-
کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام
من تقریبا ۲ سال هستش که عقد کردم ، ۳۳ سال دارم و همسرم هم الان ۳۵ سالشه
راستش من خارج از ایران زندگی میکنم ولی مشگلاتم با همسرم مثله خیلی از شما دوستانی هستش که داخل کشور هستید، میخام زندگیم رو از اول تعریف کنم از وقتی از ایران خارج شدم
من ساله ۲۰۰۹ به قصده ادامه تحصیل از ایران اومدم اروپا ،فوق لیسانس کامپیوتر میخوندم اینجا ،حدودا ۲ ماه از اومدنم می گذاشتش که یکی از فامیل های دور من رو برای پسرش از مادرم خواستگاری کردش ، پسره ایشون تو کشوره همسایه بودش والی کاملا به هم نزدیک بودیم از شهر اون تا شهر من با قطار ۳ ساعت راه بودش. خلاصه ما از طریقه خانواده ها با هم آشنا شدیم به قصده ازدواج همسرم از همون اول به من گفتن که تو شرکتی معتبر مشغوله به کار هستن با حقوق کافی به عنوانه مهندس . و هم چنین گفتن که تو این مدت ۵ سال که اومدن خارج از ایران سره این کار بودن و سرمایه نسبتا خوبی رو هم پس انداز کردن واسه شروع زندگی مشترک از من هم پرسیدم که دارائی چی دارم من هم گفتم نقدی چیزه خاصی نداشتم چون همش دانشجو بودم و یه دوره هم کار کردم والی پس اندازی نداشتم و الان هم که از ایران اومدم تهیه مخارجم به عهده پدرم هستش که از ایران واسم پول میفرسته ، البته این رو هم گفتم که پدرم تو ایران واسم ۱ آپارتمان هم تهیه کرده ، ایشون هم گفتش که این ۵ سال که اماده تو ۱ اتاق مجردی زندگیش رو گذرونده تا بتونه پول پس انداز کنه واسه وقتی که بخاد ازدواج کنه بتونه خونه خوب اجاره کنه، عروسی بگیره و ماشینی تهیه کنه.
تقریبا ۱ سال ما با هم در آشنائی بودیم قبل از عقد و تو این مدت میدیدم ایشون نسبت به شرایطه مالی خانواده من خیلی کنجکاو هستن یا مثلا همش تاکید میکنه که آپارتمانت اختیارش دسته خودته، قبل از عقد اختیارش رو از پدرت بگیر و از این حرفا که بیشتر جنبه مادی داشتش ، راستش از همون اول به خانوادم منتقل کردم که ایشون رو مادیات خیلی با من صحبت ،میکنه و پدرم هم تشخیص دادش که همسرم آدمه مادی هستش و گفتش صلاح نمیبینم با این ازدواج کنی والی من خوب من گوش ندادم و تابستون ۲۰۱۰ که اومدم ایران بعد از ۱ جلسه خاستگاری با ۱۴ تا سکه با ایشون عقد کردم ، البته مهریه انتخابه خودم بودش ولی خانوادم مخالفه این مهریه بودن. اگه از نظره شرایطه خانوادگی هر ۲ بخواهین بدونین باید بگم که پدره من مهندسه تحصیل کرده اروپا هستش مادرم هم دبیر بوده لیسانس و ۱ برادر هم دارم کوچکتر. همسرم پدرشون تقریبا ۸۶ سالشه و شغلش مستخدم مدرسه بودن مادرشون هم ی خانومه قدیمی هستن، کلان ۷ تا خواهر برادر که همسره من بچه یکی مونده به آخر هستش از نظره موقعیته مالی خیلی ضیف بودن و واقعن با شرایطه خیلی خیلی سختی بزرگ شدن ، واسه همین مادر شوهرم تو شهرستانشون به خسیس بودن یا بهتره بگم اقتصادی بودن معروف شده والی خوب من توشرایطه خیلی خوبی بزرگ شدم با رفاهه کامل تو یکی از بهترین محله های تهران (امیدوارم از حرفام برداشت نشه که دارم نسبت به خودم با غرور صحبت میکنم فقط میخوام شرایطه خودم و شوهرم واسه خواننده روشن بشه )
من از روزی که عقد کردم با همسرم دچاره مشگلاته جور وا جوری شدم مثلا فردای روزه بد از عقدم ما از تهران رفتیم شمال واسه مسافرت همونجا همسرم گفتش تو اونی نبودی که من میخواستم ، چرا بابت اینجوری مادرت اون جوری یا مثلا از همون روزه اول با من فقط دعوای مادیات میکردش مثلا همون چند روز بد از عقد به پیشنهاده مادرش سکه های هدیه عقدم رو گفتش بفروشیم بزاریم بانک با سودش قسطه واز ازدواج بدیم، که من بدونه کوچکترین مخالفتی قبول کردم با وجودی که شوهره من اینقدر حقوقش و درآمدش نسبت به پوله ایران کافی بودش که اون ۴ ملیون وام اصلآ به چشم نمیومدش ولی من هیچی نگفتم. یا از روزه اول همش میگفتش آپارتمانت کوش از بابت اختیارش رو بگیر یا از این حرف های اینجوری وقتی من به خانوادم منتقل کردم پدرم گفتش حالا که این مرد نیومده و از راه نرسیده فقط داره حساب کتابه آپارتمان میکنه اصلان نمیدم نمیخام بدم لیاقتش رو نداره یا همش همسرم میگفتش جهیزیه چی داری؟ من هم گفتم جهیزیه یعنی وسیله خونه شما خونه تهیه کن من هم وسائل رو میخرم. بعدش گفتش ۲ تا تکه تیر و تخته به چه درد من میخوره من پولش رو میخوام و این حرفش واسم خیلی عجیب بودش یا مثلا چون من اون موقع هنوز دانشجو ترم آخر بودم و هنوز عروسی هم نگرفته بودیم ولی واسه اینکه همسرم راحت باشه حاضر شدم برم کشوره همسایه پیشه شوهرم بمونم و فقط وقتی دانشگاه کار دارم بیام سر بزنم یعنی رفت و آمد کنم ، خلاسه من رفتم بد از عقد پیشه همسرم تا با اهم باشیم ولی مکانش خیلی ناجور بودش کلان خونش ۱ اتاقه ۱۴ متری بودش که حتا آشپزخونه هم نداشتش فقط پشته درب ورودی ۱ گازه رو میزی بودش که امکانه غذا درست کردن میداد، حتا من مجبور بودم ظرف رو تو دستشوئی بشورم خونه از ۱ اتاق و ۱ حمام دستشوئی تشکیل شده بودش شاید باورتون نشه والی مجبور بودم از درب توالت فرنگی به عنوانه محلی واسه گذاشتنه ظرفها استفاده کنم تا بتونم اونا رو تو دستشوئی بشورم ، شاید واستون عجیب باشه ولی همسره من این شرایط رو ۵ سال به خودش داده بودش تا پول پس انداز کنه کم کم شرایط فشار میاوردش ولی زیاد اعتراض نمیکردم تا اینکه اون جای کوچیک بائس شدش کم کم بینه من و همسرم بحس بوجود بیادش من بهش میگفتم پس چرا خونه راحت نمیگیری تو که میگفتی من بیام میریم خونه بزرگ میگیریم پس چی شدش؟ اون هم گفتش با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشه به بابات بگو بیادش جلو واسه اسایشه دخترش خارج کنه؟ یا مثلا به من میگفتش اینجا خارجه زندگی دنگی خونه شوهر جای مفت خوری نیستش خودت باید خرجت رو در بیاری این حرفا رو با وجودی میگفتش که کاملا حقوقش کفاف زندگی اون کشور رو میدادش. یا مثلا میگفتش ما فک میکردیم خانواده شما خیلی لارج باشن ولی از دسته بابت ۱ قطره آب هم نمیچکه من هم گفتم خوب پدرم نا سلامتی من رو شوهر داده دیگه مسوولیته من با تو هستش اون هم برگشت گفت پس بابت خوب وقتی تو رو سره من ول کرده خلاصه تو اون مدت ۱ بار به من نگفتش بابا این پول پیشت باشه شاید بخای چیزی بخری واسه این خونه میگفتش از پولی که بابت داده بوده واسه زمانه دانشجویت خارج کن واسه خودت که من هیچ حرفی نداشتم و این کار رو میکردم ولی شوهرم به عنوانه شوهر ۱ بار هم از من نپورسیدش پولی لازم داری یا نه تو کشوره غریب ، حتا وقتی چند ماه بد از عقدمون واسه اولین بار میخاستم بریم ایران دوتائی من رو مجبور کردش تا پوله بلیتم رو خودم پرداخت کنم و تو ایران هم ۱ قرون پول تو کفه دسته من نزاشتش و من مجبور بودم به پدرم رو بندازم.
خلاصه تو اون مدت ما تو همون ۱ اتاق ادامه دادیم تنگی جا و وسواسه شدیده شوهرم بحس و کش مکش رو بینه ما زیاد کردش و هر روز خانواده من بودن که شوهرم اونا رو به خست متهم میکردش. تا اینکه مجبورم کردش کار پیدا کنم رفتم تو یه شرکت در رابطه با تحصیلم کاری پیدا کردم حقوقش خوب بود ولی باز هم شوهرم دلش نمیومدش آسایش و راحتی واسه زندگی درست کنه بریم خونه راحت تر . حتا به من گفتش اینجا جای مفت خوری نیستش اینجا زن و شوهر دنگی زندگی میکنن اگه اومدی و حالا هم که کار پیدا کردی باید اجاره این اتاق رو با پوله آبش رو کامل پرداخت کنی من هم چیزی نگفتم، و باهاش همراه شدم وبا وجودی که اجاره اون اتاق یا اصلآ کله خرج و مخارج ما ۲ نفر شاید نصفه حقوقه همسرم نمیشودش ولی من هم قبول کردم باهاش هم راه بشم ، تو این ۲ سال عقد ۲،۳ سری رفتیم ایران سفر هر بار که رفتیم خانواده و فامیل های من دنیای احترام کردن به ما هر شبی دعوت میشدیم مهمونی والی میدیدم در عوض شوهرم انگار فقط طلبکاره از همه همش فک میکردش فامیل ها و پدر مادره من به دیده پایین بهش نگاه میکنن چون سطحه خونوادش از من پایین تره، در صورتیکه اصلان اینجور نبوده و پدر و مداره من مادی نیستن فقط شخسیاته آدم ها هستش که واسشون مهم به پول اهمیت نمیدن، والی شوهرم فک میکنه همه اون رو هنوز بچه ی خانواده سطحه پایین و فقیر میبینن . خلاصه شوهرم تو این مدت ۲ سال خیلی من رو تحقیر میکردش میگفتش شما فک میکنید کی هستید مگه چنتا خونه دارد قیمته ماشینتون چنده ؟ همش به مادیاته خانواده من فک میکنه اصلان احساس میکنم فقط واسه مادیات اومده جلو فقط چون دیده پدره من دستش به دهانش میرسه با من ازدواج کرده ولی بدش چون دیده بابایی من بهش پول و پله نداده انگار سر خورده شده همش میگه ما به کاهدون زدیم ، خلاصه تو این ۲ سال عقد من از خوردم، گشتم، پوشیدم حتا اجاره اطاقه مجردی شوهرم و پوله آبش رو هم من پرداخت کردم آخه اینجا پوله آب سالانه میادش و تقریبا هم گرونه نسبت به ایران والی کم کم احساس کردم که شوهرم داره خودش رو کنار میکشه تو این زندگی هیچ مسوولیته مالی نسبت به این زندگی قبول نمیکنه من هم کم کم اعتراض کردم اون هم گفتش اگه قرار بوده زنی بگیره که مجبور باشه خرجش رو بده از روستا دختر میآورده ولی من رو گرفته تا برم سره کار و خودم خودم رو اداره کنم و با وجودی که در آمدش واسه ۲ نفر آدم عالی هستش والی اصلان نمیخاد مسوولیته من و زندگی رو قبول کنه ، ماهه اردیبهشت قرار بودش بریم ایران واسه عروسی ولی مادر بزرگم فوت شده و عروسی کنسل شدش ما امدیم ایران و چند روز رفتیم پیشه مادر شوهرم یک روز دیدم شوهرم از قبل با مادرش صحبت کرده بوده که دوس داره برگرده ایران و بره شهر خودش زندگی کنه البته اینو به من هم میگفتش قبلا من هم با ایران برگشتن مشگلی نداشتم ولی فقط تهران چون فقط تهران امکانه کار و زندگی خوب داشتم از شهر اون بدم میادش جای عقب افتاده هستش بدونه امکانات و پیشرفت زندگی ، خلاصه دیدم مادر شوهرم گفتش حالا یه چند وقتی بیا اینجا با ما زندگی کن من هم حسابی عصبانی شدم از کوره درفتم و گفتم که امکانش نیستش و بیشتر از اینکه شوهرم به مادرش اجازه دخالت داده بودش ناراحت شدم به حالته قهر ماشین رو سوار شدم یه راست اومدم تهران ، بدش دیدم مادر شوهرم تلفن برداشته به شوهر خالم زنگ زاده و راجع من کلی بد و بیراه گفته که این دختر شکمش بزرگه پاهاش چاقه () من دختری هستم قد ا ۱۷۸ والی باریک نیستم کمی توپولام هیچ کس بهم چاق نمیگه البته به جز شوهرم که عادت داره از همه چیزه من ایراد بگیره یا مثلا گفته بودش عروسم فقط ۴۰۰ هزار تومان پول تو کیفش گذشته اومدش شهره ما ، آخه من نمیدونم پوله تو کیفه من رو هم این زن بهش کار داره؟ یا مثلا گفته بوده چرا رفته تهران آرایشگاه ۵۰۰ هزار تومان خرجکرده؟ در صورتیکه همه رو از خودم دادم نه از مادر شوهر گرفتم و نه از شوهرم خلاصه من از اون وقتی با همسرم قهر کردم الان تقریبا ۲ ۳ ماهه، راستش دیگه خسته شدم از اینکه تو زندگی هم زن باشم هم مرد باشم شوهرم هم خودش رو کنار کشیده باشه، خرجی نده و بگه اینجا همه چیز دنگی من هم برگشتم و اینجا دارم به تنهائی زندگی میکنم الان، به شوهرم هم گفتم که میخام طلاق بگیرم طلاقه توافقی ظاهرا قبول کرده والی همش میخاد من رو مجاب کنه که دوباره به اون زندگی برگردم و باهاش ادامه بدم خانوادم هم میگن از این طلاق بگیر نمیتونی ۱ عمر با مرده بی مسولیت ادامه بدی راستی این رو هم بگم وقتی خونه مادر شوهرم بودم پدر شوهرم بهم گفتش : حواست رو جم کن اختیارت رو دسته شوهرت و مادرش ندی یک وقتی، گفتش مادرش مادر نیستش فتنه هستش هر روز زنگ میزنه به پسرش صبحا پشته تلفن یادش میده و زبدگی شما رو داره خراب میکنه.
خلاصه من تصمیم گرفتم از همسرم که نه خرجی میده، نه پیشه مردم حمایتم میکنه و نه از خودش قدرته تصمیم گیری داره و باید مادرش بهش خط بده میخام جدا بشم بهش که پیشنهاده طلاق دادم گفتش به سلامت نه با خودت پول آوردی نه خونه آوردی نه ماشین آوردی دلم بهیچیت خوش نیستش به سلامت از طرفی هم تو حرفاش میخاد راضیم کنه که دوباره برگردم والی کاملا مستقل باشم از خودم بپوشم بخورم و بگردم اون هم مسولیتی نداشته باشه
لطفآ راهنامه کنید من چه کار کنم؟ آیا راهی هستش شوهره من اسلاح بشه ؟ حتا ۱ بار هم همین دفع آخر شوهرم به شوهره خالم گفته بوده زنه من گفته بوده آپارتمان دارم والی حالا میگه بابام نمیده گفته بوده زن من اغفالم کرده که حالا میگه خونه ندارم ، شوهر خاله من هم گفته بوده پس تو اینو فقط واسه ۱ آپارتمان گرفته بودی نه ۱ عمر زندگی
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
به نظر عجولانه و بدون شناخت کافی تن به ازدواج دادید وگرنه چنین آدمایی خیلی زود تابلو میشن. چطور مدت بیشتری را صرف آشنایی نکردید. شما که آدم تحصیلکرده ای هستید!
حالا هم بقیه دوستان شاید راهنمایی بهتری به نظرشون برسه ولی به نظر من این ازدواج دوامی نداره و بهتره الان که بچه ندارید کار را یکسره کنید. هیچگونه سنخیتی که بشه بهش دلخوش بود وجود نداره. متاسفم که اینو میگم ولی شما بقدر انتخاب یه لباس حتی رو این قضیه فکر نکردید و وقت نذاشتین. بازم عذر میخواهم که تند حرف زدم.
:310:
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamrava
به نظر عجولانه و بدون شناخت کافی تن به ازدواج دادید وگرنه چنین آدمایی خیلی زود تابلو میشن. چطور مدت بیشتری را صرف آشنایی نکردید. شما که آدم تحصیلکرده ای هستید!
حالا هم بقیه دوستان شاید راهنمایی بهتری به نظرشون برسه ولی به نظر من این ازدواج دوامی نداره و بهتره الان که بچه ندارید کار را یکسره کنید. هیچگونه سنخیتی که بشه بهش دلخوش بود وجود نداره. متاسفم که اینو میگم ولی شما بقدر انتخاب یه لباس حتی رو این قضیه فکر نکردید و وقت نذاشتین. بازم عذر میخواهم که تند حرف زدم.
:310:
ممنون که پست رو خوندید
ولی من حدوده ۱ سال با ایشون صحبت میکردم قبل از عقد ولی اون موقع خیلی خودش رو بروز ندادش و من میگفتم بعد از ازدواج بهتر میشه
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام دوست عزیزم
به همدردی خوش امدی
کمی صبر کن...صبح بچه ها بیشتر میان و کمکت میکنن....نگران نباش
اول از همه ارامش خودت رو حفظ کن...هرمشکلی چاره ای داره....
ببین من فکر میکنم اختلاف فرهنگی بین شما دو نفر خیلی فاحش بوده..از طرفی همسرت آداب همسرداری رو بلد نیست .البته بابت مسائل پیش امده شما هم مقصری و کوتاهی بیش از حد این مشکلات رو هم به وجود اورده...
من نظرم اینه که هیچ اقدامی نکن فعلا...نه طلاق...نه حرفش...
اجاره بده همسرت مدتی به حال خودش باشه و جای خالی شما رو احساس کنه...
به هر حال من فکر میکنم زندگی شما به یه مشاوره نیاز داره .میتونی از خانوادت بخوای برات یه مشاور در ایران پیدا کنن و هزینه اش رو بدن و شما باهاش تلفنی صحبت کنی.
قبل از هر تصمیمی حتما با یه مشاور کار بلد و بی طرف مشورت کن و راهنمایی بگیر.
در این مدت ارتباطتت رو کاملا با همسرت قطع نکن...گهگداری بهش یه مسیج عاشقانه ساده و کوتاه بده(اگر امکان ارسال مسیج داری..چون گفتی یه کشور دیگه است)
نه گله...نه شکایت...نه منت کشی و معذرت خواهی
خیلی زیرکانه ارتباطتت رو حفظ کن اما سنگین و مهربان.
وقتی جای خالی شما رو حس کنه مطمئن باش به فکر اصلاح خودش و ایجاد تغییرات در خودش هم میفته
از خانوادت بخواه فقط برای پیدا کردن مشاور بهت کمک کنن..خودشو اقدامی برای صحبت و برقراری رابطه نکنن...
نگران نباش...همه ما در زندگیهامون درگیر این مشکلات بودیم و هستیم...درست میشه....توکل به خدا کن
من دم سحر برات دعا میکنم و به نیت شما برات نماز میخونم
:72:
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
سلام دوست عزیزم
به همدردی خوش امدی
کمی صبر کن...صبح بچه ها بیشتر میان و کمکت میکنن....نگران نباش
اول از همه ارامش خودت رو حفظ کن...هرمشکلی چاره ای داره....
ببین من فکر میکنم اختلاف فرهنگی بین شما دو نفر خیلی فاحش بوده..از طرفی همسرت آداب همسرداری رو بلد نیست .البته بابت مسائل پیش امده شما هم مقصری و کوتاهی بیش از حد این مشکلات رو هم به وجود اورده...
من نظرم اینه که هیچ اقدامی نکن فعلا...نه طلاق...نه حرفش...
اجاره بده همسرت مدتی به حال خودش باشه و جای خالی شما رو احساس کنه...
به هر حال من فکر میکنم زندگی شما به یه مشاوره نیاز داره .میتونی از خانوادت بخوای برات یه مشاور در ایران پیدا کنن و هزینه اش رو بدن و شما باهاش تلفنی صحبت کنی.
قبل از هر تصمیمی حتما با یه مشاور کار بلد و بی طرف مشورت کن و راهنمایی بگیر.
در این مدت ارتباطتت رو کاملا با همسرت قطع نکن...گهگداری بهش یه مسیج عاشقانه ساده و کوتاه بده(اگر امکان ارسال مسیج داری..چون گفتی یه کشور دیگه است)
نه گله...نه شکایت...نه منت کشی و معذرت خواهی
خیلی زیرکانه ارتباطتت رو حفظ کن اما سنگین و مهربان.
وقتی جای خالی شما رو حس کنه مطمئن باش به فکر اصلاح خودش و ایجاد تغییرات در خودش هم میفته
از خانوادت بخواه فقط برای پیدا کردن مشاور بهت کمک کنن..خودشو اقدامی برای صحبت و برقراری رابطه نکنن...
نگران نباش...همه ما در زندگیهامون درگیر این مشکلات بودیم و هستیم...درست میشه....توکل به خدا کن
من دم سحر برات دعا میکنم و به نیت شما برات نماز میخونم
:72:
ممنون که پست رو خوندید
حالا احساس میکنم دیگه تنها نیستم تو این کشوره غریب. راستش تو این مدته ۲، ۳ ماهه ایشون خیلی به من ایمیل زدش من اوائل اصلآ جوابش رو ندادم هیچی انگار هیچ وقت نگرفتم اون ایمیل ها رو ، بعضی وقتا احساسی ایمیل میزدش بعضی وقتا تند و حرفای بیربط میزدش و فقط به خانواده من توهین میکردش ولی کلان الان ی ۲، ۳ هفته هستش که بهش گفتم میخوام طلاق بگیرم میادش با من چت میکنه، من نیاز هم رو بهش گفتم حالا با زبونه خوش و ناخوش هر ۲ چون بعضی وقتا خیلی به من و خانوادم توهین میکنه من از کوره در میرم، ولی کلان احساس میکنم حرفه نزده باهاش ندارم.
ولی مریم جان نظره شما رو کاملا قبول دارم شوهره من در مورده معنی زندگی مشترک دچاره سوه تفاهم شده، ولی نمیدونم آیا بعد از ۳۵ سال سن میشه ی مرد و تفیمش کرد که زن داری چجوری و چی؟
احساس میکنم هر چی از شوهرم بیشتر دوری میکنم و تحویلش نمیگیرم و جوابش رو نمیدم اون بیشتر میاد دنبالم و واقعن دست از سرم بر نمیداره این روزا من زیاد کاری به کارش ندارم اون همش پیگیره من شده
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
شما اونقدر کوتاه آمدید و از حقهای مسلمتون مثل داشتن یک خونه مناسب با توجه به امکانش گذشتید که شوهرتون فکر کرده که ایشون تنها انتخاب شما برای ازدواج هستند. یا به هر صورت خیالش راحت شده که شما با ایشون می مونید و شروع کرده به ترک تازی. چرا اینقدر کوتاه آمدین؟ آیا واقعا از مجرد بودن می ترسیدین یا روش اعتراض رو بلد نبودین؟
احتمالا این کارگاه به کار شما هم خواهد آمد همان طور که به کار من و خیلی های دیگه آمده:
رفتار جرأت مندانه
چگونه منفعل نباشیم
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
به نظر من ايشون خيلي واضح شخصيت خودشون رو نشون دادن (سو استفاده گر). از همون اول كه نشونه هاي ماديگرايي رو نشون ميدادن بايد حواستون جمع مي بود. در ضمن شما چرا از وضعيت زندگي ايشون (خونه اي كه زندگي مي كنن) اطلاع پيدا نكرديد؟ يعني تحقيق و كنجكاوي انجام نداديد؟
من فكر نمي كنم ايشون شما رو به خاطر خودتون بخواد. ايشون رفتارهايي كه مناسب زندگي متاهلي باشه رو نداره و با توجه به مادرشون حتما ياد هم نگرفتن. من فكر مي كنم آرامش كنار ايشون نداشته باشين و حتي اگر بچه هم بياد خرج بچه با خود شما باشه... بنابراين زندگي سختيه چون ايشون تو سني نيستن كه بخوان تغييرات عمده كنن.
هركاري مي كنيد مواظب عمر و جسم با ارزشتون باشيد و حواستون به بقيه زندگيتون هم باشه. چون مهمه كه شما مسيري رو بريد كه خودتون توش ارامش داشته باشيد. شما از نشونه ها راحت ميگذريد.
الان براش يه شرط يه كم سخت بگذاريد، ببينيد چه طور برخورد مي كنن. نشينيد ببينيد چي ميگن چي كار مي كنن. امتحانشون كنيد. ازشون بخواين يه خونه توي تهران بگيره و توي دادگاه تعهد بده كه به شما خرجي ماهيانه ميده...
امتحانش كنيد.
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mr6262
به نظر من ايشون خيلي واضح شخصيت خودشون رو نشون دادن (سو استفاده گر). از همون اول كه نشونه هاي ماديگرايي رو نشون ميدادن بايد حواستون جمع مي بود. در ضمن شما چرا از وضعيت زندگي ايشون (خونه اي كه زندگي مي كنن) اطلاع پيدا نكرديد؟ يعني تحقيق و كنجكاوي انجام نداديد؟
من فكر نمي كنم ايشون شما رو به خاطر خودتون بخواد. ايشون رفتارهايي كه مناسب زندگي متاهلي باشه رو نداره و با توجه به مادرشون حتما ياد هم نگرفتن. من فكر مي كنم آرامش كنار ايشون نداشته باشين و حتي اگر بچه هم بياد خرج بچه با خود شما باشه... بنابراين زندگي سختيه چون ايشون تو سني نيستن كه بخوان تغييرات عمده كنن.
هركاري مي كنيد مواظب عمر و جسم با ارزشتون باشيد و حواستون به بقيه زندگيتون هم باشه. چون مهمه كه شما مسيري رو بريد كه خودتون توش ارامش داشته باشيد. شما از نشونه ها راحت ميگذريد.
الان براش يه شرط يه كم سخت بگذاريد، ببينيد چه طور برخورد مي كنن. نشينيد ببينيد چي ميگن چي كار مي كنن. امتحانشون كنيد. ازشون بخواين يه خونه توي تهران بگيره و توي دادگاه تعهد بده كه به شما خرجي ماهيانه ميده...
امتحانش كنيد.
ممنونم که پست من رو خوندید
راستش من ایران نیستم که از ایشون بخام تهران واسم خونه تهیه کنه، در حاله حاضر هر ۲ خارج از کشور هستیم، در مورد خونشون هم ایشون قبل از عقد تشریح کرده بودش کامل که تو چه شرایطی داره زندگی میکنه ولی همش میگفتش تو بیای اینجا میرم خونه راحت اجاره میکنم . من هم وقتی رفتم انجا از چند وقته بعدش شروع کردم اعتراض کردن والی ایشون میگفتش خونه گرونه ، نیستش ، پیدا نمیشه، یا از این حرفا بعدش هم گفتش چون اجاره گرونه باید تو هم کار پیدا کنی و با هم اجارش رو بدیم یا اینکه میگفتش بابات پول بده . من هم گفتم تو الان ۵،۶ ساله داری تو این کشور زندگی میکنی یعنی هیچ وقت تحقیق نکردی ببینی هزینه اجاره خونه چه جوری ؟ آیا از عهدش بر میای؟ پس چرا قبل از عقد به من گفتی سرمایه کافی پس انداز کردی واسه تشکیل زندگی ؟ چرا گفتی حقوقت واسه اداره زندگی کافی ؟ که ایشون گفتش من تاحالا اصلان نپرسیده بودم ببینم اینجا هزینه خونه چجوری . که به نظاره من کاملا دروغ میگه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negin iran
شما اونقدر کوتاه آمدید و از حقهای مسلمتون مثل داشتن یک خونه مناسب با توجه به امکانش گذشتید که شوهرتون فکر کرده که ایشون تنها انتخاب شما برای ازدواج هستند. یا به هر صورت خیالش راحت شده که شما با ایشون می مونید و شروع کرده به ترک تازی. چرا اینقدر کوتاه آمدین؟ آیا واقعا از مجرد بودن می ترسیدین یا روش اعتراض رو بلد نبودین؟
احتمالا این کارگاه به کار شما هم خواهد آمد همان طور که به کار من و خیلی های دیگه آمده:
رفتار جرأت مندانه
چگونه منفعل نباشیم
ممنونم که پست من رو خوندید
حق با شما هستش شاید من از خودم زیاد از حد نرمش نشون دادم ، راستش اگه من ایشون رو واسه ازدواج انتخاب کردم علتش این بودش که دیدم مثله خودم خارج از کشور هستش ، تو ی شرکته معتبره جهانی کارمنده ، مهندس و تحصیل کرده بودش البته ایران درس خونده، و دیدم همه خواهر برادری بزرگش کاملا خوشبخت هستن ، برادرای دیگش اصلان مادی نیستن مثله شوهره من . من به وقتش تو هر شرایطی که میدیدم ایشون داره به من زودمیگه از خودم مقاومت نشون دادم و کاملا بهش میگفتم که این طرزه فکرش اشتباهه ولی اون زیر بار نمیرفتش.
راستش دوستان بیشتر حس میکنم شوهره من پیشه من و خانوادم و فامیلام ، اعتماده به نفسش رو از دست داده و همش فک میکنه از دیده دیگران داره هنوز بچه خانواده سطحه پایین و فقیر دیده میشه واسه همین عقده شده و میخاد با این کارا خودش رو ارضا کنه، مثلا همش سعی میکنه شرایطه خودش و خانوادش رو تو وجوده من ببینه تو توهماته خودش فک میکنه من جای اون از یه خانواده مثله خانواده اون اومدم بیرون و خودش رو اصلان قبول نداره که تو چه شرایطی بزرگ شده یا مثلا فراموش کرده شغله پدرش یا گذشته سخته خانوادش رو . فقط میخاد من رو بکوبه تا خودش رو ارضا کنه از نظره روحی . همش میخاد از من ایراد های جور و جور بگیره و اعتماده به نفسم رو بکشه پایین تا مثلا من فک نکنم از اون سر تر هستم ، در صورتیکه من همه شرایطه گذشتش رو میدونستم و فقط چون خانواده سالم و ابرو داری بودن واسه ازدواج قبولش کردم چون پدرش تو شهرشون به ابرو داری و با مرامی معروفه . هیچ وقت هم من به روش نمیآوردم که حالا مثلا تو چجوری زندگی کردی یا از من پایین تری یا بالاتری اصلان مطرح نمیکردم این چیزا رو تا اینکه خودش اینقدر به خانواده من توهین کردش و باد و بیراه گفتش تا روی من هم باز شدش بهش
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام عزیزم
واقعا ناراحت شدم از مشکلاتی که دست به گریبانی، منم یه جورایی مشکل شما رو داشتم، با این تفاوت که همسر من از یه خانواده بسیار ثروتمند بود، فامیل بودیم ، وقتی اومدن خاستگاری، من دانشجوی سال اول در ایران و ایشون دانشجوی سال آخر در خارج از کشور بود، وقتی اومدن، خانواده چیزی نگفتن، اما خودش در صحبتها مطرح کرد که زندگی در خارج از کشور خرج داره و پدر من باید هزینه تحصیل و زندگی من را بپذیره! منم بچه، چیزی نگفتم، اما با بابا که مطرح کردم، بابا حرفی نداشت، اما مامان، گفت، دختر من اینجا دانشجو هست، در ثانی ایشون اگه شرایط قبول مخارج همسرش را نداره نباید ازدواج کنه و خلاصه ما جواب رد دادیم، خانوادش که از یه خانواده خانزاده بودن، مطرح شدن چنین چیزی رو، دون شخصیت خودشون میدیدن، اومدن عذر خواهی و اعلام کردن که اطلاعی از خاسته داماد نداشتن، خلاصه عقد صورت گرفت، ایشون یکسال رفت برای اتمام تحصیل و من هم اینجا.
مشکلات بماند، بعد از اومدن، توی سر زدن ها شروع شد، بابات این کار و نکرد، مامانت این کا رو کرد، چرا هدیه عقد کم بود . خلاصه از این حرفای مادی، ایشون تو زمتن عقد منزل ما زندگی میکرد،
ما تا سال بعد از ازدواج هم ایران بودیم، همسر من اینجا نتونست مدارکشو تایید کنه و کار متناسب با شغلش پیدا کنه، به دلیل تمکن مالی هم، نیازی به کار نداشت، اما بیکاری داشت رفیق بازش میکرد و سر خورده از اجتماع
افسرده شده بود، اگه برای تحصیلش مدت کوتاهی بر میگشت، مدرکش تایید میشد، با کلی زحمت، راضی به رفتن کردمش، اما میگفت من پول ندارم، خلاصه، جهاز فروختم، تا پول تحصیلشو در بیارم، 5-6 ماه اونجا بودیم که به دلیا مشکلات افسردگیش دچار توهم شد و با کلی ما جرا بر گشتیم، اینم بگم که کل هزینه دانشگاه من را تا پایان پدرم داد، ایشون دل خرج کردن برای همه چیز داشت الا من، ....
بماند، با کلی مشکلات و مسایل طلاقم داد، توی 4 سال زندگی و 2 سال عقد مدام توی سر من میزد کلاه گذاشتید سرم، بابات قرار بود خرجت را بده، خرج تحصیلت را بده، هی می گفتم کدوم تحصیل، تا فوق لیسانسم هم بابام خرجم را داد، از طرفی خارج از کشورم که من باز خرج کردم، اینم بگم باقی مانده پول جهازم بعد از برگشت، توی جیب ایشون رفت، حتی یه مبلغی تو حساب خودم بود، ازم گرفت!!!از طرفی با وجود تمکن مالی ما مستاجر بودیم و 1.5-2 سالی که در زندگی ایشون سر کار رفتم، تمام کرایه منزل را من میدادم و یادم هست روز بعد از حقوق گرفتن، تنها 2-3 هزار تومنی بابت کرایه ماشین بر میداشتم و باقی را تقدیم میکردم!!!نظرشم این بود که حالا که کار میکنی پولت متعلق به منه چون از زمان زندگی مشترک میزنی و میری سر کار!
اینها رو گفتم بدونی، بعضی آدمها ناسپاسن، باور کن اگه آپارتمان تهران هم پدر شما بهتون تقدیم میکرد، چیز دیگه ای را بهونه میکرد.
یا یکی از آشنایانه ما، هر دو زن و شوهر متخصص، زن فوقالعاده زیبا و از یه خانواده پولدار، پدر زن تا خرج عروسی و خرید بهترین آپارتمان حتی به نام داماد هم انجام داده اما اگه از وقاهتها و پررویی های شوهرش بگم، حتما سرت سوت میکشه، طفلکی خرج 2 بچه اش هم خودش میده، شوهر فقط میاد میخوره، هر موقع بخواد میاد، هر موقع بخواد میره. زن بیچاره به خاطر 2 پسرش مونده.. با اینکه مشاوران هم طلاق رو بهش پیشنهاد دادن
عزیزم، این خاطرات رو گفتم تا خودت تصمیم گیری کنی، کسی به شما نمیتونه بگه چه کار کنی چون توی شرایط شما نیست، اما بهتر نگاه کن، هنوز عقدی، دوران خوش خوشانت هست. وقتی این دوران اینقدر سخته پس احتمال بهتر شدن اوضاع بعد از عروسی کمی سخت به نظر میرسه
بازم با توجه به نظر دوستان و صحبت با مشاور چه تلفنی یا اومدن شما یه صورت حضوری و وقت گذاشتن خیلی کمکت میکنه، حتما مشاور روی شخصیت همسر شما بیشتر تحقیق می کنه و گاهی میتونن مشکلات شخصیتی را هم بر طرف کنن. امید وارم بهترین پیش بیاد
یا ازدواج صحیح و یا طلاق آگاهانه
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
عزیزم خیلی ممنونم که پست رو خوندی
راستش شوهره من هم ی جورائی دچاره توهم شده بخاطره سختیهای دورانه کودکی ، نوجوانی وبعدش هم زندگی خارج از کشور با اون شرایطه سخت من فک میکنم شوهرم رو از نظاره روحی و روانی به هم ریخته و ازش ادمه متوهمی ساخته ، چون مودم حرفای غیره واقع در مرده من، خانوادم و فامیلام میزن، مثلا خست که خصلته خانواده خودش مخصوصن مادرش و جفته خواهرشه تو ما میبینه ، خلاصه من احساس میکنم ایشون نمیتونه مسوولیته ی زندگی مشترک رو قبول کنه و خودش رو به زحمت بندازه، و همه چیز رو داره وظیفه من و پدره من میبینه.
من که خودم شخصان فک نمیکنم بشه امیدی به بهبودش داشتش ، شوهره من حتا حاضر نشده وقتی کمی سرمایه پس انداز کرده بره واسه خودش خونه بگیره تا زندگی مجردیش هم راحت بشه ، بتونه دوس پیدا کنه، رفت و آمد داشته باشه ، اون آدم الان هیچ دوستی نداره اینجا
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
از اینکه ایشان شما و خانوادتان را خسیس میخوانند تعجبی نیست، معمولا انسان توجیح گر روابط و عملکردهای خودشه، ایشان میداند به عنوان یک مرد داره خست نشان میده و داره لجبازی میکنه، اما میخواهد اینجوری توجیح کنه که این رفتار من به خاطر عملکرد شما و خانوادتون هست، دقیقا هم نقطه ضعفهای خودش را به شما نسبت میده ......
کاملا میفهمم شرایط و عملکرد همسرتان را
خست یکی از بدترین خصلتهای یک مرد هست که میتونه زندگی را جهنم کنه.
عزیزم، فکر میکنم تصمیم خودت را گرفتی اما میخواهی مطمئن شی، پس مشاوره را برو، الان هم که فصل امتحانات تمام شده، اگه میتونی، و قت بگذا ر بیا ایران و کنار خانوادت و با همفکریشون تصمیم نهایی را بگیر، چون بالاخره حامیان شما خانوادت هستند، اونها هم به عنوان پدر و مادر حق دارن تا در این شرایط کنارت باشن در ضمن وقتی با مشورت تصمیم بگیری، مطمئنا بهترین راه انتخاب میشه و راه افسوس بسته میشه..
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
دوستان کسی نظری نداره که من چجوری میتونم این همسره مادی رو مهارش کنم . آیا اصلان راهی وجود داره که آگاه بشه از مفهومه زندگی مشترک ؟ یا اینکه باید ترکش کنم واسه همیشه .همسره من همش اصرار به منصرف کردنه من از طلاق داره میکنه ولی میگه میریم خونه بزرگ ولی باید هر ۲ شریکی زندگی کنیم یعنی هر ۲ نصفه در آمدمون رو بزاریم کنار تا با اون زندگی رو بچرخونیم ۲ تائی. من هم میگم خوب تا وقتی که در آمده تو به تنهائی کفایت میکنه خوب وظیفه خودته ماله من هم که داره ذخیره میشه واسه هر وقت که نیاز به پس انداز داشته باشیم . باز میگه اگه قرار بودش کسی رو بگیرم که من مجبور به تامینه مخارجش باشم که از روستا دختر میگرفتم . راستش من دچاره این حس شدم تو این مدته که باهاش زندگی کردم که اون هدفش فقط سوه استفاده و راحت طلبی هستش
به نظاره شما شوهره من تو این سن راهه چاره داره
راستش من میخام واسه شوهرم شرایط بزارم البته اگه ۱۰۰% تصمیم به برگشت داشته باشم که فلان ندارم ولی میخام با شما هم مطرح کنم
۱- زیاد کردنه مهریه از ۱۴ تا به نمیدونم بالایی ۱۰۰ تا یا شاید ۲۰۰ تا
۲-دادن تهد محضری که حقه مسکن با من باشه در ایران تا اگه ی روزی برگشتیم من مجبور به رفتن به شهر اون نباشم
۳- گرفتن حقه طلاق
۴- آمده کردنه مسکنه مناسب قبل از مراسم عروسی و رفتنه من بعد از عروسی
۵- گرفتنه مراسم عروسی در تهران (چون قبلا میخاستم شهر اونا باشه )
۶- ثبته ازدواجم در کشوره محله اقامتمون قبل از گرفتن عروسی در ایران تا بتونم از حقه زن در این کشور استفاده کنم
۷- چون من در کشوره محله اقامته شوهرم کارم رو ترک کردم پس اگه برگردم ی مدتی بیکارم میخام به شوهرم بگم هیچ عجله واسه کار ندارم میخام وقت بزارم واسه رفتن به کلاس زبان و یاد گرفتنه زبونه انجا
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
چه جالب
شوهر منم همیشه خانواده منو محکوم به خسیسی و ندید بدید بودن و تازه به دوران رسیده بودن میکنه
میگه از خونواده تو که به من خیری نرسیده پس از منم توقعی نداشته باش.
ببین من ندیده بهت میگم نه مهریه رو زیاد میکنه نه حق طلاقو بهت میده که هر وقت خواستی بتونی ولش کنی بری و مهریه تم بذاری اجرا.
ولی از من میشنوی اگه دل بستگی عاطفی خاصی به این آدم و این زندگی نداری و میتونی راحت ازش دل بکنی و توانایی روحی طلاق رو هم در خودت میبینی یک لحظه هم درنگ نکن. خست وحشتناک این آدم از پا درت میاره نمیذاره طبیعی و نرمال زندگی کنی.
این مرد به درد یک عمر زندگی نمیخوره. مطمئن باش.
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
شوهرتون خصوصیات مثبتی داره؟
چند از از خصوصیات مثبتش را بنویس
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
خصلته جالبه چندانی به چشمه من نیومده والی خوب میتونم بگم تو کاره خونه کم و بیش کمک میکنه، اینجا یعنی تو خارج خیلی هوام و داره از صبح که میرفتیم سره کار تا عصر که برگردیم با زنگ یا ایمیل ازم خبرم خبر میگرفتش . بدونه من جائی نمیره حتا واسه خرید تا فروشگاه هم دوس داشتش من باشم .همینا واقعن دیگه چیزی یادم نمیادش. وقتی هم که میومدیم ایران واسه سفر دوس داشتش همیشه همراهه هم باشیم همه جا تنهائی حال نمیکردش مثلا بمونه شهر خودشون چون من بیشتر از ۲،۳ روز انجا واسم خسته کننده میشودش و حوصلم سر میرفتش میخواستم زود برگردم تهران بیشتر با پدر مادرم باشم بهش میگفتم من رو برگردن دوباره خودت بیا شهرتون بیشتر بمون میگفتش نه باید همه جا با هم باشیم
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
عزیزم این همه شرط؟
به نظر من همون تهیه مسکن، گرفتن مراسم در تهران و ثبت ازدواجتون در خارج هم میتونه حسن نیت ایشون را برسونه، آقایون معمولا نسبت به مهریه و حق طلاق حساسن و ممکنه با بی ادبی زیر سوال بری، این شرایط را باید قبل از عقد میگذاشتی یعنی شرایط ضمن عقد هست، اگر شما زندگی خوبی در آینده داشته بشی، بودن این دو شرایط یا نبودش تاثیری در زندگیتون نداره،
به نظر من بهتر آنچه را که حق اصلیت هست بگیری و اون هم تهیه یک مسکن مناسب با شئونات شما و درامد ایشون، این را هم از طریق یه بزرگتر یا کسی که ایشون قبول داره بهشون بفهمون که هزینه های زندگی با مرد خونست و در امد شما پس انداز میشه تا به موقع برای زندگیتون خرج کنین. نسبت به مکان زندگیتون بعد از مراجعت به ایران نمیدونم باید تابع ایشون باشین یا نه، احتمالا چون میدونسته شما اهل تهرانین و قصد مراجعت به شهرتون را بعد از تحصیل داشتین، ایشون موظف به تهیه مسکن در تهران باشن، البته اگر قبلا گفته باشن که میخوان شهرستان زندگی کنن و شما هم موافقت کرده باشین که حقی به شما تعلق نمیگیره، در این مورد حقوقی میتونین با مشاوره حقوقی 110 تماس بگیرین و بپرسین، یا از یک وکیل بپرسین.
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
بچه ها هیچ کمکی واسه من نیستش؟ یعنی باید دیگه بیخیالش بشم
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
عزیزم فکر نکنم دوام داشته باشه...من همیشه مادرم میگه مرد که خسیس بشه واسه زن و بچش زندگی رو کم کم به جهنم تبدیل می کنه....همیشه هم میگه که با ادمی که میخواین ازدواج کنید ببینید چه جوری رفته تو بازار کار..و چه مدت اونجا کار میکنه...معذرت می خوام اینو میگم..نمونشو دیدم...به خاطر ارث حتی شده این رابطه رو نگه میداره شوهرت...
سطح فرهنگ خیلی مهمه..خیلی...باید حداقل یه پله فرق می کردید با هم..نه 14 پله...
ایشالله شما میتونی ..به نظرم زن بسیار قوی هم هستی...چون درس خوندن تو یه کشور غریب ..بسیار سخته...
موفق باشی ...
-
کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام
من تقریبا ۲ سال هستش که عقد کردم ، ۳۳ سال دارم و همسرم هم الان ۳۵ سالشه
راستش من خارج از ایران زندگی میکنم ولی مشگلاتم با همسرم مثله خیلی از شما دوستانی هستش که داخل کشور هستید، میخام زندگیم رو از اول تعریف کنم از وقتی از ایران خارج شدم
من ساله ۲۰۰۹ به قصده ادامه تحصیل از ایران اومدم اروپا ،فوق لیسانس کامپیوتر میخوندم اینجا ،حدودا ۲ ماه از اومدنم می گذاشتش که یکی از فامیل های دور من رو برای پسرش از مادرم خواستگاری کردش ، پسره ایشون تو کشوره همسایه بودش والی کاملا به هم نزدیک بودیم از شهر اون تا شهر من با قطار ۳ ساعت راه بودش. خلاصه ما از طریقه خانواده ها با هم آشنا شدیم به قصده ازدواج همسرم از همون اول به من گفتن که تو شرکتی معتبر مشغوله به کار هستن با حقوق کافی به عنوانه مهندس . و هم چنین گفتن که تو این مدت ۵ سال که اومدن خارج از ایران سره این کار بودن و سرمایه نسبتا خوبی رو هم پس انداز کردن واسه شروع زندگی مشترک از من هم پرسیدم که دارائی چی دارم من هم گفتم نقدی چیزه خاصی نداشتم چون همش دانشجو بودم و یه دوره هم کار کردم والی پس اندازی نداشتم و الان هم که از ایران اومدم تهیه مخارجم به عهده پدرم هستش که از ایران واسم پول میفرسته ، البته این رو هم گفتم که پدرم تو ایران واسم ۱ آپارتمان هم تهیه کرده ، ایشون هم گفتش که این ۵ سال که اماده تو ۱ اتاق مجردی زندگیش رو گذرونده تا بتونه پول پس انداز کنه واسه وقتی که بخاد ازدواج کنه بتونه خونه خوب اجاره کنه، عروسی بگیره و ماشینی تهیه کنه.
تقریبا ۱ سال ما با هم در آشنائی بودیم قبل از عقد و تو این مدت میدیدم ایشون نسبت به شرایطه مالی خانواده من خیلی کنجکاو هستن یا مثلا همش تاکید میکنه که آپارتمانت اختیارش دسته خودته، قبل از عقد اختیارش رو از پدرت بگیر و از این حرفا که بیشتر جنبه مادی داشتش ، راستش از همون اول به خانوادم منتقل کردم که ایشون رو مادیات خیلی با من صحبت ،میکنه و پدرم هم تشخیص دادش که همسرم آدمه مادی هستش و گفتش صلاح نمیبینم با این ازدواج کنی والی من خوب من گوش ندادم و تابستون ۲۰۱۰ که اومدم ایران بعد از ۱ جلسه خاستگاری با ۱۴ تا سکه با ایشون عقد کردم ، البته مهریه انتخابه خودم بودش ولی خانوادم مخالفه این مهریه بودن. اگه از نظره شرایطه خانوادگی هر ۲ بخواهین بدونین باید بگم که پدره من مهندسه تحصیل کرده اروپا هستش مادرم هم دبیر بوده لیسانس و ۱ برادر هم دارم کوچکتر. همسرم پدرشون تقریبا ۸۶ سالشه و شغلش مستخدم مدرسه بودن مادرشون هم ی خانومه قدیمی هستن، کلان ۷ تا خواهر برادر که همسره من بچه یکی مونده به آخر هستش از نظره موقعیته مالی خیلی ضیف بودن و واقعن با شرایطه خیلی خیلی سختی بزرگ شدن ، واسه همین مادر شوهرم تو شهرستانشون به خسیس بودن یا بهتره بگم اقتصادی بودن معروف شده والی خوب من توشرایطه خیلی خوبی بزرگ شدم با رفاهه کامل تو یکی از بهترین محله های تهران (امیدوارم از حرفام برداشت نشه که دارم نسبت به خودم با غرور صحبت میکنم فقط میخوام شرایطه خودم و شوهرم واسه خواننده روشن بشه )
من از روزی که عقد کردم با همسرم دچاره مشگلاته جور وا جوری شدم مثلا فردای روزه بد از عقدم ما از تهران رفتیم شمال واسه مسافرت همونجا همسرم گفتش تو اونی نبودی که من میخواستم ، چرا بابت اینجوری مادرت اون جوری یا مثلا از همون روزه اول با من فقط دعوای مادیات میکردش مثلا همون چند روز بد از عقد به پیشنهاده مادرش سکه های هدیه عقدم رو گفتش بفروشیم بزاریم بانک با سودش قسطه واز ازدواج بدیم، که من بدونه کوچکترین مخالفتی قبول کردم با وجودی که شوهره من اینقدر حقوقش و درآمدش نسبت به پوله ایران کافی بودش که اون ۴ ملیون وام اصلآ به چشم نمیومدش ولی من هیچی نگفتم. یا از روزه اول همش میگفتش آپارتمانت کوش از بابت اختیارش رو بگیر یا از این حرف های اینجوری وقتی من به خانوادم منتقل کردم پدرم گفتش حالا که این مرد نیومده و از راه نرسیده فقط داره حساب کتابه آپارتمان میکنه اصلان نمیدم نمیخام بدم لیاقتش رو نداره یا همش همسرم میگفتش جهیزیه چی داری؟ من هم گفتم جهیزیه یعنی وسیله خونه شما خونه تهیه کن من هم وسائل رو میخرم. بعدش گفتش ۲ تا تکه تیر و تخته به چه درد من میخوره من پولش رو میخوام و این حرفش واسم خیلی عجیب بودش یا مثلا چون من اون موقع هنوز دانشجو ترم آخر بودم و هنوز عروسی هم نگرفته بودیم ولی واسه اینکه همسرم راحت باشه حاضر شدم برم کشوره همسایه پیشه شوهرم بمونم و فقط وقتی دانشگاه کار دارم بیام سر بزنم یعنی رفت و آمد کنم ، خلاسه من رفتم بد از عقد پیشه همسرم تا با اهم باشیم ولی مکانش خیلی ناجور بودش کلان خونش ۱ اتاقه ۱۴ متری بودش که حتا آشپزخونه هم نداشتش فقط پشته درب ورودی ۱ گازه رو میزی بودش که امکانه غذا درست کردن میداد، حتا من مجبور بودم ظرف رو تو دستشوئی بشورم خونه از ۱ اتاق و ۱ حمام دستشوئی تشکیل شده بودش شاید باورتون نشه والی مجبور بودم از درب توالت فرنگی به عنوانه محلی واسه گذاشتنه ظرفها استفاده کنم تا بتونم اونا رو تو دستشوئی بشورم ، شاید واستون عجیب باشه ولی همسره من این شرایط رو ۵ سال به خودش داده بودش تا پول پس انداز کنه کم کم شرایط فشار میاوردش ولی زیاد اعتراض نمیکردم تا اینکه اون جای کوچیک بائس شدش کم کم بینه من و همسرم بحس بوجود بیادش من بهش میگفتم پس چرا خونه راحت نمیگیری تو که میگفتی من بیام میریم خونه بزرگ میگیریم پس چی شدش؟ اون هم گفتش با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشه به بابات بگو بیادش جلو واسه اسایشه دخترش خارج کنه؟ یا مثلا به من میگفتش اینجا خارجه زندگی دنگی خونه شوهر جای مفت خوری نیستش خودت باید خرجت رو در بیاری این حرفا رو با وجودی میگفتش که کاملا حقوقش کفاف زندگی اون کشور رو میدادش. یا مثلا میگفتش ما فک میکردیم خانواده شما خیلی لارج باشن ولی از دسته بابت ۱ قطره آب هم نمیچکه من هم گفتم خوب پدرم نا سلامتی من رو شوهر داده دیگه مسوولیته من با تو هستش اون هم برگشت گفت پس بابت خوب وقتی تو رو سره من ول کرده خلاصه تو اون مدت ۱ بار به من نگفتش بابا این پول پیشت باشه شاید بخای چیزی بخری واسه این خونه میگفتش از پولی که بابت داده بوده واسه زمانه دانشجویت خارج کن واسه خودت که من هیچ حرفی نداشتم و این کار رو میکردم ولی شوهرم به عنوانه شوهر ۱ بار هم از من نپورسیدش پولی لازم داری یا نه تو کشوره غریب ، حتا وقتی چند ماه بد از عقدمون واسه اولین بار میخاستم بریم ایران دوتائی من رو مجبور کردش تا پوله بلیتم رو خودم پرداخت کنم و تو ایران هم ۱ قرون پول تو کفه دسته من نزاشتش و من مجبور بودم به پدرم رو بندازم.
خلاصه تو اون مدت ما تو همون ۱ اتاق ادامه دادیم تنگی جا و وسواسه شدیده شوهرم بحس و کش مکش رو بینه ما زیاد کردش و هر روز خانواده من بودن که شوهرم اونا رو به خست متهم میکردش. تا اینکه مجبورم کردش کار پیدا کنم رفتم تو یه شرکت در رابطه با تحصیلم کاری پیدا کردم حقوقش خوب بود ولی باز هم شوهرم دلش نمیومدش آسایش و راحتی واسه زندگی درست کنه بریم خونه راحت تر . حتا به من گفتش اینجا جای مفت خوری نیستش اینجا زن و شوهر دنگی زندگی میکنن اگه اومدی و حالا هم که کار پیدا کردی باید اجاره این اتاق رو با پوله آبش رو کامل پرداخت کنی من هم چیزی نگفتم، و باهاش همراه شدم وبا وجودی که اجاره اون اتاق یا اصلآ کله خرج و مخارج ما ۲ نفر شاید نصفه حقوقه همسرم نمیشودش ولی من هم قبول کردم باهاش هم راه بشم ، تو این ۲ سال عقد ۲،۳ سری رفتیم ایران سفر هر بار که رفتیم خانواده و فامیل های من دنیای احترام کردن به ما هر شبی دعوت میشدیم مهمونی والی میدیدم در عوض شوهرم انگار فقط طلبکاره از همه همش فک میکردش فامیل ها و پدر مادره من به دیده پایین بهش نگاه میکنن چون سطحه خونوادش از من پایین تره، در صورتیکه اصلان اینجور نبوده و پدر و مداره من مادی نیستن فقط شخسیاته آدم ها هستش که واسشون مهم به پول اهمیت نمیدن، والی شوهرم فک میکنه همه اون رو هنوز بچه ی خانواده سطحه پایین و فقیر میبینن . خلاصه شوهرم تو این مدت ۲ سال خیلی من رو تحقیر میکردش میگفتش شما فک میکنید کی هستید مگه چنتا خونه دارد قیمته ماشینتون چنده ؟ همش به مادیاته خانواده من فک میکنه اصلان احساس میکنم فقط واسه مادیات اومده جلو فقط چون دیده پدره من دستش به دهانش میرسه با من ازدواج کرده ولی بدش چون دیده بابایی من بهش پول و پله نداده انگار سر خورده شده همش میگه ما به کاهدون زدیم ، خلاصه تو این ۲ سال عقد من از خوردم، گشتم، پوشیدم حتا اجاره اطاقه مجردی شوهرم و پوله آبش رو هم من پرداخت کردم آخه اینجا پوله آب سالانه میادش و تقریبا هم گرونه نسبت به ایران والی کم کم احساس کردم که شوهرم داره خودش رو کنار میکشه تو این زندگی هیچ مسوولیته مالی نسبت به این زندگی قبول نمیکنه من هم کم کم اعتراض کردم اون هم گفتش اگه قرار بوده زنی بگیره که مجبور باشه خرجش رو بده از روستا دختر میآورده ولی من رو گرفته تا برم سره کار و خودم خودم رو اداره کنم و با وجودی که در آمدش واسه ۲ نفر آدم عالی هستش والی اصلان نمیخاد مسوولیته من و زندگی رو قبول کنه ، ماهه اردیبهشت قرار بودش بریم ایران واسه عروسی ولی مادر بزرگم فوت شده و عروسی کنسل شدش ما امدیم ایران و چند روز رفتیم پیشه مادر شوهرم یک روز دیدم شوهرم از قبل با مادرش صحبت کرده بوده که دوس داره برگرده ایران و بره شهر خودش زندگی کنه البته اینو به من هم میگفتش قبلا من هم با ایران برگشتن مشگلی نداشتم ولی فقط تهران چون فقط تهران امکانه کار و زندگی خوب داشتم از شهر اون بدم میادش جای عقب افتاده هستش بدونه امکانات و پیشرفت زندگی ، خلاصه دیدم مادر شوهرم گفتش حالا یه چند وقتی بیا اینجا با ما زندگی کن من هم حسابی عصبانی شدم از کوره درفتم و گفتم که امکانش نیستش و بیشتر از اینکه شوهرم به مادرش اجازه دخالت داده بودش ناراحت شدم به حالته قهر ماشین رو سوار شدم یه راست اومدم تهران ، بدش دیدم مادر شوهرم تلفن برداشته به شوهر خالم زنگ زاده و راجع من کلی بد و بیراه گفته که این دختر شکمش بزرگه پاهاش چاقه () من دختری هستم قد ا ۱۷۸ والی باریک نیستم کمی توپولام هیچ کس بهم چاق نمیگه البته به جز شوهرم که عادت داره از همه چیزه من ایراد بگیره یا مثلا گفته بودش عروسم فقط ۴۰۰ هزار تومان پول تو کیفش گذشته اومدش شهره ما ، آخه من نمیدونم پوله تو کیفه من رو هم این زن بهش کار داره؟ یا مثلا گفته بوده چرا رفته تهران آرایشگاه ۵۰۰ هزار تومان خرجکرده؟ در صورتیکه همه رو از خودم دادم نه از مادر شوهر گرفتم و نه از شوهرم خلاصه من از اون وقتی با همسرم قهر کردم الان تقریبا ۲ ۳ ماهه، راستش دیگه خسته شدم از اینکه تو زندگی هم زن باشم هم مرد باشم شوهرم هم خودش رو کنار کشیده باشه، خرجی نده و بگه اینجا همه چیز دنگی من هم برگشتم و اینجا دارم به تنهائی زندگی میکنم الان، به شوهرم هم گفتم که میخام طلاق بگیرم طلاقه توافقی ظاهرا قبول کرده والی همش میخاد من رو مجاب کنه که دوباره به اون زندگی برگردم و باهاش ادامه بدم خانوادم هم میگن از این طلاق بگیر نمیتونی ۱ عمر با مرده بی مسولیت ادامه بدی راستی این رو هم بگم وقتی خونه مادر شوهرم بودم پدر شوهرم بهم گفتش : حواست رو جم کن اختیارت رو دسته شوهرت و مادرش ندی یک وقتی، گفتش مادرش مادر نیستش فتنه هستش هر روز زنگ میزنه به پسرش صبحا پشته تلفن یادش میده و زبدگی شما رو داره خراب میکنه.
خلاصه من تصمیم گرفتم از همسرم که نه خرجی میده، نه پیشه مردم حمایتم میکنه و نه از خودش قدرته تصمیم گیری داره و باید مادرش بهش خط بده میخام جدا بشم بهش که پیشنهاده طلاق دادم گفتش به سلامت نه با خودت پول آوردی نه خونه آوردی نه ماشین آوردی دلم بهیچیت خوش نیستش به سلامت از طرفی هم تو حرفاش میخاد راضیم کنه که دوباره برگردم والی کاملا مستقل باشم از خودم بپوشم بخورم و بگردم اون هم مسولیتی نداشته باشه
لطفآ راهنامه کنید من چه کار کنم؟ آیا راهی هستش شوهره من اسلاح بشه ؟ حتا ۱ بار هم همین دفع آخر شوهرم به شوهره خالم گفته بوده زنه من گفته بوده آپارتمان دارم والی حالا میگه بابام نمیده گفته بوده زن من اغفالم کرده که حالا میگه خونه ندارم ، شوهر خاله من هم گفته بوده پس تو اینو فقط واسه ۱ آپارتمان گرفته بودی نه ۱ عمر زندگ
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
عزیزم خودت بهتر شوهرتو میشناسی پس خودت بهتر میدونی که ادامه زندگی به نفعته یا به ضررت.
ببین تو این 2-3 ماهی که جدا بودی حال و هوات بهتر بوده یا بدتر؟
احساس آرامش بیشتری میکردی یا احساس وابستگی بیشتر؟
آیا امکانش هست که شوهرت کلا بیخیال دارایی که داری بشه یا اینکه بازم میخواد طعنه و کنایه هاشو ادامه بده و طلبکار باشه از تو و خانوادتو بازم بگه پس خونت کو؟؟
میتونه بیخیال مادر و دخالتهای مادرش بشه؟
من نظری ندارم عزیزم این تصمیمی هست که باید خودت بگیری و آیندتم در نظر داشته باشی..اگرم میخوای جدا شی بازم باید مسائل بعد از جدایی رو در نظر بگیری.
البته مسائل بعد از جدایی به خیلی چیزا بستگی داره که مهمترینشون خانواده هست که حمایت کنند.
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
مرسی که خوندید پوستم رو
راستش تو این ۲،۳ ماه که من همسرم رو ترک کردم ایشون خیلی خیلی خیلی زنگ میزدش ، ایمیل، یا حتا چت . ولی راستش من کلان زیاد تحویلش نمیگرفتم و فقط چند بار باهاش اون هم تو چت صحبت کردم تا فقط پیشه خودم رازی باشم که همه حرفها و گله ها واخاسته هام رو بهش گفتم . و حتا این اواخر بیشتر جوابش رو میدادم تا واسه طلاق سره لج نیوفته با من ی وقتی . ولی کلان من خیلی با خودم فک میکنم وبه این نتیجه میرسم که حتا اگه این آدم به کل هم بیخیاله ماددیاته مربوط به من بشه آیا اصلان میشه با آدمی که تو ذهنیت و فکرش زن رو مسوله داشتنه پول، خونه و ماشین میدونه بشه بهش اعتماد کردش؟ اگه ی روزی تو این دنیا زنی سره راهش بیادش که صاحبه پول، خونه و ماله دنیا بشه طبقه خواسته شوهره من آیا اطمینانی هستش که اون روز شوهره من به خاطره پول اون خانوم جذبه اون نشه و به زندگی با من پا بند بمونه ؟ آیا اعتمادی هستش که تو شرایط به طمه پول و رفتنه راهه ۱۰۰ ساله در ۱ شب هنوز به زندگی با من وفادار به مونه ؟
در مرده خانواده هم خانواده من ۱۰۰% اسرار به جدائی داران و همه جور حمایتی رو هم از من میکنن و زندگی من رو هم تا ۱۰۰ ساله دیگه تضمینه میکنن
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام
دوست عزیز استفاده از فونت فینگلیش خلاف مقرراته تالاره.
در مورد شرط و شروطی که برای همسرت گذاشتی چند تا نکته به ذهنم رسید..
اولا اینکه دنبال این باش مشکل رو ریشه ای حل کنی...من به شما گفتم که با یه مشاور حتما حتما صحبت کن که شما گوش نکردی
دوما این رو بدون که همسرت با چند تا جمله اصلا درست نمیشه و باید حتما با یه مشاور صحبت کنه.به جای اینکه برای ادامه زندگی شرط طلاق و مسکن و مهریه و ...بذاری شرط صحبت با یه مشاور رو بذار
خانمهای زیادی بودن که با همسراشون مشکل داشتن و این شرطها رو گذاشتن و اوضاع بدتر شده...به زور مهریه و حق طلاق و مسکن و ...نمیشه که شوهر رو نگه داشت..میشه؟!
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام
راستش حق با شما هستش ، خودامهام اینا رو کاملا قبول دارم واسه همین دیگه پشیمون شدم که این شروط رو باهمسرم مطرح کنم . یعنی اصلان نگفتم
و اما در مورده مشاور راستش دستم از ایران کوتاهه وگرنه تا حالا حتمن میرفتم و با مشاور مشورت میکردم . خانوادم هم چون اصرار شدید به طلاق داران واسه همین فک نمیکنم برن و واسه من دنباله مشاور باشن .
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
کاشکی یکی از کارشناس های سایت من رو هم راهنمائی میکردن
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
freedom
شما الان دور از همسرت رندگی میکنید؟
هر دو توی یک شهر در خارج از کشور هستید؟
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام
مرسی که پستم رو خوندی.
من الان چند ماهه همسرم رو ترک کردم و اومدم به کشوری که درس میخوندم تا کار های تزم رو انجام بدم و درسم رو تموم کنم اینجا ، البته از شهری که من هستم تا شهری که اون تو کشوره دیگه هستش کلان ۳ ساعت راهه با قطار خیلی دور نیستش با وجودی که که ۲ کشوره جدا هستش
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
الان که تنها زندگی میکنی مخارجتو خودت میدی درسته؟ احتمالا هزینه خوابگاه یا خونه و غذا و رفت و آمد و آب و برق و ...
اگه میخواستی با شوهرت یک جا زندگی کنی و هر ماه همین هزینه رو میریختی توی یه حساب مشترک چه فرقی میکرد؟
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام
اره درسته الان همه هزینه ها با خودم هستش والی راستش رو به خای اگه بخام مشگلاتم رو طبقه بندی کنم اینجوری میشه :
۱- همسرم انتظاره بیجا از خانواده من داره واسه کمکه مالی و همش میگه به کاهدون زدم و از این حرفا بابات خسیسه، از دستش آب نمیچکه ....
۲- تحته تاثیره شدید مادرش از ایران هستش طوری که پدر شوهرم گفتش اختیارت رو دسته شوهرت و مادرش نده مادرش داره تو زندگیتون دخالت میکنه و هر روز صبح زنگ میزنه یادش میده
۳- شوهره من میخاادش از من سوه استفاده مالی کنه میگه اینجا زندگی دنگی من هم گفتم باشه پس اگه قراره زندگیمون اینجوری باشه تو هم انتظار نداشته باش من پولی رو که باباته جهیزیه پدرم میده بعد از عروسی بر دارم بیارم اینجا اون هم برگشت گفتش پس تو ی دختره بی جهازی یعنی از هر فرهنگی هر چی به نفش باشه رو فقط انتخاب میکنه از اینجا زدندگیه دنگی و از ایران جهیزیه و این چیزا
۴- به مادرش اختیاره تام داده که جلو فک و فامیل همه اسراره زندگی رو بگه مثلن مادرش زنگ زاده به شوهر خاله من گفته پسرم میگه شکمه زنم بزرگه پاهاش چاقه خوب این حرف یعنی چی؟ یعنی این آدم نسبت به زنش هیچ غیرت و تسبی نداره و اجازه میده دیگران خیلی راحت راجع به ناموسش تو خونه های مردم حرف بزنن یا مثلان گفته چرا دختره گفته بابام ببهم آپارتمان داده والی حالا میگه اختیارش دسته پدرشه . یا مثلان گفته چرا دختره ۴۰۰ هزار تومان پول فقط تو کیفش گذشته آورده؟ در صورتی که همه رو هم از پوله خودم آوردم نه اون داده و نه پسرش
۵- کلان این ها مشگلاته من هستش با شوهرم خست، بی مسولیتی و نداشتنه تاصب و غیرت به من و زندگیمون.
۶- به من میگه اگه من زنی گرفتم ک بتونه بیادش اینجا کاری دست و پا کنه وگرنه اگه قرار بودش خودم خرجش رو بدم که از ده دختر میگرفتم
۷- کلان به شوهرم بی اعتماد شدم ، فکر میکنم چون خیلی به پول اهمیت میده اگه روزی بشه که زنه پول داری جلو راهش بیادش ممکنه قیده زندگی با من رو به راحتی بزنه و بره جائی که پول هستش تا راهه ۱۰۰ ساله رو ۱ شبه بره
۸- این اواخر هم به من گفتش نه خونه آوردی نه پول و نه ماشین هیچ خیری از تو به من نارسیدش تو زندگی
۹- شوهرم کلان دچاره توهمه هر چی در مرده خودش و خانوادش هستش به خانواده من نسبت میده مثلن میگه خسیسید یا میگه مداره تو میخاد پوله تورو بگیره ببره تهران باهاش خون بخره در صورتی که مداره من احتیاجی به چندرقاازه من نداره خودش صحابه مال و منله هیچ وقت هم نه مادرم و نه پدرم کوچکترین نظر ، پیشنهاد یا دخالتی تو زندگی من نداشتن همین توهماتش خیلی من رو هرس میده و ناراحت میکنه
میدونی حالا قضیه من فقط حسابه مشترک یا مخااراژه دنگی نیستش اعتمادم نسبت بین آدم زیره سوال رفته
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
دوست عزیزم
سلام
چند تا سوال ازت میپرسم، جوابشو به خودت بده، برای چی ازدواج میکنیم، یا هدف از ازدواج چیه؟ چی تو خودمون احساس میکنیم که هممون دوست داریم عروس شیم؟ جایگاه مرد و زن در زندگی کجاست؟
ازدواج یعنی هم پرواز شدن، یعنی محبت کردن، محبت دیدن، کلبه عشق ساختن، با هم به اوج رسیدن، حس لذت کردن، آرامش داشتن، ....................
ببین چه قدر خواسته هات تو زندگیه مشترک با ایشون تامین شده؟
اگه نمره بالای 60 میدی به ادامه زندگی بیشتر فکر کن اما اگر زیر 60 نمره میدی، به تغییر در رویه زندگی،
ببین چه قدر خصلتهای همسرت را میپسندی و یا میتونی با کدوم خصلتهاش کنر بیای و با کدوم نمیتونی، شما نمیتونی ایشون رو تغییر بدی، آدم بدی نیستن اما اینگونه بار، اومدن و تربیت شدن،
واقعا به خودت بستگی داره، اما اینو در نظر داشته باش ما به این دنیا نیامدیم تا به هر قیمتی زندگی کنیم بلکه میخواهیم با قیمت زندگی کنیم،
ببین زندگی با ایشون بهت قیمت میده یا فقط مجبوری به ادامه،
سنگهاتو با خودت وا بکن
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
عزیزم خارجی ها هم اینقدر دنگی دنگی نمیکنند که ایشان میکنند!! تازه زندگیشان بعد از طلاق نصف نصف میشود و من فکر نمیکنم که این قدر دنگ دنگ بازی در بیاورند...ولی در کل مگه چه اشکالی داره که بخشی از هزینه ها را شما قبول کنید!!! زندگی مشترک یعنی همین!! خودتان چقدر اهل دوست و رفیق هستین؟؟ مردی که اصلا دوستی نداشته باشه حتما تو شخصیصتش یک مشکلی داره!! دقت کن تصمیم درست را بگیری ...طوری نشه که شما هم مثل خیلی ها در این تالار در طول چند سال پست های تکراری با مشکلات مشابه امروزت بزنی!!
در ضمن شما که میخوای ازدواجت را ثبت کنی در خارج...اگه ارثیه به شما رسید در ایران.... ایا باید با همسرتان نصف کنید بعد از طلاق؟؟ کلا چون این مرد قابل اطمینان نیست این سوال را حتما بپرسید!! چون ممکن است حتی اموال ارثی در ایران را مجبور باشید با او نصف کیند (البته بعد از طلاق!!)
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
freedom عزیز
ببین به نظر من اگه تمام ابعاد عاطفی زندگیتو با این آقا، به اضافه ترس از طلاق و مشکلات بعد از طلاق رو کنار بذاری و فقط بخوای از روی منطق و عقل برای زمان حالت تصمیم بگیری، تو با این آقا خوشبخت نخواهی شد.
تو راست میگی ایشون واقعا قابل اعتماد نیست. کسی که میگه زندگی دنگی باشه ولی باید جهیریه بیاری ، کسی که در مورد همسرش جمله "به کاهدون زدن" رو به زبون میاره واقعا قابل اعتماد نیست.
freedom اگه بهش وابستگی عاطفی خاصی نداری، خودتو اسیر این زندگی نکن. زندگی بحث یک روز و دوروز نیست تو میخوای این فرد تمام عمر همسفرت باشه. این آقا همسفر خوبی واسه تو نمیشه. این آقا نگاهش به زندگی سالم نیست. وقتی میگه اگه میخواستم زنی رو بگیرم که خرجشو بدم از ده دختر میگرفتم این خیلی مفهوم داره.
این آدم بیچاره ت میکنه با این طرز فکرش...
به امید تغییر هم نباش چون تو این سن دیگه نمیشه شخصیت کسی رو تفییر داد.
تو داستان زندگی منو میدونی. مشکل منو با وسواس شوهرم میدونی.
من از طلاق و مشکلات بعد از طلاق نمیترسم
از حرف مردم نمیترسم
مطمئنم هستم که شوهرم دیگه خوب نمیشه. و من اگه این زندگی رو بخوام باید وسواس شوهرمم به همراهش بخوام.
بهتر از هر کسی میدونم که درست ترین تصمیم واسه من طلاقه اگه نه عمرم به باد میره.
ولی...
یه مانعی سر راه من هست که نمیذاره سزیع تصمیمو عملی کنم
اونم دلبستگی من به شوهرمه
چون میدونم اون دوسم داره
واقعا دوسم داره
اون در شرایطی از من خواستگاری کرد که هیچی هیچی واقعا هیچی از من و خانوادمو محل زندگیمو شغل پدر و مادرم و سطح مالیمون نمیدونست.
منو با یه دست لباس ساده دید و خواست.
هنوزم که هنوزه در تمام مدت این چهار سال حتی یک بار حتی یک بار از ظاهر من ایراد نگرفته و همیشه از ظاهرم با همه کم و کاستی هایی که میدونم دارم تعریف کرده و همیشه میگه برام مهم نیست از نظر عموم تو زیبایی یا نه. تو اون جوری هستی که من دوست دارم و همیشه میخواستم.
همین آدم خسیس که منو وادار به بخشیدن مهریه کرد، قبل عقد من ازش خواستم 1000 تا سکه مهریه م کنه ولی اون روز عقد خودش هزار و سیصد و شصت و چندتا مهریه م کرد.
من به اندازه همه بدی هاش ازش خوبی هم دیدم. شایدم بیشتر.
هرچند خیلی وقتا قلب منو شکسته
ولی به همون اندازه هم قلب منو پر کرده از توجه و محبتش
من درگیر عاطفه و احساسمم که علی رغم اینکه میدونم چاره کار من طلاقه
باز دلم به جدایی ازش راضی نمیشه
ولی با این وجود دارم روی خودم کار میکنم که همین دلبستگی عاطفی کار دستم نده و یه عمر پشیمونم نکنه
ولی احساس میکنم تو بعد عاطفی عمیقی هم به همسرت نداری
احساس میکنم اون هم با حساب و کتاب جلو اومده نه واقعا از سر عشق و علاقه
واسه همین میگم چیزی این وسط نیست که تو رو نگه داره
شاید این پست من واسه خیلی از کارشناسان و مشاوران خوشایند نباشه
ولی من اونچه رو که منطقم و وجدانم میگه برات نوشتم
من متنفرم از مشاوره هایی که اساسشون تشویق زن برای حفظ زندگی به هر خفت و خواری و بدبختی ست.
مشکلات بعد از طلاق خانم ها مال ایرانه نه اروپا
سوختن و ساختن به هر قیمتی، مختص خانمای ایرانیه
خیلی از خانم ها توی ایران بعد طلاق تمام تلاششونو میکنن که از ایران برن
ولی تو همین الان اروپا هستی و بهترین موقعیت رو داری
تو هم باز همه فکراتو بکن
بر اساس عقل و منطق تصمیم بگیر نه ترس از طلاق و آینده
به قول دوستمون اگه تا 60 درصد از برایند این زندگی با همه خوب و بدش راضی هستی بمون. حتما هم بمون
ولی اگه نه به خودت ظلم نکن
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
نمیخوام انرژی منفی بدم ولی violet02 جان با حرفات خیلی خیلی موافقم.
اگر کسی میخواد با هر قیمتی (خفت و خواری یا کتک و به دنبالش کشته شدن روحو جسمش) زندگی بیمار گونشو حفظ کنه و بسوزه و بسازه دیگه نباید شکایتی هم از وضع موجودش داشته باشه چون خودش خواسته که اینجوری باهاش رفتار بشه.
امیدوارم همه زنهای ما در تصمیم گیریشون ارزش خودشونم مد نظر بگیرند.
باتشکر
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
کاملا واضحه ایشون به خاطر کمبودهایی که تو زندگیشون داشتن و سختی هایی که کشیدن دست رو کسی گذاشتن تا اون کمبودهارو بتونه از این به بعد پر کنه و اون خلا مالی که همیشه ازشون رنج بردن با داشتن یک همسر پولدار جبران بشه.ایا به زندگی که با این هدف شروع شده میشه دل بست؟ شما قراره با کمبودهایی که یه عمر ایشون گرفتارش بوده سروکار داشته باشین و شما کسی هستی که زیر بار همچین چیزی نرفتی
خیلی از دخترها و خانواده دخترها اینطوری هستن که داماد رو همه جوره ساپورت کنن ولی ظاهرا شما نیستی. پس ببینید میتونید کسی باشید که بخواین این خلا های همسرتون رو پر کنید؟ به شخصه فکر میکنم چون هدف ایشون خیر نبوده،شما ارامش زیادی نخواهید داشت
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
خانمهای زیادی هستند که دارند پا به پای شوهرشون کار می کنند و کارهای خونه هم به دوششون هست، اما احساس خوشبختی و رضایت می کنند.
مساله نگرش و همینطور عملکرد این آقاست. ایشون نگاه خاصی به همسرشون، مادیات، زندگی مشترک و ... دارند.
به هر حال این مسایل ریشه ای است و به راحتی قابل رفع نیست.
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
دوستای خوبم خیلی خوشحالم که مسکله من رو هم خوندید و نظراته خودتون رو واسم گذاشتید
راستش رو بخواهید اره وابستگی من به همسرم بخاطره حرف ها و اخلاق های زندش خیلی زیاد نیستش والی خوب خالی از احساس هم نیستم
والی چیزی که بائس میشه کمی در مورده جدائی بیشتر فک کنم این هستش که ، اگه این آدم به من احساسی نداره پس چرا
۱- در روز چند بار بمان زنگ میزادسش تا حالم رو بپرسه و ببینه سره کار همه چیز مزونه واسم
۲- هیچ جائی نمیزاشت تنها برم خودش هم اصلان بدونه من جائی نمیرفتش میگفتش همه جا با هم
۳- تو کار همیشه تشویقم میکردش
۴- کلان اینجا خیلی هوایی من رو داشتش از این نظر که تنها نرم جائی، با هم باشیم همیشه یا مصلا اگه مهمونی میرفتیم همیشه پیشه من بودش یا واسطه مهمونی ی سیگنال میفرستادش که مثلا دیدمت یا حواسم بهت هستش
به نظرتون اینها که گفتم اصلان ارزش داره واسه فک کردن و تاثیر داره تو تصمیم گیری؟
بعضی وقتا میگم شاید واقعن این آدم تعریفه درستی از زندگی مشترک تو ذهنش نداره و واقعن نمیدونه ازدواج یعنی چی ولی آیا میشه تو این سن کسی رو متوجه معنی و مفهومه زن و زندگی مشترک کردش؟
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
freedom جان
این اصلا چیزی نیست که کسی بخواد بهت بگه
این چیزیه که خودت باید احساسش کنی
اینکه اگه خساست و بقیه ویژگی های منفیشو بذاری کنار، از باقی اونچه که از همسرت به جا میمونه چقد لذت میبری، چقدر از لحاظ روحی و عاطفی اشباعت میکنه
چقدر زندگی در کنار این شخص به تو لذت میده
شاید رفتاری از همسرت به تو لذت بده و تو رو خوشحال کنه ولی زن دیگه ای رو خوشحال نکنه
یا بالعکس رفتاری از یک مرد زن دیگه ای رو خوشحال کنه ولی اگه همسر تو اون رفتارو با تو داشته باشه تو چندان برات جالب و دوست داشتنی نباشه
چیزی که توی تصمیم گیری تو باید مهم باشه اینه که این آقا اینقدر که از بابت خساست و خصوصیات منفی دیگش به تو انرژی منفی میده و ناراحتت میکنه آیا به همون اندازه یا بیشتر با رفتارهای مثبتش تو رو از لحاظ روحی و احساسی یا حتی غیر احساسی تامین میکنه؟ به اندازه ای تو رو از جهات دیگه خوشحال و راضی میکنه که بتونی از تیکه های آزار دهنده زندگیت بگذری و چشم پوشی کنی؟
این قضاوتیه که تو فقط توی دل خودت میتونی بکنی و واقعا هیچ کس نمیتونه اینو بهت بگه. نه به تو نه به من و نه به هیچ زن دیگه ای...
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
دوستانه خوبم من تصمیمه نهائی خودم رو گرفتم و درخاته طلاق رو از تعرفه خودم دادم ایران ، با سبک و سنگین کردنه شرایط و درنظر گرفتنه نوکاته مثبت و منفی همسرم به این نتیجه رسیدم که ادامه این زندگی به صلاحه من نمیتونه باشه چون همه عمرم رو باید صرفه تحمله خواسته ها غیره منطقی شوهرم بکنم . و یقین کردم که این آدم فقط دنباله سوء استفاده از من به عنوانه همسرش هستش به دونه هیچ حسه مسولیت پذیری نسبت به زنش . والی واقعن نتونستم به خودم جواب بدم که آخه چجوری ی آدم ممکنه اینقدر بیمسوولیت باشه نسبت به دختری که به عنوانه زنش وارده زندگیش شده . امیدوارم از این ببعد با دیده بازتر بتونم آدم های اطرافم رو بشناسم
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
امید وارم روزهای بهتر از این در انتظارت باشه، و امید وارم بهترین تصمیم را گرفته باشی
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام بچه ها
راستش به ی مشگله بدی خوردم، من از ایران خانوادم واسم وکیل گرفتن که کار های طلاقه توافقی رو انجام بده ، وکیلم دیروز با همسرم تماس گرفته که بهش بگه مدارک بفرسته ایران ، بعدش دیدم دیشب همسمرم با من تماس گرفتش و در حالی که خیلی عصبانی بودش به من گفتش ی وکیلی نشونتون بدم که اون سرش نا پیدا باشه ، گفتش طلاقت میدم والی به روشه خودم، فکنم میخاد ااذیتم کنه و درد سر درست کنه واسم حالا تو این شرایط به نظرتون من باید چه کار کنم؟
-
RE: کمک کنید لطفآ، من در خارج از کشور در آستانه طلاق هستم از نامزدم
سلام
هیچ واکنشی نشون ندید. نه بترسید و نه دست پاچه بشید. ایشون داره غیر منطقی برخورد میکنه.
ضمنا جوری برخورد نکنید که ایشون متوجه ترس یا نگرانی شما بشه. که اون وقت ازتون سوء استفاده میکنه.
بگذارید کمی ارومتر بشه و عصبانیتش فروکش کنه. و خودش تماس بگیره.
تو عصبانیت اصلا باهاش مشاجره و بحث نکنید.
امیدوارم زوتر مشکلتون حل بشه.