یک حس و حال عجیبی دارم.....
اصلا نسبت به کلمه خواستگار آلرژی پیدا کردم....دوست ندارم خواستگار ببنم، دوست ندارم با افراد جدید آشناا بشم...
میخواستم مدتی به خودم استراحت بدم اصلا با هیچکس آشنا نشم.....
نه اینکه دوست نداشته باشم ازدواج کنم ... چرا دوست دارم..... ولی انتخاب شریک زندگی خیلییی خیلیی خیلیییی سخته و مشکله......
اعتماد کردن خیلی سخته....... دست مدیر درد نکنه این قانون 22 و گذاشتن ..... ورگرنه روز بروز دید من نسبت به ازدواج بد و بدتر میشد.... میدونم اینجا مانند یک بیمارستانه ، آدم های خوشبخت هم اطرافم زیاده ...... ولی دست خودم نیست میام اینجا تاپیک ها و میخونم که نکته ای ، تجربه ای در خصوص انتخاب شریک زندگی یاد بگیرم تا در دنیای واقعی در مورد انتخابم بکار ببرم .... ولی برخی اوقات نکته که نمی آموزم هیچ تازه دیدم نسبت به ازدواج باز دوباره منفی میشه... آنچنان دیدم منفی میشه که دیگه دوست ندارم ازدواج کنم.... اصلا دوست ندارم خواستگار ببینم....
خب وقتی تاپیک هایی مانند تاپیکی که امروز خوندم و میخونم ، یک سوال در ذهنم نقش میبنده که اااا خب دختر تو در بین خواستگارات چطوری باید بفهمی که این مورد برای تو پیش نمیاد؟ آقایی که روبروت نشسته باهات چقدر روراسته....؟
چقدر صداقت داره؟
چقدر میشه بهش اعتماد کرد و بشی شریک زندگیش....شریک غم ها و شادی هاش؟
راستش من خیلی فکر کردم ولی فکر کنم راه حلی نیست که واقعا من بفهمم طرف مقابل تا چه حد باهام روراست و صادق هستند.... ولی بجاییکه مانند همیشه بگم من نمیخوام ازدواج کنم ... اشتباه یک پسر و به تمام پسران جامعه امون نسبت بدهم... و همه و به یک چشم ببینم ...
نشستم فکر کردم و بجاییکه صورت مسله و کلا پاک کنم راه حل بهتری نسبت به این قضیه پیدا کردم :
خودم مستقیما و غیر مستقیم بهشون بگم که صداقت برام خیلی مهمه! خطوط قرمزم و خوب و دقیق براشون مشخص کنم.....
حتما قبل از تصمیم نهاییم چندین جلسه مشاوره برم ...
در نهایت به خدا توکل کنم ... که میدونم هیچوقت بدی منو نمیخواد و هرچی به صلاحمه پیش میاد....
و امیدوار باشم که همسری با ایمان و با وجدان نصیبم خواهد شد...
امروز با خواندن تاپییکی دوباره داشتم متزلزل میشدم دوباره نسبت به ازدواج داشتم سرد میشدم حتی میخواستم به مامانم بگم هر قرار خواستگاری که گذاشتید کنسل کنید ...من نمیخوام ازدواج کنم ... ولی گفتم دوباره این جمله بالا برای خودم یادآوری کنم که دیگه با خوندن سرگذشت یک زندگی دلسرد نشم.....:18:
امیدوارم نصیب همه ی دختران و پسران همسری باوجدانی بیدار شود...