-
سلام،
قبل از زن بودن، چند تا نکته هست.
لطفن همسرت رو دوست داشته باش! اینو جدی دارم میگم. سعی کن بتونی اونو تحسین کنی. اونو مرد لایقی بدونی. از صمیم قلبت نکات مثبتش رو برای خودت بنویس. مطمئن شو ذهن ناخوداگاه تو این مرد رو دوست داره.
این مرد و خانواده اش رو ببخش. کاملن ببخش و ذهنت رو از همه اتفاق های بد گذشته آزاد کن.
خودت رو ببخش و شروع کن به حمایت از خودت. کارهایی رو انجام بده که تم خودخواهی بیشتری داشته باشه. غذاهایی رو بخور که دوست داری. ورزش کن. تفریح کن. با دوستات ارتباط بگیر.... به خودت عشق بورز!
تو خوبی! تو بدون اینکه به کسی کمک کنی و کاری برای کسی انجام بدی خوبی. لازم نیست آدم ها مدیون تو باشند تا تو رو دوست داشته باشند!!
از فاز احساسات بیا بیرون. احساسات قلمرو ذهن ناخوداگاهه. منطقی عمل کن. کارهای قبلت رو مرور کن. اونها رو بنویس. فرض کن اونها رو داری برای یکی از رئیسهای اداره تعریف می کنی! ببین کدوماش عجیب به نظر میرسه. از دید یه نفر سوم هم کارهات رو بررسی کن.
به جای سرزنش کردن خودت سعی کن یه الگوی رفتاری از عملکرد گذشته ات پیدا کنی. برای اینکه بتونی خودت رو پیش بینی کنی. نقشه ذهن ناخوداگاهت رو از رفتارای گذشته ات می تونی استخراج کنی!
یه نکته مهم :
به همسرت این احساس رو بده که آدم خوبیه.
خیلی جدی بهش بفهمون که از نظر تو اون مرد لایقی هست!
اون مرد شکست خورده ایه! تو هم اون رو در مبارزه قدرت و توانایی شکست دادی. تو بهش ثابت کردی که مرد بدی هست. تو رو کتک میزنه و قدردان نیست. خانواده بی شعور و نفهمی داره.... تو با خوبیهات عزت نفس این آدم رو بیشتر از قبل ازش گرفتی.
الان این مرد به محبت و عشقولانگی احتیاج نداره. به احساس مرد بودن و لایق بودن احتیاج داره. احساسی که از درونش نمی جوشه. تو می تونی به عنوان زنش از این جهت بهش کمک کنی.:72:
این کمکی به خودت هم هست. مسئولیت های شوهرت رو ازش بخواه!
اگر لازم شد با بی پولیش بساز ولی از نظر مالی تامینش نکن.
با مشکلات قضایی و دادگاه و اینا بساز اما کمکش نکن. بذار خودش مشکلش رو حل کنه. حامی و ناجی نباش. مرد نباش!
-
ممنون she عزيز به خاطر راهنماييهاي خيلي خوبتون، سعي مي كنم اجراش كنم، البته به شرط اينكه فرصت عملي كردنش رو داشته باشم، فردا همسرم برمي گرده تهران، اگه بمونه خونه و خونه رو ترك نكنه فرصت عملي كردن توصيه هاتون رو خواهم داشت.
-
فرصتش رو خواهی داشت.
حتی اگر بره. هنوز فرصت داری.
به رفتارهاش دقت کن. ببین در شرایط بحرانی چطوری عمل می کنه.
احساسی نشو. خوب دقت کن. فرض کن تو یه نفر سوم هستی که داره زندگی این زن و شوهر رو میبینه.
احوال خانواده اش رو ازش بپرس. بگو دلت براشون تنگ شده. سعی کن حرفت دروغ نباشه !
احساسی نشو!!!!!!!! اما در برابر شوهرت زنانه و با احساس در عین حال با عزت نفس رفتار کن.
کسی که عزت نفس و شخصیت محکمی داره، در مورد موضوع حجاب در منزل خانواده شوهر، خودش رو توی اتاق حبس نمی کنه .....
الان هم برای خودت احترام قائل باش. شوهرت در برابر زندگیش مسئوله و حق نداره بچگانه با سرنوشت هر دوی شما بازی کنه.
اما اینو زنونه بهش یادآوری کن.
-
سلام
همسرم ٤ روز پيش اومد خونه، براي اينكه من يك سري از كارهاي دادگاهش رو انجام بدم، بلافاصله بعد از تموم شدن كارها، رفت شمال و ديشب دوباره اومد خونه كه خريدهاي لازم براي خونه رو انجام بده، خريدها رو انجام داد ،چمدانش رو بست و دوباره خونه رو ترك كرد! اصرار داره جدا بشيم، اما نه برنامه خاصي داره، نه پول لازم براي اينكه يه خونه جدا براي من بگيره، وقتي هم كه با اصرار بهش مي گم يه فرصت ديگه به زندگيمون بده، مثلا ٦ ماه صبر كن اگه باز هم اصرار داشتي جدا بشي ، من حرفي ندارم، به شدت با اين پيشنهاد مخالفت مي كنه اما در عين حال وقتي بهش مي گم من اقدامي براي جدا شدن نمي كنم و خودش بايد پيش قدم بشه، مي گه اون پيش قدم براي دادخواست دادن نمي شه و اصراري نداره كه اسممون از تووي شناسنامه هم پاك بشه!!!! تكليف زندگيش و اينكه آيا قبول نمي شه يا نه و اگه قبول مي شه توري كدوم شهر اصلا معلوم نيست
در مورد پرونده هاش هم اول خودش گفت كه تمايلي نداره من پرونده ها رو پيگيري كنم، اما بعدش كه من گفتم به دليل شرايط روحي بدي كه دارم مي ترسم نتونم اونطور كه بايد و شايدبه موضوع رسيدگي كنم ، پس بهتره به فكر يه وكيل ديگه هم باشه و البته گفتم منم به اون وكيل تا جايي كه بتونم كمك مي كنم، مي گه اصلا نهايتش مي رم زندان، مگه مي خوان چه كارم كنن، ( و حرفي از اينكه وكيلي مي گيره يا نه نزد فقط گفت تو از اولش هم مي خواستي در ازاي پيگيري پرونده ها از من بخواي كه زندگي ادامه داشته باشه!!!!) در حاليكه كاملا بي انصافي مي كنه اون موقع كه من اولين پرونده رو قبول كردم يعني ٨ ماه پيش ما اصلا اختلافي با هم نداشتيم و خيلي خوب و خوش داشتيم زندگي مي كرديم، همسرم بي نهايت عصبي و پريشون شده، خودش هم واقعا نمي دونه داره چه كار مي كنه، با هيچ منطقي نمي شه باهاش حرف زد، از بعد احساسي هم نمي شه وارد شد، انگار همه درها به روم بسته شده! انگار همه راهها به بن بست رسيده، خواهش مي كنم كمكم كنيد، مي خوام زندگيم حفظ بشه، علي رغم همه مشكلاتي كه داره، علي رغم اينكه مي دونم آينده سختي در انتظارمه اما مي خوام زندگيم حفظ بشه، دوستش دارم، خواهش مي كنم كمكم كنيد، بهم بگين چه كار بايد بكنم، چه رويه اي ، چه رفتاري پيش بگيرم؟
-
سلام ، سعی کنید سکوت کنید واگه تماسی داشت تحویلش بگیرید و اشتیاقتون به بودنش رو نشون بدین، بنظرخودتون اگه پیام محبت آمیز بفرستید و التماس نکنید و حرفی از ادامه یا طلاق نزنید فقط محبت کنید و خودتون رو تسلیم نشون بدید در عین حال بگید دلتون براش تنگ شده و عکسای خودتون رو براش بفرستید و ازش عکس بخواهید رابطه بهتر میشه؟بنظرمن دوستتون داره
-
آخيش جان، ممنون كه وقت گذاشتين و ممنون كه نظر دادين.
همسرم امروز اومد خونه، از ظهر تا همين الان، براي كاراش اومده خونه، دوباره داره مي ره، پريشون هست، اما لحنش از ديروز ملايم تره، ديشب هم بعد رفتنش لحنش ملايم بود، برام آهنگي رو فرستاد كه انگار وصف حال بد خودشبود، مي خواست با فرستادن اون تصنيف بگه كه حالش چقدر بده، .... راستي يه نكته اي كه از ديشب خيلي اميدوارم كرده به برگشتنش اينه كه ديشب توري خريدهاش هم يه چيزايي كه من خيلي دوست دارم گرفته بود و هم يكي دو قلم از خريدهاش چيزهايي بود كه فقط مخصوص خودشه، مثلا شامپو سر براي موهاي چرب يا حلوا ارده كه فقط خودش مي خوره و.... ديدن اينها بين خريداش يعني انگار در آينده بر مي گرده خونه... دلم رو خوش كردم به اين نشونه ها! اما رفتارش خيلي نوسان داره، خيلي متلاطمه، خيلي پريشونه، اصلا ثبات نداره... ازش خواهش كردم كه شبا بمونه خونه، گفتم همينقدر كه امروز باهاش كم حرف زدم، روزهاي ديگه هم كم حرف مي زنم كه آرامشش به هم نخوره، گفت اينجا كاري ندارم، گفتم اينجا خونته، گفت اينجا خونه مت نيست تو نمي خواي قبول كني!!!!!
كمكم كنيد لطفا! چه كار بايد بكنم؟ با اين همه پريشونيش، با اين همه نوسان در رفتارش چه كار بايد بكنم؟! كمكم كنيد، راهنماييم كنيد لطفا
-
همسرت با شما مشکلی نداره
درگیر مشکلات شخصیش هست.
ولی ممکنه اینقدر از اون مشکلات و زندگی خسته بشه که حوصله زندگی مشترک را هم دیگه نداشته باشه.
اگه تو خونه بمونه و حال و هوای زندگی مشترک از سرش نپره بهتره.
تنها بشه شاید به تنهایی عادت کنه.
-------------------------------------------
تاپیک سوده را بخون.
شوهر سوده هم مصر بود که دیگه حاضر نیست برگرده خونه. حتی رفت خونه گرفت.
اما سوده نهایتا تونست همسرش را به برگشتن راضی کنه.
البته شرایطتون متفاوته.
همسر سوده از دست خود سوده ناراحت بود و مشکلات دیگه ای نداشت (کار و طلاق و ... )
بچه داشتند که خودش در تصمیم گیری خیلی موثره.
با این حال یک سرنخهایی ممکنه دستت بیاد.
مستقیم خواهش کردن راه خوبی نیست. اگه بگه باشه می مونم حرف خودش دو تا شده.
نمی تونه تو چشمات نگاه کنه و بزنه زیر قول خودش که !
با تکرار این حرف (از خونه نرو)، اون قول را موکدتر می کنی.
شاید اگه اصلا حرفش را نمی زدی، می شد این طور وانمود کنی که اصلا این حرف (خونه مون را جدا کنیم) زده نشده
ولی وقتی هر شب می گی تو رو خدا نرو، اون حرف را پررنگ تر می کنی.
بذار فراموش بشه. یه چیزی تو عصبانیت گفته، نکنش یه قانون.
خیلی نامحسوس و آروم برش گردون.
یه روز می آد نیم ساعت بیشتر می مونه.
یه روز می آد نهار می مونه.
و ....
خوراکیهایی که برات خریده بود را با ذوق باز می کردی تشکر می کردی.
وای چقد اینو لازم داشتم، چقد اونو هوس کرده بودم ...
بذار فکر کنه کار مهمی کرده که اگه نباشه تو نمی تونی انجام بدی.
بودنش تو زندگیت خیلی مهمه و باز بیاد و باز خرید کنه و باز ...
خودت را بزن به اون راه، در مورد نبودنش.
تاپیک سوده یادت نره.
-
شيدا جان سلام
لطفا پيام امشبم رو كه اصلاح كردم بخوونين و راهنماييم كنين الطفا، ممنونم
- - - Updated - - -
خيلي خيلي ممنون شيدا جان،
راجع به خوراكيها دقيقا همين كار رو كردم،
تاپيك سوده رو حتما مي خونم، فقط مي شه بگين چطور بايد پيداش كنم يا عنوانش چي بود؟
-
دیدی گفتم همسرت پیش قدم نمیشه برای جدایی!!!
چرا دوباره پیشنهاد کمک دادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برای وکیل و این حرفا. قرار شد دیگه حرف مردونه نزنی!!! دیگه به این کاراش کار نداشته باش لطفن.
شیدا خیلی خوب میگه. نذار خیلی ازت جدا بمونه. نشون بده که حضورش برات مهمه و بهش نیاز داری. ببین! نشون بده!! لازم نیست مستقیم این جمله رو بگی. یا بگی بمون!!
امیدوارم همه چیز درست بشه و زندگی خوبی داشته باشی.
-