-
سوده جان سلام:72:
خیلی وقته دارم تاپیکتو دنبال می کنم و دارم ازت چیزهای زیادی یاد می گیرم.
بهت تبریک می گم. از این که انقدر مهربونی خیلی ازت خوشم میاد.
خیلی از آدما نمی تونن تا این حد اشتباهاتشون رو بپذیرن. بهت قول می دم علی آقات عاشق تر از قبل می شه.
خدا خیلی دوست داره. تو خیلی قلب پاکی داری وظیفه ام بود که واقعیتو بهت بگم.
به قول پائیزه جون وقتی با هم رفتین زیر یک سقف، همه براتون جشن می گیریم. :326:
ان شاءا... هر چه زودتر کار دانشگاهت هم درست بشه تا واسه علی آقا عزیزتر از این هم بشی.
چه اشکالی داره یه گوشه از زندگیتونو شما بگیری و جمع و جور کنی.
این توانایی توی شما خیلی زیاده. شک نکن. بیشتر از تصور همه شما توانایی داری.
نگران پارمیدا جون نباش شک نکن همون خدایی که دل علی آقاتو نرم کرده، خودشم همه مشکلات پارمیداتو حل می کنه.
موفق باشی:72::72::72::72:
-
سوده جان،
اومدم که بهت بگم مواظب باشی. تغییر کردن به همین سادگی نیستا.
نکنه حواست پرت بشه، بشی همون سوده ی سابق. باید تمرین کنی و حواست باشه. مثل اوایل رانندگیه، اگه دقت نکنی گم می شی.
اما وقتی مسلط شدی، می شینی تو ماشین و هزار تا فکر توسرت هست، یهو می بینی دم در خونه ای. اصلا نمی فهمی چطور بدون توجه مسیر را آمدی.
این چیزایی که می دونی، تا خوب توی ذهنت و رفتارت جا بگیره، طول می کشه. :72:
-
دوستای گل گلابم سلام٫ :72:
آونگ عزیز من تمام سعی ام رو میکنم که درست رفتار کنم و اشتباه نکنم امیدوارم بتونم راه درستو برم... حرف شما صحیح من میدونم که اگه اشتباه کنم شاید علی همین یک نیم قدم هم که جلو امده رو عقبنشینی کنه!!!۱۰۰٪ علی باز عصبانی میشه باز لج میکنه باز فراز و نشیبی و باز... ولی من با این تاپیکهای که بالهای صداقت گلم معرفی کردم دارم احساساتم کنترل میکنم که با شادی و خنده علی ذوق نکنم و با خشم و عصبانیتش افسرده و نا امید!!!
دیروز یه امتحان کوچولو کردم و تو دفترچم نوشتم: من باز موقع برگردوندن پارمیدا از مهد باید از جلو در خونش رد میشدیم البته به خواست پارمیدا (چون یه راه دیگه ام میشه رفت ولی طولانی تره)خلاصه پارمیدا داد زد بابای علی هم انگار همون نزدیکای پنچره بود زود دست تکون داد و در پنچره رو باز کرد٫بعد از سلام و احوالپرسی گفت پارمیدا غذا خوردی بیای بالا٫گفت نه! پارمیدا گفت میام پیش تو میخورم٫علی هم با خنده گفت بابای غذا نداره چیزی درست نکردم برو خونه غذا بخور من میام دنبالت( میخواستم بگم بیا بریم غذا بخور پیش ما) ولی خودمو حسابی کنترل کردم که چیزی نگم چون علی حتما پیشنهادم رو رد میکرد!!!یک ساعت بعدش امد دنبالش٫ گهگداری لبخند میزد ولی من باز خودمو کنترل کردم که ذوق نکنم با لبخندش با اونی که عاشق لبخندشم! منم لبخند خیلی ملایمی زدم و بدرقشون کردم!!!عصرم که پارمیدارو برگردوند با اونی که پارمیدا دستش چیزی نبود گفت سوده بیا وسایلهاشو بگیر بعد به آرومی تو دستای من گذاشت و خندید و رفت!!!:43: خدا جونم ازت میخوام این خندیاش دوباره تبدیل به خشم و عصبانیت و اون صورت سرد نشه٫خدا جونم صمیمیت رو بین همه زن و شوهرها برقرار کن واسه من و علی هم همینطور!!!آقای آونگ عزیز من باز هم از علی هیچ انتظاری ندارم٫ از خدا میخوام که اگه خودش صلاح دونست علی رو بهم برگردونه بازم مهربونی میکنم و بهش عشق میورزم البته نه جوری که شورشو در بیارم! :311:
امیدوارم که شما و خاله غزی دوتا برادرهای گلم تا پایان در کنارم باشید تا از نظریات مردونه شما استفاده کنم!!!ممنونم ازتون...:72::72:
پاییزه عزیزم٫ :43:ممنونم ازت خواهر مهربونم که همیشه پا به پای من جلو میای و کمکم میکنی و بهو امید میدی! واسه پارمیدام توکلم به خداست...:203:
کامهلیا عزیزم سلام خانومی:72:٫ من حضورتو همیشه اینجا میبینم و میدونم که خودت از این سایت چه چیزایای با این سن کمت (فکر میکنم ۹۴ تاریخ سال تولدت باشه)یاد گرفتی! میبینم که تمام مطالب رو خوب میخونی و امیدوارم تو هم بتونی از دونستهات یادم بدی!همیشه شاد باشی...:43:
شیدای گلم:72: بله شما درست میگید٫ منم از همین میترسم ولی خوب باید تلاش کنم که به اون سوده قدیمیه برنگردم٫ آیا تمرینی٫مطلبی هست که منو کمک کنه؟! فعلا دلم کمی واسه دیدارم با علی شور میزنه٫ یعنی نمیدونم حالا که خودشم میخواد باهم صحبت کنیم (البته من صبر میکنم تا خودش پا قدم بشه)چی بهش بگم٫ میترسم زبونم واز نشه!
بالهای صداقت عزیز من چطوری میتونم شیوه درست رو واسه ارتباط سالم با همسرم داشته باشم؟!
چطوری میتونم این ضعف و اصرار و موقعیت ندونستنهارو حل کنم و شوهر داری کردن صحیح رو یاد بگیرم تا از این لحاظ به ایدآل خودم برسم؟!
من تو این مدت یاد گرفتم که همسر من هم مثل همه مردهااز گیر دادن٫غر زدن ٫از زن ضعیف و آویزون بدش میاد!میخوام بدونم آیا این متن نشانی از آویزون بودنم داشت٫لطفا تو این مورد هم کمکم کنید!آیا تاپیکی رو میتونید بهم معرفی کنید که من از توش بتونم به ایدآل خودم برسم و شوهر داری درست رو یاد بگیرم؟!
اگه میشه این سوالهام رو هم پاسخ بدید...:72::72::72::72::72:
-
سوده جان اول از همه از خدا میخوام که آرامش رو دوباره به شما و همسرت ببخشه
من امروز تاپیکت رو خوندم کلی حال کردم و ازت خوشم اومد واقعا خانم فهمیده و منطقی هستی جایی که اشتباه کردی رو میپذیری و در صدد اصلاحشون هستی خیلی خوشم اومد که تو
اشتباهاتت مقاومت نشون نمیدی و نمیگی من بد بودم ولی شوهرم بدتر از من بود!!!! و حق به جانب نیستی صبوری کم نمیاری دنبال نتیجه مثبتی نه تایید خودت..من همیشه اعتقاد دارم
که بجای اینکه دنبال تغییر همسرمون باشیم اول باید خودمون رو تغییر بدیم اول از خودمون شروع کنیم و شما اینکار رو خوب انجام میدی
خیلی احساس و انرژی مثبت تو حرفات هست ...
ببخشید که من نمیتونم راهنماییت کنم تازه باید جلوت لنگ بندازم بابا!!!!
فقط تنها کاری که ازم برمیاد دعا کردن واسه خوشبختیت در کنار همسرت و دختر کوچولوته :203:
-
سلام ، از اول تاپیکتون رو دنبال میکنم و واقعا برام عجیبه اینقدر که همسرت و زندگیتونو دوس دارید وبراش تلاش میکنین ، صبوریت بیش از اندازس و واسه من یه رویاس که اینقدددد صبور ، متین و خانوم باشم . یه سوال داشتم البته اگه خصوصی نبود جواب بدین ، اینکه شما چه رفتاری داشتید که همسرتون ترکتون کرد؟ من یا خیلیا مثه منن و قدرت اینو ندارن که وقتی زندگیشون به مشکل خورد مثه شما تلاش کنن ، بخاطر همین لطف کنین و بگین که چکار نکنیم !
-
سلام سوده خانم
تبریک:104::104:
اولا از اظهار لطفتون ممنون
ثانیا خودمم خسته شدم :33:از بس که یک سری نکات رو تکرار کردم با اینکه میدونم شما رعایت می کنید :73:ولی چه کنم نگرانم نمی خوام حالا که تا اینجا خوب پیش اومدید با یک حرکت همه چیز خراب بشه :81:
پس با یک مثال ساده و ملموس برای شما اون قضیه تاتی تاتی و ... رو باز می کنم تا خیال خودم برای همیشه راحت بشه
میشه جسارت :163:بکنم بگم اینو یک جایی بنویسید هرچند یکبار به خودتون یادآوری کنید:
شما مادری ، یادت هست وقتی به پارمیدا راه رفتن یاد می دادی؟ خوب حالا اون روزها رو یادت بیاد چی کار می کردی ؟(خودم پدرم به بچه ام همین طور یاد دادم) رو به پارمیدا جلوش وایمیستادی ، دستشو می گرفتی ، آروم آروم قدم بر میداشتی . چشمهات به پارمیدا بود اما ابتکارعمل دست شما بود ولی حد توانایی های پارمیدا رو رعایت می کردی ، اما همیشه یک قدم ازش جلوتر بودی ولی فقط یک قدم
اگه تند میرفتی چی میشد ؟ خوب معلومه یا دستهاش به جلو کشیده میشد و می افتاد و یا دستهاش از دستهای شما جدا می شد باز هم می افتاد زمین پس قدمهات با پارمیدا هماهنگ بود ولی هر روز یک کمی بیشتر می رفتی یا یک کمی سریعتر می رفتی
اگه زمین میخورد چی کار می کردی؟ ناراحت می شدی ؟ تنبیه اش می کردی؟ قطعا نه
اگه خسته می شد چی ؟ خوب بقیه اش را میگذاشتی فردا
الان علی همون پارمیداست به تک تک جزئیات کارهایی که با پارمیدا کردی دقت کن (اومدم بعضی کلمات بالا را بزرگتر کنم نشد همه اش مهمه)
یه شوخیه کوچولو:
بابا چرا شما زنها نمی گیرید مطلبو ما مردها تا آخر عمر بچه ایم (آخ جون اینجوری چقدر خوبه خدا پدر مادر گوینده جمله رو بیامرزه آدم هیچ مسئولیتی نداره ، هیچ انتظاری هم ازش ندارند:311::58:)
یه مدتیه می ترسم یک جمله رو بگم بالهای صداقت کله ام را بکند:101: و بگوید اشتباه است اما میگم:223: خودت درست و غلط بودنش را بررسی کن:
می ترسم ، می دونم دلت برای علی پر میزنه:43: ، مدت زیادیه تنهایی داری میری جلو ، خسته ای:54: ، فکر می کنی وقتشه به نتیجه برسی :203:
اما به نظرم برای دیدار با علی یه کمی فقط یه کمی زوده ، بگذار علی هم اشتیاقش اندکی تندتر بشه ، خودتم می دونی دیدارتون مهمه اگه اشتیاق علی بیشتر بشه اگه خدایی نکرده تو اون دیدار شما اشتباهات کوچکی هم داشته باشی علاقه اون باعث میشه از اون اشتباهات بگذره
چون درس خونده هستی یک مثال ریاضی میزنم :ببین اشتیاق علی الان تو قسمت صعودی منحنی است این منحنی نوسان های ریز دارد ولی جهت کلی اش صعودی است هرچی به قله نزدیکتر بشی وقت بهتری برای دیدار است به شرطی که خودت هم آماده باشی اما قله یک خطری هم دارد زیاد انجا نمی ماند و سریع در صورت عدم پاسخ مناسب نزولی می شود
کادو تولد علی :310:چی شد ؟
یادآوری روزهای خوب قبل به صورت غیر مستقیم فکر کنم بتونه علی رو بیشتر به سمتت بکشه
تو دیدارتون هم از گذشته های خوب شروع کن
خدا پشت و پناهت موفق باشی:323:
-
سوده تبریک می گم
اما یه سوالم دارم اگه ممکنه بهم کمک کن
یا بقیه اقایون
سوده تو ظاهرا ویزگی های زنونه ات بالاست
می دونی دقیقا چطوری هستی یه راهنمایی به منم می کنی که ببینم چطوری باشم؟
ممنون می شم
-
راز عزیزم از شما ممنونم که به این تاپیک سر میزنید و از اظهار لطفتون متشکرم...:72:
من نمیدونم تاپیک قبلیمو خوندید یا نه٫ ولی من اون روز اول که اون تاپیک رو زدم دوستان شاهد هستند که بیشتر اصرار داشتم که اشتباهات علی بیشتره و من پاک و معصومم ولی همین دوستام که پا به پا باهام بودن بهم فهموندن که نه بابا اشکال از خودته٫ گفتن برو زوم کن رو خودت! دیدم راست میگن و به واضح دیدم که اشتباهات من خیلی خیلی بیشتره و وقتی آدم میدونه اشتباه کرده خوب بهترین کار اینکه مشکاشو حل کنه و من دنبال اصلاح خودم هستم با کمک شما دوستای گلم...:43:
سپیده ی تاریک گلم:72: بهتری خانومی٫ همین الان داشتم این تاپیک اخریتو میخوندم٫خیلی خوبه که میخوای توهم خودتو اصلاح کنی تا بعد ایشالا با نامزدت به اوج خوشبختی برسی به امید خدا!!!:203:
یه چیزی میگم خواهرانه٫من چون از کوچیکی آلمان بزرگ شدم( البته پدرم و همسرم ایمانشون خیلی قویه) ولی مامانم و خواهرام اصلان اهل نماز و روزه نیستند منم هر سال فقط تو ماه رمضونها ایمانم قوی میشد و نماز و روزه میگرفتم! ولی چون علی همیشه دوست داشت که من نماز بخونم بعد از رفتنش دوباره شروع کردم و هر روز ایمانم رو قویتر کردم٫تو روز یک ساعت قران میخونم(البته خیلی کند٫چون عربی بلد نیستم) چون واقعا سر نماز و قران خوندن همچین آرامشی میاد سراغم که نگو:43:! نمیدونم دسته کدوم انسانهای گلم ولی ایمانتو قوی کن٫تمام توکلت رو بده به خود خدا!:323:
من از شما عصبی تر بودم ولی الان آروم ارومم٫همیشه وقتی دارم حس میکنم که الان منفجر میشم یه تمرین توقف احساسات میکنم و سری روی یه چیز دیگه زوم میکنم و بعد وقتی آروم شدم حلاجیش میکنم!!! اشتباهاتی که من کردم که همسرم ترکم کرد لطفا شما نکن:
1.خیلی خودخواه بودم
2.غرور همسر مهربونم ذو ناخواسته شکستم
3.وابستگی زیاد به خانواده خودم
4.در مقابل خانواده علی حسادت میکردم( مثلا وقتی واسشون کادهای گرون میخرید، در صورتی که من خودم هم واسه هر مراسمی واسه خانوادم خرید میکردم و علی تشویقم میکرد)
5.گیر دادن و بحث کردن بی جا،ایراد گرفتنهای بی خودی
6. غر زدن
7.عجول بودن و احساساتی رفتار کردن
8.در هنگام عصبانیت کنترل نداشتن روی اعصاب
9.حسادت واسه خونهای که خواهر شوهرم توش زندگی میکرد و نشون دادن این حس به علی
10.در مواقع مثل دعوای دو سال پیش قاطی کردن و دخالت خانوادم
11.نفهمیدمش که از اینجا و از تنهای زنج میبره( درک نکردن،خودخواه بودن)
12.درسم رو رها کردم ( آینده ام رفت زیر سوال)
13.همسرم و دخترم رو تو مسافرتای ایران تنها گذاشتم واسه دانشگام( خودخواهی)
14.کلید.کردن من روی مسائل وقتی علی عصبانی بود و آرامش میخواست
15. نتونستم درکش کنم باهاش رابطه برقرار کنم( بی مهارتی)
16.از علی انتظار زیادی داشتن ( کلا از همه انتظار دارم) یکی از بدترین خصوصیات من
17.همیشه میگفتم دوستش دارم عدم بی مهارتی در نشون دادن عشق
18. التماس کردن،گریه کردن و خورد کردن خودم( من قبلا ها پر غرور بودم با اعتماد به نفسی بالا)
19.خود سربودن( هر کاری فکر میکردم. درسته میکردم)
20.کم مهارتی در رابطه زناشویی (منظورم رابطه جنسی نیست)منظورم مهارتهای ارتباطی ( با بقیه خوب جوش میخورم و خودمونی میشم)
21.تحقیر کردن و کنایه زدن ت دعوا و بحث
22.دلسوزی های بیش از حد و افراطی
23.واکنشهای لحظه ای( کم طاقت و عجولم)
24.کمترعشق ورزیدن و رابطه جنسی داشتن بعد از پارمیدا و مهمتر از همشون اینکهش خصیت علی رو بردم زیر سوال با کارام!!!
واحد عزیز:43: یک روز بهم گفتند سوده شما توی زندگی مشترکتون اشتباهاتی داشتی که از نظر خودت شاید اصلا اشتباه نبوده و رفتار درستی بوده ولی از نظر همسرت اشتباه بوده و اونو ناراحتش کرده ولی اون شاید اصلا به تو نگفته ودر نظر خودش گذشت کرده . درسته گذشت خیلی خوبه ولی در اینجور موارد که طرف مقابل اصلا نمیدونه که اشتباهی بوده و گذشتی بوده مشکل ساز میشه . یعنی شما فکر میکنی اصلا مشکلی نیست و همه چی خوبه . ولی همسرت عذاب میکشه و چون دوستت داره گذشت میکنه . بعد از یه مدت شخص احساس میکنه دیگه به آخر خط رسیده و شما اصلا درکش نمیکنی . و فقط به فکر خودتی . این منو بیدار کرد!!!ممنونم ازتون واحد مهربونم...:72:
آقای آونگ گلم:72: واقعا ممنومم که هیشه راهنمایم میکنید٫ لطفا بازهم بهم گوشزد کنیدتا خدای نکرده راهم اشتباه نرم!!!اتفاقا همین کاروهم کردم همشو یادداشت کردم و کاملا درک میکنم که باید خیلی آهسته جلو برم و حد توانایهای علی رو بدونم٫راستش منم خودم هنوز آماده صحبت حضوری رو ندارم یعنی واقعا میترسم یه چیزی بگم که کارو خراب کنه!!!:302:فعلا رو خودم زوم کردم تا خودش ببینم که پیش قدم میشه و وقتو معیین میکنه!!! کادوی تولدش رو یک آلبوم گرفتم ه با پارمیدا نزدیک ۱۰ تا عکس انتخاب کردیم از روز اولی که همو دیدیم تا زمانی که علی رفت (دوران قبل از بارداری٫بارداری٫تولد پارمیدا...)اکثرا عکسای خود پارمیدا با بابا علیشه!:43:ولی هنوز دو روز مونده به تولدش٫ نظرتون؟!(مثل اون سریاله٫ اسمس چی بود خدا ٭روزهای بد بدر٭:311:)البته همچی غی مستقیم هم نیست٫مثلا چی غیر مستقیمه؟!
سلام مینوش عزیزم:72:٫دلم واست تنگ شده بود٫ واسه راهنمایهات! ویژگیهای زنانه!!!خوشحال میشم کمکت کنم ولی بخدا درست نمیگیرم منظورتو!!!راستش من یک آدم برونگرام٫ خیلی سریع با ادمها انس میگیرم و سریع بگو و بخند ولی حد خودمو میدونم٫نه زیاد خجالتی هستم و نه زیاد پرو!!!البته عاشق زندگی کردن هم هستم چه بهتر در کنار عزیزانم و تازگیهام نگاهم رو به زندگی مثبت کردم و هر روز کمی بیشتر و اگه بدیهم ببینم خونسرد ازش رد میشم٫قبلاها سریع عکس العمل نشون میدادم٫خیلی عجول بودم٫ شاید هنوزم باشم ولی تلاش میکنم که مهوش کنم!تا ماه پیش اگه مثلا از علی چیز ونفی میدیدم داغ میکردم ولی حالا اگه بدی هم میکنه من بازم بهش محبت میکنم چون روز به روز بیشتر دوستش دارم :43: البته نه مثل قبلا ها خودخواهانه،و اینکه فهمیدم بیشتر اشتباهات سهم خودم بوده!!!
راستی راجب خواهر علی هنوز کسی نظر نداده٫ الان نزدیک به یک ماه ازش خبری نیست و حتی زنگ نمیزنه حال پارمیدارو بپرسه!!!شایدم از دست من خسته شده٫آخه تا دو ماه پیش خیلی ازش خواستم با علی حرف بزنه ولی بی فایده بود...
-
سلام ممنون ازینکه جواب دادین و اینکه به تاپیکم سر زدین ،کاش نظرتونو مینوشتین ... این ویژگیهای منفیتون شبیه منه ، انگار خودمم . متاسفانه امکان فرستادن پیام خصوصی و استفاده از تجربیاتتون رو ندارم ولی واقعا مشتاقم بدونم چجوری تغییر کردین ، اگه لطف کنید یه زمانی که وقت داشتید به منم کمک کنید ممنون میشم . . . چشم ، توکلم به خدارو بیشتر میکنم ، خدارو شکر یه تاپیکی مثه شما تو این سایت هستش وگرنه تمام ذهنم پر شده بود از خیانت و دروغ و میخواستم دیگه نیام اینجا .
-
سوده جان ، این پست رو بخون (کلیک کن) ، در خصوص رفتارهای شوهرداری کردن هست
وقت کردی تاپیکش رو هم بخون ... روی خصوصیاتی که شوهره از زنش می گوید متمرکز شو ... دقت کن ببین زنه برای شوهرش چه کارهایی کرده هست که اینگونه قلب مرده برای زنش تاپ تاپ می کند
نمی خوام ازش جدا شدم!