کسی که اندازه چشمام بهش اعتماد داشتم دوباره بهم دروغ گفت

خواهر خوبم نظر من کارشناسی نیست وبهتره کارشناسهای عزیز تالار نظر بدن ولی به نظرم میرسه ایشون واقعا به شما علاقه دارن چون اگه اینطور نبود میتونستن خیلی راحت کات کنن به قول دوستان تعهدی که در کار نبوده پس فقط علاقه ایشون رو در این مدت کنار شما نگه داشته شما هم میتونید از این علاقه برای اصلاح ایشون استفاده کنید شاید بهتر باشه یه فرصت دیگه بهشون بدید تا به خواستگاری بیان و صیغه محرمیت بینتون جاری بشه بعد شما اگه دیدید واقعا پشیمون هستند و مرد زندگین که چه بهتر ولی اگه دیدید که مشکلی دارن میتونید برای همیشه کات کنید . اینجوری دیگه حرف و حدیثی هم پشت سرتون نخواهد بود . کسی که از 15 سالگی عاشق شما بوده و پاتون وایستاده ارزش یه فرصت دیگه رو داره . هرچند هردو تون از اول اشتباه کردین .

ممنونم از راهنماییتون دوست عزیز،

خواهشا اول جواب ما رو بده با این آقا میخوای چیکار کنی با تمام این شراطی که داره و فرض رو بر این میزاریم که تغییر نمیکنن خیلی؟
هرچی فکر میکنم میبینم نمیتونم ببخشم دروغی که بهم گفته رو. اینکه اینقدر راحت بهم دروغ میگفته. اینکه همیشه به من میگفت از من خیالت راحت باشه! میگفت من تا حالا به تو دروغی گفتم ؟؟!!!!! الان واقعا فکر میکنم نکنه اصلا مریض باشه ؟! آخه چطوری میتونسته اینطوری حق به جانب باشه وقتی خودش میدونسته که داره دروغ میگه ؟ نکنه این دروغگوییش نشونه اعتیادش باشه ؟ آخه من شنیدم کسانی که اعتیاد دارند خیلی دروغ میگن :(

شماره دو بله حرفتون درست توی سن کم اشتباهی کردین که ایکاش انجامش نمیدادین ببخشید ناراحت کنندست ولی اینو میپرسم آیا شما الان بکارتتون از بین رفتست دیگه دختر نیستین؟
خیر از دست ندادم ولی رابطه داشتیم ( شرمنده م به خدا :((( )

ولی درکل هرچی باشه شما توی سن کم اشتباهی رو مرتکب شدین قرار نیست بخاطر این اشتباه کل زندگیتون رو از بین ببرین!!بشین واقعا فکر کن برو توی بخش معیارهای همسر برای ازدواج هستش بشین پیش خودت اولویت بندی کن نمره بده با ایشون از یک نمره تا پنج نمره بنویس بعد ببین میتونه ایفرد خوشبختت کنه یا نه؟

شما اول برو یه تایپیک باز کن البته در این مورد مشکل شما توی تالار تایپیک زیاده چیزی که بخاطر من میرسه تقریاب خلاصشو برات مینویسم ولی شما بهتره یه تایپیک مخصوص این مورد باز کنی کارت اشتباه بوده خیلی هم اشتباه بوده ولی قتل که نکردی بهتره در مورد معقولانه رفتار کنین بچه ها خیلی میتونن بهتون کمک کنن

1.آیا از این رفتارتون دوری جستین و بقول معروف تکرار نکردین؟الان که با ایشون هستین این رفتار رو تکرار میکنین؟ آیا از این کار توبه کردین و دیگه انجامش ندادین
لازمه اینکار توبه خالصانه و انجام ندادن دوباره این عمله نه تنها شما بلکه همه ما اشتباهاتی داشتیم که از انجامش شرمگین هستیم توبه در صورتی مورد قبوله که انسان واقعا از صمیم قبل بخوادش دیگه تکرار نکنه و واقعا ببینه اینجوری هستش بعد مدت ها دنبال اون کار نره

من قبلا این روش رو امتحان کردم. برای مدت کوتاهی آرومم ولی باز نمیتونم از طرف مقابل پنهون کنم. یعنی این موضوع که بعدا نگم اصلا منتفی هست، میدونم که نمیتونم.

اینکه بگین یا نگین به خواستگارای آیندتون اولا بخودتون مربوط میشه ولی خواهشا بطرف مقابل هم فکر کنین اگر واقعا پشیمون هستین و تکرار نمیکنین میتونین
1.اول ببینین شرایطتتون رو کامل داره باهاشون حرف بزنین در جلسه آخر اگه میبینین انتخابتون درسته میتونین براشون توضیح بدین (که این روش بنظر من صادقانست ولی خیلی خوب نیست) با اینکه بهشون نگین بهشون ظلم کردین
2.میتونین در صورت توبه واقعی به ایشون نگین حتی خود خدا هم فکر نکنم راضی باشه به اینکار که گناهی که کردین رو به دیگران بگین.خدا بزرگترین پوشاننده عیوب ما انسان هاست اگه اینجوری نبود دیگه از شرم و خجالت نمیتونستیم سرمون رو بالا بگیریم

3.اگه حدس میزنین که متوجه نمیشن بهتره نگین ولی اگه حدس میزنین که بعدها امکان داره متوجه بشن بهتره بعد اینکه دیدین معیارهاتون رو داره بعد جلسات خواستگاری بهشون بگین یه سر برین پیش یه روانشناس حاذق و خوب.اول خودتون برین برای روانشناس توضیح بدین بعد خود ایشون بلدن چیکار کنن شوهرتون رو میگن ببیاد داخل به ایشون توضیح میدن که شما کاری کردین در مجردی که واقعا پشیمون هستین توی سن کم که البته امکان خطا توی این سن هست بعلت نداشتن تجربه کافی.ایشون براش توضیح میدن اگه پرسیدن ازتون تا چه حدی بوده شما بگین برای من حتی دست دادن هم غلط و بوده عذاب وجدان دارم همین بیشتر توضیح ندین.

بازم میگم بهتره یه تایپیک دیگه بزنین تا بهتر راهنمایی بشین.

ممنونم از راهنماییتون. نمیدونم واقعا باید چه کنم. کلا باید موضوع ازدواج رو بیخیال بشم. اصلا فکرش رو هم نمیتونم بکنم که بتونم با کسی اینطوری ازدواج کنم . حتی اگه بهش بگم و اونم قبول کنه باز مشکلات و بدبینی های طرف مقابل رو دارم. نه من اصلا ازدواج نمیکنم :-|

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط واحد

خواهر خوبم نظر من کارشناسی نیست وبهتره کارشناسهای عزیز تالار نظر بدن...

---

واحد خانم، دقیقا چیزی که گفتین درسته. نظر شما کاملا احساسی و کودکانه است.

خواهر خوبم نظر من کارشناسی نیست وبهتره کارشناسهای عزیز تالار نظر بدن ولی به نظرم میرسه ایشون واقعا به شما علاقه دارن چون اگه اینطور نبود میتونستن خیلی راحت کات کنن به قول دوستان تعهدی که در کار نبوده پس فقط علاقه ایشون رو در این مدت کنار شما نگه داشته شما هم میتونید از این علاقه برای اصلاح ایشون استفاده کنید
دوست عزیز سه سال پیش اشتباه کرد و من بخشیدمش و بهش فرصت دادم. همون موقع میگفت به خدا دیگه لب به سیگار هم نمیزنم چه برسه به چیزهای دیگه. ولی الان به من میگه من هشت ساله که دارم میکشم. یعنی همون موقع هم که داشته به من قول میداده دروغ میگفته ؟ فقط برای اینکه من باهاش بمونم. ممکنه دوستم داشته باشه ولی هنوز اونقدر عاقل نشده که به خاطر علاقه اش، به خاطر خودش، زندگیمون، زندگی من که در قبالش مسووله خلاف نکنه. یک بار کرد براش عبرت نشد دوباره هم انجام داد.
شاید بهتر باشه یه فرصت دیگه بهشون بدید تا به خواستگاری بیان و صیغه محرمیت بینتون جاری بشه بعد شما اگه دیدید واقعا پشیمون هستند و مرد زندگین که چه بهتر ولی اگه دیدید که مشکلی دارن میتونید برای همیشه کات کنید . اینجوری دیگه حرف و حدیثی هم پشت سرتون نخواهد بود . کسی که از 15 سالگی عاشق شما بوده و پاتون وایستاده ارزش یه فرصت دیگه رو داره . هرچند هردو تون از اول اشتباه کردین .
خصوصیات مثبت هم زیاد داره ولی دروغ اونم این همه وقت چیزی نیست که بشه به راحتی ازش گذشت. تازه اگه من گذشت کنم که خیالش راحت میشه و دیگه با خیال راحت سیگار میکشه. ای خدا آخه چرا آدما به وضعیت خوبی که دارند راضی نیستند و با اشتباه احمقانه همه چیز رو خراب میکنند ؟ :(((

عسل جان
تصمیم خودت اینه که تموم کنی و اولین پیشنهاد ما به تو هم همینه. اما من جواب سوالمو نگرفتم! فکر میکنی چند درصد بتونی روی تصمیمی که الان گرفتی بمونی؟ وقتی میگی که من دیگه ازدواج نمیکنم و ... نشون میده که تصمیمت فقط اولین واکنشی بوده که بعد از فهمیدن حقیقت گرفتی و از روی فکر و منطق نبوده. من نمیگم چون هشت سال باهاش بودی یا باهاش رابطه داشتی حتما باهاش ازدواج کن اما اینو میدونم که اگه تصمیمت احساسی و بدون سنجیدن همه ی مسائل باشه، بعد از یه مدت جدا موندن و دلتنگی و یادآوری خاطرات، این تویی که از مواضع خودت پایین میای!!
سعی کن آرامش خودت رو حفظ کنی و از الان به اینکه در آینده چی قراره بشه فکر نکنی! و حتما اگه میتونی پیش یه مشاور بری و باهاش صحبت کنی و با کمک اون بهترین تصمیم رو بگیری

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط sara 65

عسل جان
تصمیم خودت اینه که تموم کنی و اولین پیشنهاد ما به تو هم همینه. اما من جواب سوالمو نگرفتم! فکر میکنی چند درصد بتونی روی تصمیمی که الان گرفتی بمونی؟ وقتی میگی که من دیگه ازدواج نمیکنم و ... نشون میده که تصمیمت فقط اولین واکنشی بوده که بعد از فهمیدن حقیقت گرفتی و از روی فکر و منطق نبوده. من نمیگم چون هشت سال باهاش بودی یا باهاش رابطه داشتی حتما باهاش ازدواج کن اما اینو میدونم که اگه تصمیمت احساسی و بدون سنجیدن همه ی مسائل باشه، بعد از یه مدت جدا موندن و دلتنگی و یادآوری خاطرات، این تویی که از مواضع خودت پایین میای!!
سعی کن آرامش خودت رو حفظ کنی و از الان به اینکه در آینده چی قراره بشه فکر نکنی! و حتما اگه میتونی پیش یه مشاور بری و باهاش صحبت کنی و با کمک اون بهترین تصمیم رو بگیری

---

یعنی خداوکیلی ایول داری بانو سارا با این راهنماییت :72::104:

بانو عسل شما اولین کاری که میکنی اینه که تمومش کنی هرچی زودتر بهتر تمومش کن بره من وقتی مجرد بودم فامیل یکی از دوستان همین وضعیت رو داشت 5سالبا یه نفری دوس بود پسره خوب نبود الان نمیدونم جدا شدن یا نه.شما اول تصمیم قطعی بگیر میخوای تمومش کنی واقعا یا نه؟

کات کامل منظوره خطتت رو عوض کنی نه پیامک نه زنگ نه از نزدیک دیدن نه آبجیش بیاد نمیدونم خالش بیاد یا هرکس دیگه اینو حل کنی بقیش حله

میخوای ازدواج نکنی خوب نکن بهت حق میدم همه پسرا بد اصلا عوضی هرچی شما بگین ولی خواهشا پله پله شما اول از این رابطه ای که جز تباهی البته نظر شخصی منه وگرنه نظر شما هستش که مهمه بیا بیرون بعدش دورانی نقاهت رو سپری کن بعد که آروم شدی اونوقت تصمیم قطعی رو بگیر اگرم نخوای ازدواج کنی بزار برای اونموقع خواهشا :72:

فعلا همه تمرکزت رو بزار روی اینکه زودتر از این رابطه احساسی خارج بشی همین

منتظر خبرای خوب از طرفتون هستیم خواهشا بچه ها رو ناامید نکن کلی واستون وقت گذاشتن و انرژی

ممنونم از راهنماییهاتون،
یعنی بدون اینکه حرفاشو بشنوم تموم کنم بره ؟ اگه ابراز پشیمونی کرد و گفت میذاره کنار چی ؟ بذاره کنار هم دروغ گفتنشو چکار کنم ؟ :((
آخه با این وضعیتی که من دارم بعدا اگه تنها موندم پشیمون نشم که کاش میبخشیدمش ؟ نمیخوام شما رو ناامید کنم به خدا، فقط دارم فکر میکنم و تصمیم میگیرم :47:
یعنی با خواهرش هم صحبت نکنم ؟ میخوام بدونم چی میگه خب. حداقل برای اونا روشن بشه که من کاری نکردم و مقصر پسرشون بوده.

آها خوبه همه ترسهات رو میگی هرچی توی ذهنت هست رو میریزی بیرون.

میخوای علتش رو بدونی چرا بعد هشت سال اینکارو کرده؟ بزار یه پیشنهاد بهت بدم برو توی تالار چرخ بزن توی روابط دختر و پسر وایسا یه لینک بهت میدم بدونی چرا بچه ها نگرانت هستن

یعنی خدا خیرش بده فرشته مهربان عزیز رو بخدا خیلی خانومه سالاره :72::104: اینک لینک رو برو از اول بخون متوجه میشی کاملتر حرفای مارو

www.hamdardi.net/thread-17296.html

http://www.hamdardi.net/thread-25882.html

با سپاس بسیار از بانو فرشته مهربان

میخوای بدونی چرا اینکارو کرده باشه بشین باهاش حرف بزن همه حرفاشم گوش بده ولی وقتی تموم شد بخودت یه وقت بده یکم از هم فاصله بگیرین از دور قشنگ نیگاش کن نه بعنوان دوست بعنوان یه خواستگار معیارهات رو بنویس اولویت بندی کن بعد بشین بهش نمره بده از یک تا پنج بعدش بیا اینجا بنویس ببین واقعا ارزش داره احساست رو عشقت رو وقت و انرژیت رو براش بزاری
مایی که اینو میگم واسه خاطر خودته آبجی میترسیم مثل خیلیهای دیگه تصمیمات اشتباه بگیری بری نوشته های بانو فرشته مهربان رو بخونی همه چی دستت میادش

بازم از زحمات بانو فرشته مهربان و مدیر همدردی عزیز همینجا بنوبه خودم سپاسگزاری میکنم :43:

منتظریم بیای کامل توضیح بدی راستی یکسر هم برو واسه خواستگاری بخونی بدک نیست خیلی کمکت میکنه واسه تصمیم درست. مراحل صحیح تشکیل زندگی

خواستگاری+ آشنایی در حین خواستگاری + نامزدی و عقد و دوران آشنایی این زمان = ازدواج با ضریب موفقیت بالا بخاطر عقلانی تصمیم گرفتن و توی وادی احساسات نیوفتادن و استفاده از تجربه بزرگترها و تاییده توسط دو خانواده این عاقلانه تره بنظر من و درصد موفقیتشم بیشتره :72:

به خدا خیلی ازتون ممنونم ک تنهام نمیذارید. نمیدونید چقدر درمونده شدم.
اون الان سربازی هست و این هفته دوره آموزشیش تموم میشه. باید صبر کنم برگرده تا باهاش صحبت کنم. میخوام فقط ازش بپرسم چرا اونم نامرد شد ؟ چرا نتونست به خاطر من سراغ این کارا نره ؟ چرا زندگی من، آبروی من براش مهم نبود ؟ البته اول تقصیر خودم بود که برای خودمم مهم نبود. یعنی واقعا چی فکر میکردیم و چی شد. شب و روزم شده گریه و زار زدن توی خودم و دنبال کشف کردن دروغ های دیگه اش. باورم نمیشه یکی بتونه اینطوری بی عذاب وجدان دروغ بگه

سلام دوستان،
باهاش صحبت کردم. گفت تحت فشار بوده، گفت به من نگفته چون نمیخواسته ناراحتم کنه! گفت ترک سیگار زمان میبرده و داشته ترک میکرده. گفت الان دیگه نمیکشه و این دو ماه سربازی هم بهش کمک کرده که کامل بزاره کنار. خواهرش هم باهام صحبت کرد گفت ما اصلا موافق سیگار کشیدنش نیستیم و ازم تشکر کرد که اینطوری واکنش نشون دادم.
خلاصه الان اصرار میکنه که برگردم. میگه بهم یک فرصت دیگه بده تا جبران کنم. میگه نمیتونه با کس دیگه ای ازدواج کنه.
میدونم دوسم داره ولی من باید چه کنم ؟ کمکم کنید. من همه ی حرفامو بهش زدم. گفتم برنمیگردم و دیگه نمیتونم بهش اطمینان کنم. گفتم الکی منتظر من نمونه چون امکان نداره برگردم. گفتم اگر میخوای خوشحالم کنی از زندگیم برو بیرون.
همه اینارو بهش گفتم ولی نه با اطمینان. اون میدونم هنوز امید داره و بیخیال نمیشه. یا اگر هم بشه من باید با آینده م چه کنم ؟
دوستان خواهش میکنم کمکم کنید و بگید بهش دوباره فرصت بدم یا نه ؟ تو بد برزخی گیر کردم.