیت رو بشکن! همسرت فقط احترام و توجه تو رو میخواد! یادت باشه رتبه دانشگاهی و شغل و ظاهر
و موقعیت اجتماعی خوب برای زندگی مشترک کارساز نیست! مهم اینه که چقدر در مهارت های زندگی مشترک
توانمندی!
برای کنار گذاشتن عادات منفیت نظیر زودرنجی و ... راهکار بگذار برای خودت و هر وقت نتایج مثبتی داشت برای
خودت جایزه بخر و هر وقت کار منفی ای کردی خودت رو تنبیه کن!
روی عزت نفس خودت و اعتبار بخشی به همسرت کار کن!
تغییرات در بلند مدت رخ میده! پس اول خودت رو درست کن! بعد رابطت با همسرت رو درست کن و در نهایت به
رابطه همسر و خانوادت برس!
این "چشم گفتن" رو اکثر آقایون در ظاهر میگن چون به اقتدارشون کمک می کنه! اما در واقع خیلی باهات راه میان
اگه باهاشون راه بیای!
به مردت اقتدار بده نه محبت بی جا! به مردت عزت نفس بده اما نه با خواهش و التماس!
مردها عاشق زن هایی هستن که اعتماد به نفس و عزت نفس خوبی دارن و در عین حال مطیع و فرمانبردار و لطیف
و طناز هستن! اما یادت باشه مربی خانواده زنه! زن میتونه با سیاستش به ظاهر چشم بگه اما در واقع مردش رو
نا محسوس با ترفند هدایت کنه و تربیت!
دیدی مربی ها توی زمین به بازیکن روحیه میدن و تشویقش می کنن اما در عین حال هدایتش می کنن؟ نقش زن
هم توی زندگی همینه! حمایتگر و مشوق و آرامش بخش و در عین حال هدایت کننده مردش به شیوه ای مطلوب و
غیر مستقیم! همیشه باید با پنبه سر رو برید نه با گیوتین :)
به نظر من شما 2 نفر فقط بی مهارتین همین!
همدیگر رو دوست دارین و زندگیتون هم با کسب مهارت درست و زیبا میشه!
تا میتونی آگاهی هات رو بالا ببر.
موفق باشی
:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام،
اقلیما جان آره آشتیم و من به شدت کنترل اوضاع رو به دست گرفتم که دیگه تنشی ایجاد نشه. همه پستهای شما رو دنبال میکنم و خیلی هم مفید بودن .مرسی.
بهار شادی چقد خوشحال شدم پست شما رو دیدم خیلی دوست داشتم راهنماییم کنید،کاش اینجوری به همه آرزوهام میرسیدم:310: خییییلی خوب بود و قول میدم که مو به مو بخونم و استفاده کنم.
فقط چیزی که بابتش نگرانم اینه که این قطع رفت و آمدش به خونه ما نشه براش یه عادت،اصلا این رو دوست ندارم:305: نمیدونم چطوری اوضاع رو رو به راه بکنم،به نظرتون بگم مثلا پدرم باهاش تماس بگیره واسه افطار دعوتش کنه؟ میترسم بگه نمیام و اوضاع بدتر بشه:163:ا
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان خیلی خوشحال شدم.
فقط یادت نره الان که همه چی تغییر کرده باید حواست باشه که این تغییرو حفظ کنی
حفظش خیلی مهم تر از خودشه.لینکهایی که بهار گذاشته حتما بخوون .مطالب زیادی تو سایت هست مرتب بیا و استفاده کن.
موفق باشید:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گلنوش67
فقط یادت نره الان که همه چی تغییر کرده باید حواست باشه که این تغییرو حفظ کنی
:104: :104: :104: :104:
سلامی دوباره مریم جان
تو به من لطف داری عزیزم. این جمله گلنوش رو برای خودت بنویس و یک جا جلوی چشمانت بچسبون تا
به خاطر بسپاری حفط تغییرات از خود تغییر مهمتره و حتی سخت تر. درست مثل یک رژیم غذایی میمونه
شخصی که میخواد لاغر شه در دوران رژیم کارش زیاد سخت نیست اما پس از رژیم و حفظ اون وزنه که
مهمه چون باید یک عمر حواسش به این تغییر باشه. کار تو هم دقیقا همینطوره گلم.
باید بدونی زندگی تو بن بست نیست و همیشه راهی هست.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam1363
فقط چیزی که بابتش نگرانم اینه که این قطع رفت و آمدش به خونه ما نشه براش یه عادت،اصلا این رو دوست ندارم:305: نمیدونم چطوری اوضاع رو رو به راه بکنم،به نظرتون بگم مثلا پدرم باهاش تماس بگیره واسه افطار دعوتش کنه؟ میترسم بگه نمیام و اوضاع بدتر بشه:163:
ببین مریم جان
همیشه یک حقیقت وجود داره و اونم اینه که باورها و تلاش های درست ما ، ما رو به اهدافمون میرسونن
الان اولویت 1 شما همسرت و حفظ زندگیته! پس فعلا نگران مسائل دیگه نباش.
الان اصلا موقعیت مناسبی برای تعامل بین پدر شما و همسرت نیست گلم. هنوز دریا آرام نشده و هوا
هنوز طوفانیه. پس با کسب مهارت کمی فضا را تلطیف کن و اجازه بده همسرت آرام بشه! اجازه بده
همسرت باور کنه که داری بهش احترام میگذاری فقط به خاطر خودش و زندگیتون و بگذار فعلا همسرت
فقط حس کنه مرد مقتدر خونه شماست و اولویت اول شما.
بانک عاطفی همسرت رو به شیوه درست (تاکید می کنم به شیوه درست نه با محبت بی جا و افراطی)
پر کن و بگذار بیاد سمتت. وقتی اومد سمتت با کمال میل پذیرا باش (توصیه های بهارزندگی رو به کار ببر)
و بگذار اون هم بهت محبت کنه. وقتی رابطتون مبتنی بر احترام و محبت شد و پایدار شد این تغییر وظیفه
بعدی تو شروع میشه! باید به خانوادت نشون بدی که خوشبختی. باید این باور رو در اون ها به وجود
بیاری که به همسرت احترام بگذارن و تحقیرش نکنن و بهشون یادآور بشی که عزت گذاشتن اونها به
همسرت در واقعا محبت به دخترشونه. وقت خانوادت رو آماده کردی نوبت همسرته!
اون اگر ببینه تو غمی در دل داری حتما علتش رو جویا میشه و اونوقت تو می تونی با پیش کشیدن
درست مسئلت بگی مثلا پدرم همیشه تو رو مثل پسرش دوست داشته و من ناراحتم که بین شما
فاصله افتاده. احساساتش رو تحریک کن. مثلا بگو پدرم می گفت دلم برای همسرت تنگ شده و دوست
دارم بازم پیش ما بیاد و ما هم بیایم پیشش.
مطمئن باش اگر به دلش راه بیای و اصراری به چیزی نداشته باشی و با سیاست بری جلو به دلت راه
میاد. البته الان وقتش نیست. بگذار به وقتش و تا اون موقع حساسیت زدایی کن و هیچ حرفی از خانواده
پیش همسرت نزن تا حساسیتش کم بشه.
در خلال مراسم عروسی حواست باشه از خانوادت مکدر نشن چون در اینجور مواقع دلخوری زیاد پیش
میاد.
نکته آخر هم اینکه سعی کن خیلی حساس نباشی به حرف ها و رفتارها توی زندگی!
مثلا همسرت و مادرش با هم بحث می کنن ، شما هم با یک ترفند خودت رو وارد بحث کن و باهاشون
همکلام شو و حتی برخی جاها تاییدشون کن و بهشون گوش بده! این یک هنره که باید در خودت تقویت
کنی. خدا به ما برای همین 2 گوش داده و یک زبان تا بیشت گوش بدیم و کمتر حرف بزنیم!
سعی کن دست از قضاوت آدمها برداری. مثلا یعنی چی همه فکرشون توی این چیزاست؟ این قضاوته و
قضاوت اصلا کار خوبی نیست.
امیدوارم زندگیت روز به روز به سمت بهبودی بره. راستی یادت باشه همسرت رو درک کنه اگه گاهی
خسته است و حاش خوب نیست.
موفق باشی.
:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
باز هم مچکرم.شما درست میگین،وقتی با دل همسرم راه میام اونم بهتر عمل میکنه و همین شده انگیزه قوی برای تلاش من. خوشحالم که عرصه رو خالی نکردم و برای زندگیم میجنگم.بذارین برای خودم دست بزنم،چون واقعا از من بعید بود این همه پیگیری:104:
حرف گلنوش جان هم خیلی دقیق بود،برای حفظ نتیجه هم تلاش میکنم.
دارم کاری که شما میفرمایید رو انجام میدم یعنی ابدا اسمی از خونواده م نمیارم که حساس نشه،دارم سعی میکنم همسرم رو به خاطر خودش دوست داشته باشم و نه به خاطر خودم، امیدوارم حالا که این راه درسته خدا هم کمک کنه نتیجه هم درست باشه:323:
در رابطه با دعوت پدرم: چون دیدم ظرف چند روز آینده به مناسبت عید فطر مادرشون برام کادو میارن فکر کردم فرصت مناسبیه که دعوتشون کنه،ولی اگه نظر شما روی صبر کردنه باشه چشم صبر میکنم.
راستی لطف میکنید بگید چطوری بانک عاطفی همسرم رو پر کنم که نشه محبت بیجا؟؟؟؟
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
اول یک تشویق برای پیگیری هات بکنم
:104: :104: :104: :104:
محبت افراطی یعنی اینکه زیاده از حد به افراد محبت نکنی. مثلا وقتی شخصی کار غلطی می کنه تاییدش نکنیم و با
سکوتمون به نشانه اعتراض ، مخالفتمون رو نشون بدیم.
روی رفتارهای غلط دیگران صحه نگذاریم.
بیش از حد و افراطی مهربونی و محبت بهش نشون ندیم که مخاطب دچار توهم بشه. وقتی محبت می کنیم فضایی
ایجاد کنیم که مخاطبمون هم بیاد سمتمون و محبت کنه بهمون.
ابراز محبتمون طوری نباشه که در ما ایجاد توقع کنه و یا خستمون کنه.
یک فضای خلوت و حریم خصوصی به مخاطبمون بدیم که درش احساس راحتی بکنه نه اینکه با محبت بیجا خفش
کنیم و دائم دنبالش باشیم.
پس :
وظایفت رو انجام بده با آرامش و مهربانی و محبت و احترام فراوان اول به خودت ، بعد به همسرت و بعد خانوادش!
کاری کن که احترام گذاشتن رو یاد بگیره به طور غیر مستقیم.
متین و صبور و بسیار دلبر باش و براش جای محبت کردن بگذار.
به قول بهار تو وقتی میتونی ملکه قلب همسرت باشی که بهش احساس پادشاهی بدی!
بهش افتدار و عزت نفس بده.
اینا میشه محبت به قاعده که افراد رو متوقع و متوهم نکنه و قدر دان باشه.
مقالات سایت در این رابطه خیلی میتونه کمکت کنه.
:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
افرین..افرین...افرین
انقده خوشم میاد یه مراجع پا به پای بقیه جلو میاد تا مشکلش حل بشه.
نقل قول:
راستی لطف میکنید بگید چطوری بانک عاطفی همسرم رو پر کنم که نشه محبت بیجا؟؟؟؟
به نظرم لینک زیر خوبه چون هم بیشتر از زبان یه مرده و هم خود مدیرم توش نوشته پس اصولی و قابل استناده.خصوصا دو صفحه اولش.
شوهران از زنان چه می خواهند؟
در کل من فکر میکنم یه مرد از همسرش توقع تایید و اعتماد داره..وقتی زن و شوهر به یه مشکل برمیخورن یه جمله تاییدی بیشتر از صدتا کمک واسه شوهره می ارزه..مثلا فرض کن به یه مشکل مالی برخوردن.زن باید بگه من مطمئنم تو از پسش برمیای..من ایمان دارم بهت چون تو زندگیمون دیدم که مشکلات رو چطور با درایت حل کردی؟؟؟اگه به کمک منم نیاز داشتی بدون من همیشه اماده ام.
این بهترین حرف میتونه باشه.چون یه مرد در مواجه با مشکل نسبت به توانایی خودش دچار شک میشه..وقتی همسرش اونو تایید میکنه حسابی شارژ میشه.
مورد بعدی تو رابط جسمی هست..احتمالا همسرتون تا حالا ازت پرسیده از روابطتون راضی هستی یا نه؟؟اگه نپرسیده هم مطمئنا بهش فکر کرده..از این جهت هم باید خیلی تاییدش کنی..که اون یه مرد فوق العاده جذابه که تو از رابطه باهاش لذت میبری..تو این زمینه خیلی ازش تعریف کن.
به علایقش و متعلقاتش مثه خونوادش احترام بذار.
نشون بده کاملا مورد تاییدته.مثلا بگو دلم میخواد وقتی بچه دار شدیم و بچمون پسر بود به باباش بره..هم تیپ و قیافه و هم اخلاقش.
اینجوری که کیف میکنه.
وقتی میبینی تو بحث باهات داره اصرار میکنه که حرفشو قبول کنی نشونه اینه که بانک تاییدیش خالیه و فقط دلش میخواد از زنش یه باشه یا چشم بشنوه تا اقتدارشو بدست بیاره..یه مرد مقتدر حتی میتونه بعدش از خواسته خودش بگذره و خواسته زنشو انجام بده.
موفق باشی
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام به همگی.
خیلی دوست داشتم بیام و خبرای خوب بهتون بدم ،مخصوصا به دوستانی که انقد برام وقت گذاشتن و مثل خواهر راهنماییم کردن. ولی.............
دیروز رفته بودیم برای انتخاب یه سری از وسیله هامون،قبلش پدرم گفت چون یه سری وسیله ها رو از اول عقد قرار بوده همسرم بخره بگو فاکتور ایناشو آماده کنه که دیگه کم کم لیست سیاهه آماده بشه. همین رو خیلی نرم و با محبت ازش خواستم،چشمتون روز بد نبینه چشماشو بست و دهنش رو وا کرد هرچی نباید میگفت گفت، بعدشم دم اذان منو با زبون روزه برد خونه خودشون و بدون یه قطره آب برای افطار با مادرش توهین و تحقیری نبود که من رو کردن از شخم زدن حرفای گذشته و انواع توهین ها به خودم و خونواده مو جهیزیه و قیافه و...... آخرشم با پا لباسامو انداخت جلومو گفت (با یه جمله خیلی بد) گورت رو از خونه ما گم کن:302: ساعت 12 شب و بدون باز کردن افطارم برگشتم.خونواده م که حال و روزم رو دیدن گفتن جدا شو.همسرم و مادرشم که پاشو نو کردن توی یه کفش میگن جدا شیم.من بارها به اشتباهاتم هم توی این تالار و هم پیش خودشون اقرار کردم ولی گفتم که تمام سعی ام رو میکنم که دوباره همه چی درست شه ولی همسرم نمیخواد،میگه من از اولم کس دیگه ای رو میخواستم و به اجبار مادرم باهات ازدواج کردم وباید یه روزی از زندگیم بری بیرون. متاسفم که بعد این همه تلاش باید جدا شم. نمیتونم بیشتر از این تحقیر شم
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان اروم باش و بیشتر توضیح بده.
نقل قول:
دیروز رفته بودیم برای انتخاب یه سری از وسیله هامون،قبلش پدرم گفت چون یه سری وسیله ها رو از اول عقد قرار بوده همسرم بخره بگو فاکتور ایناشو آماده کنه که دیگه کم کم لیست سیاهه آماده بشه.
درباره این توضیح میدی؟؟من که نفهمیدم یعنی چی؟؟؟قسمتی از جهیزیت رو باید شوهرت بخره؟؟این رسمتونه؟؟چه وسایلی رو؟؟قبلا روش توافق کرده بودین؟؟؟پدرت فاکتور میخواس؟؟؟
موفق باشی
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان
آروم باش گلم...تا تقی به توقی میخوره که نمیشه رفت جدا شد!
شما ها بین دعوای خانواده ها همش می افتین! این خیلی بده! میدونستم سر مسائل عروسی باز دعوا پیش میاد!
آخه نمیدونم سیاهه تهیه کردن چه رسمیه؟!
مگه مهمه که کی چی آورده و چقدر آورده؟! خوب خودت گزک دادی دستشون! اما کار اونا به مراتب زشت تر بوده که
انقدر بد برخورد کردن! خواهشا صبور باش و بگذار همه چی آروم شه!
بعد از چند روز یک جوری به همسرت پیغام بده که تنها بدون اطلاع خانواده هاتون همدیگه رو ببینین! البته بگذار یک
مدت در سکوت بگذره تا آروم بشن!
به پدر و مادرت هم بگو صبور باشن!
با همسرت حرف بزن در صلح و آرامش! بهش التماس نکن و گریه هم نکن! فقط بگو علت دعوای میان شما 2 نفر
اینه که همش پای خانواده ها رو می کشین وسط!
بعد ازش بپرس ببین مشکل چیه؟ بهش بگو که توقع داری به عنوان مردت ، تکیه گاهت و حامیت در این روزهای
سخت پشتت باشه نه اینکه تنهات بذاره! بگئ ساخت زندگی سخته اما خراب کردنش آسون.
سعی کن احساساتی و عاطفیش کنی و هرگز کلامی اط رفتارهای خانواده هاتون به میون نیار!
مریم الان اوضاع بحرانیه! تو باید اوضاع بحرانی رو مدیریت کنی گلم!
پس فقط صبور باش خواهشا
سعی کن به ماجرا دامن نزنی!
:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام بهار زندگی عزیز. آره رسمه اینج. یخچال و گاز و لباسشویی و طلا رو قرار بود اونا بخرن و بعدشم جزء اموال عروس ببره توی یه لیستی به اسم سیاهه، حالا میگه من میخرمش ولی نمینویسیمش توی سیاهه، حال بحث من این چیزا نیست،بحث اینه که این آدم اصلا نمیخواد با من زندگی کنه و داره دنبال بهونه میگرده، دیشب میگفت تورو که از زندگیم بندازم بیرون با اونی که دلم میخواد ازدواج میکنم و انقد باهاش خوب میشم که تو دق مرگ بشی. آخه مگه گناه من چیه؟؟؟ خدایا ......
سلام بهار شادی عزیز ممنونم که هستی،همین الان مادرش بهم زنگ زد و گفت که پسرش رفته وکیل گرفته و میخواد تمومش کنه، جز صبر که کار دیگه ای نمیتونم بکنم ولی فکر نکنم دیگه تلاشم نتیجه ای بده، دیشب همه این چیزایی رئو که میفرمایید توی آرامش کامل بهش گفتم، گفتم میخوام تکیه گاهم باشی، میخوام با هم تلاش کنیم و همه چی رو بسازیم و کلی همدلی دیگه بدون التماس و گریه ولی میگه من نمیخوام،قیافه ت اونجوری که میخوام نیست(در حالی که همه از من تعریف میکنن)،تورو نمیخواستم مادرم مجبورم کرد،از قبل عقد حالم از قیافه پدرت به هم میخورد،بدم از مادرت میاد ،چند سال دیگه طلاقت میدم و.... با هر حرف من اینارو تکرار میکنه. میگه نمیخوام مگه زوریه،برو بیرون از زندگیم.مادرشم که واویلااااا، الان میفهمم اونموقع که مردم شهر میگفتن خدا هم از پس این زن بر نمیاد چه برسه به تو،یعنی چی.پرونده این زندگی مختومه بود منتها من اصرار داشتم به ادامه:316:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم عزیزم.خیلی ناراحت شدم ایشالا زود مشکلت حل بشه.میدونم تو چه شرایط سختی هستی.عزیزم نمیدونم این حرف درسته یا نه.اما من با توجه به تجربه خودم احساس میکنم واقعا همسرت به کس دیگه ای علاقه داره و میخواد به هر قیمتی از تو جدا بشه و به اون برسه.واسه همین داره تورو زجرت میده تا خودت هم بخای جدا شی.شاید بعدا پشیمونم بشه از کارش شایدم نشه.این نظر منه.خودتو زیاد عذاب نده.یه مدت کلا بیخیال شو.بزار زمان بگذره.با عجله و با این تصور که همسرت بهبود پیدا میکنه وارد زندگی نشو.هنوز نیمه راهی.من میگم نمیشه آدما رو تغییر داد.شاید یه کوچولو بهتر بشه اما.....(ذاتش همونه)
خیلی از حرمت ها هم بین شما شکسته.بنظرم عجله نکن.این ازدواج فکر نمیکنم زیاد خوشایند باشه لااقل با این عجله
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
ممنونم شارلوت جان، جدا شدنه زیاد برام مهم نیست، این تحقیر شدنه و اینکه مستقیم توی روم میگه کس دیگه ای رو میخوام عذابم میده.
فکر اینکه با کس دیگه ای ببینمش شده خوره ی زندگیم. من دوست نداشتم زندگیم خراب بشه و کس دیگه ای بیاد جای من:302::302::302: بغض داره خفه م میکنه.الان توی اداره نمیتونم گریه کنم والا خون از چشام میبارید. به همین راحتی من رو حذف کرد...........
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
عزیز دلم به این فکر کن که بهت نمیگفت کسه دیگه رو میخاد.میرفتی تو زندگیش . زیر یک سقف.اونوقت بهت خیانت میکرد و به روت هم نمیاورد و تو هم تصور میکردی خوبه همه چی(مثل خیلی ها که اینطور هستن).اینطوری لااقل ضررت کمتره.هنوز خیلی راه ها پیش روت هست.خیلی فرصت داری.میدونم حرفام دردی از دردات کم نمیکنه اما از ته دل است دعا میکنم خواهر خوبم
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
کدوم فرصت شارلوت، با این طلاق..............:302::302:
اون میدونه الان چیکار کنه ولی من هنوز توی اون زندگیم و دلم اونجاست. اون میدونه بعد این طلاق چی میشه ولی من باید منتظر بمونم ببینم این بار چه بلایی قراره سرم بیاد.
خدایا چقد توی این ماه و شب قدرا دعا کردم ، دیگه جایی نیست که بهش دست به دامون بشم.دلم میخواد انقد گریه کنم ..........
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
من میگم خیلی از آدما لیاقته خیلی چیزا رو ندارن.شاید تو هم اشتباه کردی حتی بیشتر از اون.اما خاستی جبران کنی.تلاشتو کردی اما نتیجه نداده.این دیگه همسرت بوده که نخاسته زندگیشو از لب پرتگاه بکشه عقب و برعکس هلش داده ته دره.شما اصلا به تحقیر فکر نکن.همینکه خیلی سکوت کردی و تحمل کردی و پاش وایسادی و تلاش کردی بزرگی خودتو نشون دادی.همسرت هم اینو میدونه اما الان کوره بخاطر کس دیگه یا چیز دیگه
اصلا طلاق آخر دنیا نیست.خیلی ها بعد از طلاق خیلی خیلی خوشبخت شدن.فقط باید چشماتو خوب باز کنی و زندگیتو بسازی.مگه تو همین تالار کمن افرادی که طلاق گرفتن ولی الان الگ هستن با اراده محکم و انرژی که دارن؟مگه نیستن کسایی که با هزار برابر شما سختی کشیدن با وجود بچه طلاق گرفتن و الان حال زندگیشون از من و شما بهتره شکر خدا؟
اینارو نمیگم که بگم بری طلاق بگیری.خاستم بگم طلاق آخر زندگی نیست.امیدوارم همسرت و خانوادشون به خودشون بیان و با ابنقدر لجاجت زندگی شما رو بهم نریزن.
خدا هم هیچوقت واسه بندش بد نمیخاد.توکلت به خدا باشه.بیشتر بهش نزدیک شو.شاید صلاحت در اینه عزیزم
میگی اون میدونه بعد از طلاق چی میشه.اتفاقا تصمیمی که اون گرفته اشتباهه چون با هیجانات زیاد و تو شرایط بحرانی تصمیم گرفته.شاید با کسی ازدواج کنه اما احتمال شکست خوردنش خیلی زیاده بخاطر تصمیم کورکورانه.اما تو فرصت خواهی داشت تا آرامش پیدا کنی و با دید باز و تجربه بیشتر به آیندت فکر کنی و تصمیم بگیری