مرسی از همه دوستان واحد عزیز, سرگذشت دوست، صبا جون وشیدا جون،زندگی موافق.. وکاملیای مهربونم من حرفای همتونو قبول دارم اما کاش مادرشوهرم به خانواده شوهرش همینجور که من احترام میذارم احترام میذاشت تازه چندسالی میشه فقط با مادرشوهرش خوب شده. کارای خودشو میبینم بدتر لجم میگیره. هرکی به نفعشه محبت میکنه. خودش همیشه میگه ادم وقتی به کسی نیازی نداره مجبور نیست محبت کنه.بله ارث ومیراثشو گرفته حالا شدن به کسی نیاز نداره.تازه من کاری ندارم به پسر مجردش پول میده نمیده من فقط خواستم بدونم چرا واسه یه پسر مجرد که اختیارش دسته خودشه از اون اجازه نمیگیره کاری بخواد بکنه اما شوهر من یه ادم مستقل باید حتما با ایشون یه هماهنگی داشته باشه واسه هرکارش.
وقتی دوستان اولش گفتن از دوست داشتن زیاد واین حرفا، خیلی باخودم فک کردم شاید 80%واقعا از رو دوس داشتنه وخیلی خیلی اروم شدم وحس بدبینیم نسبت به مادرشوهرم از بین رفته بود. ولی وقتی اکثرا گفتن من قدرشو نمیدونم واقعا مغزم سوت کشید چون هرکی با یه برخورد مادرشوهرمو میبینه میفهمه چه ادمیه وهرکسی نمیتونه اونم عروس زیاد باهاش بسازه.با این حال دارم خودم میسازم برای اون اتنظار نداشتم جواب سعی وتلاشم اون باشه.
راستش دیشب اخر وقت به شوهرم پیام داد اینترنت باسرعت میخواد واسه ثبت نام فلان چی صبح که شوهرم خواست بره ادارش پیامشو دید بهم گفت مامان اینترنت میخواد تا ساعت 9.قبل اینکه نظرمو بدونه براش ببره یا نه منم گفتم براش ببر چون تا من پاشمو حاضرشم ساعت 9نیم میشه ساعت 10هم باشگاه دارم نمیرسم ببرم.ظهر از باشگاه برگشتم یه سر میرم پیششون.
ولی تا برگردم خونه ساعت شده بود1ونیم هم بی موقع شده بود همین که دوس دارم بعد باشگاه برم دوش بگیرم بخاطر همین دیگه نشد برم خونه مادرشوهرم اخه بهشونم نگفتم که حتما میرم فقط به شوهرم گفتم اگه شد بعد باشگاه میرم. ولی به محض اینکه کارم تمام شد به همسرم گفتم نمیرسم برم چون باید دوش هم بگیرم. ازم ناراحت هم نشد خیلی هم باهم خوبیم.
ولی بنظر شما باید منم میرفتم پیشه مادرشوهرم؟بنظرتون ناراحت شده که شوهرم خودش wi fi رو براش برده خودشم رفته ازش عصری گرفته؟