نه اصلا منظورم این نبود که تاپیک شما رو ببینه ؟ گفتم خودش بیاد تاپیک بزنه تو یه زمان دیگه که تاپیک شما رو نبینه ... بعد بقیه راهنماییش کنن...
نمایش نسخه قابل چاپ
نه اصلا منظورم این نبود که تاپیک شما رو ببینه ؟ گفتم خودش بیاد تاپیک بزنه تو یه زمان دیگه که تاپیک شما رو نبینه ... بعد بقیه راهنماییش کنن...
zendegiye movafagh
در هرصورت فکر میکنم تایپیک من رو میبینن. من با اسم خودم تایپیک زدم و بالاخره متوجه میشن.
منظور من از خشن خدای نکرده کتک کاری و فحشو اینا نیست میدونم اینا رابطه رو خراب میکنه. منظور من دقیقا چیزیه که جوانه عزیز بالا گفته.
درسته شما پول مفت از پدرت نمیگیری و براش کار میکنی ولی این حس استقلال رو به شما نداده و میخوای خونه و کارتو از پدرت جدا کنی تا مستقل باشی. همسرت هم نیاز داره استقلال بیشتری از شما ببینه تا بیشتر روتون حساب بکنه.
سعی کنین قاطع باشین لازم نیست بهش زور بگین یا سرش داد بکشین یا از این کارایی که بیشتر مال مردای ضعیفه فقط وقتی حق با شماست کوتاه نیاین. اجازه ندین هر وقت دلش خواست صداشو ببره بالا. منم قبلا وقتی با همسرم دعوام میشد صدامو میبردم بالا با عرض پوزش حتی فحش هم میدادم اون بیچاره هم هاج و ولج منو نگاه میکرد چون اون برخورد قاطع نداشت من عادت گرفته بودم حتی سر چیزای جزیی باز همین کارو میکردم تا اینکه یه بار بعد از این برخورد من همسرم گفت تا ازش معذرت نخوام و قول ندم دیگه تکرار نمیشه باهام حرف نمیزنه و واقعا این کارو کرد. بهش نشون بدین که اینکه صداشو ببره بالا مشکلو بدتر میکنه نه اینکه هر بار صداشو برد بالا شما کوتاه بیاین چون این یه تشویقه که دوباره این کارو بکنه.
همین که یه مدت تحریمش کردین خوبه تا بفهمه شما اونقدر که فکر میکنه ضعیف نیستین. اینم بدونین قوانین رابطه شما یک روزه شکل نگرفته که بخواین یه روزه تغییرش بدین سعی کنین همسرتون رو ببرین مشاوره این که احساس کنین پیشرفت داشتین خیلی خوبه.
در ضمن با محبت کردن شاید بتونین اونو بکشونین طرف خودتون تا با شما احساس صمیمیت بیشتری نسبت به مادرش داشته باشه.
نه پژمان جان واقعا گفتم. اصلا واسه دلخوشی نبود.
اگه خانمت اون دو مورد تایید و ارامشو بهت میداد بازم احساس خستگی می کردی؟ می دونم خیلی زود بوده ازدواجت. ولی اخرش همینه واسه همه. واسه شما زودتر شد و زودتر زندگیت سامان پیدا کرد.
اگه مشاوره تنهایی هم بری احتمالا مفیده برات. احتمالا می تونه هم بهت بگه چطوری خانمتو بیاری مشاوره.
ببین رفتارایی که در خانمت هست و دوست نداری ربطی به اینکه زود ازدواج کردی نداره. احتمالا ربطی هم به اینکه عاشق نبودی نداره چون می گی خانمت دوست داشته. به تربیت و شخصیت خود ایشونه. اینم ممکن بود با هر کس دیگه ای ازدواج کنی پیش بیاد. بعدشم دنبال راه حل می بودی. مثله همین الان. پس واسه اینم ناراحت نکن خودتو.
ببین نمی دونم شاید بچه کوچیکه خونه ای. منم بچه کوچیکم. در عمل همه به ادم زور می گن اونم تا هر سنی!
الان فقط می تونی بری مشاوره. می گی خانمت نمیاد. مشاور درست حسابی پیدا کن و برو خودت. بعدا که درست تموم شه و کار خوب و مرتبط پیدا کنی می تونی به اینکه خونه ای داشته باشی واسه خودت فکر کنی.
راستش اونوقتم شاید حس دیگه ای کنی. مثلا تنهایی. الان پیش خونواده ای در عمل تنها نمی مونی زیاد ولی حس کلافگی می کنی بسکه توی کارت دخالت می کنن. وقتی هم جدا زندگی کنین از خونواده ها یه مقدار تنهایی شاید حس کنین. خونواده ها تونم که فامیلین و یکی هستن. با دو تا خونواده طرف نیستی. یکیه. دردسر دو تا خونواده نداری.
در مجموع می فهمم وقتی می گی زود بوده واست. ولی باور کن لزوما خیلی هم قرار نبوده زندگی مجردی آش دهن سوزی بشه. فکر این چیزارو نکن. با وضع موجودت سعی کن بهترینا رو داشته باشی. چیزایی که می شه رو اصلاح کن. موفق باشی.
سلام
جناب پژمان شما اول حتما دقیق تایپیک چگونه منفعل نباشیم؟ رو مطالعه کنید..حتما و بدون اندکی تعویق
یه جوابی ک ما از شما نشنیدیم اینه: الان شما خانمتون رو چقدر دوست دارین؟واقعا و بی تعارف!؟
میدونید یکی از چیزهایی ک باعث ناراحتی شما شده چیه..شما کودک درونتون رو انداختین تو قفس و محدودش کردین..برحسب شرایطتون نذاشتین کودک درونتون رها باشه...زمانی ک با دوستاتون میرید تفریح ، کودک درونتون حس آزادی پیدا میکنه..طبق شرایطتون شدین والد..اما شما تو زندگی و رفتار و تفریح با خانم و همسرتون هم میتونید خودتون باشید یکم فکرکنید ببینید کجاها واقعا شادی عمیق دارین..
یکیش زمانی ک با پسرنازتون هستید و بازی میکنید خود واقعیتونه کودک درونتون بیداره از خودتون بیخود میشید غمهاتون یادتون میره..
راجبه متقاعد کردن خانمتون هم چندتا کتاب روانشناسی بخرین حتی بهشون دستور ندین ک بخونه فقط بگین دلش خواست میتونه بخونه..شما کتابها را خیلی راغب مطالعه کنید تا ایشون وسوسه شه..و اینکه رفتارهاتون بهتر از قبل شه تا ایشون راغب تر شن..
همچنین راجبه این سایت..
اگ یه مدت رابطه با دوستان مجردتون رو کم کنید بهتره..
ورزش رو حتما به یاد داشته باشین با پسر ماهتون برید استخروشنا..
شما مرد خونتونید میتونید شادی رو به خونتون و مهمتر به خونه ی دلتون برگردونید..پس آروم باشید..
درضمن زندگی میدون جنگ نیست حالموگرفت حالشو بگیرم تو زندگی یعنی بالا رفتن از نردبان جدایی عاطفی..
با آرزوی شادی وموفقیت وسلامتی برای شماوخانوادتون
سلام پژمان جان.
من مشاور نیستم و خیلی چیزای دیگه. اما آدمی ام که هرجورخواستم رفتار کردم. وقتی جوان تر بودم ازدواج رو مانع می دیدم و اعتقاد عجیبی داشتم. تا الانم تنهایی زیاد کشیدم و یه سری مشکلات دیگه. اما چون انتخاب خودم بوده خیلی ناراحتم نمی کنه. فقط این رو می دونم که تجرد هم مشکلات خودش رو داره در این قضیه شما شک نفرمایییییییییید.
شما کم سن بودید درست؛ ولی الان دیگه نیستین. تا الان منفعل بودین دلیلی نداره دیگه باشیییییین. اگه من مشکلات شما رو داشتم تا یه مدت زمان معینی 200 درصد تلاش می کردم. مثلا پنج سال تمام وقت صرف می کردم تا زندگیم بهتر شه. از همه متدها : کتاب، مشاوره با مشاور درست و درمون، .... هر چی تو این دنیا هست استفاده می کردم بعد اگه می دیدم که به نتیجه نرسیدم تمام می کردم. عزیز من تنها کسی که واقعا می دونه از زندگیش چی می خاد خود آدم. چیزی که شما رو خوشحال می کنه ممکنه دیگران رو نه. برا رسیدن به این خاسته شبانه روز تلاش کن تا هیچوقت نگی که کم گذاشتی. در ضمن اگه هر چه زودتر مستقل شی زودتر به آرامش می رسی. برات آرزوی بهترینها رو دارم
بهتره بعضی کاربرا دقت کنن،توصیه به مقابله به مثل و... غللللطه.
آقا پژمان قصد شما از زدن این تاپیک چیه؟فقط درددل کنید؟به هر حال این شرایطیه که توش هستید و مثل هر آدم دیگه ای تو زندگی مورد امتحان قرار گرفتی.هرکس به شیوه خودش امتحان میشه.شما هم به این شکل.
قطعاً 3راه بیشتر نداری.
1-به همین شیوه زندگیتو کجدار و مریض ادامه بدی.اینجا یه کم درددل کنی و بری.
2-طلاق بگیری.
3-تلاش کنی زندگیت بهتر بشه.
اگه انتخابت مورد اوله راهی که در پیش گرفتی خوبه.مورد دومم که به اینجا ارتباط نداره.میمونه گزینه سوم.
تا الان که به نظر میاد دلت میخواد فقط درددل کنی.اما اگه تصمیم گرفتی یه تغییراتی بدی برای قدم اول اون تاپیک چگونه منفعل نباشیم که معرفی کردم و مطمئنم نخوندی و تاپیکای زیر روبخون.
http://www.hamdardi.net/thread-18343.html
http://www.hamdardi.net/thread-10532.html
http://www.hamdardi.net/thread23419-2.html
یکی از قوانین تالار اینه که تاپیکهایی با بیشتر از 50پست قفل میشن و مدیریت تاپیک به عهده خود آغاز کننده است.
زندگی که میدون دعوا نیست فقط حال همو بگیرید و محکوم کنید.نقل قول:
پیش خودم گفتم من رو عذاب میدادی الان حالت رو میگیرم.
همسرم دوست ندارن مشاوره بیان. من هم جای ایشون بودم نمی اومدم چون ایشون همه جوره محکومند.
مطمئناً اگه شیوه درست مکالمه رو بلد باشی همسرت قانع میشه بیاد مشاوره.
نقل قولهایی کوتاه از بعضی از لینکایی که گذاشتم.
نقل قول:
اوائل ازدواج
اکثر زوجها (بله دقیقا اکثر ونه عده ای) ضعف ارتباطی دارند. اختلالاتی در برقراری ارتباط وجود دارد که شاید یکی از دلایلش عدم وجود زبان مشترک باشد.
3 چیز این ارتباط رو - درهنگام گفتگو- تهدید می کنه:
1- انتقاد بیش از حد ، چرا که انتقاد جراحی شخصیت است. اگه می تونید چند تا نکته مثبت بگوئید بعد یه انتقاد !
2- مقایسه کردن اینکه مادر من اینطور ومادر شما اونطور و.... ارتباط رو خراب میکنه.
اینا باعث جبهه گیری میشه ، بعدها که تو یه جبهه بودین میشه آروم آروم راجع به بقیه فامیل اظهار نظر (غیبت :227:)کرد.
3- دید منفی بیکدیگر ، مثلا تو نمی تونی ، بی عرضه و....
.............................
سالهای اول ازدواج :
قبلا گفتیم اکثر زوجها (بله دقیقا اکثر ونه عده ای) ضعف ارتباطی دارند. سه عامل تخریب کننده و سه عامل سازنده این ارتباط رو مطرح کردم ، حالا چند تا پیشنهاد:
1- زندگی درحال حرکته ، شما هم با اون حرکت کنید ، ضمن حرکت به آینده نگاه کنید و گذشته رو رها کنید. ( بخصوص در مشاجرات ، به عقب برنگردید ، یاد آوری موضوعات منفی و انتقادات قبلی ویران کننده گفتگوست)[/size]
[2- با هم صحبت کنید ، گفتگوی مستقیم با سه ویژگی :
2-1 همدیگر رو متهم نکنید ، انگ و برچسب نچسبونید.
2-2 شفاف صحبت کنید
2-3 قول و قرار برای بعد بگذارید
3- جاذبه هاتون رو برا همدیگه تقویت کنید
3-1 قیافه ظاهری رو برا همدیگه (شاداب و باطراوت و زیبا)
3-2 لحن کلام زیبا ( همراه با مهربانی و ادب ) چند دقیقه قبل از خواب به صحبتهای همدیگه گوش بدید
3-3 جاذبه های رفتاری- جنسی رو بهبود بدید (نوازش و بوسیدن همدیگه)
زندگی مشترک سالم و آرامی رو برا همگی آرزومندم.:72::72:
بازم خود دانینقل قول:
نتايج رفتار منفعلانه:
فرد منفعل به خاطر از خود گذشتگي هايش مورد تعريف و تمجيد قرار مي گيرد و در صورت شكست چون تصميم گيرنده نبوده خود را مقصر نخواهد دانست .
عوارض رفتار منفعلانه:
بهاي خوب بودن : افراد منفعل در نهايت بهاي گزافي براي خوب بودن مي پردازند.
داشتن يك زندگي مرده
روابط بين فردي ناخوشايند و نا رضايت بخش
ايجاد احساس گناه و رنجش در ديگران*
ناتواني در مهار هيجان هاي خود ، سركوب هيجان هاي منفي كه در نهايت باعث پژمردگي روابط مي شود.
عدم اعتماد به نفس ، خود كم بيني ، تن دادن به روابط نارضايت بخش، اضطراب ، افسردگي ، بازداري شديد
بيماري هاي روان تني (سردرد هاي ميگرني ، فشار خون بالا، بيماري هاي قلبي و..)
پاورقی : دقت کنید که رفتار منفعلانه فقط به خود شخص آسیب نمی زند بلکه در شرایطی باعث رنجش دیگران هم می شود.
موفق باشی
در ضمن پژمان جان اول راهی شما. هنووووززززز مشکلات قشنگ تر مونده ;);):p اینجا روببین دوست من:nevreness:;);)
tati
پس یعنی وقتی همسرم یه رفتار ناشایست انجام دادن من سعی کنم طوری رفتار کنم که ایشون معذرتخواهی کنن یا به اشتباهشون پی ببرند؟
من این موقع ها بیرون میرم یا کلا بی تفاوت میشم چون حوصله دعوا و جر و بحث رو ندارم.
meinoush
شما درست میفرمایید. من هم چون بچه کوچیک بودم زور میگفتن اما خوب سعی کردم دیگه مثل اول نباشم هرچی سنم بالاتر میره کمتر اجازه میدم با من مثل بچه ها رفتار کنن. همین که درسم رو میخونم یعنی سعی میکنم خودم رو به مرور مستقل کنم.
باران.بهاری11
من منفعل نیستم. میشه خواهش کنم از این کلمه استفاده نکنید.من همسرم رو دوست دارم اما عاشقش نیستم و الان فکر میکنم با این اوصاف رابطه مون سزد شده.خوب چرا من باید رابطه ام رو با دوستان مجردم کم کنم. دوستان من همه مجردند دوست متاهل ندارم.
شرمنده میگم کسی مثل من مغز خر نخورده تو این سن زن بگیره. وقتی همسرم به احساس و نیاز من توجه نمیکنن نبایست از من انتظار تحسین و تشویق داشته باشن. من نمیدونم باید چطوری رفتار میکردم. وقتی میدونه من چه اندازه این حس درونم قوی هست و نیاز روزانه من هست با خودش نمیگه من دو هفته رو میخوام چکارکنم. خوب زجر میکشم. شاید برا خانمها خیلی مشکل نباشه اما برا من توی این سن خیلی سخته.
چنار
سلام خوبی؟ آقا هستی ؟ چه عجب بالاخره یه مرد هم تو تایپیک من نظر داد. خانمها اکثرا از دید خودشون قضیه رو میبینن
من منفعل نیستم . چرا فکر میکنید منفعلم.
منم همه تلاشم این هست کاری که خوشحالم میکنه رو انجام بدم .اما میدونم ممکنه بعضی ها رو ناراحت کنه .خیلی سردرگم هستم خیلی باید فکر کنم.اون لینکی که درباره جوانان بود رو خوندم مفید بود ممنونم
بهار.زندگی
قصد من از زدن تایپیک بازگو کردن مشکلم هست تا بتونم به نتیجه برسم. این همه عجله چرا.هنوز 48 ساعت نیست تایپیکم رو زدم شما سریع نسخه تفکرات و زندگی من رو پیچوندید. بالاخره که باید روی حرفهای دوستان فکر کنم.نظر شما محترم اما اشتباست من فقط برا درد دل این تایپیک رو نزدم. درد دل بیشتر کار خانماست اگر هدفم فقط این بود این شش سال همه مسائل رو هم جمع نمیشد و الان برام مثل یه معضل شه. اگر درد دل بلد بودم شاید خیلی زودتر از امروز همه چیز رو یا حل میکردم یا تمام میکردم.
اگر هم هدفم طلاق بود که نیازی به زحمت دادن شما و دیگر دوستان نبود.من فقط میخوام دنبال یه راهی باشم زندگیم رو تغییر بدم.
از من انتظار نداشته باشید یک روزه همه زندگیم و باورهام و همسرم و خانوادم رو تغییر بدم. هرچی باشه من تجربیات شماها رو ندارم.
چه قانون بدی تالار داره. خوب یعنی تایپیک قفل میشه دیگه نمیشه پست گذاشت؟ اگر کسی مشکلش برطرف نشده باشه چطور میشه؟ میتونه یه تایپیک دیگه ایجاد کنه؟
در مورد نقل قول ها ...خواهش میکنم به من نگید منفعل. چرا اینجوری میگید خوب به من برمیخوره. شخصیت آدم رو خورد میکنید کسی که اینجا مشکلاتش رو بیان میکنه به اندازه کافی درگیری ذهنی داره دیگه دوست نداره اگر ایرادی هم داره تو سرش بکوبن یا با القاب و عناوین خطابش کنن.
و اینکه من خانمم رو تو گفتگو تهدید نمیکنم بگم مادر من فلان یا مادر تو بهمان . من بچه بودم که مادرم رو از دست دادم اما همسرم چرا مثلا میگن مادرشون اینجورن یا اونجورن .یا من نارضایتیم رو اعلام میکنم ایشون میگن خوب تو که مادر نداری حس مادر من رو درک نمیکنی.
مثل اینکه چون مادر ندارم دیگه فرق راهنمایی و دلسوزی و دخالت رو حالیم نیست یا نمی فهمم.
در هرصورت از همه ممنونم برا مشکل من وقت گذاشتن. مرسی
بالاخره داداش من یادت باشه شما نمی تونی تو زندکیت همه رو خوشحال کنی. به قول یکی :eek: این نسخه ای که می شه باهاش کاملا بدبخت شد. تو این وسط یادت باشه به دیگران می گی آره به این قیمت نباشه که به خودت بگی نه.
دوست من من تجربه این مدلی ندارم اما به این نتیجه رسیدم که ناامیدی خودش یه بلای بزرگ.
به قول یکی ;)اگه میلی متری ناامید بشی کیلومتری به فنا می ری. شاید الان خیلی ناراحت باشی و لی با پی گیری حتما موفق می شی. همین طور که با این مشغله ها ت درس خوندی. پرسه زدن در گذشته متاسفانه مشکلی رو حل نمی کنه اگه می کرد خ خوووب بوووود به خداااا. در ضمن تنهایی در هر دو صورت بد چه مجرد چه متاهل. در مورد اون لینک بیشتر مد نظرم بند آخرش بود.
یه نکته دیگه سعی کن دوست من خ خودت رو با دوستات مقایسه نکنی. نمی گم چشماتو ببند نه اما می گم که تو این مقایسه ها چیزی جز یاس و ندیدن خوبیها ومزایای خود آدم و مهم تر از اون از بین رفتن زمان ادم نیست. هم زمانت میره هم غمگینت می کنه هم چیزی عایدت نمیشه. من چند سال همزمان درس می خونم و کار می کنم. خ وقتا شده پول تو حسابم با وجوود کار کردن کمتر از بقیه بوده اونم خیلی. خ افسوس خوردم. خ از خدا مدام پرسیدم چرا اینجوری چرا اونجوری... ولی جوابی نگرفتم. واسه همین سعی کن روی راه حل فوکوس کنی. و تمام تلاشت رو بکنی. به هر حال دوست من همهمون مشکل داریم (البته خ ها کمتر خخخخ) به قول یه نفر وقتی طوفان میشه شاید ندونی چجوری وارد طوفان شدی یا اصلا چجوری در اومدی. اما مهم اینکه دیگه تو اون ادم قبلی نیستی. دلشااااااااااد باشی
چنار
قربونت داداش
مشکلات همیشه هرروزه هست سعیم اینه تو گذشته ام غرق نشم هرچن سخته .بعضی مسائل گذشته هم الان تو زندگی خودش رو نشون میده
تلاش کردم اعتدال رو تو زندگیم رعایت کنم.به زندگیم نظم بدم سختم بود ولی بالاخره ....
از لحاظ کلامی گفتاری تو مشکلات نه تنها حمایت نمیشم مقصر هم جلوه داده میشم. مشکلاتم یکی دو تانیست سخته وقتی خودت رو مقابل یه عده میبینی خانوادت هم هستن یک جایی نمیئونی بایستی چکار کنی.
خیلی فکرها دارم باید اول کار یه پولی جمع وجور کنم یه آپارتمان بگیرم برا خودم نه برا کسی .دوست دارم یک موقع هایی تنها باشم .
جناب پژمان ظاهرا انگشت اشاره شما به سمت دیگرانه اما سه تای دیگش سمت خودتونه..
به شما نگفتم منفعل!!گفتم اون تایپیک رو بخونید تا آخر!چون اونجا گفته شده چطور جواب دلخواه بگیریم و چطوراز جواب غیردلخواه ناراحت نشیم..
در ضمن انقد تفاوت جنسیت تو ذهنتون بمباران نشه!! بچه های اینجا حق به جانب جنس خاصی نیستن فقط به قضیه با توجه به توضیحات طرف مقابل راهنمایی میکنن.
.خوبی نظرات خانومها اینه ک فقط به دید شما به قضیه نگاه نمیشه..فکرنکنید خانومها چون هم جنس شما نیستن نمیتونن شمارو درک کنن..
اگ شما افکار و کار جنس مخالفتون رو قبول ندارین جای بحث نمیمونه..
گفتم یه مدت و اگ امکانش هست!!وقتی شما بادوست مجرد میگردین دوس دارین مثل اونا وقت آزادتر و کم مسئولتر باشین..هی مقایسه..حتما ک دوست نباید همسن باشه تو این سن هم پسرهای متاهل هست..
بهرحال دوسش دارین و میخاین زندگی سرشار از آرامش رو داشته باشین..ما منتظریم شما اولین قدمهاتونو بردارین تا باهم به فکر راه جدیدتر باشیم..
جناب پژمان اگ بایستید و درجهت مقصدتون تلاش نکنید جریان زندگی شمارو غرق میکنه..
نگران قفل شدن تایپیک نباشید میتونید تایپیک جدید بازکنید و پست اولش حاوی لینک این تایپیک و خلاصه ای از راهکارها و کارهای انجام شده ی شما باشه..
جناب محترم با محبت فراوان به همسرتون به خواسته هاتون برسید هیچکس درمقابل محبت دوام نداره..
اگه زحمت بکشین و سخنرانی خانواده موفق دکتر فرهنگ رو دانلود و گوش کنید براتون خیلی مفید خواهد بود..
لطفا با دقت بیشتری به راهکارها توجه کنید..
شادوسربلندباشین
- - - Updated - - -
اینجا کسی عیبجویی نکرده فقط اومدیم شاید بتونیم راه حلی پیدا کنیم..دنبال مقصر نیستیم پی راه چاره ایم..
خدامادرتونو رحمت کنه..
آره دوست من. نباید انتظار داشته باشی مشکلاتت حل شن وقتی انقدر از زیر وبم زندگیت خبر دارن. استقلال خ خ مهم. حتی اگه من جای شما بودم توی یه شهر هم نمی موندم. چون به کرات دیدم زوجهای جوانی که با فاصله گرفتن خ خ بیشتر به هم وابسته می شن. فکر نکن با این شرایطت تفریحاتت تعطیل. اصلا. من بارها زوجهایی رو تو دانشگاهمون دیدم که میزان رضایتشون خ بالا بود علی رغم این که منبع در امدی هم نداشتن. اصلا خانمت رو با خودت ببر تو تفریحاتت.
این سایت جملات بسیار بسیار زیبایی داره واسه التیام خوب. داستان ادمی که 25 سالکی بیکار بوده و 31 اگه اشتباه نکنم میلیونر شده.
سعی کن بیشتر بخندی.
در ضمن دوست من من خانووومم خخخخ. بهتر صدا بزنی ابجی
باران.بهاری11
پست من رو دو مرتبه بخونید نوشتم خانمها از دید خودشان قضیه رو میبینن. نگفتم خانمها درک نمیکنن یا اینکه تفاوت جنسیت برای من بمباران شه.
اتفاقا نظرات دوستان در اینجا بسیار به من کمک کرد و من توی این دو روز به جنبه های دیگر هم فکر کردم.
محبت یکطرفه نمیشه من خیلی جهات سعی کردم با همسرم به نقاط مشترک برسم اما نتونستم. شاید هم اصلا نمیشه چون از لحاظ تفکر خیلی متفاوتیم.
- - - Updated - - -
چنار
باشه مرسی
دوست عزیز اگه ناراحت شدی متاسفم.اما جوابی که خطاب به من نوشتی رو خوندم خیلی خیلی تعجب کردم.
1-درددل کار زنونه نیست.این مرزبندی زنونه مردونه رو بردارید.
2-برداشتتون از حرفای من اشتباه بود.
3-بله اگه مدیران این تاپیک رو ببینن چون تعداد پستهاش بیشتر از حد مجاز شده قفلش میکنن.اینم دلیل داره.اینجوری آغاز کننده تاپیک سعی میکنه تاپیکشو مدیریت کنه تا به نتیجه مطلوب برسه.من عجله ای ندارم.اصلاً به من مربوط نیست فقط چون روند تاپیکتون تنده و قوانین تالارو میدونم گفتم.
تاپیک جدید میتونید بزنید که اونم مشمول این قانون میشه.
4-من که نفهمیدم منفعل کجاش خورد کننده است؟همه ما درگیر مشکلاتی هستیم.خودم از رو تاپیک رفتار جرات مندانه قبلاً پرینت هم گرفتم و خوندم.
و منفعل رو از روی نوشته های خودتون برداشت کردم.
خودتون میگید که بدون علاقه عقد کردید.از برادر و پدرتون کتک میخوردین.
حتی میگید.
در ارتباط با خانومت و خونوادش دچار مشکلی.و...نقل قول:
من واقعا چکار بایست بکنم کسی به حرف من گوش نمیده.
بیشتر از این توضیح نمیدم که سوءتفاهم نشه.
امیدوارم موفق باشید
زمانی که من مشکلاتم رو بیان می کردم دوست داشتم بیشتر آقایون نظر بدن چون می خواستم بفهمم قضیه از دید اونا چه طوریه که بهتر شوهرمو درک کنم
فکر کنم توفیق اجباری نصیبتون شده که خانومها بیشتر نظر می دن
در ضمن چند تا دوست خانوادگی داشته باشین خیلی خوبه ..اگر تا حالا نداشتین ازین به بعد سعی کنید با آشناهاتون یا همکاران که متاهلند رابطه برقرار کنید رفت و آمد و گردش و ...حتما هم نباید دقیقا همسنتون باشن تا 4 سال بالاتر هم باشن باز هم خوبه
بهار.زندگی
بیخیال مهم نیست . شما هم موفق باشید
zendegiye movafagh
حتما میدونین مشکلات من از تو خانه و خانواده میان. کاش همه مسائل با گردش رفتن و مسافرت با دوستان حل میشد.
شما و همه دوستان برا تایپیک من زحمت کشیدین و با خوصله پاسخ دادید از همه ممنونم.
حقیقتش من به جواب نرسیدم.عمل کردن به راهکارها مستلزم همکاری خانمم هست که دریغ کردن. درباره پیشنهاد شما فکر کردم به همسرم میگم یه تایپیک اینجا ایجاد کنند شاید از اون طریق بتونم کاری از پیش ببرم.
دیگه به قول معروف مرگ یک بار شیون هم یک بار
پژمان جان دو تا تاپیکه رفتار جراتمندانه و چگونه منفعل نباشیم دو تا تاپیک خوبن که معمولا به درد همه می خورن حتی به درد کسایی که جراتمند هستن هم می خورن این دو تا تاپیک. فقط یه کمی اسمش دلنشین نیست. اما توی وقت خالیت بخونشون سر فرصت.
تاپیک که هر تعداد دوست داری بزن. قانون این سایته 50 تا بیشتر قفل کنن تاپیکو اما خیلی وقتا بیشترم میره.
میدونم راهکار مشخص و سریعی نبود توی این پست ها. اما بخونیشون حتی چند بار دیگه ممکنه خودت یه راهکار خوب به ذهنت برسه با دیدگاهای مختلفی که خوندی اینجا.
اگه خانمت میشد بیاد باهات مشاوره و همراه و همدل بود توی اینکار خیلی سریع نتیجه می گرفتی. اما خودتم می تونی به نتیجه برسی. یعنی با رفتارایی که خودت بکنی می تونی بازخوردای متفاوت از خانمت بگیری. اینکه چه رفتارایی بکنی و چه عملکردی داشته باشی رو قاعدتا یه روانشناس یا یه مشاور خوب میتونه بهت بگه. منظورم اینه که فکر نکن حالا که خانمت نمیاد مشاوره دستت بسته است. خودت می تونی یه جورایی غیر مستقیم رفتارای ایشونو معتدل کنی. اگه میومد مشاوره خوب مشخص مشاور بهش می گفت چه کار کنه. اما حالا شما در عمل و با راهنمایی های مشاور ایشونو تعدیل می کنی.
موفق باشی.
چیزایی که من از دیشب تا حالا دستگیرم شده،
شما قبلا در مقابل برادر و پدر کوتاه می اومدید، الان هم در مقابل همسر.
این کوتاه اومدنها اختیاری نیست، اجباریه. حالا دیگه خسته شدید از این که همه عمر "بله چشم" گفتید.
خانمتان به خاطر یک سال بزرگتر بودن از شما،
بخاطر شرایط خانوادگیش و تربیتش ( خودتون به کاربردن روشها و سیاستهای مادرش تو زندگیتون اشاره کردید )
و بخاطر کوتاه اومدنهای شما و بدعادت شدنش
شما را به اندازه مرد خانواده جدی نمی گیره.
راه حل این موضوع فرار کردن از خانواده نیست. مشاوره رفتن و حل کردنش هست.
اون آپارتمانی هم که می خوای بگیری واسه خلوت خودت، اول مصیبت و مشکلاتته.ب
ببین کی گفتم.
ده سال دیگه می بینی این آپارتمان چطوری شد بلای جونت و زندگیت.
دوست عزیز سلام.
من تخصصی در مورد مشاوره و ... ندارم اما نکاتی که به نظرم میرسه رو خدمتتون عرض میکنم.
1-در مورد زود بودن سن ازدواجتون که شکی نیست اما از حق نگذریم مزایایی هم داشته مثل اختلاف سنی کم با پسرتون که در آینده میتونه بهترین دوستتون باشه و اینکه از الان سر کار میرید و در آمد دارید.پس در آینده در سنی به سطح مطلوبی از رفاه میرسید که هنوز جوانید و میتونید ازش لذت ببرید نه مثل امثال من که باید پولمونو بذاریم برای وراث محترم!!!:199:
2-شما و همسرتون مهارت ارتباطی ضعیفی دارید و همین وضعو بدتر میکنه.منتظر نشید که خانمتون رو راضی کنید برای مشاوره.از خودتون شروع کنیدو اصلا به نتیجه اش فکر نکنید.فقط تلاش کنید.مطمئن باشید وقتی شما دیدتون رو عوض کنید خیلی چیزها عوض میشه و همین روی رفتار خانمتون تاثیر میگذاره.بهتون قول میدم چون خودم تاثیرش رو دیدم.
3-همه دوستان به این نکته اشاره کردن.اما چون خیلی مهمه منم میگم.روابطتون رو از روابط مجردی به سمت روابط خانوادگی بکشونید.محیط و اطرافیان خیلی روی توقع آدم از زندگی تاثیر دارن.
4-عاجزانه تقاضا دارم.........دور خونه مجردی رو خط بکشید:320:
سلام
خیلی زود برم سر اصل مطلب
فرض کنیم خانم شما بدترین زن دنیا
پدر و برادران شما زورگوترین و بدترین پدر و برادران دنیا
عمه ی شما با سیاست ترین و مکارترین مادرزن دنیا
فرض محاله ولی فعلا قبول کنید که برای رفع مشکل شما بهتره بدترین حالت رو در نظر بگیریم
راه حل هایی که وجود داره
طلاق از همسرتون و ترک خانوادهو رو اوردن به زندگی مجردی که تو صحبتتاتون گفتین تمایل به این راه ندارین
دست روی دست گذاشتن و حسرت خوردن و عقده کردن یه سری مسائل
ریسک کردن و تغییر دادن شرایط
من در مورد گزینه 3 صحبت می کنم
اگه دوست ندارین در این مورد صحبتی بشه یا فکر می کنید که شما انسان کاملی هستین که هیچ ایرادی ندارین و همه ی ایرادها و مشکلات به همسرتون و پدر و عمه تون بر می گرده خواهش میکنم بقیه پستم رو نخونید
ببینید آقا پژمان هیچ کدوم از ما معصوم نیستیم و همه ی ما یه سری ایراد شخصیتی، یه سری عقده، یه سری ضعف و ... داریم در کنار همه این موارد منفی کلی ویژگی مثبت هم داریم
انسانی تو زندگی اجتماعی و فردی و خانوادگیش موفق هست که نقاط ضعف و قوت خودش رو بشناسه و تلاش کنه نقاط ضعفش رو کمرنگ و نقاط قوتش رو پر رنگ کنه
تا اینجا کار شما چقدر خودت رو می شناسی؟
می تونی یه لیست از نقاط ضعف و قوت خودت تهیه کنی و اینجا بگذاری؟
وقتی من یعنی "صبا" نتونم نقاط ضعف خودم رو برطرف کنم دیگه از پژمان چه انتظاری دارم که در مقابل من هیچ مشکلی نداشته باشه.
پس اگه اینجا دوستان بهت میگن تاپیک رفتار جرات مندانه رو بخون یا چگونه منفعل نباشیم رو بخون کسی قصد تحقیر یا توهین نداره.
تعریفت از منعل چیه؟
رفتار جرات مندانه رو چطور تعریف می کنی؟
در این زمینه ها مطالعه داشتی؟
رفتارهای استاندارد و صحیح رو تو شرایط مختلف می دونی؟
شما باید رفتار خودت رو بشناسی ، رفتار استاندارد رو هم بشناسی فاصله این دو تا رو در بیاری و یه تخمین زمانی و تلاشی بزنی و ببینی تو چه مدت می تونی خودت رو به استاندارد برسونی. ممکن هست تو خیلی زمینه ها استاندارد باشی و اصلا لازم نباشه روشون کار کنی.
من برخلاف دوستان فعلا بهت توصیه نمی کنم با خانمت بری مشاوره اگه تنهایی بری قطعا نتیجه خیلی بهتری می گیری
اکیدا توصیه می کنم خانمت با این سایت آشنا نشه
بهترین راه حل در زمان فعلی این هست که شما رو خودت کار کنی
فرض کن نه زن داری نه بچه، برای اینکه تو این اجتماع دوام بیاری باید یه سری مهارت داشته باشی، ببین اون مهارت ها رو داری، کجاهاش ضعف داری،
چرا یه سری افراد ازت سواستفاده می کنن، اگر تا حالا زن نداشتی آیا هم همچنان با پدر و برادرهات مشکل داشتی ؟
پس بدون توجه به وضعیت تاهلت رو خودت کار کن.
می دونم نیاز جنسی داری و با وجود همسرت و رفتارش در مقابل این نیاز برآشفته میشی اما برای رسیدن به آرامش و ثبات به خودت یه فرصت 6 ماهه یا یکساله بده و کمی سختی تحمل کن تا به آرامش واقعی برسی.
تمرکز من تو این پست فقط روی شما بود چون معتقدم اگه شما تغییر کنی حتما همسرت هم تغییر خواهد کرد
وقتی شما گفتگوی موثر رو یاد بگیری، وقتی یاد بگیری بدون پرخاش و قهر و جراتمندانه خواسته هات رو بیان کنی دیگه نه در مقابل همسرت و نه عمه و نه پدر احساس سرخوردگی نمی کنی.
ازتون خواهش میکنم تاپیک هایی که دوستان لینکشون رو گذاشتن حتما مطالعه کنی
بعدش یه تاپیک جدید باز کن شرایطتت رو خلاصه تو پست اول توضیح بده و از دوستان بخواه بهت کمک کنند که اون چیزی رو که از تو تاپیک ها یاد گرفتی عملی کنی.
موفق باشی
سلام
meinoush
دیروز تایپیک چگونه منفعل نباشیم رو دو صفحه اولش رو خوندم باقی صفحاتش رو هم میخونم.مشاوره نمیان چکار میتونم انجام بدم. خودشون و مادرشون رو عقل کل میدونن .
شیدا.
شما درست میفرمایید رفتار من و خانوادم همینطوری بوده.البته کلا آدمی نیستم که بله قربان گو باشم همیشه بیشتر دعواهای ما توی خونه با پدرم و داداش هام برا همین موضوع بود.حرفشون رو گوش نمیدادم چون دوست نداشتم کسی به من بگه چکار کن یا چکار نکن. راهنمای درستی هم نبودند اگر بودند دلم نمیسوخت.
درباره گرفتن آپارتمان من واقعا نیاز دارم گاهی تنها باشم تا خودم رو پیدا کنم. هیجوقت این خواسته غریزی من انجام نشده .توی سن 18 تا 23 سالگی یه جوون شاید دوست داشته باشه گاهی با خودش تنها باشه.اگر تو خونه توی اتاق برا چند دقیقه میرفتم تا فکر کنم خانمم میگفت چیه چرا تنها نشستی چیه غمباد زدی به چی فکر میکنی چرا فلان کار رو انجام ندادی و..........
اه بابا ولم کن دست از سرم بردار چکارم داری میخوام برا خودم تنها باشم .
اون وقتی من خونه نبودم تنهایی هاش رو داشت وقتی هم من خونه می اومدم میخواست همه جوره در اختیارش باشم .
tabasom321
باشه من سعی میکنم روی خودم کار کنم. بالاخره باید از یه جایی شروع میکردم. البته کتابهای روانشناسی برایان تریسی رو میخوندم تو پیشرفت زندگی اجتماعیم خیلی تاثیر داشتن.درباره پسرم که بزرگ میشه و... امیدوارم روزی بزرگ شه و اون حداقل بتونه آدم وار زندگی کنه. اما بچه برا آدم کاری انجام نمیده مگر ما برا پدر مادرمون چکار کردیم بچه بزرگ میشه دنبال زندگیش میره زندگی و جوونی من حروم شده.
خونه مجردی هم فکر بد نکنید کاری نمیخوام انجام بدم فقط میخوام وقتهایی با خودم تنها باشم اینجوری به جنون میرسم.
taraneh89
خیلی لطف کردید ممنونم.بسیار خوب به ایشون نمیگم
صبا_2009
پدر و عمه من که اگه بدترین پدر و عمه دنیا نباشن دست کمی هم ندارن. از هر دوشون بدم میاد. از پدرم خوشم نمیاد فقط به فکر خودشون هستن. قبلا دلم براش میسوخت الان دیگه دلم هم براش نمیسوزه. وقتی از هرجایی ناراحت و نا امیده رو سر من خالی میکنه.
خانمم هم اگر بچه نداشتم فکر نمیکنم بتونستم تحملش کنم.خوب اون مسئله رابطه جنسی هم اذیتم میکنه اگر محرد بودم شاید اینقدر اذیت نمیشدم اما وقتی همسرت کنارت باشه روزها اون رو می بینی به خودش رسیده آرایش کرده شبها هم کنارش میخوابی خیلی سخته بی تفاوت باشی.
بسیارخوب نقاط ضعف و قوتم رو مینویسم اما باید روش فکر کنم. بارها سعی کردم تو رفتارم همه چیز رو عوض کنم اما مثلا میبینی یک هفته همه چیز خوبه هفته دوم پدرم یا عمه ام میان یه گندی میزنن و میرن.حالم ازهردوشون بهم میخوره.
همین امروز صبح پدرم سر یه قرارداد که به من هم ربطی نداشت کلی حرف به من زدن از اون طرف وقتی خونه برگشتم خانمم گفتن لباسم رو از اتوشویی گرفتی ؟شیر گرفتی؟همه اش به قرو فرت میرسی معلومه یادت نمی مونه کارهای خونه زندگیت رو انجام بدی.
چه قر و فری مگه رفته بودم دختربازی. با پدرم حرفم شده بود. دیگه خسته شدم .
برداشتهای بی محتوا گیر دادن های الکی. با خودم فکر کردم بد نیست خانمم بیاد اینجا حرفهای من و دوستان رو بخونن فکر نکنه هرچی خودشون و مادرشون میگن درسته اما اگر نبایست بخونن که هیچی.
نمیدونم خونده اینجا توسط خانومت دریته یا نه
اما میدونم به هر حال خانومت باید به خودش بیاد
یه شوهر جوون و باهوش داره که اگه به این رفتارش ادامه بده زندگیشو به راحتی از دست میده باید به خودش بیاد
سلام آقا پژمان.
خسته زندگی نباشید.
میبینید اینجا چقدر دلسوزانه هه به فکرتونن؟
شما هنوز تازه شروع به تلاش کردید تا با همسرتون مشاوره برید،من 2سال طول کشید تا همسرم راضی به مشاوره رفتن شد!!!
شما دیر تصمیم گرفتید زندگیتونو بسازید اما الان بهتر از سال دیگه یا آینده هاست، پس بازم جلو هستید.
من نمیدونم همسرتون چطوری از شما حساب میبرن؟با محبت؟با دستور؟ولی عجیبه که نتونید نظرشو برای مشاوره جلب کنید.
اما اینکه میگن مادر من هست چرا جوابشونو نمیدید؟و بهشون نمیفهمونید مشاور با مادر فرق داره؟
شما برید دنبال مشاوره و وقت بگیرید و بعد تو عمل انجام شده قرارش بدید.یا مثلا تو زمان دعوایی که اون از شما ناراحته(طلبکاره)بهش بگید میبینی که ما نمیتونیم مشکلامونو حل کنیم پس بریم مشاوره.(همسر من اینطوری راضی شد،انگار به قصد اصلاح من شروع به مشاوره اومدن کرد!)
به نظر من که شما مشکل حادی تو زندگی ندارید ، فقط باید این مردگی روح زندگیتونو همسرتون هم متوجه بشن و هر دو به سمت بهتر شدن زندگیتون تلاش کنید.
خواهشا با تلقین اینکه زود ازدواج کردم،حروم شدم تو زندگی... خودتونو. نبازین.اونایی که دیر ازدواج کردن الان مشکل ندارن؟
شاید همین تلقینا هم تو زندگیتون تاثیر گذاشته و باعث شده امیدتونو از دست بدین و زیبایی های زندگیتونو نبینید.
انشاالله که شاد و موفق باشید
- - - Updated - - -
چرا وقتی از مسئله ای ناراحتید به همسرتون نمیگید؟ اون که اطلاعی از دعوای شما با پدرتون نداشته .
از بیرون که اومدید بهش بگید من امروز با پدرم دعوام شد و خیلی خستم لطفا منو درک کن و ازم چیزی الان نخواه.
یکبار باهمسرتون صحبت کنید و بگید که بیا تصمیم بگیریم که زندگیمونو زیبا کنیم و همو آزار ندیم.
خواسته هاتونو بنویسین و به هم بدید بخونین و بعدش دربارش گفتگو کنید.
اینجور که پیداست همسرتون و شما مهارت های ارتباطی خوبی ندارید و شناخت کمی هم از هم دارید و همین باعث میشه بدون اینکه بخوایید همو ناراحت کنید.
جوانه؟؟؟
مسئله اینجاست باورهای ذهنی خانمم باید عوض شه عوض هم نشه بایستی معتدل شه. من به ایشون گفتم تو یک سایت مشاوره مشکلاتمون رو نوشتم. البته اسم سایت رو عنوان نکردم اما گفتم اونجا هم به من گفتن باید با همسرتون مشاوره بری.
حالا نمیدونم بگم اینجا بوده یا نه. یک وقت اگر بخونن جبهه گیری نمیکنن چون من همه چیز اینحا نوشتم.
شمیم الزهرا
سلام. بله دوستان اینجا خیلی محبت دارند و سعی میکنند من رو راهنمایی کنند دستشون طلا واقعا.
درسته خانمم از دعوای من و پدرم اطلاع نداشتن اما وقتی پرسیدن چرا لباسم رو نگرفتی؟جواب دادم فراموشم شد. دومرتبه پرسیدن شیر گرفتی؟ گفتم نه ببخشید حواسم نبود کلا یادم رفت. نباید اون فرمی با من رفتار کنند.منم آدمیزادم فراموش میکنم.بعد از ظهر میگیرم زمین که به آسمون نمیچسبه.
همسر من بیشتر با بی تفاوتی من گاهی به خودشون میان. تحمل کم محلی رو ندارند.اگر کم محلی کنم دوسه روز میگذره میبینم یه وسیله ای چیزی توی خونه در غیاب من شکسته شده یا مادرخانمم تلفن میزنن من دخترم رو توی ناز و نعمت بزرگ کردم نبینم از گل نازکتر بگی و...
گفتم که مادر با مشاور فرق داره هرکسی میدونه مگر میشه همسرم ندونن. نمیخوان بیان چون دوست ندارن یه سری از واقعیتها رو بپذیرن.خانم من هم همین هستن میخوان من رو اصلاح کنن. تو کی آدم میشی تو کی بزرگ میشی و ...
حرفهایی که از گفتنش شرم دارم. یا همسرم میگن بقول مادرم یعنی عمه من. پژمان مادر مرده.
خوب من مادرم دستش از دنیا کوتاست تو جوونی هم رفته چرا اینجوری میگن من بدم میاد.
من صبر شما رو ندارم دو سال برا مشاوره اومدن با همسرم کلنجار برم. هرچی باشه اون زنه بایست زندگیش رو جمع کنه.خسته شدم دیگه من که نمیتونم یه عمر برا اینکه اخلاقشون بهتر بشه کلنجار برم.
من به اندازه خودم تلاشم رو کردم.
سلام. پژمان جان نمی دونم شما سری به درگیری و اختلاف زن و شوهر( از همین انجمن) زدی یا نه! انجا تجربیاتی هست که خوندنش ضرر نداره. مخصوصا توصیه های مدیر همدردی رو. چون ندیدم به ارسال شما پاسخ بدن گفتم خودتون برید بخونین. به نظر من وجه اشتراک زیاد. هم اینکه یه سری مراکز مشاوره و مشاور رو هم معرفی کردن هرچند مال سال 86. ولی فکر می کنم بد نباشه خوندنش. خانمت نمی ان خودت برو اگه مشاور خوب باشه شما رو از این برزخ در می اره یعنی کمکت می کنه در بیای. به هر حال هر زندگیی حد و مرزهایی داره که باید زن و شوهر هر دو خودشون رو مقید بدونن که به این مرزها احترام بزارن. اگه نه که بزارن برن تکلیف طرفشون رو مشخص کنن. من مونده ام واقعا چطور بعضی زن و شوهر ها قدر هم رو نمی دونن. به راحتی هم رو له می کنن. خووب بود که زندگی هم مثل استخدام قراردادی بوود تا همه همه تلاششون رو برا دایم شدن می کردن. واقعا تنهایی سخت من با این همه دوستی که دارم واقعا احساس تنهایی می کنم. بابا تمام تلاشتون رو برا هم بکنین. منظورم با شما نیستا. امروز این انجمن رو خوندم عصبانی شدم.خخخخخخ
من برات دعا می کنم. در ضمن کسی که بی احترامی می کنه یه آدم تهی است. از همچین آدمی انتظار زیاد نداشته باش. از قرار معلوم یه مبارز تنهایی ولی به این معنا نیست که نمی تونی قوی باشی.
در ضمن دقیقا همونطور که به بچه های اینجا می گی که از این حرف (همون توهین ) ناراحت می شم دقیقا به مادرخانومت هم بگو با صدای بلند هم بگو . برای خنثی شدن اون حرف ماهم کم نمی اریم و میگیم آقا پژمانی که با تمام سختیهاش، تو درس خوندنش موفق بوده یه زندگی رو علی رغم کم سال بودنش اداره می کرده. بین آدمهایی بزرگ شده که بودن باهاشون خ سخت بوده ولی با این وجود ادامه داده. اینا رو نه برای همدردی بلکه از روی حقیقت می گم. شما واقعا جای افتخار داری. فقط تمام تلاشت رو بکن که تو این قضیه نه خودت نه کوچولوت نه همسرت آسیب زیادی نبینن. آفرین
فکر کنم دیگه من نیام اینجا. خدانگهدارت برای همیشه
چنار
سلام. جز یکی دو تا از تایپیک ها باقی تایپیک ها رو نخوندم.ممنونم خیلی لطف دارید
امروز دو تا مشاوره رفتم یکی برا فردا به من وقت دادن. قبل از اون هم بعد ازظهر برا خرید و کارهای باقی مانده بیرون رفتم یه دسته گل برای خانمم گرفتم. حالا بماند که در خونه مون زن برادرم دیدن گفتن به به آقاپژمان چه خبره.
به خانمم گفتم شام بیرون بریم.البته معمولا شام زیاد بیرون میریم. ییرون بودیم خانمم گفتن چی شده امشب دسته گل و شام و... گفتم همینجوری میخواستم برات گل بگیرم.الان که خونه اومدیم به من میگن حالا فکر نکن با یه شام و یه دسته گل میتونی من رو خام کنی.
تو هنوز خواسته های من رو برآورده نکردی.الان هم نشستن سریال کانال gem رو می بینن.
چی بگم
شما چرا از اینجا میری از حرفهای من رنجیدین ؟ درهرصورت ممنونم
- - - Updated - - -
دوستان لطفا به من بگید تایپیکم رو به خانمم نشون بدم بخونن یا خیر؟
فکر میکنم شاید اوضاعم بهتر بشه و باور کنن میخوام برا بهتر شدن زندگیمون تلاش کنم.
آقا پژمان به نظر من یه سری از مشکلات هم به خودت بر می گرده بخصوص که به نظر نمیاد طوری رفتار کرده باشی که خانومت احترام لازم را به شما بذاره. شبیه آدمی شدی که در حلقه ای از همسر؛ پدر؛ برادرها و عمه گرفتاره و احتمال داره کمی هم دچار افسردگی شده باشی. ولی این که چرا همه ی این آدم ها یه مدل با شما رفتار می کنند زنگ خطری هست برای بررسی رفتار خود شما. رفتار منفعلانه که شما را ناراحت می کنه یعنی همین؛ عدم برخورد صحیح و مناسب با افراد در زندگی که گاهی اجازه می ده پا از حریم خودشون فراتر بگذارند.
- - - Updated - - -
آقا پژمان گرامی فرشته و بقیه مدیرها هنوز این تاپیک را ندیدن ولی من به عنوان یکی از اعضای قدیمی تالار می گم که اصلا و ابدا تاپیک های دو نفری و یا نشون دادن تاپیک به طرف مقابل توصیه نشده و می تونه آسیب های جدی به رابطه بزنه. شما مشاور را برو و از راهنمایی های این تالار به عنوان عامل کمکی استفاده کن .
- - - Updated - - -
البته قبل از من صبا ی عزیز این توصیه را پررنگ مشخص کرده اند .
سابینا
هیچوقت یه الگوی رفتاری یا راهنمای درست تو زندگیم نداشتم. علائم افسردگی چی میتونه باشه؟
تنهایی بدون همکاری خانمم چطوری همه مسائل رو حل کنم.دارم دیوونه میشم
آقا پژمان قرار نیست تنهایی همه مسائل رو حل کنی
قراره این امادگی رو در خودت بوجود بیاری که که وسط حل مشکلات ناامید نشی و کم نیاری
برای حل مشکلات اولین قدم شناخت مساله هست
این تاپیک ها و این تالار کمکتون می کنه که مساله رو خوب بشناسی و ابزارهای حل مساله رو هم بهت معرفی میکنه
بوقتش بهت میگه چطور با خانمت رفتار کنی که اون هم تو این تغییرات باهات همراه بشه
فقط خواهش می کنم این فکر معرفی این تالار به همسرت رو از سرت بیرون کن
صبا_2009
بسیار خوب.
نوشته ای از مدیر همدردی:
این حالت شما کاملاً قابل درکه.اکثر ماها تو اولین برخورد با ایرادای کارمون دچار ناراحتی و خشم شدیم.کم نبودن وقتایی که مثلاً دلمون خواسته تاپیکمون قفل میشد.اما از اونجایی که شما تو اون شرایط تونستی خودتو بالا بکشی،درس بخونی،کار کنی و یه خونواده رو اداره کنی مطمئناً بلاخره با خصلتی که سعی داره به هر طریقی خودشو ازتون قایم کنه و بیشتر تو وجودتون بمونه روبرو میشید و حلش میکنید.نقل قول:
آفت های احتمالی در کار مشاوره
دوم:
كساني كه خيلي تجربه مشاوره ندارند، (مردم غير متخصص ، مشاوران تازه كار و دانشجويان رشته هاي روانشناسي و مشاوره) ممكن است توجه به سختي و زمانبر بودن تغييرات نداشته باشند. و با ساده انگاري تصور كنند، يك متد مشاوره اي ، يك فن، يا يك درمان مي تواند مراجع را سريعا از اين رو به آن رو كند.
لذا وقتي مشاوره يا راهنمايي مي كنند، منتظر تائيد مراجع و اينكه او اذعان كند كه مشكلش حل شده و تشكر كند، مي مانند.
در حاليكه اكثر اوقات عكس اين صادق هست.
اكثرا اگر پس از مشاوره و راهنمايي ديديد كه مراجع به لاك دفاعي رفت و سريعا حرف شما را رد كرد و شروع به دليل تراشي در رد حرف شما كرد، احتمال قوي شما دقيقا به هدف زده ايد. و گرنه با واكنش شديد او روبرو نمي شديد.
و اگر مراجعي سريعا گفت مشكلش حل شد، و رفت احتمال اينكه تشخيص شما اشتباه يا روش و درمان شما مناسب نبوده بيشتر هست.
گاهي هم ممكن است مراجع بگويد مشكلش حل شد، يا شما را تائيد كند. اما بعد از آن اگر و اما بياورد و وارد مجادله شود. اينجا هم احتمال اينكه درست عمل كرده ايد بيشتر مي شود.
خلاصه:
مقاومت مراجع ، مجادله، و درگير شدن او احتمال اينكه شما درست ارزيابي كرده باشيد را بيشتر نشان مي دهد.
در جلسات حضوري اين مسئله بيشتر مشخص مي شود، چون غالبا اينگونه افراد با اينكه گارد مي گيرند و حالت دفاعي پيش مي گيرند، بيشتر راغب هستند جلسات آينده هم به مشاوره بيايند. و طي جلسات بهره بيشتري مي برند.
البته رابطه حسنه مشاور با مراجع منجر مي شود ( در برابر دفاعهاي سخت مراجع)، مشاور خويشتندار و صبور باشد و با پذيرش برخورد كند ، تا كم كم مراجع اعتمادش بيشتر شده و زمينه تغييرات در او فراهم شود.
========
نكته مهم:
در مسائل روانشناختي 100 درصد نداريم. هميشه با احتمالات مختلف در رد يا قبول فرضيه ها بحث مي شود
لذا براي آنها ضريب خطا در نظر گرفته مي شود.
ادامه دارد.....
این دست و پا زدنها خاصیت نیمه تاریک وجوده.
موفق باشی
بهار.زندگی
توضیحاتتون به جا بود. اما کدوم خصلت رو میگید منفعل بودن؟
یکیش بله...منفعل بودنه..البته معناش با اونچه که عوام فکر میکنن فرق داره.
درواقع معنیش این نیست که آدم هیچ کار نمیکنه.
رفتار جرات مندانه بهمون یاد میده چطوری در عین حال که حقوق دیگران رو رعایت میکنیم حقوق خودمونم رعایت کنیم.
و به نظر من لازمه شما حتماً روی زخمای روحی که بابت آزار پدر و برادرتونه کار کنید.برای اولین قدم بهتره با مشاور تو همین زمینه کار کنید و آزردگیهایی که از سالها قبل هنوز تو وجودتون مونده و آزارتون داده رو حل کنید.
تو مرحله بعد به اصلاح رابطه بین شما و همسرتون بپردازید.
موفق باشید
من معتقدم خانومتون این تاپیکو نبینن و تو یه زمان دیگه این تالار رو بهشون معرفی کنید
بهار.زندگی
یعنی من بایستی اول روی خودم کار کنم و خودم رو درمان کنم سپس سراغ رابطه ام با خانمم برم.اینجوری که خیلی سخت شد.شاید خیلی طول بکشه.تازه اون آزردگیها و اثرات روحی اون رفتارهاهیچوقت پاک نمیشه.
درباره این مطلب آخر که نقل قول کردید درست بودش فقط یک مورد که نوشته مراجع بگوید زود مشکلش حل شد و رفت .اتفاقا من تصمیم داشتم دیگه تایپیکم رو ادامه ندم نه اینکه مشکلم حل شده باشه یا دوستان نتونن راهنمایی کنن بلکه فکر کردم واقعا اینجوری وقتی یکطرفه بخوام برا زندگی مشترکم تلاش کنم و خانمم باز رفتارهای سابقشون رو داشته باشن جز تلف کردن وقت خودم و دیگران تو این تالار فایده دیگه ای نداره.خصوصا اینکه دیروز حس کردم با نوشته هام شما و دیگران رو رنجوندم .
من میخوام یه قدم به جلو بردارم اون برنمیداره.امروز بدون هیج قصدی براش گل گرفتم خدا میدونه راست میگم. حتی فکر اون رابطه رو هم نکردم اونقدر شعور دارم که بدونم اگر بعد یه رابطه سرد سمتش برم اون به لحاظ زن بودنش فکر میکنه من برا نیازم اینکار رو کردم پس من بایست اول از لحاظ احساسی آمادشون کنم بعد همچین چیزی رو بخوام.حالا از اینها بگذریم مسائل رو با هم قاطی میکنه.
من نمیفهمم اگر سر مادرخانمم با هم حرفمون میشه یا سر اینکه ماشین رو بنزین نزده تو خیابون من رو تلفن کش میکنه آی برس به دادم ماشین بنزین نداره و.... این موارد چه ربطی به این داره که من رو از رابطه جنسی مون محروم کنه.
میگم خوب حرفمون شد ناراحت شدی منم ناراحت شدم عذرخواهی کردم تمام شد .چرا موضوع رو کش میدی
zendegiye movafagh
بسیارخوب ممنونم
من ازتون خواهش می کنم فعلا رفتارهای اونا رو نادیده بگیرید و رو خودتون کار کنید چون نتایج خیلی خوبی داره بعد از چند ماه می بینید که چه تغییراتی کردند
صبر داشته یاشید ... یه شبه یا یه هفته ای نه ...زمانبره اما درست می شه
سلامآقا پژمان
ورودتون به همدردی راخیر مقدم می گویم
از ترانه عزیز هم بخاطر اطلاع رسانی در مورد این تاپیک تشکر می کنم
پستهای شما و راهنماییهای بعضی دوستان را خوندم
آقا پژمان گرامی . بنا به احساس و احوال حاصل از بیاناتتان در پستها . شما از احساس عدم رضایت از زندگی رنج می برید ، و همین موضوع نشاط درون شما را تحت
الشعاع قرار داده و دچار نوعی آزردگی و تألم روحی و تخلیه انرژی شده اید .
اول باید بگم که زندگش شما پتانسیل بسیار بالایی برای رسیدن به رضایت ، شادمانی و موفقیت در جهات مختلف دارد . این را بنا به خصوصیات خود شما
بخصوص پشتکار در شما می گویم که یک نشانه از این پشتکار اومدن به این تالار و مطرح کردن مسئله و در پی رسیدن به یک درک واضح از مسائلتان و راهی برای حل
آنها . یعنی کاملاً مشخصه در درجه اول بدون اینکه مستقیم گفته باشید در پی آن هستید که درک روشنی از وضعیت خود داشته باشید و صورت مسئله اصلی
خود را بیابید .
همانطور که اشاره کردم صورت مسئله اصلی شما که خود نیز به آن اشاره داشته ای عدم رضایت از زندگی هست .
حال می پردازیم به اینکه فاکتورهای مورد اشاره شما در اینکه رضایت از زندگی ندارید تا چه حد موثر هستند و می توانند در درون یک فرد عدم رضایت از زندگی را رقم بزنند
و همچنین اینکه آیا فاکتورهایی در زندگی شما برای رسیدن به رضایت و نشاط حاصله وجود دارد یا خیر ؟
قبل از اینکه به بررسی کارشناسانه بپردازیم توصیه می کنم لیستی از موارد زیر تهیه کنید و در پست بعدی ارسال کنید :
1 - مواردی که به عنوان امتیازات زندگی کنونی می شناسید ؟
2 - مواردی که به عنوان نقاط ضعف زندگی کنونی می بینید ؟
3 - لیستی از نقاط قوت همسرتون .
4 - لیستس از نقاط قوت و نقاط ضعف خودتون
توجه :
در کنار پی گیری تاپیکتون در همدردی توصیه می کنم بدون توجه به خانمتون و همراهی ایشون خود شما شخصاً مشاوره حضوری بروید نزد یک مشاور
مطمئن .
مهم :
تا اطلاع ثانوی از تمرکز بر روی همسر ، پدر و برادرها و عمه بیرون آمده روی تقویت خود و تغییر روحیه و آرامش و محبت یک سویه به همسر و فرزند
متمرکز بشوید .
نگران همسرتان هم نباشید ایشون آگاهی کافی ندارند که قابل حل هست همچنانکه خود شما هم خلاء یک سری آگاهی ها و مهارتها را دارید که به مرور روشن خواهد
شد و ما کنارتان هستیم تا به خودتون کمک کنید .
مطمئنم با پشتکاری که دارید می توانید به احساس رضایت و نشاط و شادابی از زندگی برسید و روزی خودتون از راهنمایات این تالار برای کمک به دیگران
خواهید بود
تا بعد .............................
سلام. ممنونم از فرشته مهربان بابت پستشون و همین طور ترانه عزیز. تغییر ات پروسه های زمانبری هستن امیدوارم هممون بتونیم از پسش خوب بر بیایم. مخصوصا پژمان عزیز. نه دوست من، من از دست شما ناراحت نیستم چرا باید بااشم؟!!! کلا در گیر اپلای کردن هستم مطالب این انجمن علی رغم تمام خوبیهایی که داره یه خورده حس بی اعتمادی و... در من ایجاد کرده ترجیح می دم متمرکز تر باشم( منهم گرفتاری کم ندارم
:livid::livid:..). تو همون قسمتی که گفتم بخونین آدرس چندتا مشاوره هست. متاسفانه خیلی از مشاورین محترم تنها یاد گرفتن که عین مطالبی رو که خوندن پس بدن و انقدر که علاقه به دریافت پول دارن مشکلی رو حل نمی کنن. پس اولین قدم پیش یه مشاور خوب رفتن. با حرفهای بهار زندگی خ موافقم و همین طور سابینا ی عزیز. به هر حال کسی که دنبال راه حل مطمینا اون رو پیدا می کنه. در پایان این دوتا شعر تقدیم شما( البته خیلی خوشحال مشم اگه در آینده بر حسب اتفاق تو جایی بشنم که مشکلاتت حل شدن )
صدا
صدايي در درون توست
كه همه روز را در گوشت نجوا مي كند
"به نظرم اين برايم خوب است.
مي دانم اين درست نيست"
هيچ معلمي، واعظي، پدر و مادري، دوستي يا پير خردمندي
نمي تواند بگويد
چه چيز برايت درست است
فقط گوش بده
به صدايي كه در درون توست....
و..
گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند، اما همراه نمی شوند، گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند. برخی وقت ها ما آدم هایی را دوست داریم که دوستمان نمی دارند، همان گونه که آدم هایی نیز یافت می شوند
که دوستمان دارند، اما ما دوستشان نداریم. به آنانی که دوست نداریم اتفاقی در خیابان بر می خوریم...و همواره بر می خوریم، اما آنانی را که دوست می داریم همواره گم می کنیم و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان بر نمی خوریم
برخی ما را سر کار می گذارند، برخی بیش از اندازه قطعه گم شده دارند و چنان تهی اند و روحشان چنان گرفتار حفره های خالی است که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان را ندارد.
برخی دیگر نیز بیش از اندازه قطعه دارند و هیچ حفره ای،
هیچ خلائی ندارند تا ما برایشان پُرکنیم. برخی می خواهند ما را ببلعند و برخی دیگر نیز هرگز ما را نمی بینند و نمی یابند و برخی دیگر بیش از اندازه به ما خیره می شوند...گاه ما برای یافتن گمشده خویش، خود را می آراییم، گاه برای یافتن «او» به دنبال پول، علم، مقام، قدرت و همه چیز می رویم و همه چیز را به کف می آوریم و اما «او» را از کف می دهیم
گاهی اویی را که دوست می داری احتیاجی به تو ندارد زیرا تو او را کامل نمی کنی
تو قطعه گمشده او نیستی ،تو قدرت تملک او را نداری.گاه نیز چنین کسی تو را رها می کند و گاهی نیز چنین کسی به تو می آموزد که خود نیز کامل باشی، خود نیز بی نیاز از قطعه های گم شده.
او شاید به تو بیاموزد که خود به تنهایی سفر را آغاز کنی ، راه بیفتی ، حرکت کنی. او به تو می آموزد و تو را ترک می کند، اما پیش از خداحافظی می گوید: "شاید روزی به هم برسیم ..."، می گوید و می رود، و آغاز راه برایت دشوار است.
این آغاز، این زایش، برایت سخت دردناک است. بلوغ دردناک است، وداع با
دوران کودکی دردناک است، کامل شدن دردناک است، اما گریزی نیست.
و تو آهسته آهسته بلند می شوی، و راه می افتی ومی روی، و در این راه رفتن دست و بالت بارها زخمی می شود، اما آبدیده می شوی و می آموزی که از جاده های ناشناس نهراسی، از مقصد بی انتها نهراسی، از نرسیدن ... نهراسی و تنها بروی و بروی و بروی
- - - Updated - - -