خیلی متشکرم از راهنماییتون.
در مورد کارش... اصلا و ابدا برام توضیحی نمیده و من نمیدونم الان تو شرایط تعلیقه؟ اخراج شده؟ حتی نمیدونم فامیل مدیرش چیه؟ یه ذره تقصیر خودمه چون حافظه ضعیفی دارم و زود فراموش میکنم و خیلی از کارهای فنی سر در نمیارم و استراتژی خاصی هم در برخورد با مافوقی که اصلا نمیشناسمش ندارم که بخوام راهکار بدم...
شاید همین باعث شده که اصلا منو در در جریان قرار نده.
خودش هم از بچگی تنها بوده (مدرسه شبانه روزی) و عادت به توضیح کاراش نداره و هر سؤالی رو بازجویی میبینه.
در مورد اعتماد سازی، امتحان کردم و جواب هم داده... مدتی که باهاش خوبم و محبتم جریان داره و هییییچ سؤالی ازش نمیپرسم، کم کم زبونش باز میشه و خودش همه جور اطلاعاتی راجع به دوستاش و برنامه هاش میده...اما مشکل اینجاست که سر قولش نمیمونه منم بسیار کم صبرم !
مثلا یه شب که 12 شب میاد قول میده آخرین شبی باشه که دیر میاد اما دو شب بعد میزنه زیرش و من به هم میریزم و گیر میدم و دعوا...
در مورد بحث های دیگه هم من تنها یه موضوع رو مطرح میکنم اما شوهرم همون موضوع رو کاملا بسط میده و اینقدر گذشته رو میشکافه که من میگم به خودت رحم کن ! سکته میکنی.
من هم از واژه رفیق بازی استفاده نکردم. میذاره تو دهنم.
مثلا من میگم ناراحتم از این که شب ها دیر میای... میگه مگه کجام؟ مگه میرم رفیق بازی؟ مگه میرم یللی تللی؟ سر پروژه ام یا تعمیرگاهم یا فلان ... موضوع اصلی رو منحرف میکنه و اینقدرررررر مانور میده که من صبرم لبریز میشه و حتی یه بارم نگفته باشم رفیق بازی، اون میگه گفتی...منظورت همینه!
اگه تو میدونی من کار دارم که دیر کردم و مطمئنی چرا دیر میام، چرا ناراحتی و گیر میدی؟ وقتی گیر میدی یعنی شک داری ! یه گیر ساده رو میرسونه به یه معادله چند مجهولی.
در چه زمینه ای راهکار جزئی بدم؟ تو کار نمیتونم چون از کلیاتش خبر ندارم چه برسه به جزئیات.
الان نمیدونم باهاش خوب باشم، سرد باشم، دیگه راجع به رفت و آمدش چیزی نپرسم تا به من اعتماد کنه یا با مهربونی بپرسم؟ گیج شدم یه خورده...حس میکنم اگه باهاش صمیمی بشم فکر میکنه من ترسیدم یا از ادامه بحث خسته شدم برای همین احساس قدرت بیشتری میکنه و مطلقا نمیگه کجا میره و میاد.
اگه سرسنگین باشم، بیشتر عصبی میشه و ممکنه به چین پرده گیر بده.
الان نمیتونم یهو باهاش حرف بزنم و عادی باشم مثل همیشه بعدم شروع کنم به اعتماد سازی...چون فکر میکنه ترسیدم.