-
شوهرم وقتی بهش زیاد توجه می کنم یه کم جو گیر می شه
و برام خط و نشون می کشه
چند وقت پیش سر خونه بحثمون بالا گرفت البته بحث نبود و اون می گفت باید بیای منم گفتم نمیام
و فرداش چون نمی خواستم ازم دلخور باشه بهش زنگ زدم و گفتم که دوستت دارم و اون هم گفت منم دوستت دارم به شرطی که باهام مخالفت نکنی
دوست داشتن مشروط ...اصلا باهاش موافق نیستم.
-
بانو دختر 7
باز ما میگیم شما حرف خودتو میزنی
بزار یه چیز رو کلی بهت بگم متوجه بشی کامل با چه قشری طرفی
دیگه هرچی بلد بودم گفتم این آخریشه
مرد = پسر بزرگ
یه پسر رو در نظر بگیر با خصصویات مخصوص خودش رو حالا قد و وزنش رو ببر بالا و یه ریش سیبیلم براش بزار این میشه مرد
شما زنا پیچیده هستین ولی ما مردا نه خیلی خیلی ساده هستیم فقط قلق هاش رو باید بلد باشی :72:
-
بنظر منم این حرف همسرتون درست نبوده
ولی یه سوال دیگه هم ازتون دارم، تو رابطتون تا اینجا معمولا ایشون بیشتر مطیع شما بودن یا شما مطیع
ایشون؟ یعنی تو موارد مختلف بیشتر حرف و نظر شما اعمال شده یا ایشون؟ اگه میتونید درصدی بگید.
-
خاله قز ی جان
من نگفتم بلافاصله رفتم خوابیدم تا ساعت 10.5 نشستم تو جمعشون که مامانم و بابام و شوهرم بودن
باهاش گرم نگرفتم به این دلیل که من دوست دخترش نیستم بی شخصیت هم نیستم ، وقتی که حرفی می زنه و من مخالفت می کنم فرتی گوشش رو روی من قطع کنه خدا زبون داده برای حرف زدن گوش هم داده براش شنیدن
دوبار که واسه این کارش منت کشی کرد و دید به ازای هر بار گوشی قطع کردن روی من باید بیاد معذرت خواهی دفعه سوم دیگه هیچ وقت این کار رو نخواهد کرد.
قربون و صدقه اش هم نرفتم چرا ؟ چون به ازای هر بی احترامی که به من بکنه بهش پاداش و جایزه نمی دم باید باید باید نظر من رو می پرسید و می گفت ساناز به نظرت چی کار کنیم ؟ شوهرم مرد بیرونه و اصلا خونه نشین نیست و الان هم که میرم خونشون اصلا تو خونه نمی مونه و میره بیرون پس این چه اصراری هست که بخواد منو ببره روستاشون
عمدا هم نرفتم سمتش چرا ؟
چون من طاقت ندیدن اقا رو ندارم و مدام پیش قدم می شم چندین و چند با راعصابم خورد شده و دعوامون شده و دوباره من منت کشی کردم و کوتاه اومدم و این موضوعات مجددا تکرار شده
- - - Updated - - -
خب باید بگم من داداش نداشتم و کلا نمی دونم مردا و پسرا رو باید باهاشون رفتار کرد
پدرم هم خیل یدوستش دارم خیلی ولی زیاد با هم حرف نمی زنیم
عمو هم نداشتم
پسر خواهر هم نداشتم
.
.
کتاب زیاد خوندم که مردا رو بشناسم ولی تا الان نشناختم
شبنم جان مسائل بینمون معمولا حل نمی شه بلکه فراموش می شه و تا زمان یاداوری بعدی در صلح و صفا هستیم
و حرف شوهرم معمولا واسه به کرسی نشوندن حرفش اینه : می خوای بخواه می خوای نخواه همینه که هست
و حرف منم اینه : به خدا فردا می رم دادگاه درخواست طلاق می دم دیگه خسته ام کردی من به خاطر تو قید همه رو زدم ...
و اینطوری می شه
می دونم نباید حرف طلاق رو به زبون بیارم ولی وقتی اعصاب برام نمی مونه خودش از دهنم میاد بیرون
روز اول عقدم خواهرم چون باباش نیومد محضر بهم گفت تو هر خانواده ای یکی سیاه بخت می شه و تو خانواده ما اون تو بودی
اون یه خواهرم بهم گفت انشااله بچه دار نشی تا نسل ما رو بد نام نکنی
بهم حق بدین وقتی شوهرم باهام لج می کنه اعصابم قاطی بشه
-
یکی از همکارام امروز رفته بیمارستان دیده شوهرم با دو تا خانم که یکیشون یه دختر حدودا 17 ساله و یکی دیگشون حدودا 27 ساله بود تو بیمارستان بوده و اون خانم بزرگتره رو آورده بوده که سرم بزنه و گویا حالش بد بوده
همکارم که خواهر من رو نمی شناخت گفت که شوهرت تو بیمارستان بود و خواهرتو اورده بود و منم که قبلش هر چی زنگ می زدم خونه کسی جواب نمی داد پرس و جو کردم و همکارم گفت که خانم تپل و سبزه بود و من زنگ زدم به گوشی بابام و گفتم چه خبر گفت که هیچی مهمون داریم و معلوم شد که خواهز من نبوده
به شوهرم زنگ زدم گفت که مال اون محلی هستن که باغ داره و مریض بودن اومده بودن شهر ما و زنگ زدن به شوهرم بردتش بیمارستان البته بگم جاریم تو همون بیمارستان پرستاره
به کلی ریختم به هم با شوهرم بحثم شد آخه به اون چه ربطی داره که طرف مریضه
از کجا معلوم واقعیت رو داره می گه
چند وقت پیش خواهرم گفت برو با اون شوهر زن بازت که همیشه زن سوار می کنه
خدایا دیگه از دست این مسخره بازی هاش خسته شدم همش همین کار ها رو می کنه که پشت سرش حرفه
-
خب مشکل بالا حل شد از جاریم پرسیدم که پرستاره همون بیمارستانه و گفت که زن کارگرش بوده همراه با خواهر زن کارگرش
البته حل شدن بدین منظور که سو تفاهم من رفع شد
-
درود بانو دختر 7
خلاصه بهت بگم شما نیاز فوری دارین با شووووهترن بری پیش مشاور نیاز فوری داری.
برعکس حرفایی که میزنی کاملا زیر نظر خانوادتی و حرفاشون روت تاثیر زیادی داره.بالا چندین بار گفتم بازم میگم اینکه بخوای زندگی بکنی کنار شوهرت یا بخوای اینجوری ادامه بدی بخودت مربوطه ماهایی که نظر میدیم فقط یه انسانیم و کاربر زندگی شما هرچند برای تک تک ماهیی که نظر میدیم باارزشه ولی تاثیر مستقیمش روی خودتونه نه ما.
اگه بخوای همین مسیر رو بری تهش رو خودت بهتر از همه ما میدونی
اگه میخوای تغییرم کنی بسم الله شروع کن.باهاش راه بیا بزار بدونه درکش میکنی بهش ثابت کن دوسش داری و بهش اطمینان داری.
اینقدر مغرور و از خود راضی هستی که خیلی راحت به خودت اجازه میدی به شووهرت تهمت بزنی و متهمش کنی به اینکه زن باز هستش همون حرفی که خواهرات میزنن.تو حتی توی همین تالارم به تریژ قبات بر میخوره یه عذرخواهی ازش کنی چه برسه بهش زنگ بزنی و رسما بخاطر اینکار زشت و بی ادبانت ازش عذرخواهی کنی و سعی کنی از دلش در بیاری اینو بخون
خب مشکل بالا حل شد از جاریم پرسیدم که پرستاره همون بیمارستانه و گفت که زن کارگرش بوده همراه با خواهر زن کارگرش
البته حل شدن بدین منظور که سو تفاهم من رفع شد!!!!!!!!!!!
بزار یکچیزی رو هم بهت بگم اگه فکر میکنی نهایت از ایشون جدا یمشی و امکان داره بعدا دوباره ازدواج کنی یکی باشه بینقص و بی عیب اشتباه میکنی دختر گرچه بی نقص و بی عیبم باشه شما نمیتونی با این اخلاقت که زندگی رو میدون جنگ میدونی و میدون امتیاز گیری زندگی کنی.
اینی که من مینوسم حس شخصیمه از نوشته هاتون اگه اشتباه ببخشید اگرم درسته که برداشتی که ازش میکنی بخودت مربوطه
شوووهرت احساس میکنه براش احترام و ارزش قائل نیستی.به جایگاهش احترام نمیزاری بعنوان یه شووووهر.بهش اطمینان ندار یو خیلی راحت تهمت زن باز بودن بهش میزنی.کاملا زیر نظر نظرات و افکارت خانوادت و خواهرات هستی و هیچ اراده ای از خودت نداری. و مهمترینش اهل زندگی نیستی و لجباز و یکدنده ای.
این مواردی که من از نوشته هاتون متوجه شدم.باز میخوای بیای پایین بنویس آقای خاله قزی چرا پشتیبانی میکنی و طرفداری اصلا هم اینجوری نیست و از این حرفا و دوباره و چند باره این نوشتن نظرات رو ادامه بدی خوب ادامه بده تا در آخر نتیجشم ببینی
-
من مشاوره رفتم و اون گفت شوهرت هم باید بیاد به شوهرم هر وقت که گفتم بریم از زیرش در رفته ونیومده
خاله قزی عزیز با کوتاه اومدن و هی کوتاه اومدن و مجددا کوتاه اومدن هیچ مشکلی حل نمی شه
شاید این مشکل بگذره و قطعا مشکلات دیگری نیز خواهد آمد
من توی زندگیم خواهان پیش رفت هستم نه پس رفت
اینکه سر کوچکترین بحثی شوهرم گوشی رو روی من قطع می کنه
کم محلی می کنه چون می دونه دوستش دارم و چون تا الان با قهر به اونچه که می خواسته رسیده از این به بعد هم این کارش رو تکرار می کنه
من هرگز برای اشتی پیش قدم نمی شم
دیگه از این همه تحمیل عقاید خسته شدم
قرار نیست زندگی ما دوتا فقط به خاطر کوتاه اومدن من جلو بره
یه تکنیکی توی سایت گفته بود که کسی کهمتهم به خیانت هست باید شفاف سازی کنه و یه مدت محدود کارها و روابطش رو شرح بده تا خودش از خودش رفع اتهام کنه
ولی شوهر من هیچ وقت نخواست اعتماد از دست رفته رو جبران کنه
اگه ازش پرسیدم کجا می ری که می گه یه جایی
اگه بگم کی میای می گه شاید بیام شاید نیام
.
.
.
اعتماد مثل یه استخره ممکنه قطره قطره پر بشه ولی راحت و سریع با یه شکاف تمومش خالی میشه
و واسه اینکه مجددا اون رو پر کنی اول باید شکاف رو ببندی و بعد اعتماد سازی رو شروع کنی
بی خیال گویا اگه هیچ اراده و نقش و شعوری توی زندگی مشترکت نداشته باشی بیشتر موفق می شی
-
من یه سوال دارم
مگه انفعال دقیقا همین چیزی نیست که شما به من پیشنهاد می کنین؟؟؟؟؟
ا. کوتاه بیام 2. بگم چشم عزیزم هر جا بری منم میام (در صورتی که خواسته من نیست و اصلا هم راضی نیستم )3. اجازه بدم نظرات باباش و بقال سر کوچشون جهت زندگیمون رو عوض کنه 4. وقتی اصلا نظر من براش مهم نیست و فرت و فرت گوشی رو روی من قطع می کنه بازم خودم پاپیش بگذارم پس عزت نفس من چی میشه ؟
ایا این درسته که همه ارزو ها و خواسته هام رو قیدش رو بزنم ؟ انفعال تا چه حد ؟
دیروز زنگ زدم به شوهرم و واسه ماجرای بیمارستان ازش معذرت خواهی کردم هر چند می دونم مقصر نیستم و اون باید شفاف سازی می کرد
و الان به شدت به شدت به شدت پشیمونم چرا زنگ زدم بهش
چون که از وقتی که باهاش تماس گرفتم هیچ خبری نشده و نه اون تماس گرفته و نه پیام داده
دو هفته بود که سر این ماجرای خونه منو عذاب داده الان دوباره با پیش قدم شدنم اجازه بهش دادم مجددا این کا رو بکنه
ایا جراتمندی یعنی گستاخی ؟ یعنی زن زندگی نبودن ؟ یعنی نباید خواسته هات رو بگی و نیازهاتو مطالبه کنی ؟
ایا انفعال یعنی خوشبختی ؟ یعنی شوهر جونم تو هر جور دوست داری با من رفتار کن من در هر شرایطی عاشق تو هستم ؟؟؟؟؟؟؟ گوشی رو قطع کن بی منطق باش و حرف بابا و بقال و چقال رو به نظر زنت ارجعیت بده
ای کاش ای کاش ای کاش دیروز زنگ نزده بودم
-
بانو دختر 7
والا به الله همه ماها میدونیم چی میگین شما خوب همینی که هست مردا اینجوری هستن چه شوهر شما چه بقیه فرقش اینه یکی کمتر یکی بیشتر.هر مردی هم قلق خاص خودش رو داره شما الکی داری خودت رو اذیت میکنی بخدا به پیر به پیغمبر به هرچی قبول داری این مسیر یکه داری میری راهش نیست به والله این نیست بابا قاطی کردم دیگه من یکی :54:
چنتا لینک برات میزارم ازت خواهش میکنم لطف کن برو بخونش خواهشا
کارگاه خانواده موفق : مرد مقتدر/زن لطیف
http://www.hamdardi.net/thread-23419.html
آداب صحیح گفتگو کردن
http://www.hamdardi.net/thread-21813.html
رفتار جراتمندانه(حتما حتما حتما اینو بخونش حتما بخون)
http://www.hamdardi.net/thread-18343.html
اینم بخون
مهارت های ارتباطی
مهارتهای ارتباطی
خواهشا بجای ادامه دادن این تایپیک یا یه تایپیک جدید باز کنی که هیچ فایده ای برات نداره اینارو برو بخون بعد بیا نظرت رو بنویس