RE: احساس سرخوردگي در دوران عقد (همسرم هيچ جذابيتی براي من ندارد)
سلام مجید جان :72:
میگن تو تصمیمی که با عقل گرفته بشه همه چی براه باشه (مثل قضیه شم) واگه دل ها پاک باشه امید به خدا باشه عشق سریع دنبال عقل میدوه و همو در اغوش میکشن البته من اینو شنیدم تجربه نکردم
میدونم درکتون میکنم میگین که خانومتون خوبه خانومه مهربونه اما حس عشق بهش ندارین
خانواده ایشون خانواده ی خوبی بودن که راحت گرفتن حتما ارزش قایل بودن براتون چرا میزاری بحساب...:163:
عوض اینکه قدر دان باشی
میدونی خیلی از ما ادما یه قانونای مسخره ای داریم که زندگیمونو بهم میریزه اینکه به هرچی اویزونی گریزونه و از هرچی گریزونی اویزونه ...
حالا اگه خانومت خودش و برات میگرفت و خانوادش تاغچه بالا میزاشتن دلت براش غش میرفت مطمان باش مشکل از ظاهرو اینا نیست اگه این بود اصلا بهش فک نمیکردی الان ناخوداگاه داری بهانه تراشی میکنی
(من نه کارشناسم نه هیچی فقط یه تجربه هایی داشتم و خواستم باهات همدلی کنم میدونم الان حالت خوب نیست و با خودت درگیری اما فکرای بد و دور بریز قانع باش به چیزی که داری اون موقع چشات باز میشه همسر مهربونتو زیبا و جذاب میبینی..
باور کن ادم تا موقعی که دنبال مقایسست و دنبال بهترینه حتی نمیتونه بره بازارو یه مانتو ناقابل بخره چه برسه به انتخاب و نگهداشتن همسر من مدتی تو خرید به این دلیل مشکل داشتم اما حالا هرچی میخرم از ته دل دوسش دارم و مثلا اگه روسری بخرم دیگه وقتی از جلوی روسری فروشی رد میشم روسریا رو نگا نمیکنم چون اونیکه خریدم دیگه مال منه چون متعلق به منه خیلی با ارزشه چشمامو میبندم و قصدم اینه که وقتی ازدواج کردم چشامو بروی همه مردای دنیا ببندم و با دل باز همسرمو دوس داشته باشم ما قادریم هر کاری بخواییم بکنیم دوست داشته باشیم متنفر باشیم زیاده بخواییم همه چی دست خودمونه
مدیر عزیز یه حرفی داشتم که مثل یه کلید طلایی تو زندگیم مشکل گشاست میگفتن احساسات ما لایه ی بالایی افکار و عقاید ماست یعنی با افکار میتونیم احساساتو کنترل کنیم حالا داداش گلم برو ببین کجای فکرت لغزیدی که نسبت به همسرت بیمیل شدی ایا اونو مقایسه کردی ای ؟ ایا قانع نیستی؟ ایا دنبال بهترینی؟ یا چون اسون گرفتن اینجوریه؟ یا چون خیلی بهت توجه میکنه و در دسترست هست ؟
امیدوارم کمک کرده باشم
یه سوال خیلی خانومت دنبالته و بهت توجه میکنه؟
RE: احساس سرخوردگي در دوران عقد (همسرم هيچ جذابيتی براي من ندارد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانوب
قبل از هر چیز یک پست از مدیر همدردی رو برای شما می آورم در مورد تعادل میان عقل و احساس:
نقل قول:
یک مثال بزنم و این مفهوم را روش کنم.
فرض کنید در یک بیابانی می خواهید با جمع آوری هیزم آنها را روشن کنید.
اگر صرفا برگها و خاشاک نازک را جمع کنید آنها سریع آتش می گیرند و سریع هم خاموش می شوند.
اما اگر شاخه های قطور درختان را جمع کنید. معمولا آتش نمی گیرند. و هر چه کبریت بزنید نتیجه نمی گیرید.
اما اگر هر دو اینها باشد. خاشاک نازک سریع روشن می شوند و با گرمای خود زمینه اشتعال شاخه های قطور را فراهم می آورد و می توانید آتش با بقایی را داشته باشید.
نقش احساس و منطق با هم دیده می شود نه در برابر هم.
اگر احساس اولیه در ازدواج نباشد، جذبه و دلربایی اولیه غایب باشد معمولا شعله چنین ازدواج برافروخته نمی شود.
اگر هم فقط احساسات باشد، برافروخته می شود ولی پس از ازدواج خاموش می شود.
اما اگر هر دو باش همدیگر را تکمیل می کنند.
یک اشتباه رایج که وجود دارد اینست که افراد احساسات را روبروی منطق قرار می دهند.
احساسات باید به عنوان یک فاکتور اساس در کنار منطق و معیار ازدواج بررسی شود.
یعنی همانطور که بررسی می کنید، فرد مقابل پرخاشگر نباشد، مسئولیت پذیر باشد و ثبات شخصیت داشته باشد. همین طور هم باید بررسی کنید که به دلتان بنشیند و دوستش داشته باشید و علاقمند به زندگی با او بشوید.
بحثی که وجود دارد. اینست که این تنها معیار نباشد. از طرفی به عنوان یک معیار اصلی به هیچ وجه نباید غایب هم باشد. یعنی احساسات نسبت به طرف مقابل شرط لازم هست ، اما شرط کافی نیست.
دوست عزیز او طور که خودتون گفتید در انتخاب ایشون تنها از عقل راهنمایی گرفتید...
این چیزیست که گذشته و مجالی براش نیست. اگر قصدتون اصلاح و آوردن رنگ و روح به رابطه تون هست فکر میکنم در گام اول سعی کنید به این دست افکار در ذهنتون ایست بدید:
"همسرم جذابیتی برام نداره" " در انتخابم اشتباه کردم"و.......
اصلا قصدم این نیست که بگم این افکار اشتباه هستند و همسرتون جذابه و شما صد در صد درست انتخاب کردید...
منظورم اینه که تا وقتی این طرز فکر و احساسات در وجود شما متکلم وحده باشد، نکات مثبت وجود این خانوم هر قدر هم پررنگ باشد از چشم شما پوشیده خواهد بود.
حالا یه خورده از نکات مثبت این خانوم بگید، با جزئییات! مثلا نگید اخلاق خوب! موردی به مواقعی که ایشون رفتار خوب نشان دادند و شما خوشتون اومد اشاره کنید سعی کنید جزئیات رو بخاطر بیارید.
دیگران می توانند ما رو تحت فشار بگذارند با حرف هاشون اما در نهایت این ما هستیم که تصمیم میگیریم و انجام میدیدم مخلص کلام اینکه دیگران به ما فشار می آورند اما ما را مجبور نمیکنند!
پس پای تصمیمی که گرفتید بایستید و تبعات آن را هم بپذیرید.
اینو به این خاطر گفتم که باور کنید اگر کسی بتونه بهتون کمک کنه خودتونید!!!
منتظر جوابتون هستم.
از جواب های کوتاه شما این گونه بر میاد که حوصله ندارید و شاید گاهی سر سری میگذرید خواهش می کنم وقت بگذارید و برای خودتان حوصله به خرج دهید
دوست عزیز از شما متشکرم باید عرض کنم که کسی منو تحت فشار نگذاشت.موارد دیگری هم قبل از این برای من پیش امده بود که دیگران خیلی بیشتر از این مورد سعی در قانع کردن من داشتند ولی من بنا بر ایده هایی که داشتم نمی پذیرفتم.در مورد ایشون من اون موقع در شرایط خاصی قرار گرفتم از طرفی ایشون نمره قابل قبولی بجز مسائل ظاهری داشت و ترس من اتفاقا سر این موضوع بود که ممکنه کیس دیگر به لحاظ ظاهر نظر منو جلب کنه ولی از نظر اخلاقی نه.و صد البته که اخلاق مهمتره و واقعا نمی دونستم باید چیکارکنم این شد که تصمیم گرفتم به اطرافیان و مشاور اعتماد کنم.اولین شبی هم که بعد ازعقدمون با هم بودیم احساس خیلی خوبی داشتم ولی رفته رفته مشکلات شروع شد و با کوچکترین ایرادی که از نظر خودم در ایشون و خونوادشون می دیدم به هم می ریختم و به حدی که بارها از کرده خودم پشیمون می شدم.پیش خودم میگم ای کاش یه بالانسی بین من و اون وجود داشت مثلا یه مواردی هم اون بهتر از من بود و این طوری خودمو دلخوش می کردم ضمنا من اصلا به طلاق و کسی دیگه ای فکر نمی کنم و می خوام که زندگیم با احساس و عشق همراه بشه.واقعا این مدت مدام دچار استرس و ناراحتی و حسرت خوردن بوده ام و دور و بری هام هم این موضوع رو از ظاهرم فهمیدن.هیچ انگیزه ای ندارم و امیدم ناامید شده.فکر می کردم ازدواج بهم کمک می کنه که با قدرت و انگیزه بیشتری به برنامه هام برسم ولی افسوس که برعکس شد و حالا مستاصل شده ام.
RE: احساس سرخوردگي در دوران عقد (همسرم هيچ جذابيتی براي من ندارد)
نظر من اینه که مدام خوبیهای همسرت رو با خودت مرور کن سعی کن یه مدت تظاهر کنی که خیلی احساس خوبی بهش داری نقش یک آدم عاشق رو بازی کن یواش یواش احساس علاقه و عشق در شما ایجاد میشه
RE: احساس سرخوردگي در دوران عقد (همسرم هيچ جذابيتی براي من ندارد)
سلام دوست عزیز
شما به سوالات elahe.a جواب ندادین و همین طور جناب فکور .. قرار بود از خوبی های همسرتون با جزئیات برای ما بگید
البته الان که میخواید این کارو کنید از رو بی حوصلگی نه بلکه سعی کنید واقعا با یه تصور خوب ؛ و مجسم کردن برامون شرح بدین
ما منتظریم ..
RE: احساس سرخوردگي در دوران عقد (همسرم هيچ جذابيتی براي من ندارد)
سلام
من از صحبت های آقا مجید یه نکاتی به ذهنم میرسه که بد نمیبینم اینجا بنویسم.
احساس میکنم اختلاف سنی در این ازدواج کاملا مشهوده ... و اینکه به نسبت آقامجید بالاتر و همسرشون پائین تر از سنشون پا پیش گذاشتن. با توجه به اطلاعات (هرچند کم) که آقا مجید از همسرشون ارائه کردن من این برداشت رو کردم که همسرشون اون پختگی لازم رو ندارن که احساسات شوهرشون رو به درستی درک و واکنش مناسبی بدن.
.
یکی از دوستان هم پرسیدن که (خانمتون خیلی دنبالتونه ؟!) که احتمالا همینطور باشه، و این یک نوع رفتار ناپخته در روابط زناشویی برای جذب طرف مقابل هست. همسرتون از روی عشق و دوست داشتن با تمام وجودش به شما محبت میکنه که چیزی کم نذاشته باشه گو اینکه با این رفتارش از لحاظ روانی شما رو پس میزنه ... به نظر من در مورد مشکل شما باید بیشتر روی همسرتون کار بشه که روابط بین شما دوتا بهبود پیدا کنه .
.
.
با این اطلاعاتی که دادین من مشکل حادی بین شما دوتا نمیبینم (شاید خیلی زود قضاوت میکنم ) ولی اینو مطمئن باشین به این سادگی ها نیست که یه دختر پاک و صادق و مهربون با خانواده سالم گیر آدم بیاد ...
زیبایی های ظاهری و سطح اجتماعی به طریقی میشه به دست آورد ولی اخلاق و تعهد رو نه !!!
.
براتون بهترین هارو آرزو دارم.
RE: احساس سرخوردگي در دوران عقد (همسرم هيچ جذابيتی براي من ندارد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elahe.a
سلام دوست عزیز
من پیشنهاد میکنم سریعا پیش همون مشاوری برین که قبل از عقد پیشش رفتین، چون شناخت کاملی از هر دوی شما داره.
گاهی وقتها ما داشته هامون را نمیبینیم و چون شاید داریمشون و در پیشون نیستیم به چشممون نمیان!
شما میگین همسرتون براتون جذابیت ندارند! آیا شما تلاش کردین که همه تلاشتون را بکنین تا بهترین نامزد یا بهترین شوهر باشین؟
جذابیت براتون چه معنایی میده؟
کیسه بهتر یعنی چی؟
تحصیلات؟ پوله پدر؟ زیبایی؟
در زندگی بیش از خوشبختی و آرامش، جستجو میکنین؟ بیش از شادی، میخواین؟ بیش از حس اعتماد و صداقت، به جفتتون میخواین؟
همسرتون درک مقابل از حرفها و افکار شما ندارند؟ بی ادبند؟ بی قیدن؟
شما که خدا روشکر، همه شرایط، پول، تحصیلات و.... را دارین، پس چرا این چیزها رو در نداشتنهای همسرتون جستجو میکنین؟
تا حالا سعی کردین ادای عاشق بودن رو در بیارین؟
عشق رو چه اندازه میشناسین؟ یا فقط فکر میکنین یه حسه غریبی هست که باید تجربش کنین اما ندارین چون نمیدونین چیه؟
چه قدر برای با هم بودن وقت میزارین؟
چه میزان راضی و خوشحال کردن همسرتون براتون مهمه؟
همسرتون مهمتره یا تاییده دیگران؟
داستانه آرش کمانگیر و میدونین؟
چقدر احساسات و عواطف زنها رو میشناسین؟
جواب سوالاتم رو بدین تا براتون یه داستان تعریف کنم. فکر میکنم مناسب شما باشه.
سلام ممنون از دقت و توجه شما به این موضوع و عرض معذرت که دیر سوالات شما را پاسخ میدم.ببینید من مطالعات زیادی راجع به مبحث ازدواج و روحیات و خصوصیات آقایون و خانما داشته ام و از خیلی وقت پیش به فکر ازدواج بودم.همیشه تو ذهنم چهره،اخلاقیات و خونواده همسرم رو می پروروندم.فکر می کردم اون کسی که من دنبالش هستم با توجه به شرایط خودم دور از دسترس نیست.اینو گفتم که نگید من ایده آل گرا هستم.به هر حال هرکسی یه معیارهایی برای ظاهر و اخلاق و خانواده طرفش در نظر می گیره.اساسا بحث ازدواج رو خیلی مهم و سرنوشت ساز می دونستم برای همین نمی خواستم با وجود خونواده سنتی خودم یه ازدواج سنتی داشته باشم.برا همین بر عکس برادرای دیگرم که با یکی دو جلسه خواستگار ی انتخاب خودشونو انجام دادن من با چندین جلسه صحبت و رفت و آمد و تحقیق به این ازدواج تن دادم قبلا هم گفتم چون یه کم سخت گیر بودم خیلی موارد رو رد کردم.به خاطر شرایطم و اخلاقیاتم خیلی ها هم یه جورایی به من دختر خودشون یا آشناهاشون رو تعارف می کردن. برا همین خیلی ها از اطرافیان منتظر بودن ببینن من چه انتخابی می کنم.همسرم از لحاظ قیافه و اخلاق خوبه و خونواده خوبی هم داره ولی اون کسی نبود که من می خواستم.مهربونه باگذشته منطقیه و ملاحظه کار منتظر داستان شما هستم.
RE: احساس سرخوردگي در دوران عقد (همسرم هيچ جذابيتی براي من ندارد)
نمیدونم شاید دچار غرور شدید؟!
در ضمن اگر بخواین به نتیجه برسین باید جواب سوالات دوستان رو بدید و نکته سنج باشین تا ببینید چطور میشه این مشکل رو حل کرد(شاید هم مساله)!
RE: احساس سرخوردگي در دوران عقد (همسرم هيچ جذابيتی براي من ندارد)
الهه جان لطفا داستان رو تعریف کنید....
RE: احساس سرخوردگي در دوران عقد (همسرم هيچ جذابيتی براي من ندارد)
RE: احساس سرخوردگي در دوران عقد (همسرم هيچ جذابيتی براي من ندارد)
سلام دوست عزیز
خیلی خوشحالم که شما برای حفظ زندگیه مشترکتون، زود متوجه خلا احساسی شدین و سعی در بر طرف کردنش دارین، این عالیه!:104::104::104::104:
داستانی رو که میخواستم تعریف کنم را یکی از دوستانم ایمیل کرده بود، متاسفانه هرچی گشتم تا اصلش رو بزارم، پیدا نکردم،
با زبان الکن خودم تعریف میکنم
زن وشوهر جوانی بعد از گذشت چند سال دچار فاصله و شکاف عمیقی شدند، حتی مرد وارد یه رابطه جدیدی شده بود، مرد از زن خواست تا مراحل طلاق را طی کنن، زن با متانت تمام قبول کرد اما یک شرط گذاشت تا یک ماه مرد زن را بغل کند و از اتاق خواب به نشیمن ببرد، روز اول زن بسیار سنگین بود و مرد به سختی اورا بلند کرد و کشان کشان حرکت میکرد، وفقط برای اینکه زودتر این چند روز سپری بشه وبتونه به محبوبه خودش برسه، جوری بغل کرد که فقط رفع تکلیف باشه. روز 2 روز3 و... چند روزی که گذشت گویی توان مرد بیشتر شده بود، یا زن لاغر تر، مرد او را به راحتی بلند میکرد، نگاه مهربانه ای به زن میکرد، روز بعد و روز بعد، مرد چهره معصوم همسر خود را میدید، گرمای وجودش را حس میکرد، بدن ظریف همسرش را چنان حمل میکرد که کوچکترین آسیبی و سختی نبینه، روزها سپری میشد و مرد هر روز مشتاق تر از دیروز برای حمل همسر از اتاق خواب به نشیمن، روز آخر رسید، مرد نگاه عمیقی به چهره همسر کرد، اشک توی چشمانش جمع شد، انگاری عشقی موج زده بود، انگاری دفعه اولی بود که داره عشق رو تجربه میکنه، خلاصه داستان، همسر همون بود، نوع نگاه فرق کرد، باور کرد که عاشقه و فقط با یک نگاه محبت آمیز، وقت گذاشتنه چند دقیقه ای صرف برای همسر، موجی رو در دلش به راه انداخت.
من یه خلاصه گفتم امید وارم کم و زیادش رو ببخشین، یلدمه وقتی خودم ایمیل را خوندم، نتونستم تا چند دقیقه ای جلوی گریم رو بگیرم، با و جود لحظات سختی که در زندگی گذشتم سپری کرده بودم و طرد شدم با بی مهری(به دلیله عدم علاقه)، دلم میخواست زمان به عقب بر گرده، دلم میخواست توی چشمهای همسر ظالم سابقم نگاه کنم، شاید .....
باور دارم مهر و علاقه ممکنه در لحظهای به وجود بیاد و یه هو دل بریزه پایین، اما گاهی ما خودمون هم میتونیم بوجودش بیاریم، فقط با این باور که طرف مقابلمون ارزشش رو داره، با این باور که او دوست داشتنی و قابل تکریمه، ............